اسرار و آداب نماز

حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
مجموعه گفتارها در شبکه معارف صدای جمهوری اسلامی ايران

مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام)

مـقدمـه

بسم الله الرحمن الرحيم

در میان عبادات، نماز از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار است. بهترین و مؤثرترین راه برای وصول و رسیدن به حق تعالی نماز است. نماز اقرار به توحید و کبریایی و عظمت خداوند و مالکیت او نسبت به روز جزا و پاداش است. نماز تنزیه خداوند از هر نقص و عیبی است و همة ستایش‌ها و حمدها را مخصوص او می‌دانیم. با نماز به این باور می‌رسیم که هیچ وجودی جز خدای بزرگ سزاوار حمد نیست. تمام ستایش‌‌ها به ستایش او برمی‌گردد. نماز رسیدن به توحید جامع و دور شدن و برائت از هر شرکی است. نماز اقرار به عظمت و بزرگی خداوند است و اینکه موجود دیگری قابلیت بزرگی را ندارد. نماز بهترین راه برای تسلط بر نفس و مادیات و شهوات است.

روشن است که یک نماز خوب و مفید آن است که نمازگزار تا حدی با اسرار و رموز آن آشنا باشد. این کتاب گوشه‌ای از این اسرار را بر طبق آیات شریفة‌ قرآن کریم و روایات ائمة معصومین(عليهم السلام) آشکار نموده است.

نکتة مهم آن است که همة‌ مؤمنین و نمازگزاران باید همیشه این اسرار را مرور کنند. باید لااقل در هر سال یک بار این اسرار را مرور کنند و مجدداً بخواند و اساساً در امور تربیتی و سیر و سلوک، باید مبانی و توصیه‌ها را تکرار کرد تا نفس با آن خو بگیرد و ملکه آن گردد که نتیجه آن خلق اسرار جدید توسط همین نفس مهذب است.

آنچه که در این مجموعه پیش روی خوانندگان است، مباحث و مطالبی است که در سال‌های گذشته در مورد نماز و اسرار آن به صورت جلسه‌های مختصر مطرح و از صدای معارف جمهوری اسلامی ایران پخش گردیده است. روشن است که در این‌گونه از بحث‌ها، تصمیم بر بسط و گستردگی و تعمیق و اشاره به همة ابعاد علمی و معنوی نبوده است و تنها به صورت واضح و روان به گوشه‌ای از اسرار نماز اشاره شده است. ضمناً در این کتاب از تصرف و تغییر در عبارات و الفاظ حتی‌الامکان خودداری شده است تا به همان سبک و روشی که القاء شده در اختیار قرار داده شود.

از مسئولین محترم مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام) و نیز جناب مستطاب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ ماشاءالله استاد میرزا دامت تأییداته که در تدوین و تنظیم این کتاب همکاری نمودند، تشکر می‌کنم. امید آن است که این کتاب در اوج بخشیدن به این عبادت بسیار مهم مؤثر باشد، ان شاء الله.

محمدجواد فاضل لنکرانی
28/8/1392

فصل اول: کلّياتي در مورد اسرار نماز

1ـ ضرورت آشنايي با اسرار نماز

يكي از موضوعات بسيار مهم و مؤثر در مباحث علمي و معنوي، بحث از اسرار نماز است. توجّه به اين بحث و تعمق در آن براي نمازگزار مراتب و مقامات و منازلي را محقق مي‌سازد. متأسفانه غفلت از اسرار نماز سبب شده است كه بسياري از نمازهاي ما فاقد تأثير شايسته در وجود ما و در حيات اجتماعي‌ ما و در مجموعة جامعة مسلمين باشد. اگر به اسرار نماز توجّه كنيم و نماز را با آگاهي از اين اسرار و با توجّه به وجود چنين حقايقي در آن انجام دهيم، بسياري از مشكلات شخصي و اجتماعي ما حل گرديده و حتي به بعضي از سؤالاتي كه در ذهن بسياري از مؤمنين وجود دارد پاسخ داده خواهد شد. اين سؤال معمولاً در ذهن شيعيان اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب عليه افضل صلوات المصلّين مي‌آيد كه چگونه از يك طرف، وقتي تيري را در حال صلاة از پاي آن حضرت در مي‌آورند، حضرت چنان غرق در توجّه به خدا و مستغرق در صفات و اسماء الهي هستند که متوجه نمي‌شوند و هيچ احساس نمي‌كنند. اما همين وجود شريف وقتي صداي يك مستمندي را در حال نماز مي‌شنود انگشتر مبارك خودش را درآورده و به آن شخص مي‌بخشد.

ما اگر به اسرار نماز مقداري توجّه و ورود پيدا كنيم، پاسخ اين سؤال‌ها را مي‌يابيم، اين سؤال‌ها و اين شبهات وقتي لاينحل باقي مي‌ماند كه ما نماز را در حد همين مرحلة ظاهري آن تفسير كنيم و وراي اين مرحلة ظاهر، براي آن باطن و حقيقت و سري قائل نباشيم. اگر نگاه به ظاهر كنيم از نظر ظاهر اين سؤال قابل جواب نيست، اما اگر نگاه به باطن كنيم در باطن، آن كسي كه غرق توجّه به خداوند تبارك و تعالي و در مقام شهود عظيم است، هيچ منافاتي ندارد كه نياز بندة او را هم در همان حال اجابت كند، چون اين اجابت و صدقه دادن در همان مسير قرار دارد و موجب تقرّب بيشتر او به خداوند تبارك و تعالي است. اساساً چون حضرت محو جمال حق تعالي است، بايد آنچه را كه مورد رضاي خداست انجام بدهد و اجابت يك مستمند و صدقه دادن به او از همين مقوله است. بنابراين ملاحظه مي‌فرماييد كه اگر ما به اسرار نماز توجّه كنيم، اين‌گونه پرسش‌ها هم كه در رابطه با نماز مطرح مي‌شود پاسخ داده خواهد شد، اسرار نماز مقوله‌اي است كه نمي‌توان در لحظات كم و مختصر به آن بسنده و حتي گوشه‌اي از آن را بيان كرد. اسرار نماز يك معارف و حقايق محدود نيست كه بتوان آن را در چند جلسه يا در چند جلد كتاب تدوين كرد، بلكه مي‌توان گفت نماز داراي اسراري است كه به اختلاف اشخاص، به اختلاف قلوب و به اختلاف ضمائر انسان‌ها مراتب مختلف و حقايق متعددي دارد. ما در اين بحث كوشش خواهيم كرد كه زوايايي از اين بحث را مطرح كنيم و اميدوارم به فضل و عنايت حق تعالي بتوانيم گوشه‌اي از اين اسرار را بفهميم و اين نمازي را كه خداوند به ما عنايت كرده آن چنان با لذت بخوانيم كه هيچ‌گاه از خواندن آن خسته نشويم، آن چنان اين نماز مورد رضايت خداوند تبارك و تعالي قرار بگيرد كه خداوند به ملائكة خود مباهات كند و انشاء الله توجّه به اسرار نماز زندگي ‌ما را متحول كند، فكر و روح و روان و ارتباطات اجتماعي و همة امور ما را تحت تأثير قرار بدهد.

2ـ ادله وجود اسرار نماز

در بحث گذشته بيان شد كه نماز داراي اسراري است. يكي از سؤال‌هایی كه در بدو امر براي هر كسي مطرح مي‌شود اين است كه به چه دليل نماز داراي اسرار است؟ ما ابتداءً بايد اين را روشن كنيم كه آيا خارج از اين فعل و وراء اين عمل ظاهري (اين قيام و ركوع و سجود و تشهّد و تسليم)، اسراري وجود دارد يا نه؟ قبل از پاسخ به اين سؤال بايد توجّه داشته باشيم كه مقصود ما از سرّ نماز، باطن نماز است. اسرار نماز يعني بواطن نماز. همان‌طور كه در مورد قرآن كريم ما بر طبق رواياتي كه وارد شده قائل هستيم كه قرآن داراي ظاهر و باطن است، مراد از «سرّ» در اينجا همان باطن است، سرّ به معناي نهان نيست، حتي باید بگویيم در اينجا سرّ به معناي راز هم مراد نيست! مقصود از سرّ نماز آن حقيقتي است كه ماوراي اين نماز در عالم ديگر تجلّي پيدا مي‌كند.

سؤال اين است كه چه دليلي وجود دارد بر اينكه نماز داراي اسرار است؟ براي پاسخ به اين سؤال سه مطلب را بيان مي‌كنيم:

مطلب اول وجود دليل عقلي است مبني براين كه هر شيئي در اين عالم داراي سرّ است، «لکلّ ظاهرِ باطنٌ»، بر حسب براهين عقلي كه بزرگان ما در کتب

فلسفي مطرح كرده‌اند هر وجود طبيعي در اين عالم داراي يك وجود مثالي در فوق اين عالم است و فوق هر موجود مثالي هم يك موجود عقلي است. حتي بر حسب مبانيِ حكمت متعاليه، و قاعدة «بسيطُ الحقيقةِ كلّ الأشياء» يك عالم چهارم را مي‌توان به نام عالم «إله» تصوير كرد. اما اين سه عالم معروف (عالم طبيعت، عالم مثال و عالم عقل) مراتبشان طولي است، به اين معنا كه آنچه در اين عالم وجود دارد اعم از انسان، خاك، جماد، نبات و ... ، يك وجود مثالي و يك وجودي مافوق اين وجود و يك حقيقت برتري دارد، البته هر يک در حد مرتبة خود. اساساً عقل مي‌گويد هر داني و فرو مرتبه‌اي مسبوق به يك وجود عالي است، هر شهودي مسبوق به يك غيبي هست، تا عالي نباشد داني محقق نمي‌شود، تا غيب نباشد شهود معنا پيدا نمي‌كند، هر ظاهري بر حسب حكم عقل داراي باطن و حقيقتي است، بر مبناي اين دليل عقلي، اموري كه انسان در اين عالم انجام مي‌دهد، حركات و افعال او، چه افعال خوب و چه افعال بد داراي يك باطن و حقيقتي است كه اين حقيقت در عالم ديگر وجود دارد و روز قيامت و چه بسا در عالم برزخ همان حقيقت ظهور مي‌كند، در روايات موضوعي وجود دارد به عنوان تجسّم اعمال، تجسّم اعمال حقيقت و باطن هر عملي است كه انسان آن را ایجاد می‌کند. كوچكترين عملي كه در اين عالم انجام مي‌گيرد يك حقيقت و باطني از آن در عالم برزخ ظهور و تجسم پيدا مي‌كند، چه اعمال خوب باشد چه بد، چه گناه باشد چه حسنات.

بر حسب همين برهان عقلي كه هر ظاهري، باطني دارد و هر شهودي يك غيبي دارد، نماز هم باطني دارد. ما فكر نكنيم اعمالي که به حسب ظاهر انجام مي‌دهيم جدا و منفك از عوالم ديگر است و غير از اين هيچ چيز ديگري وجود ندارد. عقل مي‌گويد اين عمل حقيقتي دارد كه وراي اين عمل و باطن آن است، و اساساً اين ظاهر براي رسيدن به آن باطن است، ظواهر عبادات براي رسيدن به بواطن و حقايق آنها است.

بنابراين ما وقتي به عقل مراجعه مي‌كنيم، عقل يك قاعدة كلي به ما ارائه مي‌دهد كه هر ظاهري داراي باطني است و بر اين اساس بايد توجّه كنيم. نماز ما داراي باطني هست و با تعمق از فكر خود استفاده کنيم که ماوراي هر فعلي كه از ما سر مي‌زند چه حقيقتي وجود دارد که ما مي‌خواهيم به وسيلة اين ظاهر به آن باطن برسيم. خداوند قلوب همة ما را هر چه بيشتر به نور ايمان و عبادت و بندگي منوّر بفرمايد.

3ـ اهميت درک باطن نماز

فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكوت كُلِّ شَيْءٍ؛(1)

منزه است آن‌که باطن و ملکوت هرچيز به دست اوست.


بيان نموديم عقل ادراك مي‌كند كه هر ظاهري داراي باطني است، اما غير از دليل عقلي. قرآن کريم هم در آيات متعددي براي هر شيئي در اين عالم طبيعت، ملكوتي را بيان فرموده است. آنجا كه مي‌فرمايد: «فَسُبْحَانَ الّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ»؛ منزه است خدايي كه ملكوت هر چيزي در قبضة قدرت اوست. اين آيه دلالت دارد هر شيئي كه در اين عالم وجود دارد داراي ملكوت است، ملكوت يعني همان باطن شيئ، هر انساني ملكوتي دارد، زمين ملكوت دارد، آسمان ملكوت دارد، اعمال انسان ملکوت دارد، از جمله اموري كه داراي ملكوت مي‌باشد نماز است، نماز يكي از كارهايي است كه انسان انجام مي‌دهد لذا داراي صورت ملکوتي است.


1. سوره يس: آيه 83.

در سورة مباركه مؤمنون آيه 88 مي‌فرمايد: «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» از اختصاصات خداوند تبارك و تعالي اينست كه باطن هر چيزي در اختيار اوست، اگر ما به حسب ظاهر چنين تصور کنيم که، عمل ظاهريِ ما با قدرت تدبير و اختيار انسان انجام مي‌شود (كه در همين عمل ظاهري هم ما به طور قطع محتاج عنايت و لطف و ارادة حق تعالي بوده و بدون او هيچ هستيم)، اما در باطن عمل هيچ قدرت و اراده‌اي غير از قدرت حق تعالي اثر ندارد. اوست كه مي‌تواند در باطن اعمال تصرف كند و آن را توسعه يا ضيق بدهد، باطن را نسبت به افراد و اعمال مختلف كم و زياد كند، چرا که باطن و ملكوت هر چيزي در تحت قدرت حق تعالي است.

آية ديگر مي‌فرمايد: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»؛(1) يعني ما به ابراهيم ملكوت آسمان و زمين را نشان داديم، براي اينكه او اهل يقين بشود.

«وَإِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛(2) خزانه اصلي هر چيزي در نزد خداوند تبارك و تعالي است، يعني همين نمازي كه الآن ما به حسب ظاهر انجام مي‌دهيم يك فعلي است كه در چند دقيقة زماني انجام مي‌شود، كوتاه است و انسان فكر نمي‌كند كه قبل و بعدش با چيزي مرتبط باشد، اما اين اعمال مرتبط به يك حقيقتي است ماوراي اين ظاهر و آن حقيقت در نزد خداوند تبارك و تعالي است و ما به وسيلة اين ظاهر مي‌خواهيم به آن باطن و حقيقت برسيم.

بنابراين غير از دليل عقل، قرآن كريم به خوبي دلالت دارد كه تمام امور اين عالم داراي ملكوت است و ما بالخصوص در باب نماز روايات زيادي داريم كه تمام جزئيات آن را به لطف و عنايت خداوند ـ آن مقداري كه براي ما در كتب


1. سوره انعام: آيه 75.
2. سوره حجر:‌ آيه 21.

بزرگان نقل شده ـ اشاره خواهيم كرد از مقدمات نماز گرفته مثل وضو و مقارنات (امور همراه نماز) و منافيات نماز تا تعقيبات نماز، تمام حالات نماز داراي اسرار هستند، اسراري براي تكبيرة الاحرام بيان شده، اسراري براي نيّت بيان شده، اسراري در قرائت است، چه سرّي در اين قيام انسان در برابر حق تعالي نهفته است؟ چه اسراري در ركوع و سجده وجود دارد؟ خود این روایات براي ما دليل روشني است، يعني اگر ما دليل عقلي را نداشتيم، اگر اين آيات قرآن كه مي‌فرمايد هر چيزي داراي يك باطن و سرّ است را نداشتيم، از همين روايات معتبري كه در كتب ما وجود دارد و اسرار نماز را بيان كرده به خوبي پي مي‌بريم كه نماز داراي اسرار است.

در اين بحث به اين حديث شريف اشاره كنم كه امير المؤمنين(عليه السلام) فرمود: «مَن تَوَضَّأَ مِثلَ وُضُوئِي وَقَالَ مِثلَ قَولِي خَلَقَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مِن كُلِّ قَطرَةٍ مَلَكاً يُقَدِّسُهُ وَيُسَبِّحُهُ وَيُكَبِّرُهُ فَيَكتُبُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ ثَوَابَ ذَلِكَ لَهُ إِلَى يَومِ القِيَامَةِ»(1) اين خود يكي از اسرار طهارت است، انسان كه وضو مي‌گيرد، قطرات آب وضو از دست او جاري مي‌شود، امير المؤمنين مي‌فرمايد اگر كسي بتواند مثل وضوي من وضو بگيرد و مثل اقوال و اذكاري كه من در حال وضو مي‌گويم را بگويد خداوند در ازاي هر قطره‌ از آب وضوي او ملكي را خلق مي‌كند كه اين ملك خدا را تقديس و تسبيح مي‌كند و «يكبّره» خدا را تكبير مي‌گويد. ببينيد چه نتيجه‌اي بر اين باطن مترتب است كه اين ملك تا روز قيامت تسبيح خدا مي‌گويد و ثوابش را براي اين شخصي كه وضو گرفته است مي‌نويسد و ثبت مي‌كند.

پس بدانيم همة اجزاء نماز و آنچه كه مرتبط با نماز است، از شرايط نماز، مقدمات، مقارنات، منافيات، تعقيبات، داراي اسرار است و بايد از خداوند تبارك و تعالي مسئلت كنيم كه آن حقايق و اسرار را به ما عنايت بفرمايد.


1. من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 431.

4ـ موارد اختلاف باطن اعمال

لازم به ذکر است در اين بحث كوتاه و اجمالي‌ مقصود از «اسرار نماز» يك معناي عام است و شامل آنچه که به عنوان آداب نماز در كتب اخلاقي و عرفاني مطرح است نيز مي‌شود و چه بسا شامل حكمت‌هايي هم كه در روايات براي نماز بيان شده بشود. بر اهل فن پوشيده نيست كه ما مي‌توانيم بين اسرار و آداب و حكمت فرق بگذاريم، حكمت آن غاياتي است كه بر نماز مترتب مي‌شود، مانند اینکه نماز معراج مؤمن و ناهي از فحشاء و منكر است، اينها به عنوان فوايد، غايات و حكمت نماز مطرح است. گرچه در نماز بحث از اخلاق و توجّه عميق به خداوند تبارك و تعالي و نيّت خالص بدون هيچگونه ريا و مهمتر از آن حضور و خشوع قلب، به عنوان آداب نماز مطرح است و سرّ و اسرار معنايي فوق اينها دارد، اما در اين بحث، ما مشي بزرگاني مثل مرحوم شهيد ثاني رضوان الله تعالي عليه را دنبال و معناي عام از سرّ را ارائه مي‌كنيم.

مطلب درخور اهميت اين است اسرار نماز به اختلاف افراد و به اختلاف زمان‌ها مختلف است، نمازي كه از يك فرد جاهل صادر مي‌شود سرّ و باطن و حقيقتش قابل مقايسه با نمازي كه يك عالم انجام مي‌دهد نيست، باطن و سرّ

نمازي كه اول وقت از انسان مؤمن صادر مي‌شود با نمازي كه او آخر وقت مي‌خواند فرق دارد و لذا در روايات وارد شده:

«إِنَّ الصَّلَاةَ إِذَا ارتَفَعَت فِي أَوَّلِ وَقتِهَا رَجَعَت إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيضَاءُ مُشرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظتَنِي حَفِظَكَ اللهُ وَإِذَا ارتَفَعَت فِي غَيرِ وَقتِهَا بِغَيرِ حُدُودِهَا رَجَعَت إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَودَاءُ مُظلِمَةٌ تَقُولُ ضَيَّعتَنِي ضَيَّعَكَ اللهُ» نمازي كه انسان در اول وقت مي‌خواند به صورت يك نور سفيد و درخشان به عالم بالا مي‌رود و بعد به همين صورت برمي‌گردد و به نمازگزار مي‌گويد «حَفِظتَنِي حَفِظَكَ اللهُ»(1) تو مرا حفظ كردي خدا تو را حفظ كند. اما نمازي كه انسان آخر وقت مي‌خواند به طرف او برگردانده مي‌شود اما نه به صورت يك نور درخشان، و شايد آن نماز را به صورت او بزنند، لذا به نمازگزار مي‌گويد «ضَيَّعتَنِي ضَيَّعَكَ اللهُ» تو مرا ضايع كردي، خدا تو را ضايع كند.

ما از همين حديث مي‌توانيم بفهميم كه نماز اول وقت يك باطن و نماز آخر وقت باطن ديگري دارد، نماز عالم يك باطن و نماز جاهل باطن ديگر دارد. روايتي از امام سجّاد(عليه السلام) وارد شده است، امام سجّادي كه در عبادت به عنوان زين العابدين و سجّاد ملقب است و بر حسب روايات معتبر در هر روز هزار ركعت نماز مي‌خواندند، ايشان مي‌فرمايند: «رضيت أن يكون جميع هذه الصلوات مقابلةً لركعتين من صلاة أمير المؤمنين(عليه السلام)» حضرت فرمودند من راضي هستم خدا تمام نمازهاي من را مقابل ثواب دو ركعت نماز امير المؤمنين قرار دهد.

يعني باطن نماز امير المؤمنين حتي با باطن نماز امام سجّاد(عليه السلام) هم مختلف است، باطن نماز اميرالمؤمنين قابل مقايسه با نماز پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نيست.

نماز در مسجد يك باطني دارد و نماز در منزل باطن ديگري دارد. نماز در مسجد الحرام يك باطني دارد و نماز در مسجد النّبي باطن ديگري دارد. سرّ اينكه ما در روايات مي‌بينيم اگر كسي در مسجد الحرام نماز بخواند ثواب صد هزار


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 268.

ركعت نماز يا در مسجد النّبي ثواب ده هزار ركعت را به او مي‌دهند، اين است كه باطن اين نماز‌ها مختلف است و إلاّ به حسب ظاهر چه فرقي مي‌كند؟ چه بسا آن كسي كه نمازش را در مسجد النّبي بخواند طولاني‌تر و با قرائت بهتري بخواند، سوره‌هاي بزرگ و طولاني قرآن را بخواند اما مع ذلك باطن اين نماز با باطن نماز در مسجد الحرام تفاوت دارد. يعني همان‌طور که اختلاف مكان موجب اختلاف بواطن در نماز است، اختلاف زمان هم موجب اختلاف بواطن در حقيقت صلاة است.

بنابراين بايد توجّه داشته باشيم كه سرّ و باطن نماز يك امر ثابتي نيست، اينكه توصيه شده كه نماز را به جماعت بخوانيم، چون نماز جماعت باطني جدا از نماز فرادي دارد، يا توصيه شده كه حتماً نمازمان را در مسجد بخوانيم، گرچه بر نماز در مسجد و به جماعت فوايد ظاهري مترتب است مثل اجتماع مسلمين، و وحدت و شکوهي که بين مسلمين ايجاد مي‌شود. اما نماز در خانة خدا، يعني حتي آن كسي كه نمازش را به تنهايي در مسجد بخواند ولو جماعتي هم نباشد، اين نماز فرادي در مسجد با نماز فرادايي كه در منزل مي‌خواند از نظر باطن مختلف است. بايد توجّه كنيم كه خدا چه عنايتي كرده و چه هدية بزرگي را به انسان‌هاي مؤمن عنايت فرموده ما اگر توجّه به اين نعمت كنيم و دريابيم كه چگونه از بهترين مصاديق اين نعمت استفاده كنيم و خود را از بهترين مصاديق نمازگزاران قرار بدهيم مطمئن باشيم كه خداوند حقايقي را بر قلب‌هاي ما آشکار مي‌سازد، مطمئن باشيم كه اگر انسان نماز خود را با توجّه به اسرار و حقايقي كه در نماز است بخواند، بسياري از مشكلات او حل خواهد شد، موجب ترقي و تعالي او خواهد شد، بسياري از انحطاطات فكري از او دور خواهد شد، اما اگر نماز بدون توجّه به اسرار آن انجام شود هم خودمان را ضايع كرده‌ايم و هم نماز را. انشاء الله خداوند همة ما را از نمازگزاران واقعي قرار بدهد.

5ـ نماز راه رسيدن به حقايق

امام حسن عسکری(عليه السلام) :

إِنَّ الوُصُولَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ سَفَرلا يُدرَكُ إِلاّ بِامتِطَاء اللَّيل؛(1)

رسيدن به خداوند عزّ وجّل سفري است که ميسّر نمي‌شود،

مگر به شب زنده‌داري.


وصول به حقايق نماز و اسرار آن از غير طريق نماز مقدور و ميسّر نيست. اگر كسي خيال كند براي رسيدن به اين اسرار، غير از نماز راهي براي او هست، در اشتباه و خيال باطل است. براي رسيدن به باطن نماز فقط از اين ظاهر بايد عبور كرد، بايد نماز را با شرايط خود و رعايت تمام احكام و جزئيات و دقايقش انجام داد، از همين جهت است كه امام حسن عسكري(عليه السلام) در روايتي فرموده‌اند: «إِنَّ الوُصُولَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ سَفَرٌ لَا يُدرَكُ إِلَّا بِامتِطَاء اللَّيل»؛ رسيدن به خدا يك سفر است و در حقيقت نماز هم يكي از وسايل اين سفر است.

در اين روايت وارد شده است كه وصول به خداوند تبارك و تعالي باطن


1. بحار الأنوار: چاپ بيروت، ج 75، ص 380.

اصليِ نماز و همان شهود جمال معبود و حق‌تعالي است، چرا ما از نمازهايمان احساس خستگي مي‌كنيم؟ براي اينكه غافل از باطن نماز هستيم، چرا نمازها گاهي اوقات موجب رنجش ظاهريِ ما شده و آن را يك تكلّف براي خود حساب مي‌كنيم؟ براي اينكه جداي از اين سرّ و باطن و حقيقت نماز هستيم؟

اگر به باطن نماز كه همان وصول الي الله است توجّه كنيم، اگر مشاهدة معبود را كه حقيقت نماز است مورد توجّه قرار بدهيم آن گاه انسان از خواندن نماز احساس خستگي نمي‌كند، علت تمام خستگي‌ها و ناراحتي‌ها دور بودن از حقيقت نماز است. گاهي اوقات برخي سؤال مي‌كنند ائمه طاهرين (عليهم السلام)چطور در يك شبانه‌روز هزار ركعت نماز مي‌خواندند اما براي ما همين چند ركعت نماز واجب بسيار سخت است، جوابش در همين نكته است: آنها تمام عيش و لذت خود را، تمام حقيقت و هستي خود را در نماز مي‌ديدند، لذا هيچ احساس خستگي نمي‌كردند. نه تنها ائمة ما بلكه اصحاب ائمه گاهي اوقات به اين مراتب مي‌رسيدند، شما ببينيد «كشي» كه يكي از رجاليين است وقتي زهاد ثمانيه را

ـ يعني هشت نفري كه به عنوان زهاد هشت‌گانه‌ عالم مطرح هستند ـ مثل اويس قرني، عامر بن عبد قيس و... ذکر می‌کند، يكي از کساني را كه نام مي‌برد ربيع است، در مورد ربيع بن خثيم اين حكايت نقل شده كه «كان يسهر بالليل إلي الفجر في رکوع واحد»(1) از اول نيمه شب تا طلوع فجر در در حال رکوع بود و خداوند را مناجات مي‌كرد، اين فرد يكي از اصحاب امير المؤمنين(عليه السلام) و از تربيت‌شدگان آن حضرت است، وقتي هم كه صبح مي‌شد يك آهي مي‌كشيد و مي‌گفت: «آه سبق المخلصون وقطع بنا» مخلصون از ما سبقت گرفتند و راه وصول به خداوند تبارك و تعالي را طي مي‌كنند و ما عقب مانده‌ايم، اين «آه» بندگان خالص خداست.

شما مقايسه‌اي كنيد ما در اين زندگيِ دنيوي «آه» را در امور ماديِ زودگذر


1. مصباح الشريعه، ترجمه مصطفوي: ص 62.

غير قابل بقاء و ناچيز مي‌گوئيم، آه از دست دادن مقام، آه از دست دادن ثروت، آه از دست دادن قدرت، اما بندگان خالص خدا آه را در چه مواردی به کار می‌برند؟ اين آهي است كه از مولاي متقيان امير المؤمنين(عليه السلام) آموختند كه مي‌فرمود «آهِ مِن قِلَّةِ الزَّادِ ، وَطُولِ الطَّرِيقِ، وَبُعدِ السَّفَر»(1)، «آه از کمي توشه و طولاني بودن راه و دوري سفر» اين آهي است كه آن حضرت به اين افراد آموخته است.

پس وقتي انسان به اسرار نماز توجّه داشته باشد دلش نمي‌آيد نمازش تمام شود، اگر از اول شب تا طلوع فجر، ـ آن زمان مخصوصي که نماز در آن باطن خاص دارد ـ مشغول نماز باشد بعد از اينكه مي‌بيند فجر آمد و ليل تمام شد، آه حسرت سر مي‌دهد كه چرا چنين موقعيتي از دست او رفت. بنابراين توجّه به اسرار نماز است كه انسان را به وصول حق تبارك و تعالي مي‌رساند.

در روايت امام حسن عسكري(عليه السلام)؛ حضرت مي‌فرمايد: «الوصول إلي الله عزّوجلّ» معنايش اين است كه وصول به خداوند ميسر است، راه دارد، براي ما انسان‌هاي معمولي هم امكان دارد اما «سفرٌ»، اين يک سفر است که بايد با حركت و عمل و تلاش همراه باشد «لا يدركُ إلاّ بامتطاء اللّيل» تنها مركبي كه خيلي به صورت راهوار انسان را به خداوند تبارك و تعالي مي‌رساند شب‌زنده‌داري است و عرض شد هر نمازي يك باطن مخصوص دارد. نماز واجب يك باطن، نماز مستحب باطني ديگر دارد، نماز نافلة شب يك باطن و نافلة روز باطن ديگري دارد، ما نبايد از اين حقايق غافل شويم، نگذاريم عمر ما به پايان برسد و در غفلت از اين حقايق باشيم كه خسارت بسيار عظيمي است.


1. نهج البلاغة (صبحي صالح): ص 481، بحار الأنوار، چاپ بيروت: ح 34، ص 285.

6ـ7ـ نماز جامع اسرار همه عبادات

امام باقر(عليه السلام) می‌فرماید:

‌أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ العَبدُ عَلَيهِ الصَّلاةُ فَإِن قُبِلتَ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَإِن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا؛(1)

اول چيزي که از بنده مورد محاسبه و سؤال قرار مي‌گيرد، نماز است؛ اگر مورد قبول قرار گيرد ساير اعمال نيز قبول مي‌شوند و اگر رد شود غير آن نيز پذيرفته نمي‌شود.

نماز مهمترين عبادت در ميان عباداتي است كه خداوند تبارك و تعالي براي بشر قرار داده، از همين جهت «اسرار نماز» مهمترين اسرار است و شايد نماز جامع اسرار همه عبادات ديگر هم باشد. اين روايت معروف كه در مورد نماز وارد شده است كه روز قيامت اگر نماز انسان مورد قبول پروردگار عالم قرار بگيرد بقية اعمال هم اگر نقص و كاستي‌اي داشته باشد خداوند اغماض مي‌كند و اگر نماز انسان مورد قبول حق تعالي قرار نگيرد بقية اعمال ولو به نحو كامل و جامع و صحيح انجام شده باشد مورد پذيرش خداوند تبارك و تعالي واقع نمي‌شود. «ان قبلت قبل ما سواها وإن ردّت ردّ ما سواها». دلالت بر اين دارد كه نماز مهمترين


1. فلاح السائل: ص 127.

عبادت است، انسان عابد با هيچ وسيله‌اي مثل نماز نمي‌تواند خداوند تبارك و تعالي را عبادت كند و شايد اينكه در بعضي از روايات وارد شده، خداوند هنگامي که بنده‌اش به نماز ايستاده نظر خاص به او مي‌كند و عمل او را به ملائكه نشان مي‌دهد و به برخي از نمازهاي اولياي خود مباهات مي‌كند، همة اینها كاشف از اين است كه در نماز اسراري وجود دارد که قابل مقايسه با ساير عبادات نيست و اگر انسان بخواهد در پرستش حق تعالي موفق باشد و حقّ عبوديّت و بندگي را تا اندازه‌اي كه در توانش هست به جا آورد، هيچ چيز مثل نماز نيست. اساساً در ميان عبادات نماز محبوب‌ترين عبادت نزد خداوند تبارك و تعالي است، هيچ چيزي مثل نماز براي خدا ارزش ندارد و از اين جهت است كه اگر انسان به نمازش اهميت بدهد و در زندگي خود نماز را به عنوان يك ركن اساسي به حساب آورد، اعتبار ويژه‌اي نزد خداوند تبارك و تعالي پيدا مي‌كند.

چرا ائمة معصومين(عليهم السلام) اين همه اهل نماز بودند و در زندگي‌ آنها وارد شده است كه در يك شبانه‌روز هزار ركعت نماز مي‌خواندند. انسان از نمازي كه به اسرارش توجّه اجمالي داشته باشد لذت مي‌برد و موقع نماز بي‌اختيار فکر خود را از همة امور خالي مي‌كند، به مثابة کسي كه در حال پيدا كردن گمشده خود هست و به او نويد پيدا شدن داده‌اند دنبال آن مي‌رود، ما بايد نمازهايمان اين طور باشد، بايد از خواندنِ نماز لذت ببريم، اصلاً بايد خستگي‌هاي خود را در نماز برطرف كنيم، ظلمتها و آلودگي‌هاي دنيوي كه نفس ما را احاطه كرده گرفتاري‌ها، پريشاني‌ها و ناراحتي‌ها را، انسان به بركت يك نماز با شرايط و نمازي كه ولو توجّه اجمالي به اسرار او داشته باشد مي‌تواند همه را حل كند.

چرا امروز جوان‌هاي ما در سنين جواني دچار بعضي از ناراحتي‌هاي روحي و رواني مي‌شوند؟ چرا ما مشكلات روانيِ خود را با نماز حل نمي‌كنيم؟ ای برادران و ای خواهران؛ آنطوري كه خداوند تبارك و تعالي نسبت به نماز اهميت مي‌دهد، اگر ما به مقدار يک دهم به آن توجّه كنيم بدانيد بسياري از مشكلات‌مان حل مي‌شود، بزرگان ما معضلات از علوم و مسائل غامض فلسفي را به بركت نماز

حل مي‌كردند، روح انسان به وسيله نماز نه فقط از آلودگي‌هاي گناه و ذنوب بلكه از جهالت‌ها و ناداني‌ها هم دور و مصفّا مي‌شود و روح مصفّا روحي است كه آرام است و روح آرام روحي است كه ورودش به حقايق علمي بسيار آسان است، روح كدر و داراي ظلمت نمي‌تواند حتي كوچكترين مسائل جزئيِ خودش را حل كند.

بنابراين بايد به نماز اهميت بسيار زيادي بدهيم، مبادا طوري بشود كه پنجاه سال، هفتاد سال از عمرمان بگذرد و خداي نكرده مشمول آن روايتي شويم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «وَاللهِ إِنَّهُ لَيَأتِي عَلَى الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَيُّ شَي‏ءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا»؛(1) چه بسا پنجاه سال بر انساني بگذرد و يك نماز از او مقبول درگاه خدا قرار نگيرد، آن خدايي كه اقلّ قليل و ناچيزترين‌ها را مي‌پذيرد، آن خدايي كه اين چنين نيست نسبت به امور عبادي بندگان سخت‌گير باشد، اما ما چقدر شقاوت و ظلمت در خود ايجاد كرديم كه آن كريم مطلق چيزي از اعمال و نماز‌هاي پنجاه ساله‌ ما را قبول نكرده باشد.

بيائيم توجّه كنيم و گذشتة عمر خود را محاسبه كنيم و نسبت به آنچه باقي مانده تلاش کنيم، به کمک لطف و عنايت حق موفق به انجام عباداتي شويم كه مقبول درگاه او است.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ‌ج3، ص269.

8ـ نماز محک ايمان و توحيد

يکي از اهداف خواندن نماز رسيدن به مرتبة خداشناسي است. اساساً اگر يك فردي بخواهد ميزان تديّن و خداشناسي خود را محك بزند و ببيند آيا در زمرة خداشناسان و موحّدان قرار دارد يا نه؟ به وسيله نماز خود را امتحان كند، ببيند دلبستگي و دلدادگي او به نماز چقدر است؟ آيا وقتي كه نماز او در حال تمام شدن است خوشحال مي‌شود كه نماز تمام شد تا سراغ كارهاي ديگرش ‌رود يا اينكه نه، افسوس مي‌خورد از اينكه راز و نياز من با خدا تمام شد و نمي‌دانم آيا بعد از اين، موفق به اين نيايش هستم يا نه؟ نماز بهترين وسيله است كه انسان بتواند مراتب توحيد را در خود ببيند، آن مراتبي كه بزرگان براي توحيد گفته‌اند؛ توحيد ذاتي، توحيد صفات، توحيد اسماء، توحيد افعالي، تمام اينها را انسان با نماز مي‌تواند محك بزند و بررسي كند.

غايت نماز اين است كه انسان منقطع از همة امور دنيا شود و جمال مطلق حق را شهود كند، براي نماز يك سري امور سطحي و احكام ظاهري از قبيل وضو، اركان و شرايط نماز، به عنوان نازل‌ترين شرايط مطرح است که انسان بايد رعايت کند.

اما علماي بزرگ اخلاق و عرفاي ما تصريح كرده‌اند به اينكه آنچه كه در موارد ديگر به عنوان جهاد اكبر و جهاد با نفس به حساب مي‌آيد، در خصوص عبادت خداوند تبارك و تعالي جهاد اوسط است. يعني بعد از رعايت مراتب ظاهري در نماز، نوبت مي‌رسد به جهاد مستمر انسان با نفس خود، زدودن شهوات از نفس، از بين بردن آلودگي‌ها و غفلت و تاريكي‌ها، يعني آنچه كه غير خداست از نفس خود دور كند كه كار بسيار بسيار مشكل و شايد براي امثال ما محال باشد.

اما آنچه كه هست اين است كه جهاد اكبر يك مرتبة بالاتر از جهاد مستمر با نفس است، آنجا كه انسان عقل و درك و علم خودش را نيز كنار بگذارد و آنچه كه هست ايمان و عشق محض به حق تبارك و تعالي باشد. نگويد نماز مي‌خوانم چون علم به امر خدا نسبت به نماز دارم كه آن هم مرحلة خوبي است، اما بايد بگويد نماز مي‌خوانم چون عاشق راز و نياز با خدا هستم و ايمان كامل به خداي تبارك و تعالي دارم، مي‌خواهم با او مناجات كنم كه از اين تعبير مي‌كنند به غلبة ايمان و عشق بر عقل.

انسان با آن حالت باور باطني و ايمان قلبي كه دارد، در برابر خداوند تبارك و تعالي بايستد، نماز نياز ضروريِ يك انسان عاشق نسبت به حق تبارك و تعالي است. چرا سفارش شده كه هر وقت انسان مواجه با مشكلي شد ولو مشكل‌ترين امور عالم، دو ركعت نماز بخواند؟ چون با آن دو ركعت نماز ارتباط وثيق و عميق با حق تبارك و تعالي پيدا مي‌كند.

در روايات اين چنين وارد شده كه وقتي انسان در نماز با قلب خود اقبال به حق تبارك و تعالي پيدا مي‌كند، خداوند هم به او نظر و اقبال مي‌كند و متکفل همة امور او مي‌شود؛

در خـدا گـم شـو كمـال اين است و بس گم شدن گم كن، وصال اين است و بس

اگر انسان همه چيز خود را در حال نماز، خدا و خدا و خدا قرار بدهد و

براي قرب به خدا، براي شهود جمال حق تبارك و تعالي نماز بخواند، اين نماز معراج او به سوي حضرت حق مي‌شود.

اميدوارم كه خداوند متعال دل‌هاي ما را مصفا به عبادت خود کند و به وسيلة نماز ابواب معرفت خود را به روي همة ما باز بفرمايد و همه ما بيش از گذشته از نماز لذت ببريم.

9ـ نماز سير به سوي حق

يكي از نكاتي كه انسان نمازگزار بايد به آن توجّه كند اينست كه بداند نماز سفري است به سوي حق تبارك و تعالي، با نماز انسان از اين عالم، از موجودات عالم، از دنيا و آنچه در اوست، از اين كثرات و ظلمت‌ها جدا مي‌شود، سير او به سوي خدا آغاز مي‌شود و در پايان نماز با به دست آوردن سرماية بسيار عظيمي از نورانيت، توحيد و شهود مجدداً به همين عالم برمي‌گردد و با خطاب «السّلام علينا وعلی عباد الله الصالحين» توجّه به بندگان صالح مي‌كند و اگر دقيق‌تر و عميق‌تر بخواهيم اين سفر را تبيين كنيم، عرفا و فلاسفه چهار سفر را براي انسان سالك تصوير و بيان كرده‌اند كه مي‌توان اين چهار سفر را در نماز یافت.

اولين سفر «سفر من الخلق إلي الحق» سفر از خلق است، يعني انسان از نفس خود و دنيا جدا شود و به سوي خداوند تبارك و تعالي سير كند و آغاز اين سفر با نيت است، كه به قصد قربت و امتثال امر خدا به نماز مي‌ايستد. سفر دوم «سفر من الحقّ إلی الحقّ بالحقّ»، سفر در خودِ حق است، سفر در اسماء و صفات خداست، آنجا ديگر انسان کاملاً منقطع از خلق و كثرات است و در وحدت سير مي‌كند، سيري كه انتها ندارد، سيري كه در آن به برخي از اسماء و صفات خدا

مي‌توانيم پي ببريم، به عظمت خدا، بزرگي و قدرت خدا، علم و حكمت خدا، رحمانيت و رحيميت خدا، مالكيت خدا، و خدا را تسبيح و تقديس کرده و او را تحميد مي‌كنيم، سير در حق اشتغال به اسماء و صفات خداست، يعني انسان وقتي به اين مرتبة دوم مي‌رسد بايد آن اوصاف دنيويه، اوصاف مذمومه و خصلت‌هاي ناپسند را به يكباره كنار بگذارد، اين كه در روايات وارد شده اگر كسي نماز را با شرايطش بخواند از جميع گناهان پاك مي‌شود، سرّش همين است كه اگر انسان شرايط نماز را رعايت کند، از همة آلودگي‌ها پاك مي‌شود و متخلّق به اسماء و صفات الهيه می‌گردد، لذا بعد از هر نماز اين انسان مثل کسي مي‌شود كه تازه از مادر متولد شده و پاك است، اين چنين نيست كه فكر كنيم مسئله يك مسئلة اعتباري و قراردادي است، خداوند فرموده باشد اگر كسي نماز خواند من نامة اعمال و گناهانش را پاك مي‌كنم، گر چه اين هم به حسب ظاهر قابل توجيه است، اما واقعيت اين است که حقيقت نماز و اين سير دومي كه انسان در نماز پيدا مي‌كند، موجب مي‌شود انسان تخلّق به اسماء و صفات الهيه پيدا ‌كند و متخلّق به اوصاف خداوند تبارك و تعالي ‌شود.

در اينجا امام خميني رضوان الله تعالي عليه نكته‌اي دارند ـ چون بسياري از عرفا معتقدند كه وصول به حق تبارك و تعالي در پايان سفر اول است، اما نظر شريف امام در كتاب مصباح الهداية(1) اين است ـ كه با پايان سفر دوم اين وصول تحقق پيدا مي‌كند.

سفر دوم اتصاف به اوصاف حق تعالي و وصول به افق اعلي است. باز اين نكته در کلام عرفا هست كه سفر اول وصول به افق مبين است كه يك مرحله‌ پائين‌تر و نازل‌تر از افق اعلي است، در سفر دوم انسان به افق بسيار بالاتري صعود مي‌كند و مجدداً در سفر سوم از وحدت به كثرت برمي‌گردد، «من الحقّ إلی الخلق» و شهادت به توحيد و نفي غير خدا و رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌دهد


1. مصباح الهداية، ص 87 ـ 90.

و در سفر چهارم «من الخلق إلی الخلق بالحقّ» با ديد وحدت رو به کثرت و همة بندگان صالح خدا مي‌كند.

ببينيد اين منازل و اسفار اربعه، تماماً در اين عبادت جمع است، آيا سزاوار نيست كه ما اين عبادت را درست انجام بدهيم، آيا سزاوار نيست كه ما واقعاً به خود آئيم و بگوئيم اين سرمايه‌اي را كه خدا در اختيار ما قرار داده ضايع نكنيم و از آن درست استفاده كنيم، هر روز نماز خود را با روزهاي قبل مقايسه كنيم ببينيم اين نماز چه مزيّتي داشت، بزرگان فرموده‌اند و همينطور هم هست، برای اولياي خدا در هر نمازي ابوابي گشوده مي‌شود، در هر نمازي حكمت‌هايي بر قلب و ديدگان و لسان‌ آنها جاري مي‌شود، قدر نماز را بدانيم و از خدا بخواهيم قدر نماز را در دل و قلب و نفس ما قرار بدهد.

10ـ نماز راه رسيدن به يقين

وَاعْـبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛(1)

پروردگارت را عبادت کن تا يقين تو را دريابد.


خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» خطاب مي‌كند به رسول مكرّم اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) كه پروردگارت را عبادت كن تا براي تو يقين حاصل شود، گر چه بر حسب روايات مفسّران يقين را بر معناي موت هم تطبيق داده‌اند اما منافاتي ندارد. ما هم همين معنا را بپذيريم و در عين حال بگوئيم يكي از نكاتي كه از آية شريفه استفاده مي‌شود اين است كه نماز بهترين وسيله براي رسيدن انسان به مرحلة يقين است. مرحله‌اي كه ايمان انسان من جميع الجهات، آن مقداري كه براي او مقدور است محقق شود، مرحلة يقين بر حسب آنچه كه در روايات وارد شده، فوق مرتبة تسليم و تفويض و فوق اصل ايمان است.

روشن است كه اين آية شريفه اختصاصي به وجود مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)


1. سوره حجر: آيه 99.

ندارد، هر فرد نمازگزار اگر بخواهد قلبش مملوّ از ايمان به خداوند شود، خدا را مشاهده و فانيِ در حق تبارك و تعالي بشود، براي فاني شدن در او و رسيدن به مرحلة يقين نماز بهترين وسيله است. انساني كه فاني در حق تبارك و تعالي شد ديگر رذائل و زشتی‌ها از او دور مي‌شود و اوصاف نوراني قلب او را فرا مي‌گيرد، چنين انساني مي‌تواند در بارگاه كبريا راه پيدا كند،

هيـچ كـس را تا نگردد او فنا نيـست ره در بــارگاه كبريا

اگر انسان بخواهد در بارگاه تبارك و تعالي اعتباري داشته باشد و به آنجا راه پيدا كند، بدون عبادت نمي‌شود و همين جا بايد اين نكته را گفت، عده‌اي از افراد كه دور از حقايق هستند مي‌گويند انسان وقتي به مرحلة يقين رسيد ديگر نيازي به خواندن نماز ندارد، چطور مي‌شود اين يقيني كه معلول نماز است بعداً بدون نماز براي انسان باقي بماند؟! اگر انسان بخواهد يقينش روز به روز قوي‌تر و عميق‌تر شود بايد عبادتش را بيشتر كند، سرّ اينكه بزرگان ما و اولياي خدا اين همه عشق به نماز داشتند، براي اين است که با هر نمازي مرتبه‌اي از مراتب يقين خود را بالاتر مي‌بردند. ما بايد محاسبه كنيم ببينيم اين نمازي كه الآن خوانديم و تمام شد، چه مقدار بر يقين ما به خدا افزود؟ اگر بعد از نماز خود را نزديكتر به خدا ديديم و خدا را با همين نفس ناقص خود بيشتر مشاهده كرديم، عظمت خدا در قلب ما بيشتر شد، خوف و رجاء‌ ما از خدا بيشتر شد، بدانيم كه مرحلة يقين‌ ما بالا رفته، اما اگر بعد از نماز ديديم كه با حال قبل از نماز فرقي نكرده، اين نماز در ما اثري نداشته و بايد بر آن تأسف خورد.

بنابراين وقتي به نماز مي‌ايستيم و در پيشگاه حق تبارك و تعالي قيام مي‌کنيم و مي‌خواهيم با خدا مناجات كنيم توجّه نمائيم كه مي‌خواهيم يقين خود را زياد كنيم، ما به ازدياد يقين نياز داريم، ما نياز داريم به اينكه روز به روز يقين خود را را افزايش بدهيم. بنابراين يكي از آثار مهم عبادت همين رسيدن به مرحلة يقين است كه توحيد تام است و در جاي خود عرفا بيان كرده‌اند كه توحيد تام اين

نيست كه انسان با ارادة خود توجّه به غير خدا را قطع كند، بلكه بالاتر از اين است، یعنی انقطاع است. انسان بايد به مرتبه‌اي برسد كه خود به خود به غير خدا توجهي نداشته باشد و همة توجّه او فقط به خدا باشد. همة وجود او محو در عظمت حق تبارك و تعالي باشد. انسان بايد ملاحظه کند در چه مقدار از نماز مي‌تواند همة وجودش را در محضر خداوند تبارك و تعالي ببيند و محو آن حضرت باشد، و خوشا به حال آن كسي كه بتواند در تمام نماز چنين حالي داشته باشد كه اين بزرگترين توفيق براي اوست و از خداوند استمداد مي‌كنيم كه اين توفيق را روزيِ همه‌ ما بفرمايد، انشاء الله.

فصل دوم: حضور قلب در نماز

11ـ مراد از قلب در مسئله «حضور قلب»

لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا؛(1)

براي آنان قلب‌هايي است که با آن نمي‌انديشند و براي آنها چشم‌هايي است که با آن نمي‌بييند.


اين مطلب براي نمازگزاران و اهل سير و سلوك و عبادت روشن است كه رسيدن به حقايق نماز و حقيقت هر عبادتي، جز از راه شريعت و از راه ظواهر امكان‌پذير نيست. يعني ما در صورتي مي‌توانيم به حقيقت نماز راه پيدا کرده و في الجمله اطلاعي بر آن پيدا كنيم كه ظاهر نماز، احكام، شرايط و آداب ظاهري نماز را رعايت كنيم و إلاّ بدون تحقق اين ظاهر رسيدن به آن باطن امكان ندارد، بايد براي رسيدن به باطن، شرايط ظاهر را كاملاً رعايت كنيم. امام رضوان الله تعالي عليه در تعليقة خود بر شرح فصوص فرموده‌اند: «طريقت و حقيقت، جز از راه شريعت حاصل نمي‌شود زيرا ظاهر راه باطن است و كسي كه ببيند با انجام تكليف‌هاي الهي


1. سوره اعراف: آيه 179.

باطن براي او حاصل نشده بداند كه ظاهر را درست انجام نداده است».

بنابراين آنچه كه ما بيان مي‌كنيم، بعد از اين است كه نمازگزار کاملاً رعايت ظواهر و احكام و شرايط را کرده باشد، خواندن نماز در مكان غصبي، يا با لباس نجس غير طاهر، خواندن نماز بدون رعايت جهت صحيح قبله و همچنين بقية اجزاء و شرايط نماز، انسان را هرگز به اسرار، باطن و حقيقت نماز نخواهد رساند.

بعد از مطالبي که تاکنون به عنوان مقدمه بيان كرديم، اولين بحثي كه در باب اسرار نماز مورد توجّه بزرگان علما قرار گرفته موضوع حضور قلب در نماز است. برخي از بزرگان مثل مرحوم ميرزا جواد ملكي (رضوان الله تعالي عليه) براي اينكه انسان بتواند نماز خود را به صورت كامل انجام بدهد شش مرتبه ذكر كرده‌اند:

ـ اولين مرتبه آن حضور قلب است.

ـ مرتبة دوم: تفهم؛

ـ مرتبة سوم: تعظيم؛

ـ مرتبة چهارم: هيبت؛

ـ مرتبة پنجم: رجاء؛

ـ و مرتبة ششم فناء است.

فرموده‌اند كه بايد اين شش حال براي نمازگزار حاصل شود تا بتواند يك نماز كامل به جا آورد. اما در كلمات ديگران مثل مرحوم شهيد ثاني يا مرحوم امام رضوان الله عليهما در كتاب «سرّ الصّلاة» بين اين حالات تفکيک نشده و چه بسا درست هم همين باشد كه تمام اينها را به عنوان حضور قلب يكجا مطرح كنيم، يعني حضور قلب، تفهم، تعظيم، هيبت، رجاء و فناء تماماً مربوط به بحث حضور قلب است كه توضيح خواهيم داد.

براي اينكه انسان به حقيقت نماز برسد بايد قلب او حاضر باشد، حضور قلب يعني اينكه قلب او كاملاً توجّه به نماز داشته باشد. اينجا مناسب است در مورد كلمة «قلب» سه نكته را بيان كنيم؛ نكتة اول اينكه مراد از قلب چيست؟ آيا قلبي

كه در اين مباحث به آن پرداخته مي‌شود مراد همان تکه گوشت صنوبري يا مغز انسان است كه عضوي از اعضاء او است؟روشن است كه اينها مراد نيست، مراد از قلب در اين مباحث آن لطيفة الهية ربانيه است كه گاهي از آن به نفس و گاهي هم به روح تعبير مي شود. در آيات و روايات آمده «ولهم قلوب لا يعقلون بها» قلب دارند اما به وسيلة آن چيزي را نمي‌فهمند، يعني مراد قلبي است كه ادراك مي‌كند و مي‌فهمد، قلبي كه اقبال و ادبار دارد، به يک چيز علاقه و از چيز ديگر تنفر پيدا مي‌كند، به يك چيز رو مي‌آورد و از چيز ديگر رو برمي‌گرداند، مقصود قلبي است كه داراي بينايي و كوري است. اينكه در روايات داريم «طبع القلوب» قلبي كه كور است، قلبي كه داراي رِين و زنگار است، قلبي كه مهر به آن زده مي‌شود، قلبي كه نورانيت و تاريكي دارد. اگر قلب گوشتي يك مؤمن را با يك كافر مقايسه كنيد هيچ فرقي نمي‌كند، اما روايات مي‌گويند قلب مؤمن نوراني و قلب انسان كافر تاريك است، قلب انسان‌هاي بصير بيناست، همين كه گاهي اوقات در كلمات نوع مردم گفته مي‌شود كه با چشم دل، با چشم قلب بايد ديد، مقصود از قلب در اينجا چنين معنايي است، قلبي كه قبض و بسط دارد. تمام اوصاف اخلاقي، اوصاف بسيار خوب و پسنديده مربوط به اين قلب است، همچنانکه تمام اوصاف رذيله هم مربوط به اين است و اين همان است كه بعد از اينكه انسان از دنيا مي‌رود باقي مي‌ماند. پس در بحث ما مقصود از قلب چنين قلبي است.

12ـ مقصود از قلب در روايات

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ؛(1)

قطعاً در این عقوبت‌ها عبرتی است برای آنکه قلب هوشیار دارد یا با دقت گوش فرا می‌دهد.


بحث به معناي قلب و نكاتي به نحو کلي پيرامون آن رسيد. امام رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند(2) در كل موجودات عالم، نورانيّت و كمال هر موجودي به آن صورت نوعيه و كمال اخير اوست، اما در انسان كمال و سعادت او مربوط به نفس ناطقه‌اش است كه همان نفخة الهيه است كه خداوند مي‌فرمايد «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» مقصود ما از قلب همان حقيقت انساني است كه خدا در انسان به وديعه گذاشته است آن روحي كه در اين جسم مادي دميده شده و همة وجود انسان را فرا گرفته و حقيقت انسان را تشكيل مي‌دهد، ما در بحث اسرار عبادات با يك چنين حقيقتي سر و كار داريم، در مقام بيان اين هستيم كه اين حقيقت چگونه نوراني‌تر مي‌شود و چگونه نورانيّت خود را از دست مي‌دهد، اين حقيقت


1. سوره ق: آيه 37.
2. سر الصلوة معراج السالکین، ص 15 ـ 16.

چگونه به كمال مي‌رسد و چگونه به كمال نمي‌رسد؟ و آن وقت در مورد نماز و عبادات اين بحث مطرح است كه چه مقدار از اين حقيقت با فعل انسان ارتباط پيدا مي‌كند، شايد بتوان چنين بيان كرد كه خداوند تبارك و تعالي با نفخه رحمانيه خود در وجود انسان دميد و انسان هم با اين نفخة الهيه كه در اختيار دارد در افعال خود مي‌دمد و به آنها حيات مي‌دهد. هر مقدار در انسان ارتباط بين اين نفس و فعل قوي‌تر باشد از آن به حضور قلب تعبير مي‌كنيم.

نكتة دوم در مورد قلب اين است كه در خصوص قلب به طور كلي، يعني قطع نظر از بحث نماز، در روايات كلياتي وارد شده است مثل:

«إِذَا أَرَادَ اللهُ بِعَبدٍ خَيراً جَعَلَ لَهُ وَاعِظاً مِن قَلبِهِ»(1) اگر انسان بخواهد بفهمد كه خدا به او توجهي كرده يا نه؟ يكي از علائمش اين است كه ببيند آيا قلبش او را موعظه مي‌كند يا نه؟ وقتي كه در يك جا تنها نشسته و به فکر گناه مي‌افتد آيا اين قلب به او نهيب مي‌زند و او را سرزنش مي‌كند يا نه؟ آيا قلبش او را به كارهاي خوب تشويق مي‌كند، او را متوجه آثار خوب و بد اعمالش مي‌كند يا نه؟ چه بسياري از ما با كمال تأسف ممكن است عمل نادرستي را انجام بدهيم اما راجع به آن عمل هيچ خود را سرزنش نمي‌كنيم، معنايش اين است كه قلب واعظ‌ نيست.

یا در بعضي از تعابير ديگر آمده:

«مَن كَانَ لَهُ مِن قَلبِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيهِ مِنَ اللهِ حَافِظٌ»؛(2) اگر قلب كسي واعظ او باشد، اين قلب حافظ او از ناحية خداوند تبارك و تعالي است، در مورد کلي قلب در روايات تعبير به اِسوداد قلب را مشاهده مي‌کنيم.

«قَلبُ المُؤمِنِ أَجرَدُ فِيهِ سِرَاجٌ يَزهَرُ وَقَلبُ الكَافِرِ أَسوَدُ»(3) قلب انسان مؤمن يك قلب پاك و صاف است، بدون اينكه خاري در آن باشد. اما قلب انسان كافر سياه است.


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 70، ص 327.
2. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 70، ص 327.
3. مرآة العقول: ج 9، ص 413.

قبلاً عرض شد مراد از قلب اين تکه گوشت موجود در بدن نيست! يعني اين فرد كافر نفس خودش را تاريك و سياه كرده، نفسي كه او را به سوي خدا و عبادت او نمي‌خواند، اين نفس يك حقيقت كاملاً تاريك و ظلماني دارد، امام باقر(عليه السلام) در روايتي مي‌فرمايد:

«إنّ القُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلبٌ مَنكُوسٌ لَا يَعِي شَيئاً مِنَ الخَيرِ وَهُوَ قَلبُ الكَافِرِ» قلوب انسان‌ها سه دسته است: قلبي كه هيچ خير و نورانيتي در آن ثبت نمي‌شود و قرار نمي‌گيرد، يعني ظرف براي هيچ عمل نوراني نخواهد بود، اين قلب انسان كافر است.

«وَقَلبٌ فِيهِ نُكتَةٌ سَودَاءُ فَالخَيرُ وَالشَّرُّ فِيهِ يَعتَلِجَانِ فَأَيُّهُمَا كَانَت مِنهُ غَلَبَ عَلَيهِ» دوم قلبي است كه در آن يك نقطة سياه است و خير و شر در آن، در گردش هستند، هر كدام كه غلبه پيدا كند در آن قلب باقي مي‌ماند.

«وَقَلبٌ مَفتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزهَرُ وَلَا يُطفَأُ نُورُهُ إِلَى يَومِ القِيَامَةِ وَهُوَ قَلبُ المُؤمِن‏»(1) قلبي هم هست كه مفتوح و باز و نوراني است، و نور او تا روز قيامت خاموش نمي‌شود، اين قلبي كه تا روز قيامت نور دارد، آن نفس نورانيِ الهي است كه به انسان مؤمن عنايت شده است. ولي انسان كافر همان نفسي را كه خدا برايش قرار داده ظلماني و تاريك كرده و ديگر نور و خيري در آن قرار نمي‌گيرد، اما قلب و نفس انسان مؤمن محل براي انوار و خيرات است.

بنابراين از جمله نكاتي كه ما بايد به آن توجّه كنيم همين قلب است، ببينيم هر روزي که بر ما مي‌گذرد چقدر به نورانيت قلب‌مان اضافه و يا خداي ناكرده از نورانيت آن كم كرده‌ايم و اختلاف در درجات نورانيّت قلب، اختلاف در باطن و حقيقت نماز به وجود مي‌آورد. خداوند قلوب همة ما را بيشتر نوراني بفرمايد.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2، ص 422.

13ـ گناه عامل تيرگي قلب

كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛(1)

هرگز چنین نیست، بلکه اعمالشان زنگاری بر قلبهایشان گردیده است.


تاکنون گفته شد قلب، همين نفس ربّاني و الهي است كه خداوند در وجود انسان قرار داده و به وسيلة آن انسان امور را درك مي‌كند، خوب و بد را مي‌فهمد، صحيح و غير صحيح، حق و باطل را تشخيص مي‌دهد. وقتي ما آيات و روايات در اين زمينه را ببينيم روشن مي‌شود كه مقصود از قلب چيست؟

در قرآن كريم خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد ما بر قلب برخي از انسان‌ها مهر مي‌زنيم «وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ»(2) يا «طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ»(3) خدا بر قلب انسان‌هاي گناهكار مهر مي‌زند. از نظر فرهنگ قرآني اگر انسان در واديِ گناه افتد و توبه نكند، گناه اول را انجام داد توبه نكرد، گناه دوم و سوم را هم


1. سوره مطففين: آيه 14.
2. سوره اعراف: آيه 100.
3. سوره توبه: آيه 93.

انجام داد و توبه نكرد، آنقدر اين گناهان تراكم پيدا مي‌كند كه همة قلب او را فرا مي‌گيرد، قرآن از اين امر چنين تعبير مي‌كند كه خدا بر اين قلب آکنده از گناه مهر مي‌زند و كسي كه بر قلبش مهر زده ‌شود ديگر به دنبال راه نوراني و حق و حقيقت نيست، در تعبير ديگر مي‌فرمايد «كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» رين در قلب مراد همين است كه اعمال بدي كه انسان انجام مي‌دهد، آنقدر قلب او را فرا مي‌گيرد كه اين انسان ديگر حق را از باطل، خير را از شر تشخيص نمي‌دهد. پس ببينيد قلب انسان مورد رين، طبع و مُهر خدا قرار مي‌گيرد.

در روايتي زراره از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌كند: «مَا مِن عَبدٍ إِلَّا وَفِي قَلبِهِ نُكتَةٌ بَيضَاءُ فَإِذَا أَذنَبَ ذَنباً خَرَجَ فِي النُّكتَةِ نُكتَةٌ سَودَاءُ»(1) هيچ انساني نيست مگر اينكه در قلبش نقطة بيضاء (سفيد) است، وقتي گناهي مي‌كند يك نقطة سياه در آن بوجود مي‌آيد.

«فَإِن تَابَ ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوَادُ»؛ اگر توبه كرد آن سياهي از بين مي‌رود.

«وَإِن تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ حَتَّى يُغَطِّيَ البَيَاضَ»؛ اگر به گناهان خود ادامه داد، آن سياهي تمام سفيدي را مي‌پوشاند.

«فَإِذَا غَطَّى البَيَاضَ لَم يَرجِع صَاحِبُهُ إِلَى خَيرٍ أَبَداً »؛ وقتي آن نقطة سفيد كاملاً پوشيده و قلب تاريک و ظلماني شد، اين شخص گناهكار ديگر سراغ خير نمي‌رود و بعد امام مي‌فرمايد: « وَهُوَ قَولُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ كَلَّا بَل رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِم ما كانُوا يَكسِبُون‏» اينكه خدا در قرآن مي‌فرمايد قلوب اينها رين و زنگار پيدا مي‌كند مقصود از رين چنين معنايي است.

پس روشن شد مراد از قلب چيست؟ قلبي كه ظلمت و نورانيت در آن معنا دارد، قلبي كه سعادت و شقاوت مي‌پذيرد، قلبي كه داراي اقبال و ادبار است. در بحث از حضور قلب در نماز مقصود ما چنين مطلبي است.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2 ،ص 273.

14ـ آثار توجّه و اقبال قلب به خدا

امام باقر(عليه السلام) فرمودند:

لَيسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ يُقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي صَلَاتِهِ وَدُعَائِهِ إِلَّا أَقبَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيهِ بِقُلُوبِ المُؤمِنِين؛

هيچ بنده مؤمني نيست که در نماز و دعاي خود با قلبش توجّه به خدا کند مگر آنکه خداوند با دلهاي مؤمنين به او توجّه مي‌نمايد.


نکته سوم در مورد قلب كه نفس و روح انساني است، اينکه اگر انسان به وسيلة قلب خود اقبال و توجّه به خداوند تبارك و تعالي پيدا كند، در هر عمل و عبادتي خصوصاً در مورد نماز، اين امر سبب مي‌شود که خداوند هم به او اقبال کند.

امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايند:

«فَإِذَا صَلَّيتَ فَأَقبِل بِقَلبِكَ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّهُ لَيسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ يُقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي صَلَاتِهِ وَدُعَائِهِ إِلَّا أَقبَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيهِ بِقُلُوبِ المُؤمِنِينَ إِلَيهِ وَأَيَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِم إِيَّاهُ بِالجَنَّة»؛(1) هيچ انسان مؤمني نيست كه با قلب خود به


1. من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 209.

خداوند تبارك و تعالي اقبال كند، در نماز و دعا و در هر عبادتي، إلاّ اينكه خدا به وسيله قلوب مؤمنين به او اقبال مي‌كند، اولين اثر اقبال خداوند اين است كه دلهاي مؤمنين را متوجه او مي‌كند، قلوب مؤمنين يعني قلوب خداپرستان، موحدان و اهل ايمان «وأيّده مع مودّتهم» و با مودّت و محبت مؤمنين او را کمک مي‌کند.

در روايت ديگري نيز امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمايد:

«إِذَا قَامَ العَبدُ المُؤمِنُ فِي صَلَاتِهِ نَظَرَ اللهُ إِلَيهِ أَو قَالَ أَقبَلَ اللهُ عَلَيهِ حَتَّى يَنصَرِفَ»؛ وقتي انسان مؤمن براي نماز مي‌ايستد و با قلبش به خدا توجّه مي‌كند، خداوند هم به او نظر و توجّه مي‌كند تا وقتي كه نماز او تمام شود.

«وَأَظَلَّتهُ الرَّحمَةُ مِن فَوقِ رَأسِهِ إِلَى أُفُقِ السَّمَاءِ» او را زير چتر رحمت خودش قرار مي‌دهد كه دايرة اين چتر رحمت از بالاي سر اين نمازگزار تا افق آسمان است. اين كنايه از آن است كه باران رحمت خود را بر اين فرد نمازگزار نازل مي‌كند.

«وَالمَلَائِكَةُ تَحُفُّهُ مِن حَولِهِ إِلَى أُفُقِ السَّمَاءِ» ملائکه اطراف او را تا افق آسمان در حريم خود گرفته و حفظ مي‌کنند.

«وَوَكَّلَ اللهُ بِهِ مَلَكاً قَائِماً عَلَى رَأسِهِ»؛ خداوند ملكي را بالاي سر او قرار مي‌دهد.

«يَقُولُ لَهُ أَيُّهَا المُصَلِّي لَو تَعلَمُ مَن يَنظُرُ إِلَيكَ وَمَن تُنَاجِي مَا التَفَتَّ وَلَا زِلتَ مِن مَوضِعِكَ أَبَداً»؛(1) آن فرشته به اين نمازگزار مي‌گويد اگر مي‌دانستي چه كسي به تو نظر مي‌كند و با چه كسي مناجات مي‌كني، هيچ وقت اين عمل خود را رها نکرده و از جاي خود حركت نمي‌كردي.

پس اقبال قلب موجب اقبال خداوند تبارك و تعالي به انسان است و اين جمله در كلمات امام خميني رضوان الله تعالي عليه آمده كه فرمودند «خدا مي‌داند كه در اين اقبال حق به بنده چه كرامت‌ها و انواري است كه به عقول بشر


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 265.

درست نيايد و به قلب أحدي خطور نكند».(1) اقبال خدا به انسان مثل اقبال يك انسان به انسان ديگر نيست، مثل اقبال رئيس مملكت به افراد نيست، مثل اقبال اول شخص عالم به انسان نيست، قابل مقايسة با اين اقبال‌ها نيست. پس نمازي كه انسان با حضور قلب بخواند و توجّه به خداوند تبارك و تعالي داشته باشد خدا به او اقبال و نظر مي‌كند و همة سعادت‌ها، همة حقايق و رحمت‌ها در اين نظر وجود دارد، همة درها بر روي انسان گشوده مي‌شود، مگر مي‌شود خدا به انسان اقبال و نظر كند اما اين نظر اثر نداشته باشد؟ انسان مي‌تواند با يك نظر حق تبارك و تعالي به بسياري از حقايق علمي دست پيدا كند، بسياري از مشكلاتش حل بشود، پس بيائيم اين اقبال به حق تبارك و تعالي را در نماز داشته باشيم.


1. سر الصلوة (معراج السالکین): 27.

15ـ مراتب حضور قلب

در خصوص حضور قلب در نماز مطالب فراواني بايد ذكر شود كه حضور قلب در نماز چيست؟‌ و چه مراتب و موانع و عللي دارد؟ و اگر بتوانيم انشاء الله اين نكات را روشن كنيم به لطف و فضل خداوند تبارك و تعالي اهمّ اين مطالب را بيان كرده‌ايم.

قبلاً ذكر كرديم كه برخي از بزرگان حضور قلب را در نماز یکی از حالات مهم قرار دادند و برای حضور قلب مراتبی است.(1) مرتبة اول اين است كه انسان بداند در حضور و در محضر خدا قرار دارد و در حال صحبت كردن با او است، و دستور او را انجام مي‌دهد. در اين صورت چنانچه توجّه نكند كه چه مي‌گويد و چه انجام مي‌دهد از حقيقت افعال و حقيقت اذكار و از هيئات نماز هيچ بهره‌اي ندارد، در اين مرحله ممکن است توجّه به قرائت صحيح و خواندن نماز به لحن عربيِ دقيق هم نداشته باشد.

مرتبة دوم آن است که اين الفاظ و ظاهر اين افعال را همانطوري كه خدا دستور فرموده انجام دهد؛ در حال قيام چگونه بايستد، در حال ركوع و سجود


1. جلسه 11.

چگونه خم شود؟ وقتي قرائت مي‌كند الفاظ را چگونه بيان كند؟ اين مرتبة ديگري از حضور قلب است.

مرتبة سوم آن است كه توجّه به حقيقت اين افعال و اذكار پيدا كند و بداند حقيقت ركوع چيست و فرق آن با قيام چيست؟ بداند حقيقت سجده فناء محض در خداوند تبارك و تعالي است و فرقش را با ركوع بداند، معاني اذكار را كاملاً بداند مثل آنکه معناي «الله اكبر» چيست. وقتي ابتداء نماز تكبيرات افتتاحيه‌ و بعد تكبيرة الإحرام را مي‌گويد بداند با اين عبارات چه چيزي مي‌گويد آيا قلب و نفس و دلش به آنچه بر زبانش جاري مي‌شود باور دارد يا نه؟ حقيقت ذكر ركوع و ساير اذكار را بفهمد.

مرحلة بالاتر اين است كه تمام توجهش به خدا بوده و كاملاً خود را محو در وجود خداوند تبارك و تعالي نمايد، كاملاً الفاظي را كه بيان مي‌كند در قلب خود جاي دهد، علاوه‌ بر اينكه در مرحلة قبل فهميد معناي «الحمد لله رب العالمين» چيست؟ اين حقيقت را با آن معناي وسيعش در قلب خود جاي بدهد، آن معناي وسيع اين است كه حمد از هر كسي، از هر حامدي، در مورد هر چيزي صادر ‌شود حمد خداست. اگر انسان يك عالمي را به علمش مي‌ستايد، اگر يك فرد متقي يا هنرمند و صنعتگر و عارفي را تعريف و تکريم مي‌کند، در حقيقت خداي تبارك و تعالي را مي‌ستايد و غير از خدا اصلاً هيچ موجودي قابليت و ارزش حمد را ندارد، چنانچه تمام اين معنا را در قلب خود جاي بدهد، اين را برخي از بزرگان اخلاق به عنوان حال حضور قلب مطرح كرده‌اند.

بعد از حضور قلب، حالت دوم كه در نماز لازم است، حال تفهّم است و بسياري از آثار نماز از قبيل جلوگیری از فحشاء و منكر «إِنَّ الصّلاة تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ»(1) مربوط به تفهم است، يعني قبل از اينكه بخواهد هر فعلي را در نماز انجام بدهد به خود بفهماند چه كار مي‌خواهد بکند، قبل از اينكه هر


1. سوره عنکبوت: آيه 45.

قولي را بيان كند آن را بفهمد و همين حال را تا آخر نماز حفظ كند، حقايق افعال و اذكار را بفهمد.

حالت سوم حالت تعظيم است؛ تعظيم، علم به عظمت خداست، و اینکه انسان پی به عظمت حق ببرد. يعني بداند در مقابل موجود عظيمي قرار گرفته که قدرت دارد عمل اين انسان را قبول يا رد كند، قدرت دارد اين فرد را مورد اكرام يا توهين قرار بدهد، همة امور عالم به دست اوست، حتي همين كلماتي را كه در حال نماز بيان مي‌كنيم با عنايت اوست که مي‌توانيم بيان ‌كنيم. بنده بايد به عظمت آن كسي كه با او مناجات مي‌كند توجّه كند.

اين روايت را قبلاً بيان کرديم(1) كه خداوند ملكي را بر فرد نمازگزار مي‌گمارد و اين ملك به او مي‌گويد اگر مي‌دانستي چه كسي به تو نگاه مي‌كند و تو با چه كسي مناجات مي‌كني اصلاً از جاي خود تكان نمي‌خوردي و نمازت را رها نمي‌كردي و باز بعد از اين نماز به نماز ديگري مشغول مي‌شدي! انسان وقتي پي به عظمت حق تبارك و تعالي ببرد، کجا در حال نماز فكرش به امور ديگر مشغول مي‌شود؟ وقتي ما توجّه به عظمت آن موجودي كه در مقابلش ايستاده‌ايم نداريم فكرمان به سوي امور ديگر مي‌رود، اما اگر عظمت خدا وجود انسان را فرا بگيرد، امكان ندارد در حال نماز به چيز ديگري توجّه داشته باشد.


1. جلسه 14.

16ـ خشوع و حضور قلب در نماز

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الّذين هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ؛(1)

همانا مؤمنين رستگارند. کساني که در نماز خود خاشع هستند.


در قرآن کريم از حضور قلب در نماز تعبير به خشوع شده است. آنجا که در مورد صفات مؤمنين مي‌فرمايد: «الّذين هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ» كساني كه در نمازشان خشوع دارند. كسي كه توجّه داشته باشد در مقابل عظمت بي انتهاي هستي قرار دارد، كسي كه توجّه داشته باشد در مقابل موجود عظيمي قرار دارد كه تمام وجودهايي كه «عظيم» شمرده مي‌شوند در برابر او نه صغير بلکه صفر هستند، اين فرد حتماً در نمازش خشوع مي‌يابد، مسلماً اين خشوع قلبي براي او خشوع ظاهري هم مي‌آورد، كسي كه در حال نماز با دست خود، با لباس خود، با سر و گردن خود بازي مي‌كند خشوع ندارد، كسي که با دست و پاي خود بازي مي‌کند و يا مشغول مرتب کردن محاسن و موي سرش هست، اين فرد


1. سوره مؤمنون: آيات 1 و 2.

خشوع در نماز ندارد! و قرآن مي‌فرمايد انسان مؤمن كسي است كه در نمازش خاشع است، يعني مجرّد نماز خواندن براي ايمان كافي نيست، مجرّد اينكه انسان ظاهر يك نماز را تحويل خداي تبارك و تعالي بدهد نمي‌تواند دل خودش را خوش كند كه مؤمن است.

قبلاً عرض شد انسان به وسيله نماز مي‌تواند مقدار خداشناسي خود را تشخيص بدهد، در نماز است كه اندازة ايمان خودش را مي‌تواند بررسي كند و بفهمد كه چقدر ايمان دارد؟ هر كسي خشوعش در نماز بيشتر باشد ايمانش به خداوند تبارك و تعالي بيشتر است، و خشوع همان حضور قلب است، همين كه انسان بداند در محضر خداست و در حال راز و نياز با او است و توجّه داشته باشد به آنچه كه انجام مي‌دهد.

يا در سورة مباركه ماعون مي‌فرمايد:

«فَوَيْلٌ للمصلّين * الّذين هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»(1) واي بر نمازگزاران. كدام نمازگزاران؟ آنهايي كه در نمازشان سهو و غفلت دارند، توجّه ندارند كه در مقابل خداي تبارك و تعالي ايستاده‌اند.

به اين نكته توجّه کنيم كه چقدر اين كار در نزد خدا زشت و ناپسند و موجب دوريِ انسان از خداست كه خدا مي‌فرمايد «وَيْلٌ للمصلّين» ويل يكي از مراتب و دركات عميق جهنم است، يعني در اثر شدّت گناه يا شدت كفر، فرد استحقاق ويل پيدا مي‌کند، اين ويلي كه خدا در مورد اين انسان مي‌گويد غير از آن ويلي است كه ما به كار مي‌بريم و مي‌گوئيم واي بر فلان!

وقتي در نماز احساس کرديم حضور قلب نيست به ياد اين آيه شريفه بيفتيم و متوجه شويم كه خدا مي فرمايد: «وَيْلٌ للمصلّين». چرا آن خدايي كه باب رحمت و لطف و نعمت خود را اين چنين براي بندگان خود گسترده کرده است، اينجا نسبت به نمازگزاري كه توجّه به او ندارد تعبير «ويل» به کار برده است؟


1. سوره ماعون:‌ آيه 5.

براي اين كه انسان وقتي نماز مي‌خواند اگر توجّه به خدا نكند در حقيقت خدا را استهزاء و تحقير مي‌كند و كسي كه خدا را استهزاء و تحقير كند استحقاق چنين مجازات و عقوبتي را دارد.

در روايتي امام باقر(عليه السلام) در مورد والد بزرگوارشان امام سجّاد (عليه السلام) نقل مي‌كند كه وقتي امام سجّاد به نماز مي‌ايستاد رنگ‌ چهره‌شان متغير مي‌شد و وقتي به سجده مي‌رفت سرشان را بلند نمي‌كردند تا اينكه عرق از صورت مبارك‌شان جاري مي‌شد، يا مي‌فرمودند وقتي پدر من به نماز مي‌ايستاد، مانند ساقة درختي بود كه هيچ جزئي از آن حركت نمي‌كرد مگر آنکه باد آن را به حركت در مي‌آورد، يعني اگر عباي‌شان يك مقدار حركت مي‌كرد باد آن را به حركت در مي‌آورد.

آيا ما اساساً خود را امتحان کرده‌ایم، در يك نماز دو ركعتي، چه مقدار ظاهر خود را در مقابل خداوند تبارک و تعالي ثابت و مؤدب نگه مي‌داريم؟ يا اينكه آنقدر حركت‌هاي مختلف در نماز انجام مي‌دهيم كه از اصل نماز دور مي‌مانيم.

ابوحمزة ثمالي نقل مي‌كند(1) ديدم امام سجّاد(عليه السلام) نماز مي‌خواند، گوشة عباي آن حضرت از روي شانه‌شان افتاد، حضرت آن را درست نكردند تا نمازشان تمام شد ابو حمزه مي‌گويد به امام سجّاد عرض كردم كه چرا عباي خودتان را در حال نماز درست نكرديد؟ فرمود واي بر تو ابو حمزه، آيا مي‌داني من در محضر چه كسي بودم و با چه موجودي صحبت مي‌كردم؟ و بعد فرمود نماز از بنده قبول نمي‌شود مگر آن نمازي كه در آن اقبال و توجّه قلبي به خدا وجود داشته باشد و بعد ابوحمزه به امام سجّاد عرض مي‌کند كه آقاجان پس روي اين حساب كار همة ما ساخته است و هلاك شديم! فرمود «كلا» نه خداوند تبارك و تعالي به وسيلة نوافل نواقص را جبران مي‌كند.


1. وسائل الشيعه: ج 4، ص 688.

17ـ موانع حضور قلب

امام رضا(عليه السلام) فرمودند:

طُوبَى لِمَن أَخلَصَ لِلَّهِ العِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ وَلَم يَشغَل قَلبَهُ بِمَا تَرَى عَينَاهُ وَلَم يَنسَ ذِكرَ اللهِ بِمَا تَسمَعُ أُذُنَاهُ؛(1)

خوشا به حال کساني که خالصانه براي خدا عبادت و دعا مي‌کنند و قلب خود را به آنچه ديدگانشان مي‌بيند مشغول نساخته و ياد خدا را به آنچه گوشهايشان مي‌شنود، فراموش نمي‌کنند.


يک نكتة مهم اين است كه نماز آنقدر داراي اسرار و حقايق و آثار و فوايد است كه خداوند تبارك و تعالي براي اينكه انسان به مقداري از اين اسرار راه پيدا كند و از آن بهره‌مند شود تمام امکانات و راهها را فراهم کرده است، اگر وقت نماز او از دست رفت مي‌فرمايد قضاي نمازش را به جا بياورد، اگر فرائض را با خشوع و حضور قلب صحيح انجام نداده، به وسيلة نافله‌ها آن را جبران كند.

زراره از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌كند:


1. کافی، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 16.

«إِذَا قُمتَ إِلَى الصَّلَاةِ فَعَلَيكَ بِالإِقبَالِ عَلَى صَلَاتِكَ»؛ وقتي براي نماز مي‌ايستي لازم است بر تو كه اقبال كني بر خداوند تبارك و تعالي، «فَإِنَّمَا لَكَ مِنهَا مَا أَقبَلتَ عَلَيهِ» از نماز به همان مقداري بهره مي‌بري كه توجّه و اقبال به خدا كرده‌اي، يعني نمازي كه انسان مي‌خواند، در اين چهار ركعت يا دو يا سه ركعت، به هر مقدار كه انسان اقبال به خداوند تبارك و تعالي داشته باشد، حظ و بهره‌اش از نماز همان مقدار است «وَلَا تَعبَث فِيهَا بِيَدَيكَ وَلَا بِرَأسِكَ وَلَا بِلِحيَتِكَ وَلَا تُحَدِّث نَفسَك»(1) با دستت با محاسن و با موي سر خود بازي نكن، و حديث نفس نكن، يعني در نماز فکر و ذهنت متوجه خدا باشد و آن را با مطالب ديگر مشغول نكن. و اين نكتة بسيار مهمي است كه در كلمات پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) هم آمده حضرت فرمودند:

«أَنَّ العَبدَ إِذَا اشتَغَلَ بِالصَّلَاةِ جَاءَهُ الشَّيطَانُ وَقَالَ لَهُ اذكُر كَذَا اذكُر كَذَا حَتَّى يُضِلَّ الرَّجُلَ أَن يَدرِيَ كَم صَلَّى»(2) اين روايت خيلي عجيب است، يكي از مأموريت‌هاي مهم شيطان، هنگام نماز است. اساساً وقتي كه انسان براي نماز مي‌ايستد شيطان دست به كار مي‌شود، شيطان روي آن فردي كه اهل نماز نيست سرمايه‌گذاري نمي‌كند و كاري به او ندارد اما آن کس كه مي‌ايستد نماز بخواند، چون اين نماز او را براي هميشه از شيطان دور مي‌كند و اين نماز ابزار مبارزة بسيار قوي با شيطان است، شيطان هم دست به كار مي‌شود، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايند وقتي كه عبد براي نماز مي‌ايستد، «إِذَا اشتَغَلَ بِالصَّلَاةِ» شيطان مي‌آيد به او مي‌گويد كه به فلان كار توجّه كن، فلان كار را كه بايد انجام بدهد يادش مي‌آورد مي‌گويد «كَذَا اذكُر» وقتي به نماز مي‌ايستيم يادمان مي‌افتد كه امروز فلان كار را بايد انجام مي‌داديم که انجام نداده‌ايم، فلان حرف را به فلان آقا بايد مي‌زديم كه نزديم، همينطور ذهن انسان آنچنان توجّه به امور ديگر پيدا مي‌كند که از ياد خدا و حقايق نماز باز مي‌ماند، اساساً گاهي اوقات انسان مي‌گويد اگر بخواهد چيزي يادش بيايد در نماز يادش خواهد افتاد، اين شيطان است كه آنچه را انسان از آن


1. وسائل الشيعه: ج 5، ص 463.
2. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 53، ص 296.

غافل بوده و به فراموشي سپرده، در نماز به خاطرش مي‌آورد.

برادران و خواهران؛ وقتي كه در حضور پروردگار عالم ايستاده‌ايم و نماز مي‌خوانيم، اگر يك مطلبي غير از خدا، چه مطلب علمي، چه غير علمي، دنيوي و غير دنيوي، هر چه در ذهنمان آمد بلا فاصله به ياد روايت پيامبر اكرم بيفتيم، یعنی بدانيم شيطان ما را به آن وادي برده است، شيطان مي‌خواهد ما را از خدا غافل كند و حضور قلب ما را از بين ببرد تا اقبال به خداوند تبارك و تعالي نداشته باشيم. بنابراين بايد به مسئلة حضور قلب در نماز توجّه داشته باشيم.

در روايت ديگري امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد:

«إِذَا كُنتَ فِي صَلَاتِكَ فَعَلَيكَ بِالخُشُوعِ وَالإِقبَالِ عَلَى صَلَاتِكَ فَإِنَّ الله تَعَالَى يَقُولُ الَّذِينَ هُم فِي صَلاتِهِم خاشِعُونَ»(1) که در بحث خشوع و اقبال قلب به اين امر تذکر داده‌ايم.

امام هشتم(عليه السلام) از امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه نقل مي‌كند كه حضرت فرمود:

«طُوبَى لِمَن أَخلَصَ لِلَّهِ العِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ»؛ خوشا به حال كسي كه عبادت و دعا را خالصانه انجام مي‌دهد «وَلَم يَشغَل قَلبَهُ بِمَا تَرَى عَينَاهُ» در حال نماز قلب خود را به آنچه كه چشمانش مي‌بيند مشغول نکرده «وَلَم يَنسَ ذِكرَ اللهِ بِمَا تَسمَعُ أُذُنَاهُ»(2) با آنچه گوش او مي‌شنود. ذکر خدا را فراموش ننموده. متأسفانه گاهي اوقات انسان نماز را در جايي مي‌خواند كه صداهاي مختلف و حتي صداي لهو و لعب موجود است و اين فرد نمازگزار هم آن را گوش مي‌كند، اين چه نمازي است كه تحويل خدا مي‌دهيم، در حال نماز بايد چشم، گوش و قلب انسان فقط مشغول به خدا باشد تا اينكه اين نماز او را عروج بدهد.


1. وسائل الشيعه: ج 5، ص 473.
2. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2، ص 16.

18ـ لزوم حضور قلب و خشوع

رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

اعبُدِ الله كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِن لَم تَكُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ؛(1)

خدا را چنان عبادت کن گويا تو او را مي‌بيني، پس اگر تو او را نمی‌بینی، همانا او تو را می‌بیند.


تاکنون برخي از آيات و روايات مربوط به حضور قلب در نماز را بيان كرديم و به برادران و خواهران ايماني توصيه مي‌کنم اين روايات و آياتي را كه در مسئلة حضور قلب وارد شده، بسيار مورد توجّه قرار بدهند و اگر با يك توجّه بيشتري اين روايات را ببينند، بدانند نمازشان تغيير کرده و حقيقت ديگري پيدا مي‌كند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود «اعبُدِ الله كَأَنَّكَ تَرَاهُ» خدا را طوري عبادت كن گويا كه او را مي‌بيني «فَإِن لَم تَكُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ» فرمود اگر تو او را نمي‌بيني بدان كه او تو را مي‌بيند، او قيام و قعود ما را مي‌بيند، كلمات ما را مي‌شنود، واقعاً در حال نماز اگر به همين توصية پيامبر توجّه داشته باشيم، چه حال خوش و چه توجّه و


1. مصباح الشريعه، ترجمه مصطفوي: ص 453.

اقبالي به خداي تبارك و تعالي پيدا مي‌كنيم.

باز اين روايت از وجود مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است كه:

«إِنَّ الرَّجُلَينِ مِن أُمَّتِي يَقُومَانِ فِي الصَّلَاةِ وَرُكُوعُهُمَا وَسُجُودُهُمَا وَاحِدٌ» ، دو نفر از امّت من به نماز مي‌ايستند با آنکه ركوع و سجودشان يكي است؛ يعني هر دو به يك اندازه ركوع و سجده انجام مي‌دهند «وَإِنَّ مَا بَينَ صَلَاتَيهِمَا مِثلُ مَا بَينَ السَّمَاءِ وَالأَرض»(1) اما فاصلة بين اين دو نماز فاصلة بين آسمان و زمين است، چرا؟ چه چيزي اين فاصله را ايجاد كرده؟ آيا غير از آن خشوع و اقبال و توجّه محض به خداي تبارك و تعالي است که در نماز يکي از آن دو نفر وجود دارد و در نماز ديگري وجود ندارد؟

در روايتي ديگر پيامبر اكرم صلوات الله و سلامه عليه فرمودند:

«إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا يُقبَلُ نِصفُهَا وَثُلُثُهَا وَرُبُعُهَا وَخُمُسُهَا إِلَى العُشرِ» فرمود گاهي يک دهم بعضي از نمازها قبول مي‌شود، بعضي از نمازها يك نهم، بعضي از نمازها يك هشتم، يك هفتم، يك پنجم يا يك سوم قبول مي‌شود «وَإِنَّ مِنهَا لَمَا يُلَفُّ كَمَا يُلَفُّ الثَّوبُ الخَلَقُ فَيُضرَبُ بِهَا وَجهُ صَاحِبِهَا» و در مواردي همانطور كه يك لباس كهنه‌ و مندرسي را مي‌پيچانند و مچاله می‌کنند، بعضي از اين نمازها مچاله مي‌شود و به صورت آن نمازگزار زده مي‌شود. بعضي از نمازهايي كه ما تحويل خدا مي‌دهيم حواس‌مان نيست كه اين نماز به صورت خود ما برمي‌گردد يعني اينكه اين نماز به درد خودت مي‌خورد و در درگاه خداوند ارزش ندارد و مقبول پروردگار نيست، آنرا به خود نمازگزار برمي‌گردانند و حضرت به عنوان يك قاعدة كلي فرمود:‌ «وَإِنَّمَا لَكَ مِن صَلَاتِكَ مَا أَقبَلتَ عَلَيهِ بِقَلبِكَ»،(2) آن مقداري كه در نماز با قلبت اقبال به خدا داريد، همان اندازه نصيب شما خواهد شد.

در روايتي امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند:


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 81، ص 249.
2. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 81، ص 260.

«وَاللهِ إِنَّهُ لَيَأتِي عَلَى الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً» امام صادق به خدا قسم مي‌خورد كه ممكن است پنجاه سال بر يك انساني بگذرد و خدا يك نماز او را قبول نكند!

بعد فرمود: «فَأَيُّ شَي‏ءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا»؛(1) چه بدبختي‌اي از اين شدیدتر و بالاتر؟

ما چه مقدار راجع به نمازهاي گذشته‌مان فکر کرده‌ايم آيا مقبول حق تعالي بوده يا نه؟ بزرگاني از مراجع را مي‌شناسيم با اينكه از همان اوايل بلوغ و حتي قبل از آن، تا اواخر عمر نمازهايشان را با دقت و سر وقت خوانده بودند اما خودشان فرموده بودند كه من سه بار تمام نمازهاي عمرم را خودم مجدداً انجام دادم، اين اهتمام براي آن است كه همين روايات را ديده‌اند، براي اين است كه گفتند ممكن است در نمازهايي که خوانده‌ايم اقبال ما به خدا كم بوده و يا خداي نكرده اقبالي نبوده است لذا تا زنده هستيم خودمان اين كار را انجام بدهيم.

چرا در انجام واجبات و نمازهاي خود کوتاهي کرده و آنرا براي بعد از فوت‌ بگذاريم و وصيت كنيم 30 سال، 40 سال براي ما نماز قضا انجام شود، اگر نقصي در نمازهاي ما بوده خود ما تا زنده هستيم جبران كنيم، يك ركعت نمازي که خود ما بخوانيم قابل مقايسه با ده سال نمازي كه بعد از فوت انسان خوانده ‌شود، نيست. بايد با اقبال و حضور قلب نماز بخوانيم تا خداوند انشاء الله به لطف و كرم خودش قبول بفرمايد.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 269.

19ـ راه لذت بردن از نماز

بهترين دليل بر اينكه حضور قلب در نماز يك امر ضروري و لازم است، رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده، از مجموع اين روايات نكات فراواني به دست مي‌آيد و توجّه به همين نكات موجود در روايات حضور قلب نمازگزار را آسان مي‌كند. اين تعبيري كه در روايت امام باقر(عليه السلام) آمده و مرحوم كليني آن را در كتاب كافي آورده است(1) كه وقتي فرد نمازگزار به نماز مي‌ايستد «وَكَّلَ اللهُ بِهِ مَلَكاً قَائِماً عَلَى رَأسِهِ» خداوند ملكي را از جانب خود به عنوان وکيل بر او مي‌گمارد. توجّه به همين نكته خشوع‌آور است. وقتي انسان به نماز مي‌ايستد اگر بداند خدا ملكي را مأمور او قرار مي‌دهد و همة جنود الهي و ملائكة آسمان، منتظرند ببينند كه اين انسان چه مي‌كند؟ بارگاه ربوبي، بارگاهي بسيار با عظمت است و اين انسان نمازگزار است كه مي‌تواند به آن راه پيدا ‌كند، و باب مناجات و گفتگوي با خدا را باز نمايد، انسان وقتي اين روايات را مي‌بيند، گويا خداوند همه‌ ملائكه‌ را بسيج کرده و همه درهاي رحمت خود را بر روي انسان نمازگزار مي‌گشايد.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 265.

فردي كه در حال خواندن نماز است فكر نكند كسي نيست به او توجه‌كند، صدايش به جايي نمي‌رسد، كسي نمي‌شنود! كسي حركت و قيام و قعود او را نمي‌بيند و ثبت نمي‌كند. آن خداي بزرگي كه نسبت به فرد گناهكار آن چنان لطف دارد که وقتي گناه مي‌كند، ابتدا اجازه نمي‌دهد گناه او در نامة عملش ثبت شود، و مانع اطلاع مأمورين خود از خطاي وي مي‌شود. حال چنين خدايي وقتي يک انسان به نماز مي‌ايستد، ببين با او چه مي‌كند؟ چه تهيه اسباب، چه خبرهاي خوش، چه وضعي را در ملكوت براي اين انسان ايجاد مي‌كند؟ گاهي اوقات فكر مي‌كنيم نماز فقط يك تكليف ظاهري است و بايد اين تكليف را انجام بدهيم و خدا هم به عنوان اينكه مولاي ماست اين تكليف را از ما خواسته، تا يك وظيفه‌اي را انجام ‌دهيم و چيز ديگري در کار نيست! در حالي كه نماز در مُلك و ملكوت انسان تحوّل ايجاد مي‌كند، انسان را خيلي عروج مي‌دهد، او را در ميان ملائكة الهي مشهور و مشهود مي‌كند، هر وقت براي نماز مي‌ايستيم، آن ملک موكّل و ديگر جنود الهي را در نظر آوريم. حتي گاهي اوقات مي‌توان با زبان دل و با توجّه به اين جنود الهي آنها را هم واسطه قرار داد تا صداي راز و نياز بهتر بالا رود و به عالم ملكوت منتقل گردد.

توجه كنيم به آن ملكي كه از طرف خداوند موظف است، آن ملك چه مي‌گويد؟ آيا آن ملك فقط مي‌خواهد ببيند اين انسان وظيفه‌اش را انجام مي‌دهد يا نه؟ اگر انسان گوش دل داشته باشد سخن آن ملك را با خود مي‌شنود که مي‌گويد:

«لَو تَعلَمُ مَن يَنظُرُ إِلَيكَ وَمَن تُنَاجِي مَا التَفَتَّ وَلَا زِلتَ مِن مَوضِعِكَ أَبَداً»؛ اگر انسان بداند كه چه كسي به او نظر مي‌كند، يعني بداند موقع نماز، خدا به انسان نظر و نگاه خاص می‌کند، موقع توجّه خاص خداوند تبارك و تعالي به انسان است، گر چه هميشه همة اعمال، حالات و سكنات، خواب و همه امورمان با نظر الهي است، اگر يك آني نظر او كنار برود، همة عالم محو مي‌شود، اما اين نظر

نظرِ خاصي است. يعني وقت نماز خدا يك نظر خاص به نمازگزار مي‌کند، يعني يك ضيافت و بار خاص است، يك جلسه‌ و يک ملاقات خصوصي با خداست، در عين اينكه در اين ملاقات خصوصي خداوند براي توجّه به اين نمازگزار خيلي‌ از عوامل خود را بسيج مي‌كند. آن ملك مي‌گويد اگر بداني كه چه كسي به تو نظر مي‌كند و تو با چه موجودي در حال مناجات هستي، موجودي كه تمام اين عالم در نزد او صفر است، از ذره كمتر است، موجودي كه قدرت او در يك طرفة العيني اين عالم را از بين مي‌برد، كما اينكه در يك چشم به هم زدن عالم را ايجاد کرده است، موجودي كه انسان هر چه از او بخواهد قدرت بر انجام آن را دارد «إنّ الله علی كلّ شيء قدير»، موجودي كه به هر چه در قلب انسان خطور کند توجّه دارد، موجودي كه خير و مصلحت انسان را مي‌خواهد، انسان نمازگزار در مقابل يك چنين موجودي ايستاده و در حال مناجات است. اين ملك مي‌گويد اگر لذت اين نظر و لذت اين مناجات را بچشي، «ما التفت و ما زلت من موضعك ابداً» اصلاً غير از نماز كار ديگري انجام نمي دهي، توجّه به چيز دیگري نمي‌كني، به دنيا و آنچه در اوست، به امور زندگي، حتي به محبوب‌ترين چيزها توجّه نمي‌كني، اگر انسان در حال نماز يک مقدار لذت نظر و مناجات با خدا را درك كند و بچشد، هيچ‌گاه توجهش به سوي غير خدا نمي‌رود، اصلاً غير از نماز نمي‌خواهد كاري انجام بدهد و به همين علت است كه گاهي اوقات اولياء الهي در بعضي از روزها هزار ركعت نماز مي‌خواندند، خسته هم نمي‌شدند. دائماً از اين مناجات با خدا لذت مي‌بردند، بيائيم واقعاً به نمازاهميت بدهيم، با نماز درهاي لطف و فضل خدا را براي خود بيشتر باز كنيم و از اين مناجات با خدا لذت ببريم، انشاء الله.

20ـ با نماز خداوند عهد مي‌بندد که نمازگزار را داخل بهشت کند

امام صادق(عليه السلام) فرمودند:

... مَن أَقَامَ حُدُودَهُنَّ وَحَافَظَ عَلَى مَوَاقِيتِهِنَّ لَقِيَ الله يَومَ القِيَامَةِ وَلَهُ عِندَهُ عَهدٌ يُدخِلُهُ بِهِ الجَنَّة؛

نماز حقيقی و با شرايط و با حضور قلب موجب عهدی است از جانب خداوند که به وسيله آن عهد نمازگزار داخل بهشت می‌شود.


حضور قلب در نماز براي نمازگزار آثار بسيار فراواني به همراه دارد، يکي از آثار حقيقت نماز اين است که نماز يک عهد است، عهدي بين انسان و خدا. نمازگزار بداند كه حقيقت نماز يك عهدي براي خدا ايجاد مي‌کند و به وسيلة آن انسان داخل بهشت الهي مي‌شود، ممکن است سوالي در ذهن برخي پيش آيد که فرق يک انسان نمازگزار با کسي كه نماز نمي‌خواند چيست؟ آيا فرقشان فقط در همين حد است كه آن نمازگزار يك تكليف ظاهري را انجام داده و دستور خداي متعال را اطاعت كرده و ديگري از دستور خدا سرپيچي كرده است؟ يا اينكه مسئله به همين‌جا منتهي نمي‌شود! بر حسب روايتي كه مرحوم كليني در كتاب

كافي آورده است، بين انسان نمازگزار و خدا به وسيلة نماز يك عهدي برقرار مي‌شود كه اين انسان را اهل جنّت و بهشت مي‌كند، ابان بن تغلب نقل مي‌كند:

«كُنتُ صَلَّيتُ خَلفَ أَبِي عَبدِ اللهِ(عليه السلام) بِالمُزدَلِفَةِ فَلَمَّا انصَرَفَ التَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ»(1) پشت سر امام صادق در مزدلفه (مشعر) نماز مي‌خواندم، وقتي كه نماز تمام شد، حضرت به من توجّه كرده و فرمودند:

«يَا أَبَانُ الصَّلَوَاتُ الخَمسُ المَفرُوضَاتُ مَن أَقَامَ حُدُودَهُنَّ وَحَافَظَ عَلَى مَوَاقِيتِهِنَّ»؛ كسي كه نمازهاي واجب يومية خود را به نحو صحيح بخواند و حدود و شرايط اجزاء نماز را رعايت كند و مراقب باشد نمازش را اول وقت بخواند «لَقِيَ الله يَومَ القِيَامَةِ وَلَهُ عِندَهُ عَهدٌ يُدخِلُهُ بِهِ الجَنَّةَ» اين شخص روز قيامت وارد بر خدا مي‌شود در حالي که در نزد خدا براي اين شخص يك عهدي است، يعني اين نماز يك عهدي بين اين نمازگزار و خدا ايجاد مي‌كند كه به وسيلة اين عهد داخل بهشت مي‌شود.

در اين روايت تعبير به عهد شده، يعني اينكه خداي تبارك و تعالي متعهد مي‌شود در مقابل نمازي که اين فرد خوانده و رعايت شرايط و خصوصيات آن را کرده است او را داخل در بهشت كند. عهد در كجا به كار مي‌رود؟ عهد يك التزام و تعهد است، خدا با انسان نمازگزار قرارداد و پيمان مي‌بندد، و اثر اين عهد آن است كه در قيامت اين انسان بايد وارد بهشت بشود. «وَمَن لَم يُقِم حُدُودَهُنَّ وَلَم يُحَافِظ عَلَى مَوَاقِيتِهِنَّ» حالا اگر كسي نماز نخواند، يا نماز بخواند اما حدود، شرايط، خصوصيات و وقت نماز را رعايت نكند مثلاً آخر وقت نماز بخواند، «لَقِيَ الله وَلَا عَهدَ لَهُ إِن شَاءَ عَذَّبَهُ وَإِن شَاءَ غَفَرَ لَهُ» اين فرد خدا را در قيامت ملاقات مي‌كند در حالي که خدا هيچ عهد و پيماني نسبت به او ندارد، فرياد مي‌زند كه من عمري نماز خواندم، كو؟ كدام نماز؟ اين نماز بالا نرفته تا موجب عهد بين اين انسان و بين خدا بشود.


1. کافي،‌چاپ اسلاميه:‌ج 3، ص 267.

توجه كنيم هر گاه در پيشگاه خدا به نماز مي‌ايستيم عهد جديدي را منعقد مي‌كنيم، اينكه در روايات وارد شده نماز موجب بخشيده شدن گناهان گذشتة انسان است به خاطر همين عهد است، يعني وقتي يك نماز صحيح با تمام شرايط و خصوصيات خوانده مي‌شود، خدا عهد مي‌کند بر اينكه اين نمازگزار را پاك و گناهان او را محو كند و او را اهل بهشت قرار بدهد.

پس در اين روايت چنين آمده كه آنچه كه بين انسان و خدا موجب عهد براي دخول در بهشت مي‌شود نماز با حضور قلب و نماز با شرايط است، و اگر انسان اين شرايط را درست رعايت نكند نماز او مقبول درگاه خدا واقع نمي‌شود و در قيامت مي‌بيند در نامة عملش چنين نمازي ثبت نشده «لَقِيَ الله وَلَا عَهدَ» عهدي بين او و خدا نيست. حالا اگر بين او و خدا عهدي نبود نتيجه چه مي‌شود؟ «إِن شَاءَ عَذَّبَهُ وَإِن شَاءَ غَفَرَ لَهُ» خدا اگر خواست اين انسان را عذاب مي‌كند و اگر نخواست به لطف و كرمش وي را مورد غفران قرار مي‌دهد! اگر نماز با همة خصوصياتش انجام شود عهدي ايجاد مي‌شود كه اين انسان استحقاق بهشت را پيدا مي‌کند. اما اگر اين عهد ايجاد نشود اين فرد استحقاق عذاب را دارد، پس يكي از آثار و خصوصيت نماز ايجاد عهد بين انسان و خداست.

اميدوارم كه خداوند نمازهاي ما را طوري قرار دهد كه موجب عهد بين ما و خدا بشود تا همة ما به وسيلة نمازهايمان سزاوار بهشت و جنت خدا بشويم، انشاء الله.

21ـ حقيقت نماز در همان رکعت اول متجلی است

امام رضا(عليه السلام) فرمودند:

... أَصلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِيَ رَكعَةٌ وَاحِدَة؛(1)

حقیقت نماز همان رکعت اول است.


در رابطه با حقيقت و باطن نمازدر روايات به یک نكتة مهمي برخورد مي‌كنيم و آن اينست كه حقيقت هر نماز در همان ركعت اول آن نماز است و نمازگزار اگر بتواند در ركعت اول نماز از آن زماني كه تكبيرة الاحرام را مي‌گويد تا پايان سجدة دوم حضور قلب کامل داشته باشد، خواهد توانست تا اندازه‌اي به اسرار و حقيقت نماز راه پيدا كند. قبلاً عرض شد خداوند تبارك و تعالي در صدد این امر است كه بندگانش محروم از حقايق و اسرار نماز نشوند. از اينرو به اصل نماز که يك ركعت بوده، رکعت دوم را اضافه فرموده است براي اينكه غالب افراد در ركعت اول توجهي به حقيقت نماز و خصوصيات آن نمي‌كنند و بعد از آن نيز پيامبر بزرگوار به بعضي يک و برخي ديگر دو رکعت افزوده‌اند، در نتيجه نمازها سه يا چهار رکعتي شده است. اما اصل و حقيقت نماز را همان ركعت اول نماز


1. وسائل الشیعه، ج 4، ص 53.

تشكيل مي‌دهد ولي چون ما غالباً نمي‌توانيم در ركعت اول تمركز و حضور قلب کامل پيدا كنيم، تشتت خاطر داشته و حواس و افكارمان پراكنده است، خداوند راه را نبسته، ركعت دوم را افزوده تا انسان خلأيي را كه در ركعت اول ايجاد مي‌شود در رکعت دوم جبران کند.

صاحب كتاب وسائل الشيعه روايتي را از کتاب عيون اخبار الرضا از امام هشتم(عليه السلام) نقل مي‌کند:

«قال إِنَّمَا جُعِلَ أَصلُ الصَّلَاةِ رَكعَتَينِ وَزِيدَ عَلَى بَعضِهَا رَكعَةٌ وَعَلَى بَعضِهَا رَكعَتَانِ وَلَم يُزَد عَلَى بَعضِهَا شَي‏ءٌ لِأَنَّ أَصلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِيَ رَكعَةٌ وَاحِدَةٌ لِأَنَّ أَصلَ العَدَدِ وَاحِدٌ فَإِذَا نَقَصَت مِن وَاحِدٍ فَلَيسَت هِيَ صَلَاةً فَعَلِمَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّ العِبَادَ لَا يُؤَدُّونَ تِلكَ الرَّكعَةَ الوَاحِدَةَ الَّتِي لَا صَلَاةَ أَقَلُّ مِنهَا بِكَمَالِهَا وَتَمَامِهَا وَالإِقبَالِ عَلَيهَا» مي‌فرمايد اصل نماز يك ركعت است براي اينكه اصل عدد واحد است، (البته در اينكه اين تعليل يا اين حكمت چگونه قابل تطبيق بر اين مورد است بحث دقيقي وجود دارد كه در مجال ديگري بايد به آن اشاره كنيم) اما چون خداي تبارك و تعالي مي‌داند كه بندگان او اين ركعت واحده را به كمال و تمام و با اقبال و توجّه انجام نمي‌دهند! «فَقَرَنَ إِلَيهَا رَكعَةً أُخرَى» ركعت دومي به آن اضافه كرد «لِيَتِمَّ بِالثَّانِيَةِ مَا نَقَصَ مِنَ الأُولَى فَفَرَضَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ أَصلَ الصَّلَاةِ رَكعَتَينِ» خدا نماز را دو ركعت قرار داد تا با رکعت دوم نقص رکعت اول جبران شود.

«ثُمَّ عَلِمَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) أَنَّ العِبَادَ لَا يُؤَدُّونَ هَاتَينِ الرَّكعَتَينِ بِتَمَامِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَكَمَالِهِ» پيامبر اكرم مي‌داند كه مردم باز با اين دو ركعت نمي‌توانند به آن حقايق و اسرار برسند، «فَضَمّ إِلَى الظُّهرِ وَالعَصرِ وَالعِشَاءِ الآخِرَةِ رَكعَتَينِ رَكعَتَين»(1) پيامبر هم دو ركعت به نماز ظهر و عصر و عشاء اضافه كردند كه اين در فقه ما به عنوان فرض النبي معروف است. بنابراين ما بايد سعي کنيم تمام فكر و حضور قلب‌ خود را در همان ركعت اول متمركز كنيم. به طور کلي هنگامي که به نماز


1. وسائل الشيعه: ج 4، ص 53.

مي‌ايستيم، براي اينكه نمي‌دانيم اجل و مرگ انسان كي فرا مي‌رسد، به خود بگوئيم شايد موفق به انجام ركعت دوم نشويم، خوشا به حال کساني که هر نمازشان مقرون به اين فکر باشد، اگر يك چنين تلقيني به خود داشته باشيم و وقتي نماز مي‌خوانيم فكر كنيم اين آخرين نماز ما است، يك حال ديگري به ما دست خواهد داد و مطمئناً نماز را با حضور قلب بيشتري به بارگاه الهي تحويل مي‌دهيم، انشاء الله.

22ـ مراتب حضور قلب

رسول خدا9 فرمودند:

إِنَّ الله لَا يَنظُرُ إِلَى صُوَرِكُم وَأَعمَالِكُم وَإِنَّمَا يَنظُرُ إِلَى قُلُوبِكُم؛

خداوند به ظاهر صور‌ت‌ها و اعمال شما نظر نمی‌کند، بلکه او به قلوب و نيات شما توجه می‌فرمايد.


در مباحث گذشته اشاره‌اي به مراتب حضور قلب در نماز داشتيم. يكي از نكات حايز اهميت آن است كه انسان نمازگزار فكر نكند حضور قلب در نماز يك معناي سطحي و ساده‌ دارد که همان توجّه به حضور در پيشگاه خداوند تعالي است. حضور قلب در نماز داراي مراتبي است كه برخي از مراتبش براي همة مردم ميسور است و برخي از مراتبش حتي براي عرفا و كمّل از اولياء، فهم و دركش هم ميسور نيست چه رسد به عمل به آن. و اساساً اگر ما بخواهيم به حقيقت نماز برسيم، بايد اين مراتب حضور را كامل‌تر از گذشته طي كنيم، مرتبه حضور نماز امروز بايد از روز گذشته بالاتر باشد و توجّه داشته باشيم هرچه مراتب حضور قلب قوي‌تر باشد كشف اسرار نماز براي انسان بيشتر مي‌شود و در آن مراتب عالية حضور قلب است كه برخي از اسرار نماز براي بعضي از

انسان‌ها مكشوف مي‌شود كه در بعضي از روايات وارد شده است كه:

«إِنَّ الله لَا يَنظُرُ إِلَى صُوَرِكُم وَأَعمَالِكُم وَإِنَّمَا يَنظُرُ إِلَى قُلُوبِكُم»؛(1) خدا به صورتهاي ظاهري شما و اعمالتان نظر نمي‌كند، بلکه به قلبها و نيت‌هاي شما نگاه مي‌کند. هر چند تكليف انسان براي رسيدن به حقيقت و عمق و اسرار نماز جز از راه ظاهر امكان‌پذير نيست، هيچ كسي نمي‌تواند ادعا كند كه من از راه غير نماز به حقيقت آن مي‌رسم، اين امكان ندارد و يك ادعاي جاهلانه و واهي و سست است، براي رسيدن به اسرار نماز كه يك عبادت داراي اسرار مخصوص به خود است، جز خواندن نماز راه ديگري امكان ندارد، اما بر حسب اين روايت خداوند در همين نماز به قلب و نيت نمازگزار نظر مي‌كند.

نظر خداوند به قلب مؤمن اثرش اين است كه قلب نمازگزار را آماده مي‌كند برخي از اسرار را متوجه شود، اينكه مستحب است انسان در حال نماز نگاه كند به تربتي كه بر آن سجده مي‌كند، و متوجه باشد در مقابل با عظمت‌ترين موجود عالم بهترين و شريف‌ترين قسمت‌ بدنش را كه پيشاني او است روي خاك قرار مي‌دهد، اين مي‌شود معناي حضور قلب. اگر انسان بتواند برخي از اين مراتب را در خود ايجاد و آن را درک کند، اسرار آن برايش مكشوف مي‌شود. همانطور که برخي از اولياء خدا فرموده‌اند كه در بعضي از مراتب حضور قلب لذّت‌هايي است كه در مراتب ديگر وجود ندارد.

بنابراين نكته‌اي كه ما بر آن تأكيد مي‌كنيم اين است كه حضور قلب داراي مراتب است، منحصر به يك عنوان ساده و توجّه اجمالي که انسان فقط بداند در پيشگاه خدا قرار گرفته نيست. البته اين هم خودش يك امر بسيار مهمي است، اما منحصر به آن نيست، اين قدم اول است. اين كه بدانيم در برابر خداي قادر مطلق ايستاده‌ايم اولين و كمترين مرتبه از مراتب حضور قلب است، اما مراتب ديگري هم هست كه انشاء الله به آن اشاره خواهيم كرد.


1. بحار، چاپ بيروت: ج 67، ص 248.

23ـ حضور اجمالی: اشتغال به ثناگويی خداوند

وَجَّهتُ وَجهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَرضَ حَنيفاً وَما أَنَا مِنَ المُشرِكين؛(1)

روی خود را به سوی کسی گردانده‌ام که خالق آسمان‌‌ها و زمین است.


عرض كرديم حضور قلب در نماز داراي مراتب متعددي است و انسان نمازگزار بايد به اين مراتب توجّه داشته باشد، البته فهم و تحقق برخي از اين مراتب براي همگان امكان دارد و برخي ديگر تحققش بسيار مشكل است و فهم برخي از آن هم براي كثيري از انسان‌ها محال است.

در ميان سه کتاب معروفي كه در مورد اسرار نماز و وظايف قلبي نمازگزار نوشته شده ـ كتاب التنبيهات العليّة شهيد ثاني و اسرار الصّلاة مرحوم ميرزا جواد ملکي تبريزي و سرّ الصّلوة امام خميني رضوان الله عليه ـ دقيق‌ترين بيان براي مراتب حضور قلب در كلمات امام خمینی رضوان الله تعالي عليه است، ولو اينكه وقتي كتاب سرّ الصّلاة امام را مطالعه مي‌کنيم كاملاً روشن است كه امام نظر به كتاب شريف شهيد ثاني داشته‌اند اما عمقي كه در بيان مراتب حضور قلب در


1. سوره انعام، آیه 79.

كلمات امام هست در آنجاها نيست، امام رضوان الله تعالي عليه مجموعاً هشت مرحله را براي حضور قلب ذكر مي‌کنند و در مرحلة هشتم مي‌فرمايند خود اين مرحلة هشتم مراحلي دارد كه از فهم و درك و بيان آن عاجزيم. اينک ما هم تا حدي به اين مراتب اشاره خواهيم كرد.

مي‌فرمايند(1) اولين مرحله از حضور قلب حضور اجمالي است که کسب اين مرتبه براي همة انسان‌ها ميسور است. معناي حضور اجمالي اين است كه انسان به قلب خود بفهماند و باور كند كه در مقام ستايش و ثناي حق تبارك و تعالي است، نمازگزار بداند در مقام تسبيح و تنزيه و تقديس و بيان اوصاف و حمد خداي تبارك و تعالي است، ولو اينكه نداند چطور دارد حمد و تسبيح مي‌كند، فقط بداند در حال توصيف خدا است. اما اين توصيف چيست و با چه بيان و عنواني است به آن توجهي ندارد. شبيه يك شاعري كه در حضور يک طفل از شخص بزرگي مدح و تجليل مي‌كند. آن طفل فقط اين مقدار مي‌فهمد كه اين شاعر دارد آن بزرگ را مدح و ستايش مي‌كند، اما از اين الفاظ و عبارات و معانيِ اين مدح و ستايش اطلاعي ندارد و توجّهي به آن ندارد، اين مرتبه اولين مرتبة حضور قلب است كه بداند مشغول ثناي خداست، كدام ثناء؟ همان ثنايي كه خدا خودش را به وسيلة آن تسبيح كرده، همان ثنايي كه در لسان خاصان درگاه او است.

امام رضوان الله عليه اينجا به نکته‌اي توجّه مي‌دهند که انجام آن براي افراد معمولي ميسر است و آن نكته اين است كه اين کسي كه ثناي خدا مي‌كند، بين خودش و خدا اين چنين بگويد كه خدايا: من خود را لايق ثناء كردن تو نمي‌دانم، من آن ثنايي كه افراد لايق درگاهت تو را با آن ثناء مي‌كنند من هم از زبان و لسان آنها تو را ثناء مي‌گويم، ثناگويي به لسان اولياء خالي از هر گونه كذب و نفاق است، انسان اگر از جانب خودش بخواهد خدا را ثنا بگويد، چون


1. سر الصلوة (معراج السالکین)، ص 17.

قول و عملش با هم مطابقت ندارد مرتكب كذب و نفاق مي‌شود، اما وقتي كه از لسان اولياء ثناگوي خدا باشد قول و عمل آنها بر هم منطبق است.

در نماز عبارات و اذکاري وجود دارد؛ مثل آنکه قبل از شروع نماز عرض مي‌كند «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(1) آيا واقعاً اين انسان راست مي‌گويد كه وجه و روي خود را فقط متوجه خالق آسمان‌ها و زمين كرده؟ يا اينكه وجه ما هميشه به سوي دنياست، حتي براي نمازي هم كه مي‌خوانيم دنبال اين هستيم كه از خدا حاجت دنيوي‌ بگيريم. «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ» اگر بخواهد خالي از كذب و نفاق باشد بايد اين چنين نيت‌ كنيم همانطور كه اولياء بزرگ تو مثل ابراهيم خليل الله اين تعبير را مي‌كنند و اين ادعا را دارند، من هم مي‌خواهم اين ادعا را داشته باشم؛ وقتي مي‌رسيم به جملة «اياك نعبد» خدايا فقط تو را عبادت مي‌كنيم، با نگاهي به قلب‌ خود ببينيم در درون ما چه هواها، چه معبودها و الهه‌هايي وجود دارد؟ پس نمي‌شود بگوئيم اين جمله از روي صدق و راستي بيان مي‌شود.

اگر بخواهيم اين کلام از روي صدق و حقيقت بيان شود، بايد به عنوان اينكه همانطور كه انبياء و اولياء تو اين چنين اقرار داشتند و اين کلام را در محضر تو بيان مي‌کردند كه «اياك نعبد» ما هم چنين تعبيري را بيان مي‌نمائيم.

اين تعبير را امام رضوان الله عليه در كتاب‌شان از استاد خود مرحوم شاه‌آبادي قدس سره نقل مي‌كنند(2) كه ايشان فرمود، دعاكننده به لسان مصادر دعا، دعا كند. غير از نماز هم در هر دعايي به زبان همان كسي كه اين دعا از او صادر شده دعا كند، اين دعا نزديك‌تر به استجابت است تا اينكه انسان به لسان خود دعا كند، علّت اينكه در خيلي از دعاهاي ما اجابت نيست اين است كه از لسان خودمان دعا مي‌كنيم، اما اگر از زبان كساني كه اين دعا از آنها صادر شده و به ما رسيده


1. سوره انعام: آيه 79.
2. سر الصلوة (معراج السالکین)، ص 18.

دعا كنيم، اين دعا به اجابت نزديكتر است.

پس اولين مرتبه از مراتب حضور قلب، حضور اجمالي است که براي همگان ميسور است، يعني همين قدر كه بدانيم مشغول ثناگويي خداي تبارك و تعالي هستيم.

24ـ توجّه به پذيرفته شدن نماز

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

وَاللهِ إِنَّهُ لَيَأتِي عَلَى الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَيُّ شَي‏ءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا؛(1)

به خدا سوگند که همانا بر فردي پنجاه سال مي‌گذرد و حال آنکه خداوند يک نماز از او را قبول نکرده است. پس چه مصيبتي بدتر و شديدتر از اين وجود دارد؟


عرض كرديم حضور قلب کامل موجب مي‌شود انسان به حقيقت نماز برسد و نورانيت عمل متوقف بر حضور قلب است. همچنين گفته شد حضور قلب داراي مراتبي است و اولين مرتبه آن مرتبة حضور قلب اجمالي بود يعني نمازگزار اجمالاً بداند كه در نماز مشغول مناجات و حمد و ستايش خداوند تبارك و تعالي است، ولو نداند با چه الفاظي خدا را حمد مي‌كند! و توجّه به مفاهيم الفاظ در قرائت و مفاهيم ذكر ركوع و سجود نداشته باشد همين اندازه مي‌داند كه


1. کافي: چاپ اسلاميه، ج3، ص269.

مشغول تكريم و تعظيم خدا، تسبيح و تحميد خداوند متعال است.

قبل از بيان مراتب ديگر حضور قلب، كلام خود را متبرك مي‌كنيم به روايتي از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود «وَ اللهِ إِنَّهُ لَيَأتِي عَلَى الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً وَمَا قَبِلَ اللهُ مِنهُ صَلَاةً وَاحِدَةً» بخدا قسم ممكن است پنجاه سال از عمر يك انسان بگذرد، هر روز هم مشغول نماز باشد اما خداوند تبارك و تعالي حتي يك نماز او را قبول نكند، گر چه تكليفش را انجام داده، و روز قيامت مؤاخذه‌اش نمي‌كنند كه چرا نماز نخواندي؟ اما نمازش مورد قبول و پذيرش خدا نبوده است. نمازي نبوده كه خداوند بر آن آثاری بار ‌كند، نمازي كه خدا به انسان نظر لطف کند نیست. حضرت مي‌فرمايند: «فَأَيُّ شَي‏ءٍ أَشَدُّ مِن هَذَا» چه بدبختي و چه بيچارگي از اين بالاتر! ملاحظه کنيم در کلام اهلبيت(عليه السلام) خوشبختي و بدبختي دائر مدار چه چيزهايي است؟ در روايات آمده كسي كه موفق شود به نماز اول وقت، خصوصاً نماز جماعت و بالاخص در مسجد، از مصاديق افراد خوشبخت است.

يكي از عوامل بزرگ خوشبختي در فرهنگ ديني ما، توفيق نماز در اول وقت و نماز جماعت است. امام صادق(عليه السلام) در اين روايت نيز مي‌فرمايند انساني كه پنجاه سال از عمرش گذشته، نماز هم خوانده اما هيچ كدام از نمازهايش مورد قبول خدا واقع نشده بدبخت‌ترين و بيچاره‌ترين افراد است، آيا در هر شبانه‌روز لحظه‌اي با خود خلوت مي‌كنيم ببينيم چه مقدار از نماز ما مورد قبول خداست؟ آيا اين دغدغه را داريم كه زحمتي را كه در چند دقيقه متحمل مي‌شويم و ركوع و سجود و قيام و قعود و ذكري که انجام مي دهيم آيا به آسمان‌ها بالا مي‌رود؟ آيا مورد قبول خدا هست؟ مي‌فرمايد اگر چنين باشد اين انسان خوشبخت است اما اگر خداي نكرده اين نماز مورد قبول واقع نشود، يعني هر چه حرف با خدا زده و راز و نياز كرده هيچ اثر و فايده‌اي نداشته، اين بزرگترين بدبختي براي اين فرد است.

در ادامه روايت مي‌فرمايد «وَ اللهِ إِنَّكُم لَتَعرِفُونَ مِن جِيرَانِكُم وَأَصحَابِكُم مَن لَو

كَانَ يُصَلِّي لِبَعضِكُم مَا قَبِلَهَا مِنهُ» مي‌فرمايد اگر از همسايگان و دوستان‌تان كسي به شما سلام کند اما سلامي كه همراه با استخفاف و خواري باشد شما چه برخوردي مي‌نمائيد؟ اگر سلامي كه به شما مي‌كند از روي غرور، نخوت، تكبر و خودخواهي باشد شما حاضريد اين سلام را بپذيريد؟ آن وقت مي‌فرمايد «إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ لَا يَقبَلُ إِلَّا الحَسَنَ فَكَيفَ يَقبَلُ مَا يُستَخَفُّ بِه‏» خداوند فقط عمل حسن و نيکو را مي‌پذيرد، نه عملي كه انسان با آن خدا را خوار مي‌كند، نماز مي‌خوانيم در حال صحبت با خدا هستيم اما فكرمان در امور ماديِ دنياست، فكرمان در اين است كه معاملات را چگونه انجام دهيم تا سود بيشتري بدست آوريم، يا چگونه پست و مقامي را تصاحب كنيم، چنين رفتاري با خداوندي كه از درون ما آگاه است، آيا جز اين است که استخفاف به او ورزیده و نعوذ بالله او را كوچك شمرده‌ايم، هنگامي که تا پايان نماز به همه چيز اهميت مي‌دهيم غير از او، آيا مي‌توان توقع داشت كه اين نماز موقع قبول قرار بگيرد؟

پس بايد به اصل حضور قلب و مراتب آن توجّه کنيم،اگر واقعاً قدرت بر فهم مراتب حضور قلب هم نداريم، لااقل به همان مرتبة اول كه حضور قلب اجمالي است و براي همه‌ امكان توجّه وجود دارد بپردازيم، حالا اگر فرق بين تحميد و تسبيح و تنزيه را انسان نفهمد، همين اندازه كه بداند عظمت خدا را ياد مي‌كند، كافي است.

اميدوارم كه خداوند به همة ما توفيق حضور قلب در نماز را عنايت بفرمايد.

25ـ مرتبه اول از حضور تفصيلی:
فهم معانی کلمات

بحث حضور قلب و مراتب آن در نماز از بحث‌هاي بسيار مهم و ضروري براي انسان مؤمن و نمازگزار است، جاي تأسف دارد كه عمري از ما بگذرد، اما راجع به حضور قلب در نماز از خود سؤال نكنيم، از اشخاص عالم و آگاه سؤال نكنيم، از شخص بزرگ و وارسته‌اي كه نماز خوشي دارد، از يك انسان مهذّبي كه به نماز عشق مي‌ورزد سؤال نكنيم كه حضور قلب چيست؟ از همه مهمتر نكاتي است كه علماي بزرگ اخلاق و عرفان براي ما به يادگار گذاشته‌اند، خصوصاً مطالب بسيار عميقي كه امام رضوان الله تعالي عليه در كتاب سرّ الصّلاة(1) بيان فرموده‌اند که فهمش هم بسيار مشكل است، اما چون امام شخصيت وارسته‌‌اي بوده و کثیری از راه‌ها را در سلوک الي الله طي كرده و به مراتب عاليه رسيده بود، انسان مي‌بيند كه دريايي از معارف را به انسان هديه مي‌كند و نشان مي‌دهد.

بعد از مرتبه حضور قلب اجمالي که توضيح آن گذشت، بحث ديگر حضور قلب تفصيلي در نماز است؛ حضور قلب تفصيلي در نماز داراي پنج مرحله است


1. سر الصلاة (معراج السالکين): ص23 ـ 15.

و مرحلة پنجم خود داراي سه مرتبه است كه آن مقداري كه در توان حوصله عموم باشد ذكر خواهد شد. اولين مرتبه از حضور قلب تفصيلي اين است كه انسان معاني الفاظي كه در نماز به كار مي‌برد بداند، از تكبيرات افتتاحيه گرفته (تكبيراتي كه اول نماز قبل از نيت مي‌گويد) تكبيرة الإحرام، قرائت، ذكر ركوع، ذكر سجود، سورة حمد كه اصول معارف دين از مبدأ و معاد در اين سورة مباركه‌ فاتحة الكتاب است و همچنين سورة توحيد كه از نظر معرفتي بسيار عميق است و معارف فراواني نسبت به ذات و صفات خداوند متعال در آن وجود دارد. حضور قلب به صورت تفصيلي اين است كه نمازگزار معنا و مفاهيم كلماتي را كه مي‌گويد بفهمد و بداند كه خداوند تبارك و تعالي را با چه لفظي و با چه معنايي حمد مي‌كند؟

بايد قلب عابد و نمازگزار طوري باشد كه در حال نماز هر لفظي را كه مي‌گويد بداند معنايش چيست؟ وقتي مي‌گويد «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ» معنايش را بفهمد. از همين جا روشن مي‌شود که فرق بين عالم و عابد چقدر است، عالمي كه معاني اين الفاظ را مي‌داند با عابدي كه فقط با ظاهر و مجرد لفظ اين کلمات آشناست و معنايش را نمي‌داند تفاوت بسيار دارد.

حال نكته مهم اينست كه هر انساني به اندازة درك خودش مي‌تواند معاني الفاظ را بفهمد. از خصوصيات بسيار مهم قرآن اين است که معمولاً از الفاظ آن يك معناي وسيع و گسترده، و بسيار عميق اراده شده و لذا انسان‌ها به جهت تفاوت فكري كه دارند در فهم معاني الفاظ اختلاف درجه پيدا مي‌کنند. نكته‌اي كه امام رضوان الله عليه(1) در همين مرتبة اول تذكر داده‌اند اين است كه انسان نمازگزار تصور نكند معاني الفاظ محدود به همان حدي است كه خودش مي‌فهمد، وقتي كه مي‌گويد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» اگر معنايش را مي‌داند فكر نكند معنايش در همين محدودة فهم او خلاصه مي‌شود. يكي از چيزهايي كه


1. سر الصلاة (معراج السالکين): ص19.

براي انسان بسيار ضرر دارد همين است كه انسان فقط معتقد به فهم خود باشد و در همان محدوده فهم خود متوقف گردد. او بايد بداند كه معناي كمي از صراط المستقيم را مي‌فهمد، بداند كه يك معاني بسيار وسيع‌تري هم وجود دارد. قناعت در باب فهم الفاظ نماز، انسان را از سير علمي و عملي باز مي‌دارد و اين يکي از شاهكارهاي بزرگ شيطان است.

شيطان به انسان در نماز مي‌گويد نماز بيش از اين نيست، همين معنايي است كه خودت از اين الفاظ مي‌فهمي، يكي دو بار هم كه انجام بدهي كافيست، شيطان انسان را در فهم خودش نسبت به الفاظ محبوس مي‌كند، پس فهم معاني الفاظ مرحله اول از مراحل پنجگانه مرتبة حضور قلب تفصيلي در نماز است.

بعد از اين مرحله که انسان معانيِ الفاظ را فهميد مراحل ديگري وجود دارد كه انشاء الله به آن اشاره خواهيم كرد.

26ـ مرتبه دوم از حضور تفصيلی:
فهم عقلی و برهانی کلمات

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

إِذَا قَامَ العَبدُ فِي الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ أَ مَا تَرَونَ إِلَى عَبدِي كَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِ غَيرِي أَمَا يَعلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِي؛(1)

هنگامي که بنده‌اي به نماز برخيزد و نمازش را سبک بشمارد، خداوند متعال به ملائکه مي‌فرمايد: آيا بنده مرا نمي‌بينید گويا فکر مي‌کند حاجات او را غير من برآورده مي‌سازد (که اينگونه نماز مي‌خواند) آيا نمي‌داند رفع نيازهاي او به دست من است.


بحث ما پيرامون حضور قلب در نماز و مراتب حضور است، در بحث گذشته آوردیم براي حضور قلب در نماز يك مرتبه اجمالي داريم و آن اين است كه انسان بداند مشغول ستايش خداست ولو معاني الفاظ و حقايق افعال و حركات را متوجه نباشد. اما مرتبة دوم، حضور قلب تفصيلي است كه گفتيم خود اين مورد داراي پنج مرحله است و مرحلة اول را كه فهم معاني و مفاهيم الفاظ و


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 269.

اذكار است توضيح داديم. قبل از ذکر مراتب ديگر، تيمّناً اين روايت عرض مي‌شود. هشام بن صالح نقل مي‌کند كه امام صادق(عليه السلام) فرمود «إِذَا قَامَ العَبدُ فِي الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ» اگر انسان براي نماز بايستد و نمازش را سبك شمرده و آن را با سرعت بخواند، «قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ أَ مَا تَرَونَ إِلَى عَبدِي كَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِ غَيرِي» خداوند به ملائكه مي‌فرمايد آيا نگاه نمي‌كنيد، اين بندة من كه نمازش را اينطور مي‌خواند گويا فكر مي‌كند كه قضاء حوائج او در دست کسي غير از من است، يعني فردي كه اينطور نماز مي‌خواند، در حقيقت به خداي تبارك و تعالي شرک مي‌ورزد و ديگري را مؤثر مي‌داند. «أَمَا يَعلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِي» آيا او نمي‌دانداگر حاجت و مشكلي دارد حل آن در دست من است.

اين روايت نشان مي‌دهد كه نماز اگر بخواهد تأثيرگذار باشد بايد كاملاً توحيد در آن رعايت شود، نماز براي تقويت توحيد انسان است، متقابلاً انسان اگر بخواهد توحيد خود را روز به روز بالا ببرد و آنرا عميق‌تر و وسيع‌تر كند، بايد به نمازش اهميت بدهد، نمازي خوش و با حضور قلب داشته باشد.

مرتبة دوم از حضور قلب تفصيلي در نماز اينست كه اين نمازگزار

ـ حالا كه مفاهيم الفاظ را فهميده ـ و فهميده ايّاك نعبد و ايّاك نستعين يعني چه، در اين مرتبة دوم بايد با عقل برهاني و استدلالي با قدم عقل حقيقت اين معنا را ادراك كند و بفهمد. بايد با حقيقت عقل بفهمد راه مستقيم را فقط خداي تبارك و تعالي براي انسان هموار مي‌كند و راه‌هاي ديگر غير صحيح است، وقتي انسان يك مفهومي را فهميد و با عقل خود آن را برهاني كرد، اين مفهوم در اعماق جان او مي‌نشيند و هميشه با آن مفهوم زندگي مي‌كند. وقتي كه مي‌گويد «الحمد لله ربّ العالمين» يعني خدايا همة ستايش‌ها مال توست؛ هر كسي، هر جايي، هر چيزي كه ستايش مي‌شود به ستايش تو برمي‌گردد و غير از تو چيزي قابل ستايش نيست و ستايش نمي‌شود!

وقتي كه عقل به او مي‌گويد كه چيز ديگري در عالم سزاوار ستايش نيست، آنچه كه لياقت و ارزش ستايش را دارد فقط يك موجود است و آن ذات مقدس باري تعالي است، اين انسان مي‌گويد اگر جايي از من هم تعريف كردند من كه قابليت تعريف ندارم اين تعريف برمي‌گردد به تعريف خدا. در اين مرتبة دوم از حضور قلب با برهان عقلي اين مفاهيم را كاملاً ادراك كنيم. حقيقت صراط مستقيم را با برهان عقلي بفهميم، معناي سورة توحيد را كه منبع و اصول معالم توحيدي است كاملاً با برهان عقلي بفهميم. اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي ما را موفق به درك و تحقق مراتب حضور قلب در حال نماز بفرمايد.

27ـ مرتبه سوم از حضور تفصيلی:
بـاور قـلبـی

يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ، إلاّ مَنْ أَتَى الله بِقَلْبٍ سَلِيمٍ؛(1)

روزي که مال و فرزند نفعي نمي‌بخشد، مگر آنان که با قلب سليم نزد خدا حاضر شوند.


بعد از بيان معناي اجمالي حضور قلب، رسيديم به معناي تفصيلي آن و دو مرتبه از مراتب تفصيلي حضور قلب را ذكر كرديم. مرحلة اول حضور قلب تفصيلي اين بود كه انسان نمازگزار مفاهيم لغوي و عرفي الفاظ و اذكار را بفهمد و تشخيص بدهد. مرحلة دوم اين بود كه اين مفاهيم را با قدم عقل و با برهان عقلي محكم كند و در اعماق فکر آن را مستحكم كند، قبل از آنكه مرحلة سوم از مراتب حضور قلب تفصيلي را بيان كنيم به يك روايت از امام باقر(عليه السلام) اشاره مي‌کنيم.(2)

«عُمَرَ بنِ أُذَينَةَ عَن زُرَارَةَ عَن أَبِي جَعفَرٍ(عليه السلام) قَالَ بَينَا رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) جَالِسٌ فِي المَسجِدِ» امام باقر مي‌فرمايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در مسجد نشسته بودند، «إِذ دَخَلَ


1. سوره شعراء: آيات 88 و 89.
2. کافی، چاپ اسلامیه، ج 3، ص 268.

رَجُلٌ فَقَامَ يُصَلِّي فَلَم يُتِمَّ رُكُوعَهُ وَلَا سُجُودَهُ» مردي وارد شد به نماز ايستاد اما ركوع و سجودش را به صورت صحيح و تمام و كامل انجام نداد. پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: «فَقَالَ(صلي الله عليه وآله وسلم): نَقَرَ كَنَقرِ الغُرَابِ» نقر غراب در لغت عرب به معناي اين است كه كلاغ با منقارش به دانه‌اي نوك مي‌زند و آن را برمي‌دارد، چه مقدار زمان صرف مي‌شود؟ بسيار با سرعت اين كار انجام مي‌شود، پيامبر فرمودند «نَقَرَ كَنَقرِ الغُرَابِ» و اين را كنايه آوردند از اين كه چقدر ركوع و سجودش را با سرعت انجام داد و مكث او در ركوع و توقف او در سجده به اندازة توقفي است كه يک کلاغ براي برداشتن دانه‌ صرف مي‌كند. بعد جملة بسيار عجيبي را فرمودند كه ما بايد در حين ركوع و سجود به ياد اين جملة پيامبر باشيم كه فرمودند:

«لَئِن مَاتَ هَذَا وَهَكَذَا صَلَاتُهُ لَيَمُوتَنَّ عَلَى غَيرِ دِينِي»؛ اگر اين آدم بميرد و تا آخر عمر نمازش مثل همين نمازي باشد كه امروز خواند، اين فرد مسلمان و بر دين من نمي‌ميرد. ببينيد چقدر مسئله مهم است، كساني كه نمازشان را خيلي با سرعت مي‌خوانند، هنوز ركوع نرفته به سجده مي‌رسند، هنوز سجده‌شان تمام نشده سلام نمازشان تمام مي‌شود، بر حسب اين روايت كه عمر بن اذينه از امام باقر(عليه السلام) و ايشان هم از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل مي‌كند، پيامبر فرمود چنين افرادي اگر بميرند و نمازشان به همين صورت باشد بر غير دين من مُرده‌اند. براي اينكه نمازمان اين چنين نباشد بايد حضور قلب را در نماز رعايت كنيم، بايد ببينيم كه مراتب حضور قلب چيست؟ مرتبة سوم از مراتب حضور قلب اين است كه بعد از اينكه انسان مفاهيم را با برهان عقلي فهميد، آن را در لوح قلب خودش ثبت كند، مرحلة باور قلبي، مرحلة اينكه قلب انسان در يك مرتبه‌اي فوق عقل، مفاهيم را بپذيرد و باور كند و ايمان بياورد.

در مواردي انسان بسياري از امور را با عقل خود ادراك مي‌كند اما هنوز قلب او تزلزل دارد، قلبش به آن مرتبة استقرار و اطمينان نمي‌رسد. مثال روشنش اينست كه نسبت به يک ميت عقل انسان مي‌گويد اين موجودي كه از دنيا رفته

قدرت اينكه يك مگس را از خودش دور كند ندارد ولي چرا انسان در اتاقي كه يك مرده در آن قرار دارد وحشت مي‌كند و حاضر نيست به تنهايي در آنجا بنشيند! براي اينكه هنوز قلبش اين مطلب عقلي را باور نكرده. بنابراين مرتبة باور قلب، يك مرتبة بالاتري است.

مرتبة سوم حضور قلب اين است كه ما مفاهيم را در لوح دل و قلب خود ثبت كنيم، اگر در لوح قلب ثبت شود، انسان در همة حالات آن مفاهيم را باور دارد و حتي نياز به استدلال ندارد، در مرحلة دوم استدلال عقلي او را كمك مي‌كرد اما وقتي پاي ايمان قلب بيايد ديگر نيازي به آن نيست. نكته‌اي را امام بزرگوار رضوان الله تعالي عليه بيان كرده‌اند که نكته بسيار مهمي هم هست؛ اساساً انسان صاحب قلب كسي است كه به اين مرتبه رسيده، انسان صاحب قلب آن است كه حقايق و معارف ديني را با رياضت‌هاي عمليِ فراوان و با رياضت‌هاي علميِ متعدد و با تقواي كامل اين معارف را در قلب خودش ثبت كند، اگر مي‌گويد خدا يکتا است «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، توحيد را بعد از اينكه معناي لفظش را فهميد و بعد از اينكه عقل به او گفت كه مقصود از توحيد، توحيد عددي نيست، مقصود توحيد در ذات است، خداوند وجود و ذاتي است كه قابليت تعدّد ندارد، ممتنع است كه دو تا باشد، اصلاً وقتي كه با برهان عقلي معناي توحيد را فهميد، اين را به دل خودش بسپارد و قلب او با تمام وجود توحيد در مقام ذات را درك كند و بپذيرد و ايمان و باور داشته باشد. «يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إلاّ مَنْ أَتَى الله بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»، كساني صاحب قلب سليم هستند، كه اين اعتقادات در قلبشان رسوخ كرده، توحيد و معاد و همچنين معارف ديني تمام قلب آنها را احاطه کرده باشد. مرحلة سوم حضور قلب تفصيلي اين است كه اين مفاهيم را به قلب خودمان برسانيم، اگر انسان اين مفاهيم را به قلب نرساند به تعبیر امام بزرگوار: «به خلعت ايمان، مخلّع و آراسته نشده»، اگر انسان به اين مرتبه نرسد براي او نماز معراجيّت ندارد، اگر مي‌خواهيم نمازمان معراج مؤمن

باشد بايد قلب ما باور كند كه وجود قابل عبادت فقط خداست، آن موجودي كه بايد از او كمك خواسته شود فقط خداي تبارك و تعالي است، آن موجودي كه بايد تسبيح بشود فقط خداي اعلي است. اينها را انسان بايد با قلب بپذيرد و باور داشته باشد.

اگر به مرحلة حضور قلب اين چنيني رسيد آن نماز انسان را از دنيا جدا مي‌كند، آن نماز انسان را آنچنان پرواز مي‌دهد كه اصلاً ميل ندارد نمازش تمام شود و اگر نمازش تمام شود افسرده و نگران مي‌شود كه چرا اين حالات را از دست داد و لذا مجدداً خود را براي نماز بعدي آماده مي‌کند.

اگر كسي بخواهد سير الي الله را شروع كند و در قفس نفس خودش اقامت نكند راهش اين است كه قلب او اين معارف را باور كند و ايمان داشته باشد.

اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي قلوب همة ما را ظرف حقايق و معارف اين مفاهيم بزرگي كه در نماز وجود دارد قرار بدهد، انشاء الله.

28ـ مرتبه چهارم از حضور تفصيلی:

شهود حقائق الفاظ

حسب بعضي از روايات يکي از راههاي رسيدن انسان به مقام عليّين که از مراتب بسيار بالاي بهشت است همين است كه در نماز حضور قلب را رعايت كند، در نمازي كه بر ميت خوانده مي‌شود دعا مي‌كنيم «اللّهم اجعله في أعلی عليّين» يعني خدايا اين شخص را در مرتبه بسيار بالاي بهشت رضوان قرار بده. بر حسب روايتي كه توسط امام صادق(عليه السلام) از وجود مبارك پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) رسيده حضرت فرمودند:(1)

«مَن حَبَسَ نَفسَهُ عَلَى صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ يَنتَظِرُ وَقتَهَا فَصَلَّاهَا فِي أَوَّلِ وَقتِهَا» كسي كه نفس خودش را برای نماز واجب نگه دارد، يعني نفس خودش را كنترل كند و نگذارد اشتغال به دنيا و امور دنيوي و غير خدا داشته باشد، فقط آماده برای نماز باشد و منتظر فرارسیدن وقت آن باشد. «فَأَتَمَّ رُكُوعَهَا وَسُجُودَهَا وَخُشُوعَهَا» ركوع و سجده‌اش را کامل و تمام انجام بدهد و خشوع كاملي داشته باشد «ثُمَّ مَجَّدَ الله عَزَّ وَجَلَّ وَعَظَّمَهُ»، «حَتَّى يَدخُلَ وَقتُ صَلَاةٍ أُخرَى لَم يَلغُ بَينَهُمَا» يعني نمازش كه


1. وسائل الشيعه: ج 4، ص 116، باب استحباب الجلوس في المسجد.

تمام شد باز مشغول به تكبير و تسبيح و تنزيه خدا باشد تا وقت نماز ديگر داخل شود، و بين اين دو نماز كار لغو و باطلي انجام ندهد «كَتَبَ اللهُ لَهُ كَأَجرِ الحَاجِّ وَالمُعتَمِرِ» خداوند براي او ثواب يك حج و عمره را مي‌نويسد «وَكَانَ مِن أَهلِ عِلِّيِّينَ» نكته‌ محل بحث ما همين است: انساني كه در نماز حضور قلب داشته باشد جايگاهش در بهشت و در مقام عليّين است.

در ادامه بيان مراحل حضور قلب تفصيلي در نماز كه سه مرحلة آن يعني اول فهم معناي الفاظ، دوم ادراك عقل و سوم باور قلب بيان شد. مرتبة چهارم اينست كه خود را به مرحله شهود برساند و حقايق را مشاهده كند مرتبة كشف و شهود حقايق يعني انسان، با چشم دل، با چشم ملكوتي، با بصيرتي كه در اثر همين نماز پيدا مي‌كند واقعاً براي او مكشوف بشود آنچه را كه قلب او باور كرده، وقتي كه مي‌گويد «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» گويا روز قيامت را مي‌بيند! گويا قدرت مطلقة حق تعالي را هميشه احساس مي‌كند و مي‌بيند و آن صحنه در جلوي ديدگاه او حاضر است. وقتي كه اذكار و عبارات ديگر را مي‌گويد آنها را به مرتبة كشف و شهود برسد، بالعيان تمام اين حقايق را مشاهده کند، وقتي تكبيرات افتتاحية نماز را مي‌گويد با هر تكبيري حجاب‌هايي كه بين او و خدا، بين او و مشاهدة جلال و جمال خدا هست کنار برود.

29ـ مرتبه پنجم از حضور تفصيلی:
فناء در حق تعالی

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ؛(1)

او اول است و آخر، ظاهر است و باطن و به هر چيزي دانا است.


در مباحث گذشته به مراتب حضور قلب در نماز اشاره كرديم؛ انسان نمازگزار همين اندازه كه توجهي به اين مراتب بنمايد و سعي کند هنگام نماز اين مراتب را محقق سازد، آن وقت نمازش يك نماز ديگر خواهد شد و چقدر از اين عبادت لذت مي‌برد، لذت چنين نمازي كه در آن حضور قلب و مراتب بالای حضور قلب است و با هيچ لذتي قابل مقایسه نيست. انساني كه با اميد به فضل خدا و خوف از غضب و عدم اعتناي او، وارد اين ميدان شود موفق به کسب رضايت او خواهد شد. در روايات به اين نكته توجّه داده شده كه انسان مؤمن در برابر خداي تبارك و تعالي بايد داراي دو نور رجاء و خوف باشد؛ ما وقتي مي‌خواهيم نماز را شروع كنيم و اين مراتب حضور قلب را در خود ايجاد نمائيم


1. سوره حديد: آيه 3.

راهش اين است كه با اميد به فضل خدا و خوف از قهر و عذاب الهي اين ارتباط را آغاز كنيم.

امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «لَا تَجتَمِعُ الرَّغبَةُ وَالرَّهبَةُ فِي قَلبٍ إِلَّا وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ»(1) اساساً اين انساني كه اميد به خدا دارد و مي‌گويد: خدايا من در برابر تو ايستاده‌ام و مي‌خواهم با تو صحبت كنم، به فضل تو اميدوارم تو بايد دستم را بگيري، تو بايد قلبم را بگشايي و کلماتت را در آن قرار بدهي، تو بايد فكرم را فقط خالص برای خود كني، نبايد بگذاري شياطين مرا احاطه كنند، تو بايد مرا نجات بدهي، اگر با اميد به فضل خدا و با خوف از اينكه اگر در اين نماز استخفافي باشد به چه خسران و زياني مبتلا خواهد شد. نماز بخواند با وجود اين دو وصف خوف و رجاء، انسان بهشتي و ملکوتي خواهد شد.

بر حسب بعضي از روايات انسان بايد از نمازي که در آن استخفاف خدا باشد بترسد و هراسان باشد از اينكه صورتش صورت حيوان بشود. مي‌فرمايد «لَا تَجتَمِعُ الرَّغبَةُ وَالرَّهبَةُ فِي قَلبٍ إِلَّا وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ فَإِذَا صَلَّيتَ فَأَقبِل بِقَلبِكَ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَل‏» وقتي نماز مي‌خواني با قلبت به سوي خدا اقبال كن، ببين چقدر دلت پيش خداست، چقدر وجودت متوجه خداي تبارك و تعالي است. اقبال به قلب چيست؟ اينست كه الفاظي كه مي‌گوئيم بفهميم چيست و چه مي‌گوئيم؟ همينطور لقلقة لسان ما نباشد، اين الفاظ و مفاهيمش را با عقل استدلالي و برهاني بفهميم، در قلب‌مان وارد كنيم. و مرتبة چهارم اين بود كه در توحيد الهي به مرتبة شهود برسيم.

مرتبة پنجم عبارت است از حضور قلب در معبود يا فناء في الله كه براي اين هم سه مرتبه گفته‌اند اما چون مرتبه‌اي است كه تنها براي نادری از افراد و اولياء خاص خدا حاصل مي‌شود، لذا فقط به اشاره‌اي بسنده می‌شود. اين مرتبه‌اي است كه انسان خدا را در همه جا حاضر بداند، همه چيز را مظهر تجلّي اسماء و


1. وسائل الشيعه: ج 4، ص 687.

صفات خدا بداند، همه چيز را تجلّي آن وجود قادرِ مطلقِ حكيمِ علي الاطلاق بداند، نه اينكه فقط توجّه داشته باشد در پيشگاه خداست بلكه او را در همه جا حاضر بداند، هر فعلي را فعل او بداند، هر چيزي را مظهر صفات او بداند و جز او چيزي نبيند و به اين باور برسد که هر چه هست اوست و همه چيز فاني در اوست و غير او وجود ندارد و به حقيقت و شهود هو الاول و الآخر والظاهر والباطن برسد. اين مي‌شود اقبال با قلب در مقام فناء. اينها اشارة اجمالي به مراتب حضور قلب در نماز بود، رزقنا الله انشاء الله.

30ـ اسباب حضور قلب

يكي از بحث‌هاي بسيار مهم در موضوع حضور قلب در نماز و به طور کلي در مجموعة عبادات اين است كه آنچه سبب براي حضور قلب است چيست؟ و چه اموري مانع از حضور قلب در نماز مي‌شود. يعني ما بايد بدانيم عوامل حضور قلب چيست؟ آن اموري كه قلب انسان را آماده و متوجه مي‌كند بر اينكه خود را در محضر خداي تبارك و تعالي ببيند. آن اموري كه قلب را آماده مي‌كند براي ورود به ضيافت الهي، براي ورود به تكلّم با خداي متعال، آن امور چيست؟ و در كنار اين مطلب آنچه كه مانع از اين حضور قلب مي‌شود چيست؟

معمولاً در كتبي كه در مورد اسرار نماز بيان شده، بزرگان ما به اين بخش دوم كه موانع حضور قلب در نماز چيست؟ بيشتر توجّه کرده‌اند. ما بايد به هر دو مطلب اشاره کنيم. در اين بحث امام رضوان الله تعالي عليه در كتاب «اسرار الصّلاة» مطالب بسيار مهم و كليدي را بيان كرده‌اند كه انشاء الله به آنها اشاره‌اي خواهيم داشت.

در مورد اسباب حضور قلب در نماز، اولين نكته‌اي كه بسيار مهم است و مرحوم شهيد ثاني در كتاب اسرار الصّلاة خود اشاره كرده‌اند اينست كه مؤمن

هميشه بايد به عظمت و بزرگي خداي تبارك و تعالي توجّه داشته باشد، اگر انسان از يک طرف به عظمت خدا، به قدرت بيش از حدّ و لا يتناهيِ خداي تبارك و تعالي، قدرت نامحدود، قدرت مطلقه خداوند و از آن طرف به ضعف غیر از الله توجّه داشته باشد و بداند هر چه كه غير خداست ضعيف است و در بين تمام موجودات، ضعیف‌ترین آنها همين انسان است که يكي از ضعيف‌ترين موجودات در عالم خلقت است.

انسان اگر واقعاً ضعف خود را بداند و متوجه باشد كه قدرت او اينقدر كم است كه گاهي اوقات يك پشه مي‌تواند به زندگي‌اش خاتمه بدهد و در مقابل به عظمت خدا فكر كند همين امر قلب او را آماده مي‌كند براي اينكه انوار الهي را دريافت كند و يك صفا و نورانيت در درونش ايجاد مي‌کند. آن وقت نكتة مهم اين است كه انسان اگر در غير از نماز اين توجّه را دائماً داشته باشد، در همة حالات زندگي؛ در حال كسب و كار، در حال تعليم و تعلّم، در حال تدريس و تأليف، وقتي كه مقام و منصبي دارد، اگر دائماً توجّه به عظمت و بزرگي و قدرت خدا نمايد، اين سبب مي‌شود كه در نماز هم اين مطلب براي او آسان باشد و إلاّ اگر انسان در غير نماز توجّه به اين جهت نداشته باشد، بسيار مشكل است كه در نماز بتواند به آن توجّه كند.

بنابراين يكي از عوامل بسيار مهم آن است كه انسان به عظمت و بزرگي خدا توجّه داشته باشد و به دنبال اين توجّه خوف از عذاب خدا و اميد به رحمت او پيدا كند. انسان وقتي بزرگي و عظمت خدا را باور كرد اين دو جهت قهراً در او بوجود مي‌آيد، تصور كند كه اگر غضب خدا شامل حال او بشود چه مي‌شود؟ اگر يك آن خدا عنايتش را از همة عالم بردارد، عالم مانند خاكستر و بلكه كمتر از آن مي‌شود. توجّه كند به اينكه عذاب خدا با عذاب دنيا قابل مقايسه نيست، توجّه كند به اينكه اين انساني كه قدرت تحمّل يكي از كوچكترين عذاب‌هاي دنيوي را ندارد چطور مي‌تواند عذاب اخروي و عذاب الهي را تحمّل کند، توجّه

كند به اينكه خدا با كسي عقد اخوّت نبسته و بندة خود را مادام كه قابل لطف و فضل و كرمش هست مورد لطف قرار مي‌دهد اما وقتي كه بنده قابليتش را از دست داد سقوط مي‌كند و در واديِ عذاب و غضب الهي قرار مي‌گيرد، اگر انسان در حال نماز بداند كه در برابر آن‌چه موجود با عظمتي ايستاده كه همه در برابر او خاضع، خاشع و خائف‌اند، چنين توجهي موجب حضور قلب مي‌شود.

پس توجّه به: 1. عظمت خدا؛ 2. خوف از خدا؛ 3. اميد به رحمت خدا، از جمله اسباب و عوامل حضور قلب هستند، عامل چهارم اين است كه انسان هميشه خود را مقصّر بداند و نسبت به تقصيراتش خود را در برابر خداي تعالي شرمنده بداند. اگر انسان اين حال را پيدا كرد هنگامي که مي‌خواهد نماز بخواند به خودش خطاب كند تو با چه چيزي مي‌خواهي در برابر خدا بايستي و با او صحبت كني؟ با چه قلبي؟ با قلبي پر از گناه و آلودگي و كدورت! با قلبي مملو از وسوسه‌هاي شيطاني، با قلبي مملو از آرزوهاي دنيوي؟ اگر انسان تقصيرات خودش را بپذيرد و اعتراف به گناهان و تقصيرات خود کند که البته اين حال از بهترين حالات انسان است، براي او حضور قلب مي‌آورد و لذا شهيد ثاني توصيه مي‌کند انسان نبايد بعد از ايمان به خدا از هيچ يك از اين حالات جدا شود.

اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي اين حالات را براي همة ما قرار بدهد و ما موفق به تحقق اين صفات در نفس خود شويم، انشاء الله.

31ـ راه توجّه به عظمت پروردگار

بیان شد يكي از اسباب مهم حضور قلب اينست كه انسان در حال نماز توجّه به اين داشته باشد كه در مقابل يك موجود با عظمتي قرار دارد كه عظمت او با هيچ موجودي قابل مقايسه نيست، اين توجّه به قدرت‌ مطلقة خدا اگر براي نمازگزار ايجاد شود، نماز او حال ديگري پيدا مي‌كند، غالب افرادي كه نمازشان را با سرعت مي‌خوانند و هيچ توجهي به افعال و اذكار و هيئات نماز نمي‌كنند، يكي از علت‌هايش اين است كه توجّه ندارند و نفهميده‌اند در مقابل چه موجود عظيمي قرار دارند و در روايات وارد شده، اين گونه افراد آيا نمي‌ترسند از اينكه خداوند چهرة آنها را مانند چهرة الاغ قرار بدهد، اين بدان جهت است كه صورت واقعي و ملکوتی اين افراد چنين صورتي مي‌شود که در ميان حيوانات به حیوان نفهم شاخص شده است، وقتي كه انسان توجّه به عظمت خدا ندارد و غافل از عظمت اوست، صورت واقعي‌اش مانند صورت اين حيوان است، ولو به حسب ظاهر انسان و در حال نماز است اما صورت واقعي او صورت این حيوان است، بنابراين بايد به عظمت خداي تبارك و تعالي توجّه پيدا کنيم.

براي اينكه به عظمت خدا توجّه پيدا كنيم دو جهت بايد مورد عنايت و

رعايت قرار بگيرد؛ يكي اينكه انسان افكار متفرقه‌اي كه ذهن و فکر او را متشتت و پراكنده مي‌کند، از قلب خود دور سازد و دوم آنکه براي قلب حالت مناجات ايجاد كند، كساني كه در نماز توجّه به عظمت خدا ندارند، فكرشان متشتت و پراكنده است هرچند ممكن است عالمي باشد كه در حال نماز فكرش مشغول مسائل علمي است يا طبيبي كه در فكر اين است چه دارويي براي چه مرضي مفيد است، يا افكار متشتتي كه انسان را احاطه مي‌كند مخصوصاً در حال نماز بر حسب آن روايت كه شيطان مي‌آيد نزد اين نمازگزار و خاطرات گذشته را به يادش مي‌آورد، معاملاتش يا برخوردهاي ديگران را به يادش مي‌آورد، انسان در نماز گاهي يادش مي‌آيد كه در فلان مجلس فلان شخص به او بي‌احترامي كرده، بعد ذهنش سراغ آن مي‌رود كه چگونه از او انتقام بگيرد و چگونه جواب او را بدهد، تمام اينها امور شيطاني است. آن زمان كه انسان به نماز مي‌ايستد، اگر مطلبي، چه مسائل علمي باشد، چه مسائل دنيوي در ذهن او خطور کرد بلا فاصله به ياد اين روايت بيفتد و بگويد اين عمل، کار شيطان است و نباید بگذارد که او در نفسش رسوخ كند و اجازه ندهد افكار مختلف نفس او را احاطه كند.

جهت دوم اينكه براي قلب خود يك حالت مناجات و راز و نياز با خدا و تضرع به درگاه او ايجاد كند.

اگر انسان هر نمازي را كه مي‌خواند باورش بر اين باشد كه اين آخرين نمازي است كه از او صادر مي‌شود، همانطور که اگر كسي كه محكوم به مرگ مي‌شود و فقط به او مهلت بدهند دو ركعت نماز بخواند، اين چه نمازي خواهد خواند؟ اين شخص به فكر دنيا و اموال و اولاد و مقام و اين مسائل نخواهد بود و سعي مي‌كند كه فكر خودش را ممحض كند در توجّه به خداي تبارك و تعالي، انسان بايد هميشه تصور کند كه اين آخرين نمازي است كه مي‌خواند، نه تنها آخرين نماز بلكه حتي وقتي ركعت اول را مي‌خواند بگويد معلوم نيست موفق به ركعت دوم شوم، معلوم نيست موفق به سجده شوم، اگر چنين حالي براي

انسان ايجاد شود كه اين آخرين نمازي است كه مي‌خواند توجهش به خدا کامل خواهد شد، انسان مؤمن بايد هميشه با خدا زمزمه کند و بگويد خدايا من تا به حال چند ركعت نماز با حضور قلب نخوانده‌ام اما حالا مي‌خواهم دو ركعت نماز بخوانم كه لااقل مقداري از آن همراه با توجّه تام به خداي تبارك و تعالي باشد. غزالي در کتاب احياء علوم دين اين مطلب را ذکر مي‌کند که تلاش بزرگان بر اين بوده كه دو ركعت نماز بخوانند و در اين دو ركعت مشغول به امور دنيا نباشند، اما عاجز از آن شدند! همچنانکه امام خميني رضوان الله تعالي عليه در يكي از سخنان‌شان فرمودند من نمي‌توانم بگويم تا به حال دو ركعت نماز براي خدا خوانده‌ام، اين براي اينست كه خواندن دو ركعت نمازي که هيچ فکر ديگري غير از خدا انسان را از اول تا آخر نماز مشغول نكند مشکل است، غزالي هم به اين مطلب تصريح مي‌كند و مي‌گويد اكابر و بزرگان هر چه تلاش كردند نتوانستند.

اگر انسان باورش شود كه اين نماز آخرين نمازش هست و بداند كه نامة اعمال او و سرنوشتش را همين دو ركعت نماز تعيين مي‌كند، ببينيد با چه حالي نماز را شروع مي‌كند و نمي‌خواهد نمازش تمام شود، با چه عشق و علاقه‌اي همة وجودش را خدا و صحبت با خدا فرا مي‌گيرد و نمي‌خواهد به سلام نماز برسد مبادا تا اين راز و نياز تمام شود، اگر اين گونه شود كه افكار متفرقه در نماز نيايد و حالت مناجات براي نمازگزار حاصل شود، اين نماز نمازي است كه او را متحول مي‌كند، نمازي است كه خدا نسبت به آن به ملائكه مباهات مي‌كند و مي‌توان چنين تعبير کرد كه خدا از چنين نمازي لذت مي‌برد، خداوند چنين نمازي را روزي همة ما بفرمايد.

32ـ رفع موانع خارجي حضور قلب

بعد از بحث اسباب و عوامل حضور قلب، يكي ديگر از مباحث مهم در حضور قلب، بحث از موانع حضور قلب است، و چه بسا از عبارات امام رضوان الله عليه در كتاب اسرار الصّلاة استفاده شود كه اگر انسان موانع حضور قلب را برطرف كند، قلب خود به خود آماده حضور مي‌شود هر چند ما عرض كرديم اينها دو تا بحث‌اند؛ براي حضور قلب اسبابي لازم است و موانع حضور يك بحث ديگري است.

ما وقتي به كلمات بزرگان مراجعه مي‌کنيم، مثل مرحوم شهيد ثاني در كتاب التنبيهات العليّة كه در مورد اسرار و وظايف قلبيِ نمازگزار مطالبي را بيان كرده‌اند، ايشان موانع حضور قلب را به موانع خارجي و موانع داخلي تقسيم کرده و مي‌فرمايد(1): «گاهي بعضي امور كه خارج از انسان است مانع از حضور قلب مي‌شود و گاهي اوقات افكار داخلي و قلبي يا به تعبير ايشان خواطر قلبيّه مانع مي‌شوند. اين مانع داخلي و خواطر قلبيه اشدّ از آن امور خارجي است». نسبت به امور خارجيه مطلب خيلي روشن است، انسان نمازگزار بايد جايي نماز بخواند


1. التنبيهات العليه: ص 86.

كه در آن مکان اموري نباشد كه فكر او را از نماز باز بدارد مثلاً اگر در يك جايي كه عدة زيادي نشسته‌اند و صحبت‌ مي‌كنند انسان بايستد و نماز بخواند، عادتاً گوش انسان مي‌شنود و بعد از آن فكرش مشغول مي‌شود، بسيار كم هستند افرادي كه در جايي كه ديگران درحال صحبت هستند آنقدر بر نفس و گوش خود مسلّط باشند كه چيزي نشنوند، اما نوع بشر اين چنين است كه در جاهايي كه خيلي سر و صدا هست و يا خداي نكرده در جايي كه صداي موسيقي است آنرا مي‌شنوند. و بايد اين نكته را عرض كنم كه در اين زمان مردم عزيز ـ آنها كه اهل نماز هستند ـ خيلي مراقبت كنند كه در خانه‌اي یا اتاقی كه صداي موسيقي وجود دارد در آن هنگام نماز نخوانند! قطعاً اينها مانع از حضور قلب مي‌شود، كسي نگويد صداي موسيقي هست اما من گوش نمي‌كنم و كار حرامي انجام نمي‌دهم، گوش دادن موسيقي حرام است ولي به گوش انسان خوردن که حرام نيست و لذا من مشغول نماز خودم مي‌شوم، بله! ممكن است اين نماز با يك توجيهاتي صحيح شود اما اين نماز نمازِ همراه با حضور قلب نيست، شهيد ثاني در اين كتاب اين چنين بيان مي‌كند، در آن جايي كه شلوغ است و عده‌اي مشغول صحبت كردن هستند، انسان نبايد نماز بخواند، در جايي كه مناظر متعددي از مناظر و تابلوهاي نقاشي، اشكال و چيزهايي هست كه فكر انسان را منتقل مي‌كند و موجب ربودن فكر انسان است، نبايد نماز بخواند.

اگر در جايي افرادي نشسته‌اند و چهره‌ها و مناظري هست كه انسان با نگاه كردن به آن توجهش از نماز كم مي‌شود، ايشان مي‌فرمايد بايد چشم خودش را ببندد، حتي اگر مي‌بيند كه با روشن بودنِ فضا اشيائي كه اطراف انسان قرار دارد، حتي گاهي كتاب ذهن انسان را مشغول مي‌كند، شهيد ثاني توصيه كرده كه در يك مکان تاريك بايستد و نماز بخواند، آنچه كه حواس او را مشغول مي‌كند از جلوي ديد خود بردارد و حتي تعبير مي‌كند كه برود كنار يك ديوار بايستد تا افق ديدش به اطراف يک مقدار كمتر بشود و كمتر اشتغالات فكري پيدا كند. روي

فرش‌هاي مزيّن به نقش و نگار نايستد و نماز بخواند، چرا نماز خواندن بر سجّاده‌اي كه نقش و نگار دارد مکروه است؟

يكي از جهاتش همين است كه ذهن انسان را از توجّه خالص به خداي تبارك و تعالي باز مي‌دارد، انسان وقتي به يك نقاشي نگاه مي‌كند ذهنش به آن مشغول مي‌شودكه چه نقاشيِ زيبايي است، چه كسي كشيده و چه تاريخي كشيده؟ چقدر ارزش دارد، خود همين نماز را خراب مي‌كند و حضور قلب را از بين مي‌برد. تعبير شهيد ثاني اين است كه «كان المتعبّدون يتعبدون في بيتٍ صغيرٍ مظلمٍ، سعته بقدر ما يمكن الصّلاة فيه ليكون ذلك اجمع للهمّ»(1) مي‌فرمايد آنهايي كه اهل تعبد بودند يك جاي تاريك و کوچک كه فقط به اندازة يك نمازگزار گنجايش داشت براي خود تهيه مي‌كردند و نمازشان را در آنجا مي‌خواندند براي اينكه فكر و هم‌شان فقط متوجه نماز باشد.

امام رضوان الله تعالي عليه اين كلام شهيد ثاني را نقل مي‌كنند و بعد مي‌فرمايند اينكه شهيد فرموده بهتر است در يك بيت تاريك نماز بخواند، آن هم به اندازة مكان يک نمازگزار، اين مربوط به غير نمازهاي واجب يوميه است، براي اينكه ما روايات زيادي داريم كه خواندن نماز يوميه در جماعت مسلمين از سنن مؤكّده است و فرموده‌اند كه اگر انسان به وظايف و اسرار جماعت قيام كند انف و دماغ شيطان را به خاك مي‌مالد به طوري كه در هيچ عبادت ديگري نمي‌تواند چنين کند.

در برخي از روايات هم وارد شده، شيطان از انسان‌هايي كه به صورت جماعت ايستاده و نماز مي‌خوانند مأيوس مي‌شود، و نيز فرمودند در اجتماع مؤمنين و قلوب مجتمعة آنها دست غيبيِ الهي با آنهاست، در اين اجتماع مؤمنين فوائدي روحي و معنوي وجود دارد كه در كمتر عملي اتفاق مي‌افتد.

بنابراين يكي از اموري كه نمازگزار بايد به آن توجّه كند اين است که در


1. التنبيهات العليه: ص 85.

جايي بايستد كه مناظر و اموري كه ذهنش را مشغول كند وجود نداشته باشد، اين كه در مسجد، بودنِ يك عكس حتي در پشت سر نمازگزار موجب كراهت است براي اين است كه همين اندازه كه انسان توجّه داشته باشد كه يك عكسي پشت سر او هست ذهنش را مشغول مي‌كند، بودن در آن مكان اين اثر را دارد، انسان بايد سجّاده‌ و مكان خودش را طوري آماده كند كه چيزي كه ذهن او را مشغول به غير نماز كند در كار نباشد و اين نكتة بسيار مهمي است كه مرحوم شهيد ثاني به عنوان خواطر و امور خارجي، بيان كرده‌اند.

33ـ رفع موانع خارجي حضور قلب

در مورد موانع خارج از وجود انسان براي حضور قلب به اين نتيجه رسيديم كه انسان نمازگزار لازم است در مكاني بايستد که هر آنچه ذهنش را مشغول مي‌كند، از ديدني‌ها و شنيدني‌ها، تماماً كنار بگذارد. يكي از مستحباتي كه فقهاي ما براي نماز ذكر كردند اينست كه نگاه نمازگزار به محل سجده و آن مهر و خاكي باشد كه بر آن سجده مي‌كند. توجّه ‌كند به اينكه به امر خدا بايد بهترين قسمت‌هاي وجود خود را كه پيشانيِ اوست بر روي بي‌ارزش‌ترين شيء عالم كه خاك است قرار بدهد، اين موجب مي‌شود كه انسان بيشتر به بي‌ارزشيِ خود در برابر عظمت پروردگارش پي ببرد، در نتيجه حالت بندگي و عبوديّت او تقويت مي‌شود.

نکته قابل توجّه اينکه با وجود اين استحباب مرحوم شهيد ثاني در کتاب التنبيهات العليه ص 85 مي‌فرمايد: اگر كسي با همين نگاه به خاك، حضور قلبش را از دست بدهد و ذهنش در جهات ديگري سير کند، اين كار را نكند، اگر مي‌بيند با باز بودن چشم حضور قلب را از دست مي‌دهد چشمان خود را ببندد، اين نكته بسيار مهم است كه اگر يک امر مستحبي مثل نگاه به محل سجده، موجب شود حضور قلب انسان از دست برود، و فكرش به امور ديگري منتقل

شود، بهتر اين است كه چشمان خودش را ببندد براي اينكه «لأنّ الفائت من وظيفة الصّلاة وصفتها بتقسم الخاطر أعظم منه مع الاخلال بوظيفة النظر» براي اينكه اگر بخواهد وظيفة نظر به سجده را انجام بدهد يك مطلب خيلي مهمتري از او فوت مي‌شود. آنچه كه در نماز مهم است حضور قلب است. اگر با نگاه به محل سجده اين حضور قلب از دست مي‌رود، چشمش را ببندد چون حفظ حضور قلب اولي است. البته مرحوم فيض كاشاني در كتاب «محجة البيضاء» يك حاشية لطيفي بر اين كلام مرحوم شهيد ثاني دارد. در بعضي از موارد اين كلام شهيد ثاني را پذيرفتند و در بعضي از موارد نپذيرفتند،(1) بنابراين لازم است بررسي کند در کجاي منزل يا مسجد نماز بخواند تا حضور قلبشان حفظ شود، چنانچه بداند اگر در مسجد کنار يکي از دوستان خيلي صميمي بايستد، خاطره‌ها براي او زنده مي‌شود، سعي کند هنگام نماز از او جدا شود و در جاي ديگري به نماز ايستد، بايد سعي کنيم موانع خارجي حضور قلب را بشناسيم و نگذاريم حضور قلب از دست برود.


1. يمکن ان يقال: «انّ الغض الذي هو من خشوع الجوارح المأموربه يغني عن الغمض فلا حاجة الي ترک السنة من وظيفة النظر». (محجة البيضاء، ج1، ص374)

34ـ حب دنيا ريشه خواطر قلبي و افکار پراکنده

در مسئله موانع حضور قلب آنچه كه مهم است عبارتست از خواطر و مشغله‌هاي قلبي، يعني افکار پراکنده آنچه كه با قطع نظر از امور خارجي، فکر و ذهن را به خود مشغول مي‌کند. حتي وقتي انسان چشمش را ببندد، گوش او هم چيزي را نشنود، با جايي تماسي نداشته باشد، خودش باشد و نفس و قلب او، يك اموري آنقدر قلب او را احاطه و به خود مشغول كرده كه مانع از حضور قلب وي در نماز مي‌شود. امام خميني رضوان الله تعالي عليه و همچنين مرحوم شهيد ثاني و بزرگان ديگر مي‌فرمايند سبب انحصاري يا علت عمدة اين خواطر قلبي علاقه به دنيا و همّت نسبت به آن است. در يك كلام و به صورت خلاصه؛ كساني كه حضور قلب در نماز ندارند علت اصلي‌اش حبّ دنيا و تعلقي است كه قلب آنها نسبت به دنيا دارد. شما ببينيد كسي كه دنبال ثروت اندوزي است، اين فرد در نماز دائماً فکرش درگير يافتن راههايي است که معاملاتش را سودمند انجام بدهد، كسي كه در جايگاه قدرت قرار دارد دائماً فکرش به اين مشغول است که مخالفينش چه كساني هستند و از چه طريقي مي‌تواند آنها را از سر راه خود بردارد، حب دنيا و تعلق به دنيا سبب مي‌شود كه قلب انسان توجّه به خدا نداشته باشد.

اين نكته در كلمات امام رضوان الله تعالي عليه(1) است كه مي‌فرمايد اگر همت انسان تحصيل دنيا باشد اساساً قلب او تمايل به دنيا پيدا مي‌كند و دل‌مشغوليِ او فقط دنيا مي‌شود و طوري مي‌گردد كه اگر از يك شاخه‌اي از امور دنيوي منصرف شد بلا فاصله متوجه شاخة ديگر مي‌شود، اگر از مال منصرف شد سراغ اولاد، از اولاد منصرف شد سراغ قدرت، از قدرت منصرف شد سراغ شهوت، از شهوت به چیز دیگر، فكرش دائماً از يك شاخه‌اي به شاخة ديگر مي‌پرد. فرمودند: اگر درخت آرزوي دنيا و حبّ دنيا در قلب يك انسان پابرجا بشود قلب او به مانند پرنده‌اي مي‌شود كه دائماً از شاخه‌اي به شاخة ديگر پرواز مي‌كند. سپس چهار نكته را به عنوان راه حل بيان مي‌فرمايند كه با رعايت اين نکات انسان مي‌تواند درخت حبّ دنيا را از قلب خود بيرون بياورد و دور بيندازد.اگر كسي بخواهد قلب مطمئن و آرام داشته باشد، تا موفق به کسب كمالات نفسانيه بشود بايد واجد اين چهار نکته باشد، اولين مرحله رياضات و مشاهدات است، نسبت به بي‌علاقگي و بي‌اعتنايي به دنيا تمرين نموده و تلاش کند. اگر كسي بخواهد خود را امتحان كند که چه مقدار علاقه به دنيا دارد، ببيند اگر به او بگويند الآن لحظه‌اي است كه بايد از دنيا برود، آيا نسبت به آنچه كه به حسب ظاهر از دست مي‌دهد از مال و مقام و اولاد، حسرت مي‌خورد يا نه؟ مي‌تواند از آنها دل بكند يا نه؟ آيا در هر لحظه آمادگي شنيدن اين خبر را دارد يا نه؟ اين مرحلة رياضات بسيار مرحلة مهمي است، انسان بايد رياضت داشته و با نفس خود مجاهدت كند تا اين علاقة به دنيا از او سلب بشود.

مرحله دوم تفكّر در عواقب و معايب حب دنيا است. عاقبت افراد دنياطلب را بررسي و فکر کند آنها به كجا رسيدند؟ عاقبت اين همه پادشاهان ستمگر، اين همه حاكمان ظالم، اين همه افرادي كه حقوق مردم را از بين بردند، چه شد؟ چيزي جز ننگ براي خود در تاريخ ثبت نكردند و در اذهان مؤمنين جز لعن


1. سر الصلاة ( معراج السالکين: ص30.

براي خود چيزي قرار ندادند، انسان در عواقب اين دنياطلبي‌ها تفكّر كند.

سوم: تدبّر در آيات و رواياتي است كه در مورد مذمت دنيا و نکوهش حب به دنيا وارد شده كه ما به آنها اشاره خواهيم كرد ، و چهارم تدبّر در حالات اولياء خدا. اگر انسان به اين چهار مطلب توجّه كند درخت حبّ دنيا را از درون خود ريشه‌كن مي‌كند، اما مادام كه اين درخت در درون او باشد، مانند كسي است که زير يك درخت پر از گنجشك و پرنده مشغول مطالعه بود، هر از گاهي با چوب و عصاي خود شاخه‌ها را تكان مي‌داد تا گنجشك‌ها حركت كنند و بروند، بعد كه مي‌آمد مشغول مطالعه بشود دومرتبه برمي‌گشتند، به او گفته شد كه «إن أردتَ الخَلاصَ فَاقلَعِ الشَّجَر» اگر مي‌خواهي راحت بشوي بايد درخت را از جا درآوري، و إلاّ هر قدر شاخه‌ها را حركت دهي و گنجشك‌ها را از خود دور كني دوباره برمي‌گردند. اگر انسان مي‌خواهد از شرّ دل مشغولي‌ها راحت بشود بايد درخت حبّ دنيا را از دل خود ريشه كن كند كه خداوند اين توفيق را نصيب همة ما بفرمايد، انشاء الله.

35ـ حب دنيا بزرگ‌ترين مانع حضور قلب

بر طبق تصريح علماي بزرگ مانند شهيد ثاني و امام خميني رضوان الله عليهما، آنچه كه موجب عدم حضور قلب انسان نمازگزار در نماز و بلكه در همة عبادات مي‌شود حب دنياست و اين مسئله‌اي است كه بايد انسان نمازگزار خيلي به آن توجّه داشته باشد. به تعبير امام رضوان الله عليه هر مقدار حب دنيا در قلب انسان زيادتر باشد حضور قلب كمتر مي‌شود و هر مقدار حب دنيا كمتر بشود حضور قلب بيشتر خواهد شد. ديلمي در ارشاد القلوب روايتي از امير المؤمنين از وجود مبارك پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل كرده است:(1) «قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَا أَحمَدُ لَو صَلَّى العَبدُ صَلَاةَ أَهلِ السَّمَاءِ وَالأَرضِ وَيَصُومُ صِيَامَ أَهلِ السَّمَاءِ وَالأَرضِ وَيَطوِي عَنِ الطَّعَامِ مِثلَ المَلَائِكَةِ وَلَبِسَ لِبَاسَ العَابِدِينَ» در خبر معراج اينطور وارد شده كه خطاب شد به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) «اي محمّد اگر بنده‌اي به اندازة اهل آسمان‌ها و زمين نماز بخواند»، (تعداد اهل آسمان قابل مقايسه با تعداد اهل زمين نيست، حالا اين صورت فرضي است يعني از جهت كثرت اين اندازه نماز بخواند، به معناي اينکه بسيار زيادنماز بخواند). و به اندازة همه صائمين آسمان‌ها در زمين


1. مستدرک الوسائل: ج 12، ص 36.

روزه بگيرد و از خوردن طعام اعراض كند همانند اينكه ملائكه از طعام اجتناب مي‌كنند و لباس افراد عابد و زاهد را بپوشد، در نماز، روزه، و خورد و خوراك و پوشاک و لباس اينطور باشد. خدا فرمود:

«ثُمَّ أَرَى فِي قَلبِهِ مِن حُبِّ الدُّنيَا ذَرَّةً أَو سُمعَتِهَا أَو رِئَاسَتِهَا أَو صِيتِهَا أَو زِينَتِهَا» اما يك ذره از حب دنيا، از رياست طلبي، و زينت دنيا در او ببينم، يعني ذره‌اي علاقة به دنيا داشته باشد.

«لَا يُجَاوِرُنِي فِي دَارِي وَلَأَنزِعَنَّ مِن قَلبِهِ مَحَبَّتِي وَ لَأُظلِمَنَّ قَلبَهُ حَتَّى يَنسَانِي وَلَا أُذِيقُهُ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِي» من اين شخص را در قيامت همسايه مجاور خود قرار نمي‌دهم و محبت خودم را از قلب او جدا مي‌كنم، يعني اجازه نمي‌دهم قلبي كه در آن حبّ دنياست محبّت من در درونش وجود داشته باشد و اينقدر قلبش را تاريك مي‌كنم تا مرا فراموش كند و حلاوت محبتم را نچشد.

ببينيد چقدر حب دنيا آثار سوء دارد كه خداوند اين مقدار عقوبت بر آن مترتب مي‌كند، اساساً در كتب روايي ما برخي از بزرگان و محدّثين مثل مرحوم شيخ حر عاملي در كتاب وسائل الشيعة بابي را به عنوان باب وجوب اجتناب از دنيا و حرمت محبّت آن گشوده‌اند و روايات زيادي را آورده‌اند. حب دنيا اگر در قلب انسان باشد، ديگر شيريني و حلاوت عبادت خدا را نمي‌چشد، خدا اجازه نمي‌دهد حضور قلب داشته باشد، آن كسي مي‌تواند حضور قلب داشته باشد كه حبّ خدا در قلب او جا بگيرد. قلب او عاشق خداي تبارك و تعالي باشد.

امام خميني رضوان الله عليه در اين بحث، نكات بسيار مهم ديگري را مورد توجّه قرار داده و مي‌فرمايند حب دنيا خار طريق وصول به كمالات الهيه و كمالات نفسانيه است، و انسان را از توجّه به حق منصرف کرده و او را از لذت مناجات با خدا محروم مي‌كند.

ما اگر بخواهيم حضور قلب داشته باشيم بايد حب دنيا را از قلب خود دور کنيم. اينكه انسان حسرت بخورد كه چرا خانة بزرگ ندارد؟ چرا ثروت زياد

ندارد؟ چرا از مقام بهره ندارد، يا چرا كم دارد؟ چرا زيادتر ندارد؟ حب به دنيا مانع از حضور قلب مي‌شود و اگر بخواهيم نماز ما يك نماز باحال و پرشور باشد بايد حبّ دنيا را در قلب خود كم كنيم، انشاء الله خداوند ما را موفق به اين امر سازد.

36ـ دنياي مذموم و نکوهش شده

الدُّنيَا دُنيَاءَانِ دُنيَا بَلَاغٍ وَدُنيَا مَلعُونَةٍ؛(1)

دنيا دو گونه است دنيايي که (به سعادت) مي‌رساند و دنيايي که ملعون و مذموم است.


بیان نمودیم که حب دنيا و اينكه همّ و غم انسان رسيدن به دنيا و مظاهر دنيا باشد عمده‌ترين مانع حضور قلب در نماز است و لذا اگر خواهان حضور قلب در نماز هستيم بايد حب دنيا را از خود دور كنيم، توجّه به اين نكته لازم است مقصود از حبّ دنيا کسب و کار و تحصيل معاش و به دست آوردنِ روزي حلال و تهيه خانه‌اي كه در حدّ شأن و نياز انسان باشد نيست. مقصود از حبّ دنيا اين نيست كه بگوئيم كساني كه ثروت فراواني دارند حبّ دنيا دارند و كساني كه فقيرند حبّ دنيا ندارند. نه! حب دنيا يعني تعلّق و وابستگي، دلبستگي و سرسپردگي نسبت به دنيا، حال انسان از کجا بداند وابسته است؟ اگر انسان چيزي را که از دست داد بنشيند حسرت بخورد، اگر مقامي را از دست داد، مالي


1. کافي: ج 2، ص 131.

را از دست داد، حسرت بخورد و فكر كند كه همه چيز او از بين رفته وي وابسته به آن مال و مقام است، اما اگر بگويد آن خدايي كه آن مال يا مقام را به من عنايت كرد اکنون آن را از من گرفت پس خدا را شاكرم. آن خدا اگر اراده كند دو مرتبه آن مال يا بهتر از آن را به من مي‌دهد و اگر هم نخواهد نمي‌دهد، بايد چنين روحيه‌اي که حاکي از عدم تعلق و وابستگي به امور دنياست بر انسان حاكم باشد.

حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در كتاب اسرار الصّلاة(1) مي‌فرمايند

دنياي مذموم همان علاقه و حب و توجّه به آن است و إلاّ ـ اين تعبير را دقّت بفرماييد ـ‌ اصل عالم مُلك از يک طرف يكي از مشاهد جمال حق تعالی است، در عالم دنيا انسان تجليّات خداي تبارك و تعالي را مي‌بيند، به هر جا بنگري خدا را مي‌بيني، يعني دنيا آثار عظمت و تجليّات خداست. همه چيز بر وجود و بر وحدانيت او شهادت مي‌دهد، همه چيز عنوان مشهد شهادت خدا را دارد.

از طرف ديگر عالم دنيا مهد تربيت اولياء، عرفا و علماي بالله است، بالأخره آن كسي كه عارف مي‌شود در همين دنيا عارف مي‌شود، آن كسي كه تربيت و سلوك الي الله پيدا مي‌كند، غير از اين دنيا جاي ديگري براي سلوكش تصور نمي‌شود و لذا مي‌گوئيم دنيا مزرعة آخرت است. امام مي‌فرمايند عالم مُلك از أعزّ مشاهد و منازل نزد اوليا و اهل معرفت است، و بعد در كلام ديگري فرمودند چه بسا كسي باشد كه چيزي از مال دنيا ندارد؛ نه ماشين، نه خانه، نه ثروت، نه قدرت و نه منصب، ولي قلبش مملو از حبّ به دنيا و تعلق به دنياست و اين سبب مي‌شود كه خدا را فراموش کرده و كافر به خدا باشد. اما از آن طرف ممكن است كسي داراي مُلك و سلطنت و جاه و مال فراوان باشد، اما دلبستگی و تعلق خاطر به آن نداشته باشد مثل حضرت سليمان بن داود(عليه السلام)، که يك پيامبر الهي و انسان لاهوتي بود. نتيجه اين مي‌شود آن كسي كه ثروت فراواني دارد


1. سر الصلاة (معراج السالکين): ص31.

معنايش اين نيست كه حبّ به دنيا دارد و آن كسي هم كه فقير است بدين معنا نيست كه زاهد است و حبّ به دنيا ندارد، نه! حب دنيا ربطي به داشتن و نداشتن و کم و زيادي مال ندارد، بلكه مربوط به آن تعلّق قلبيِ انسان است، تا قلب انسان چه مقدار تعلّق داشته باشد و چه مقدار در غم از دست دادن آن حسرت بخورد، آن كسي كه قلبش آرام است برايش فرقي نمي‌کند که اين همه ثروت داشته باشد يا نداشته باشد، همه چيز را از خدا مي‌داند، اين فرد انساني است كه تعلّق به دنيا ندارد.

در برخي ديگر از تعبيراتشان در همين بحث فرموده‌اند برخي از افراد ممكن است قلب‌شان را طوري تقسيم كنند كه براي عبادت حضور قلب داشته باشند، در عين اينكه تلاش فراواني براي جمع و تكثير مال مي‌کنند، اما دلبستگيِ به آن ندارند.، شايد سعادت دنيا و آخرت شامل حال چنين افرادي بشود. بنابراين بايد توجّه كنيم كه مراد از حبّ دنيا، كه مذموم است و در برخي از روايات به دنياي ملعونه تعبير شده است، تعلق به دنيا و دلبستگيِ به چيزهايي است که خداوند به ما عنايت فرموده است، اگر حبّ دنيا را از خودمان دور كنيم مي‌توانيم حضور قلب در نماز پيدا كنيم.

37ـ ريشه همه فتنه‌ها و عدم توجه به خدا در نماز: حـب دنيـا

يَا مُوسَى لَا تَركَن إِلَى الدُّنيَا رُكُونَ الظَّالِمِينَ وَرُكُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَأُمّاً؛(1)

اي موسي، اتکا به دنيا منماي همانند اتکاي ستمگران و کساني که به دنيا به مثابه پدر و مادر خود اتکاء نموده‌اند.


شهيد ثاني رضوان الله تعالي عليه در كتاب التنبيهات العليّة(2( اين مطلب را ذکر نموده که كسي كه دنبال تحصيل دنيا است و حب دنيا باطنش را فرا گرفته اما نه براي اينكه مقدمه‌اي براي آخرتش باشد، چنين شخصي توقع نداشته باشد كه صفاي مناجات پيدا كند! «مَن فَرِحَ بِالدُّنيَا فَلاَ يَفرحُ بِاللهِ وَبِمُنَاجَاتِهِ» كسي كه دنيا او را خوشحال ‌كند، اگر مال، مقام، منصب يا قدرتي به دست آورد خوشحال شود، ديگر ياد خدا و مناجات با خدا او را خوشحال نمي‌كند. اگر انسان نمازگزار بعد از نماز احساس نشاط همة وجودش را فرا بگيرد، بداند كه نمازش با حضور قلب بوده. اما اگر چنين احساسي را نداشته باشد، بلکه نماز را يك امر تحميلي بر


1. کافي: ج 2، ص 135.
2. التنبيهات العلية: ص 88.

خود بداند و با سختي و تکلف آن را انجام دهد. اين آدمي است كه دنيا او را احاطه كرده و گرفتار حبّ دنياست چه بسا خودش هم خبر نداشته باشد. كسي كه قرة العين و چشم‌روشني‌اش دنيا است، هيچ وقت قرة العينش نماز نمي‌شود. هيچ وقت روشني چشم او خدا و مناجات با خدا نخواهد بود.

بنابراين به حسب فرهنگ ديني خود معتقديم كسي كه دنبال تحصيل مال است مي‌تواند همين مال را مقدمة کسب تقواي خود قرار بدهد، در روايتي از وجود مبارك پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) هست كه فرمود «نِعمَ العَونُ عَلَى تَقوَى اللهِ الغِنَى»(1) چه بسا مال و ثروت، به انسان كمك كند تا تقواي الهي کسب کند مثل انفاق كردن به ديگران و توجّه و رسيدگي به مستضعفين و بيچارگان، اما اگر انسان تحصيل مال را طريق براي آخرت قرار ندهد، ديگر توقع حضور قلب را در نماز نداشته باشد.

براي اينكه مسئلة حبّ دنيا يك مقدار بيشتر روشن شود و به اين مسئلة بسيار بسيار مهم توجّه کنيم. مرحوم کليني در جلد دوم اصول كافي باب ذم الدّنيا و الزهد فيها، روايات زيادي را آورده‌اند. در يک روايت مي‌گويد:‌در مناجاتي كه موساي كليم با خداوند تبارك و تعالي داشت خدا به او فرمود «يَا مُوسَى لَا تَركَن إِلَى الدُّنيَا رُكُونَ الظَّالِمِينَ وَرُكُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَأُمّاً» وابسته به دنيا مشو، آن طور كه ظالمين به دنيا دل می‌بندند، آن چنان براي دنياي‌شان كار مي‌كنند كه گويا آخرت و حساب و كتابي در كار نيست، گويا بهشت و جهنمي در كار نيست و همه چيز همين جاست. آن ستمگري كه حاضر است افرادي را از بين ببرد و خون‌هاي بیگناهان را بريزد، براي اينست كه مي‌گويد هر چه هست همين جاست، همين جا بايد بتوانم بيشتر از ديگران قدرت، مكنت و مقام پيدا كنم، خدا به حضرت موسي فرمود «لَا تَركَن إِلَى الدُّنيَا» تو مثل ظالمين و همانند کساني مباش که دنيا را به‌مانند پدر و مادر خود محل اتکاي‌شان قرار داده و به آن محبت دارند، سپس در آخر روايت خدا مي‌فرمايد:


1. کافي: ج 5، ص 71.

«وَاعلَم أَنَّ كُلَّ فِتنَةٍ بَدؤُهَا حُبُّ الدُّنيَا» هر فتنه‌اي در عالم، هر شرّ و بدبختي، هر گرفتاري و بيچارگي، اگر ريشةابي شود به حبّ دنيا مي‌رسد، جنگ‌ها و نزاع‌هاي خانوادگي، اختلافات قومي، حتي اختلافات سياسي، ريشه‌اش به حبّ‌ دنيا و قدرت طلبي برمي‌گردد.

فرمود: «وَلَا تَغبِط أَحَداً بِكَثرَةِ المَالِ» هيچ وقت حسرت زيادي مال ديگري را نخور، «فَإِنَّ مَعَ كَثرَةِ المَالِ تَكثُرُ الذُّنُوبُ»(1) با كثرت مال گناهان زياد مي‌شود. همين مقدار كه مال زياد ‌شود اما فرد حقوق واجب خود را ندهد خود يك گناه بزرگ است.

بنابراين ما بايد توجّه كنيم به اينكه؛ وقتي در روايت مي‌فرمايد ريشة هر فتنه حبّ دنياست، ريشة عدم توجّه به خدا در نماز هم حبّ دنيا و وابستگي به آن خواهد بود. بنابراين براي تحصيل حضور قلب بايد حبّ دنيا را از خود دور كنيم و انسان بداند شيطان كه دشمن اوست از راه حبّ دنيا بر او غلبه پيدا كرده و منحرفش مي‌كند. بداند آنچه كه ضد دين اوست همين حب دنياست و حبّ دنيا مهمترين سرباز از جنود ابليس است كه انسان را بيچاره خواهد كرد و اجازه نمي‌دهد لذت مناجات را بچشد.

انشاء الله ما به اين دشمن بزرگ توجّه داشته باشيم و بتوانيم او را از سر راه خود برداريم و روز به روز آنچه كه مربوط به حبّ دنياست از خود دور سازيم ولو به تعبير امام خميني; كسي نمي‌تواند بگويد من تمام حبّ دنيا را از قلب خود بيرون كرده‌ام، اما آن مقدار كه ممكن است و در توان ما مي‌باشد، موفق به آن بشويم، انشاء الله.


1. کافي: ج 2، ص 135.

38ـ بغض دنيا افضل اعمال

امام سجّاد(عليه السلام) فرمود:

مَا مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ اللهِ جَلَّ وَعَزَّ وَمَعرِفَةِ رَسُولِهِ9 أَفضَلَ مِن بُغضِ الدُّنيَا؛(1)

هيچ عملي بعد از معرفت به خدا و رسول او برتر از دشمني با دنيا نيست.


در مباحث گذشته بیان نمودیم که حب دنيا و تعلق به مظاهر دنيا مانع از حضور قلب در نماز مي‌شود، كسي كه در قلبش درخت حب دنيا و تعلق به آن وجود دارد نمي‌تواند حضور قلب در نماز داشته باشد و به بعضي از روايات مربوط به حب دنيا اشاره كرديم و انشاء الله همة ما بايد اين روايات را مدّ نظر قرار دهيم. در روايت ديگري که در اصول کافي كتاب الايمان و الكفر باب ذم الدّنيا و الزهد فيها وارد شده از امام سجّاد(عليه السلام) سؤال مي‌شود كه افضل اعمال نزد خدا چيست؟ حضرت فرمود:

«مَا مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ اللهِ جَلَّ وَعَزَّ وَمَعرِفَةِ رَسُولِهِ9 أَفضَلَ مِن بُغضِ الدُّنيَا» بعد از معرفت خدا، ايمان به خدا و پيامبر و آنچه كه پيامبر آورده كه همانا قرآن و عترت است، افضل اعمال بغض دنياست. يعني انسان به آنجا برسد كه نه تنها


1. کافي: ج 2، ص 130.

حبّ به دنيا نداشته باشد بلكه برعکس نسبت به دنيا بغض داشته باشد.

بعد فرمود: «وَ إِنَّ لِذَلِكَ لَشُعَباً كَثِيرَةً وَلِلمَعَاصِي شُعَباً» بغض دنيا شعبه‌هاي زيادي دارد، معاصي نيز شعب زيادي دارد.

«فَأَوَّلُ مَا عُصِيَ اللهُ بِهِ الكِبرُ وَهِيَ مَعصِيَةُ إِبلِيسَ حِينَ أَبَى وَاستَكبَرَ وَكَانَ مِنَ الكَافِرِين‏»؛ اولين معصيتي كه نسبت به خدا صورت گرفت تكبر بود که شيطان مرتکب آن شد، هنگامي که از دستور حق سرپيچي کرد و تکبر ورزيد و در زمره کافران قرار گرفت و در ادامه مي‌فرمايد دومين معصيت حرص و طمع است كه آدم علي نبينا و آله و علیه السلام گرفتار آن شد و سومين معصيت حسد است كه قابيل فرزند آدم گرفتار آن شد و بدان سبب برادرش هابيل را به قتل رساند.

سپس مي‌افزايد: «فَتَشَعَّبَ مِن ذَلِكَ حُبُّ النِّسَاءِ وَحُبُّ الدُّنيَا وَحُبُّ الرِّئَاسَةِ وَحُبُّ الرَّاحَةِ وَحُبُّ الكَلَامِ وَحُبُّ العُلُوِّ وَالثَّروَةِ» از اين سه صفت بسيار پست (کبر، حرص و حسد) كه از بزرگ‌ترين رذائل نفساني است، هفت خصلت ناپسند به وجود مي‌آيد: حب النساء (شهوتراني)، حب الدّنيا (دنياپرستي)، حب الّرياسة (رياست طلبي)، حبّ الراحة (راحت طلبي)، حبّ الكلام (پرحرفي و بيهوده‌گویي)، حبّ العلوّ واکثروة (مقام پرستي و ثروت اندوزي «فَصِرنَ سَبعَ خِصَالٍ فَاجتَمَعنَ كُلُّهُنَّ فِي حُبِّ الدُّنيَا» تمام اين هفت خصلت در حبّ دنيا جمع شده در نتيجه انبياء و علما بعد از شناخت اين امور فرموده‌اند حب دنيا منشأ هر گونه خطا و فساد است. «فَقَالَ الأَنبِيَاءُ وَالعُلَمَاءُ بَعدَ مَعرِفَةِ ذَلِكَ حُبُّ الدُّنيَا رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ».

معناي روايت معروف «حُبُّ الدُّنيَا رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» اينست كه اگر در قلب كسي حب دنيا وجود داشته باشد او را وادار به هر كاري مي‌كند چه برسد به اينكه جلوي حضور قلب را بگيرد. وقتي حب دنيا منشأ تمام خطاهاست، بدانيد كه همين حبّ دنيا مانع از حضور قلب انسان در نماز مي‌شود «وَالدُّنيَا دُنيَاءَانِ دُنيَا بَلَاغٍ وَدُنيَا مَلعُونَةٍ»(1) دو تا دنيا داريم؛ يكي دنياي بلاغ است، يعني انسان به اندازة


1. کافي: ج 2، ص 131.

ضرورت و كفايت و به مقداري كه نياز او برطرف شود، از دنيا استفاده كند، اين دنيا خوب است اما اگر دنبال افزون بر اين باشد آن هم فقط براي دنيا و نه آخرت، اين دنياي ملعونه است.

پس بدانيم كه حبّ دنيا مانع از حضور قلب مي‌شود، اگر بخواهيم در نمازحضور قلب داشته و حال مناجاتي پيدا كنيم، قبل از نماز بنشينيم فکر کنيم تعلقّات ما نسبت به دنيا چقدر است؟ چگونه مي‌توانيم آن را مداوا و قلب خود را از آن جدا كنيم، و نبايد انسان مأيوس بشود، سعي کند هر روز تعلقات خود را كمتر كند و هر چه اين تعلقات كمتر بشود لذت مناجات با خداي تبارك و تعالي در نماز بيشتر مي‌شود و خوشا به حال آن كساني كه به مراتب بالايي از بغض دنيا رسيده‌اند و چه حلاوتي از مناجات با خدا در وجود آنها هست.

انشاء الله خداوند همة ما را موفق به انجام نماز با حضور قلب كند.

39ـ لزوم استمداد از خدا براي حضور قلب

يكي از نكاتي كه انسان نمازگزار بايد توجّه و ايمان عميق به آن داشته باشد اينست كه توفيق حضور قلب هم با استمداد از خداوند تبارك و تعالي تحصيل مي‌شود، بداند مقلّب القلوب خداي تبارك و تعالي است، اگر خواهان حضور قلب است بايد به پيشگاه خداي تبارك و تعالي تضرّع كند و از او استمداد بجويد. اوست كه مي‌تواند قلب را براي درک محضر خویش آماده کند، چون محضر محضر اوست و قلبي كه براي درک او صالح و لايق مناجات و صحبت با او باشد بايد به دست خود او مصفا شود و با تجلّي و عنايت و لطف او اين قلب آمادگي مناجات با او را پيدا مي‌كند. اگر او عنايت كند قلب انسان را دور از دنيا و دلبستگي‌هاي آن مي‌كند، البته ابتداي امر به دست خود انسان است، يعني تا خود انسان اراده نكند و قدم اول را برندارد، تا خود او متوجه كدورت قلب خود نشود واحساس نكند كه اين قلب هنوز آمادگيِ مناجات با خدا را ندارد فايده‌اي ندارد بايد انديشه كند كه چه كند به اين مطلوب برسد؟!

ابتداي راه به دست خود انسان است، اگر انسان در برخي از امتحانات دنيوي كه خداوند براي او در زندگي پيش مي‌آورد موفق شود و بتواند با اجتناب از دنيا تسلّط بر نفس خود داشته باشد، در قدم‌هاي بعد خداي تبارك و تعالي به او

كمك مي‌كند.

روايتي را كافي شريف از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌کند؛ رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به عنوان يك حديث قدسي فرمود: «يَقُولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَعَظَمَتِي وَكِبرِيَائِي وَنُورِي وَعُلُوِّي وَارتِفَاعِ مَكَانِي لَا يُؤثِرُ عَبدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَايَ»(1) خدا به عزّت و جلال و بزرگي خود و به نورانيّت و علوّ و برتري خويش قسم ياد مي‌کند که هيچ انساني نيست كه هواي نفس و ميل نفسانيِ خودش را مقدم بر ميل من كند، (بايد توجّه داشت اين مسئله در هر روز براي انسان اتفاق مي‌افتد؛ که بر سر دو راهي قرار مي‌گيرد كه يكي راه خداست و ديگري راه شيطان است، يكي حق است و ديگري باطل، چنانچه انسان هواي نفس و ميل خود را مقدم بر ميل و ارادة خدا كند. خداوند مي‌فرمايد)

«إِلَّا شَتَّتُّ عَلَيهِ أَمرَهُ وَلَبَّستُ عَلَيهِ دُنيَاهُ وَشَغَلتُ قَلبَهُ بِهَا» همة امور زندگي‌اش را مضطرب کرده و آرامش را از او می‌گیرم، شاهد عرض ما در همين تعبير است كه خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد قلب او را مشغول به دنيا مي‌كنم، يعني بسياري از قلوبي كه همّ و غمّ‌شان فقط دنياست، اين نتيجه و اثر كارهاي غير صحيحي است كه انجام داده‌اند و از طرف خدا استحقاق چنين عقوبتي را پيدا كرده‌اند «وَلَم أُؤتِهِ مِنهَا إِلَّا مَا قَدَّرتُ لَه‏» هر چه اين انسان براي رسيدن به دنيا و مظاهر آن تلاش کند، جز همان مقداري كه برايش مقدّر كردم به او نمي‌دهم.

بنابراين معلوم مي‌شود اگر انسان در دو راهيِ خدا و شيطان؛ شيطان و دنيا را مقدم بر خدا كند اين قلب آرام آرام مشغول به مظاهر دنيا مي‌شود، از اول تا آخر نماز شايد يك لحظه نتواند قلب خود را براي درك حضور ربوبيِ حق تبارك و تعالي متمرکز کند، پس اين توفيق را هم بايد خدا به انسان عنايت كند و به اين نكته توجّه داشته باشيم كه قدم اول از حضور قلب به دست خود انسان است اما قدم‌هاي بزرگ ونهايي بايد با عنايت خداي تبارك و تعالي باشد.


1. کافي: ج 2، ص 335.

40ـ سرّ توجّه قلب به امور دنيويه

اشاره كرديم انسان نمازگزار بايد بداند كه حضور و اشتغال قلب به خداي تبارك و تعالي بايد با عنايت خودِ خداوند و با استمداد از او باشد.

قلب انسان به وسيلة خداي تبارك و تعالي مصفا مي‌شود، اين نكته هم روشن است كه انسان چون در شبانه‌روز گرفتار امور دنيوي است قلبش معمولاً توجّه به همين امور دارد، قلب انسان عادتاً به اموري توجّه دارد که اعضاي ظاهري او مشغول آن است. اينجاست كه مجاهدت با نفس معنا پيدا مي‌كند.

انسان بايد مجاهدت كند تا اين قلبي را كه توجّه به دنيا پيدا کرده، در اوقات نماز از دنيا جدا کند و سرّ اهميت حضور قلب در همين نكته نهفته است؛ قبلاً گفته شد بسياري از اولياي خدا آرزو داشتند كه از اول تا آخر نماز فقط و فقط خود را در محضر خدا ببينند اما اظهار عجز و ناتواني كرده‌اند، چون كار بسيار مشكلي است و لازم است خود خداي تبارك و تعالي انسان را كمك كند و مدد رساند.

بر حسب اين آية شريفه «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنْ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنْ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ

الدّنيا»(1) مظاهر دنيا براي نوع مردم به صورت زيبا جلوه مي‌كند، قلوب مردم نسبت به اين امور شهواني مزيّن شده است؛ اموال، اولاد، زن، زراعت و امور ديگري كه در اين آية شريفه ذكر شده. وقتي مي‌فرمايد «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ» حب دنيا براي مردم به صورت يك امر زيبا قرار داده شده و در قلوب آنها موجود است از اين رو اگر انسان بخواهد قلب خود را از حبّ دنيا و مظاهر آن دور كند، تنها با ارادة خودش نمي‌تواند. او نمي‌تواند بگويد من فقط با ميل و قصد و ارادة خودم مي‌توانم اين كار را انجام بدهم بلکه در اين کار بايد خداي تبارك و تعالي به وي نظر كند. ورود در اين وادي ارادة انسان را مي‌خواهد اما استقرار و ثبات آن به نحوي که قلب او يك قلب حضوري و به دور از مظاهر دنيا شود، بايد با عنايت حق تبارك و تعالي باشد.

قبلاً اين حديث قدسي را بيان كرديم كه خداي تبارك و تعالي به عزت و جلالش، به نور و علوّ و عظمت و كبريايش قسم ياد كرده كه هر انساني كه ميل خودش را بر ميل خدا مقدم كند قلبش را مشغول به دنيا مي‌كند. تقاضا مي‌كنم همة عزيزان دقت كنند اين تعابير خيلي مهم است، يعني اينطور نيست كه اگر ما بر يك دو راهي قرار گرفتيم و ميل خود را بر ميل خدا مقدّم كرديم مسئلة كوچك، ساده و پيش پا افتاده‌اي باشد! يك انتخاب و يك اختيار همة وجود انسان و حيات و عمر او را متحوّل مي‌كند. اگر انسان ميل خودش را بر ميل خدا مقدّم كرد همان است كه خوانديم، خدا مي‌فرمايد قلب او را مشغول به دنيا مي‌كنم، تا همة امورش را متشتت و زندگي‌اش را مضطرب کند. و لذا مي‌بينيد افراد دنياطلب افراد آرامي نيستند بر خلاف افراد خداجو و موحّد. اهل عبادت افرادي هستند كه باطن كاملاً آرامي دارند ـ در ادامه اين حديث مي‌فرمايد: «لَا يُؤثِرُ عَبدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ» اگر انسان ميل مرا بر ميل خودش مقدم كند، در جايي كه مي‌تواند آبروي يك انساني را ببرد، يا رازي را فاش كند اما به خاطر خدا آن


1. سوره آل عمران: آيه 14.

کار را نكند، در جايي كه آبروي خودش در خطر است براي حفظ دين و اطاعت امر خدا فرياد بزند، اگر بر سر اين دو راهي‌ها كه در زندگي انسان زياد هم اتفاق مي‌افتد ميل خدا را بر ميل خود مقدم كند، مي‌فرمايد:

«إِلَّا استَحفَظتُهُ مَلَائِكَتِي» ملائكة خودم را حافظ او قرار مي‌دهم، چقدر اين مهم است! انسان مؤمن هميشه بداند كه ملائكه‌اي از جانب خداوند محافظ و مراقب او هستند و او را كمك مي‌كنند، براي او دعا و استغفار مي‌كنند.

«وَكَفَّلتُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرَضِينَ رِزقَهُ»، آسمان‌ها و زمين رزق او را متكفّل مي‌شوند « وَكُنتُ لَهُ مِن وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ وَأَتَتهُ الدُّنيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ»(1) اين انسان دائماً از دنيا فرار مي‌كند اما دنيا به سراغش مي‌آيد. اينها مهم است، اگر انسان مشاهده کرد در نماز حضور قلب و حال خوشي دارد، بداند از جمله افرادي است كه مورد عنايت خدا قرار گرفته است اما اگر از اول تا آخر نماز هيچ حضور قلب نداشت، بداند مشكل دارد و بنشيند ببيند مشكلش چيست و چه چيزي باعث شده كه او گرفتار دنيا بشود و از توجّه به خدا غافل باشد، انساني كه در غير نماز به ياد خداست، امكان ندارد در نماز به ياد خدا نباشد، انساني كه در ساير حالات مراقب هست كه فقط امر خدا را اطاعت كند و آنچه را كه مطابق نظر خداي تبارك و تعالي است انجام بدهد در نماز به طريق اولي توجّه به خدا پيدا مي‌نمايد.

خداوند همة ما را موفق به حضور قلب در نماز بفرمايد، انشاء الله.


1. کافي: ج 2، ص 335.

فصل سوم: اسرار مقدمات و شرایط نماز


باب اول: اسرار طهارت

41ـ مـراتب طهـارت

يكي از مباحثي كه در اسرار نماز بايد به آن توجّه كنيم اسراري است كه در مقدّمات نماز وجود دارد، امام رضوان الله تعالي عليه در كتاب سرّ الصّلاة مي‌فرمايند(1): همانطور كه خود نماز داراي مراتبي هست، مقدمات و شرايط نماز هم مراتب دارند. يعني همچنانکه حقيقت نماز مراتب فراواني دارد. شايد بتوان گفت دو نمازي كه از يك انسان صادر مي‌شود از حيث مرتبه و حقيقت با يكديگر تفاوت دارد، مقدّمات نماز هم از قبيل طهارت و ساير امور داراي مراتبي هستند كه انسان نمازگزار بايد به آن توجّه كند.

ایشان مي‌فرمايد طهارت ظاهري مقدّمه است براي نماز صوري و ظاهري. يعني به حسب ظاهر كسي كه مي‌خواهد نماز بخواند بايد يك طهارت صوري داشته باشد و لذا وضوء مقدمه مي‌شود براي اين نماز ظاهري كه او مي‌خواند. اما طهارت داراي مراتب ديگري هم هست؛ طهارت اهل ايمان، طهارت اهل باطن، طهارت اصحاب حقيقت، طهارت صاحبان قلب سليم، طهارت اصحاب سر، طهارت اصحاب محبّت و مجذوبين، و طهارت اصحاب ولايت، اينها مراتبي از


1. سر الصلاة (معراج السالکين): ص34.

طهارت است.

بعد از طهارت ظاهری، مرتبة دوم طهارت اهل ايمان است، یعنی از معاصي و گناهان دور باشند، از اخلاق رذيله و شهوات و تمايلات نامشروع دور باشند، انسان مؤمن كسي است كه اجازه نمي‌دهد حرام در وجودش راه پيدا كند و آلودة به حرام بشود. از اين معنی تعبير به طهارت اهل ايمان می‌شود.

مرتبة سوم طهارت اهل باطن است؛ يعني باطن او و درون او از قذارات معنوي و اخلاق مذموم و كثافت‌هاي اخلاقي دور باشد.

مرتبة چهارم طهارت اصحاب حقيقت است؛ يعني خود را به مرحله‌اي برساند كه اجازه ندهد در حريم قلب او وسوسه‌هاي شيطاني راه پيدا كند، اجازه ندهد افكار باطل يا شک‌ها و شبهات در ذهنش خطور پيدا كند.

مرتبه پنجم، طهارت صاحبان قلب سليم است، طهارت از تقلبات است و اينكه ذهن انسان مشغول به مفاهيمي بشود كه بين او و خدا حجاب شود!

مرتبه ششم، طهارت اصحاب سرّ است و همچنين تا مرحله‌‌هاي بالاتري كه براي طهارت ذكر كرده‌اند. در آية شريفه‌ «لَا يَمَسُّهُ إلاّ الْمُطَهَّرُونَ»(1) بايد گفت همانطوري كه مس ظاهر قرآن نياز به طهارت ظاهري دارد و انسان بايد با وضو ظاهر قرآن را مس كند، براي رسيدن به باطن قرآن هم طهارت باطني لازم است، براي رسيدن به سرّ قرآن طهارت اصحاب سرّ لازم است. بنابراين نماز هم همينطور است.

اگر انسان فقط بخواهد به نماز ظاهري اكتفا كند يك وضوي ظاهري مي‌گيرد و طهارت ظاهري پيدا مي‌کند اما بايد بدانيم براي همين نماز علاوه بر طهارت ظاهري نياز به طهارت باطني هم داريم. اگر ما بخواهيم اهل باطن باشيم و نماز اهل باطن را داشته باشيم اين امر متوقف بر طهارت باطني است.


1. سوره واقعه: آيه 79.

بنابراين طهارت ظاهري أقلّ مراتب طهارت و كم‌ترين و ضعيف‌ترين مرتبة آن است كه انسان به دست مي‌آورد و اين مقدمه است براي رسيدن به طهارت باطني.

خداوند ما را شايسته همة مراتب طهارت قرار بدهد، انشاء الله.

42ـ طهارت ظاهر و طهارت باطن

بیان نمودیم در اين‌كه شخص نمازگزار بايد براي نماز طهارت داشته باشد، اسرار و نكات فراواني وجود دارد. طهارت مراتبي دارد و انسان نمازگزار بايد بداند طهارت ظاهري که پائين‌ترين مرتبه طهارت است مقدمه‌اي براي نماز ظاهري است. انسان بايد در زندگي به دنبال تحصيل آن طهارت‌هاي مهمتر و بالاتر از جمله طهارت اهل ايمان، طهارت اهل باطن، طهارت اصحاب حقيقت و اصحاب سرّ باشد.

اگر نماز انسان با طهارت باطني مقرون شود نمازش نماز اهل باطن مي‌شود. انجام طهارت ظاهري براي آن است كه انسان توجّه پيدا كند و به دنبال تحصيل طهارت باطني باشد. همانطور كه در آية شريفة «لَا يَمَسُّهُ إلاّ الْمُطَهَّرُونَ» خداي متعال نسبت به قرآن كريم فرموده است، اگر کسي بخواهد به قرآن دست بزند و آن را لمس كند بايد طهارت ظاهري داشته باشد. بزرگان بيان كرده‌اند كه از همين آية شريفه استفاده مي‌شود كه همچنين اگر انسان بخواهد به باطن قرآن راه پيدا كند بايد طهارت باطني داشته باشد.

امام بزرگوار در كتاب سرّ الصّلاة به نکته مهمي توجّه داده و فرموده‌اند: «ما

بايد بدانيم كه اسلام به طهارت ظاهري اهميت مي‌دهد، خداي تبارك و تعالي به طهارت لباس و بدن هنگام نماز توجّه كرده و امر فرموده انسان نمازگزار لباس و بدنش پاك باشد، يا اين تعبير مشهور كه نظافت يكي از شرايط و علائم ايمان و يا جزئي از ايمان است، بنابراين نمي‌شود خداي تبارك و تعالي كه در مورد طهارت ظاهري اين مقدار اهتمام به خرج داده و تأکيد فرموده است، نسبت به طهارت باطني و طهارت قلب انسان توجهي نكرده و آن را مهمل گذاشته باشد، نمي‌شود نسبت به تطهير قلب از كثافت‌هاي معنوي و آلودگي‌ها و رذالت‌هاي اخلاقي بي‌توجه باشد.

اگر دست انسان نجس شود خداوند امر مي‌فرمايد با يك مقدار آب نجاست آن را از بين ببرد، آن وقت چه طور ممکن است بگوئيم خداوند نسبت به برطرف کردن كثافت‌هاي دروني که موجب هلاك ابدي و فشار دائمي بر انسان است، ظلمت و كدورت هميشگي براي انسان بوجود مي‌آورد توجهي ننموده باشد و در مسئلة طهارت فقط همين طهارت ظاهري را مورد توجّه قرار داده باشد؟ هرگز. تمام طهارت‌هاي ظاهري مقدمه است براي توجّه به طهارت واقعي و اينكه انسان به اين طهارت باطني برسد.

در سورة مباركة احزاب آيه 33 خداوند مي‌فرمايد‌؛ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» خدا اراده كرده كه رجس و ناپاكي و پليدي را از اهلبيت عصمت و طهارت دور كند. خداوند مي‌خواهد شما را به يك مرتبة بسيار بالايي از طهارت برساند، عبارت يطهركم تطهيرا دلالت بر اين دارد كه طهارت مراتب بسيار زيادي دارد و نبايد ما فكر خود را محدود به همين طهارت ظاهري كنيم.

طهارت اهل ولايت و اصحاب ولايت، آخرين مرتبة طهارت است. ائمة طاهرين(عليهم السلام) تمام مراتب طهارت و كامل‌ترين مراتب آن را داشتند كه انسان حتي از اين يطهركم تطهيرا مراتب عصمت آنها را مي‌تواند استفاده كند. طهارت از هر

گناه، طهارت از هر پليدي، طهارت از هرگونه فكر باطل، در نفوس آنها يك لحظه هم وسوسه يا شرک به خدا راه پيدا نمي‌كند.

بنابراين بايد توجّه داشته باشيم طهارت بدن و لباس و همچنين وضو، طهارت از حدث و خبث كه از مقدمات نماز است، مقدمه است براي يك طهارت بالاتر. با اين طهارت فقط نمي‌خواهيم يك نماز ظاهري داشته باشيم بلكه از طريق آن مي‌خواهيم به طهارت باطني هم برسيم كه خود آن طهارت باطني منشأ حركت‌هاي معنويِ بالاتر است.

خداوند مراتب بالاي طهارت را نصيب همة ما بفرمايد.

43ـ اسرار وضوء

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

وَطَهِّر قَلبَكَ بِالتَّقوَى وَاليَقِينِ عِندَ طَهَارَةِ جَوَارِحِكَ بِالمَاءِ؛(1)

هنگام شستشوي اعضاي بدنت با آب، قلب خود را با تقوا و يقين پاکيزه گردان.


بيان گرديد طهارت داراي مراتب متعددي است و طهارت ظاهري اولين قدم براي رسيدن به مراتب بالاتر و طهارت‌هاي باطني است.

شهيد ثاني در كتاب التنبيهات العليّه(2) در باب وضو بيان فرمودند که علت اينكه ما در وضو و طهارت ظاهري مكلّف به شستن دست‌ها و صورت هستيم آن است که صورت و دستهاي انسان از اعضا و جوارحي است كه اكثر مردم با آن سر و کار دارند.

لذا انسان وقتي آنها را شستشو مي‌دهد، در حقيقت اعلام به اين مطلب مي‌کند كه مي‌خواهد خود را از تمام آنچه كه مردم به آن توجّه پيدا كرده‌اند پاك كند و


1. بحار الانوار: ج77، ص339.
2. التنبيهات العليه: ص 93.

آن توجهات را از خود دور كند به تعبير امام رضوان الله تعالي عليه: وضو شستن دست و صورت و تطهير از ما سوي الله است(1) به اين معنا كه انسان دست و صورت خودش را از غير خدا مي‌شويد و جدا مي‌كند.

پس نكتة اول اين است كه اينها اعضايي است كه مردم غالباً با آن ارتباط دارند و انسان با شستن آنها مي‌خواهد اين ارتباط و توجّه را قطع كند. نكتة دوم اين است كه انسان با همين وجه و صورت است که نسبت به امور دنيوي اهتمام مي‌ورزد و با دست و پاي خود نسبت به آن اقدام مي‌كند، آلودگي‌هاي دنيا در همين صورت و دستهاي انسان ظاهر مي‌شود و با شستن آنها مي‌خواهد خود را از اين آلودگي‌ها تطهير كند. نكتة سوم اينست كه با شستن اين ظواهر، قلب هم طاهر مي‌شود براي اينكه قلب رياست بر همة اين اعضاء و جوارح دارد، آن كه به انسان فرمان مي‌دهد كه نگاه كند، سخن بگويد، بشنود، يا با دستش كاري را انجام بدهد قلب است. به وسيلة شستن اين اعضاء و جوارح به دنبال تطهير قلب هستيم،«إِنَّ الله لَا يَنظُرُ إِلَى صُوَرِكُم وَأَعمَالِكُم وَإِنَّمَا يَنظُرُ إِلَى قُلُوبِكُم».

نكتة چهارم اينست كه «إنّ الدّنيا والآخرة ضرّتان» دنيا و آخرت مانند دو هوو هستند، ضرّه به معناي هوو است «وكلّما قربت من إحداهما بعدت عن الاخري» ای انسان، هر زماني كه به يكي از آن دو نزديك شوی از ديگري دور شده‌ای، «فلذلك أمر بالتّطهير من الدّنيا عند الاشتغال والاقبال علی الاخری» انسان که مي‌خواهد نماز بخواند، نماز اقبال به خدا و توجّه به آخرت است، لذا خدا امر كرده به اينكه انسان دست و صورتش را بشويد و خود را پاك كند براي اينكه مي‌خواهد توجّه به آخرت پيدا كند.

نكتة پنجم اينكه چون تمام توجّه انسان از طريق وجه و صورت او است، به وسيله شستن صورت، انسان مي‌خواهد وجه قلب خود را متوجه خداي تبارك و تعالي كند. انسان وقتي صورت خود را شستشو مي‌دهد بدين معناست كه


1. سر الصلاة (معراج السالکين): ص42.

مي‌خواهد آمادگي پيدا كند كه صورت و وجه قلبش متوجه خداي تبارك و تعالي بشود. اکثر حواس ظاهره در صورت انسان وجود دارد از قبيل چشم، گوش، دهان و ساير حواسّ. و اعظم اسباب براي رسيدن به دنيا هم همين اموري است كه در وجه انسان است، با شستن آن، انسان مي‌خواهد همه اينها را تطهير كند.همين طور امر به شستن دستها در وضو براي اينست كه دست از اعضايي است كه با مشتهيات نفسانيّه و طبيعيّه ارتباط فراوان دارد.

اينكه سر خود را مسح مي‌كنيم چون قوة فكر و تعقل در سر وجود دارد، و با مسح سر انسان مي‌خواهد فكر و عقل خود را در راه خدا قرار بدهد و مسح پاها براي اين نكته است كه انسان به وسيلة پاها به سوي مقصود خود حركت مي‌كند.

خلاصه اينكه در وضو، انسان تمام آن اركاني را كه مربوط به ظاهرش است تطهير کرده و از همه جهات خودش را آمادة تکلم و مناجات با خدا و لقاء او مي‌كند.

پس به وضوي خود اهميت دهيم، شايد بتوانيم بگوئيم برخي از نمازهايي كه ارزشي ندارد، و بي تأثير است و در انسان تحولي ايجاد نمي‌كند، يك جهتش اين است كه ما غافل هستيم از اينكه اين وضو را به چه نحوي بايد انجام بدهيم، اگر انسان هنگام وضو دقّت داشته باشد كه در حال تطهير خود است تا پاك شود و لياقت ملاقات با خدا را پيدا كند، اين فرد آرام آرام براي نماز هم حضور قلب پيدا مي‌كند.

انشاء الله خداوند همة ما را موفق به فهم اسرار نماز بفرمايد.

44ـ سرّ طهارت با آب

وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السّماء مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشّيطان؛(1)

پروردگار ازآسمان بر شما آب را فرو می‌فرستد تا به وسیله آن شما را پاک کرده و پلیدی شیطان را از شما دور گرداند.


حضرت امام خمینی رضوان الله تعالي عليه در كتاب سرّ الصّلاة كلامي را از بعض اهل معرفت و بزرگان عرفان نقل كرده‌اند كه طهور يا آب است يا خاک و آب منشأ و سرچشمه حيات است، حيات هم منشأ و اصل علم است براي مشاهدة حيّ قيوم تبارك و تعالي. خاک نيز اصل نشئة انساني است(2). اين عبارت بسيار پرمحتوا است، انسان وقتي با آب وضو مي‌گيرد بايد بداند كه آب منشأ حيات است و حقيقت هر حياتي آب است، سرّ حيات و زندگي آب است، و اصل علم هم به همين آب برمي‌گردد چون آب منشأ حيات است و حيات منشأ علم است و علم هم منشأ مشاهدة حيّ مطلق است. ملاحظه نمایید چه ارتباط عميقي وجود دارد بين آب، حيات، علم و مشاهدة حيات مطلق و حيّ مطلق، كه


1. سوره انفال: آيه 11.
2. سر الصلاة (معراج السالکين): ص41.

خداي تبارك و تعالي است.

ما نبايد فقط تصور کنيم که وضو صرفاً شستن اعضاء به وسيله آب است و آب هم يک ماده مايع بيش نيست! بلکه اين آب منشأ‌ حيات است و حيات هم منشأ علم است و با علم است كه انسان توجّه به حيّ قيوم پيدا مي‌كند.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا مِنْ السّماء مَاءً طَهُوراً لِنُحْيِىَ بِهِ بلدة ميتاً»؛(1) ما از آسمان آب پاك و مطهّر فرو فرستاديم تا به وسيلة آن سرزمين‌هاي مرده را زنده كنيم، معناي ظاهريِ آية شريفه اين است كه به وسيلة آب حيات ظاهري به وجود مي‌آيد، اما بايد بدانيم اين آب منشأ حيات باطني و علم هم هست كه علم وسيله و طريقي است تا انسان با آن به حقيقت و اصل و ریشه حيات که آن موجود حيّ مطلق است پي ببرد. يا در آية شريفه ديگر «وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنْ السّماء مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِه» خداوند از آسمان بر شما آب را فرو مي‌فرستد تا به وسيلة آن شما را پاك و تطهير كند و «وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشّيطان» به وسيلة آن پليديِ شيطان را از شما دور می‌كند.

در اين آيه شريفه براي فرستادن آب از آسمان دو اثر مهم ذكر شده است، يكي «ليطهّركم به» و دوم «ليذهب عنكم رجز الشّيطان» آب طوري است كه حقيقت و باطنش پليدي‌ها و آلودگي‌ها را از بين مي‌برد. طهارت يا با آب است يا با خاك، و خاك اصل زندگيِ انسان است، «منها خلقناكم» ما شما را از خاك خلق كرديم. وجود همة انسان‌ها به خاك برمي‌گردد و انسان از خاك آفريده شده. نتيجه‌ اين است كه تحصيل طهارت يا به وسيلة وضو است يا تيمم. لازم است انسان تفكّر كند كه چه موجودي او را آفريده؟ از چه چيز آفريده؟ براي چه آفريده؟ تيمم بر خاک براي آن است که خضوع انسان بيشتر شود و تكبر را از خود دور كند. خاك اصل در ذلّت و مسكنت است. بنابراين وقتي مي‌خواهيم وضو بگيريم و يا تيمم كنيم بايد به اين نكات توجّه داشته باشيم، نگاه‌مان كه به


1. سوره فرقان، آیه 49.

آب مي‌افتد اين آية شريفة «وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنْ السّماء مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشّيطان» را در نظر بگيريم و توجّه کنيم كه آب مقدمه است هم براي طهارت ظاهري و هم براي طهارت باطني و پاکي از آلودگي‌هاي باطن. خداوند همة ما را اهل طهارت قرار بدهد.

45ـ آب رحمت مطلقه وجود

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

إِذَا أَرَدتَ الطَّهَارَةَ وَالوُضُوءَ فَتَقَدَّم إِلَى المَاءِ تَقَدُّمَكَ إِلَى رَحمَةِ الله‏؛(1)

هنگامي که مي‌خواهي وضوء بگيري به آب نزديک شو همانند آنکه به رحمت خدا نزديک مي‌شوي.


يکي از نکاتي که فرد نمازگزار هنگام وضو بايد بدان توجّه داشته باشد، خصوصيات و اسراري است که در آب نهفته است. در سورة انبياء آيه شريفه 30 مي‌فرمايد: «وَجَعَلْنَا مِنْ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حي» از آب هر چيزي را زنده قرار داديم يعني منشأ حيات هر موجود زنده آب مي‌باشد. همانطور که حيات ظاهري نياز به آب دارد حيات باطني هم نيازمند آب است. براي اينكه قلب انسان از آلودگي‌ها و رذالت‌ها و كدورت‌ها جدا شود، از همين طريق بايد طهارت پيدا كند.

به تعبير قرآن كريم «وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشّيطان» رفع پليدي شيطان به وسيلة آبي است كه خداوند تبارك و تعالي از آسمان نازل مي‌کند. همچنين در مورد تيمم چنانچه انسان توجّه پيدا كند به اين خاکي كه از آن افريده شده و سرانجام


1. مصباح الشريعه، ترجمه مصطفوي: ص 43.

روزي هم به آن برمي‌گردد و تبديل به همين خاك مي‌شود، اين توجّه او را براي حضور قلب در نماز آماده مي‌كند. در كتاب مصباح الشريعة روايت مفصلي از امام صادق(عليه السلام) در مورد وضو و اسرار آن نقل شده و اينكه لازم است انسان در جهات مختلفة آب توجّه كند و هر كدام را وسيلة ترقي و رسيدن به مقامي از مقامات قرار بدهد.

حضرت مي‌فرمايد: «إِذَا أَرَدتَ الطَّهَارَةَ وَالوُضُوءَ فَتَقَدَّم إِلَى المَاءِ تَقَدُّمَكَ إِلَى رَحمَةِ الله‏» وقتي مي‌خواهي وضو بگيري به سوي آب برو آن طور كه به سوي رحمت خدا مي‌روي، يعني همان اندازه‌اي كه به آب نزديك مي‌شوي احساس كن به رحمت‌ واسعة الهي نزديك شده‌اي، امام خميني; با استفاده از همين آيه شريفه وَجَعَلْنَا مِنْ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حي مي‌فرمايند «آب رحمت اطلاقيِ وجود است» آب که منشأ حيات موجودات است يك رحمت اطلاقي و مطلقه است، تمام موجودات را فرا گرفته، از اين رو انسان وقتي مي‌خواهد وضو بگيرد، توجّه كند كه به چنين رحمتي نزديك مي‌شود، «فَإِنَّ الله تَعَالَى قَد جَعَلَ المَاءَ مِفتَاحَ قُربِهِ وَمُنَاجَاتِهِ» خداي تبارك و تعالي آب را كليد تقرّب و نزديك شدن بندگان و مناجات و راز و نياز آنها با خودش قرار داده است «وَدَلِيلًا إِلَى بِسَاطِ خِدمَتِهِ» آب را راهنماي بساط خدمتش قرار داده است. در لغت عرب «بَساط»، به فتح باء، به معناي زمين گسترده است اما «بِساط» به كسر باء به معناي آن فرشي است كه پهن مي‌كنند، يعني اگر انسان بخواهد به آن جايگاه رفيع كه قرب خداي تبارك و تعالي است دست پيدا كند كليد اين جايگاه، آب است كه مظهر رحمت خداوند تبارك و تعالي است.

«وَكَمَا أَنَّ رَحمَةَ اللهِ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ العِبَادِ كَذَلِكَ النِّجَاسَاتُ الظَّاهِرَةُ يُطَهِّرُهَا المَاءُ لَا غَير» همانطور كه رحمت خدا گناهان بندگان را پاك مي‌كند، آب هم نجاسات ظاهري را پاك مي‌كند. در اينجا امام صادق(عليه السلام) اشاره به اين آيات شريفه مي‌فرمايند که: «وَهُوَ الّذي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنْ السّماء مَاءً

طَهُوراً» و اين آية شريفه «وَجَعَلْنَا مِنْ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَىٍّ ـ فَكَمَا أَحيَا بِهِ كُلَّ شَي‏ءٍ مِن نَعِيمِ الدُّنيَا كَذَلِكَ بِرَحمَتِهِ وَفَضلِهِ جَعَلَ حَيَاةَ القُلُوبِ بالطَّاعَاتِ» همانطوري كه خداوند تمام نعمت‌هاي دنيوي را به وسيلة آب حيات بخشيده است، با فضل و رحمت خود قلوب انسان‌ها را نيز به وسيله طاعت و بندگي و عبادات حيات داده است. و به تعبیر دیگر، حیات و زندگی قلبها تنها در گرو طاعت خداوند است. این طاعات و بندگی است که موجب حیات قلبها است. «وَتَفَكَّر فِي صَفَاءِ المَاءِ وَرِقَّتِهِ وَطُهرِهِ وَبَرَكَتِهِ وَلَطِيفِ امتِزَاجِهِ بِكُلِّ شَي‏ءٍ» وقتي كه مي‌خواهي با آب وضو بگيري در جوانب مختلف اين آب تفکر کن، به صفا و زلالي آب، به رقيق بودن و عدم غلظت آن، به پاكي‌اي كه در آن وجود دارد، به برکت آن، به لطافت و ظرافت آب كه سبب مي‌شود با همة اشياء عالم امتزاج پيدا كند. «امتزج بكل شيء و في كل شيء»، با هر چيز و در هر چيز. امتزاج پيدا مي‌کند.

«وَاستَعمِلهُ فِي تَطهِيرِ الأَعضَاءِ الَّتِي أَمَرَكَ اللهُ بِتَطهِيرِهَا» و از اين آب در تطهير آن اعضايي استفاده کن كه خداوند امر به تطهير آنها کرده است و «آت بِأَدَائِهَا فِي فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ» تمام آداب واجب و مستحب را در شستن صورت و دستها، به آن مقدار و به آن کيفيت و نحوه از شستن انجام بده « فَإِنَّ تَحتَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنهَا فَوَائِدَ كَثِيرَةً» که در هر يك از اين آدابي كه براي تطهير اعضاء قرار داده شده فوايد زيادي وجود دارد. «فَإِذَا استَعمَلتَهَا بِالحُرمَةِ انفَجَرَت لَكَ عُيُونُ فَوَائِدِهِ عَن قَرِيب‏» اگر انسان با توجّه اين امور را درست انجام بدهد خداوند آن چشمة فوائد را بر روي او زود باز مي‌كند.

46ـ الهام گرفتن از آب در زندگي

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

عَاشِر خَلقَ اللهِ كَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشيَاء؛(1)

با خلق خدا معاشرت کن مانند آميخته شدن آب با همه چيز.


امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «ثُمَّ عَاشِر خَلقَ اللهِ كَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشيَاء» ولو وضو مقدمه نماز است و نماز راز و نياز با خداست اما اينطور نيست كه عبادات انسان صرفاً فردي بوده و هيچ ارتباطي با ساير مردم نداشته باشد، عبادت در اسلام در عين اينكه انسان را به خدا نزديك مي‌كند و تعلّق او را به دنيا و ما سوي الله از بين مي‌برد، در عين حال او را مفيد براي جامعه هم قرار مي‌دهد. عبادتي كه فقط انسان را به خود مشغول کند اما او را آمادة خدمت و حضور در ميان بندگان خدا كه مظاهر تجلّي حق هستند نكند، اين عبادت چه اثري دارد؟ عبادت بايد آن چنان توسعة وجودي به انسان بدهد كه در همان لحظه که او به خداي تبارك و تعالي نزديك و مأنوس مي‌شود، براي حفظ همان مقام قرب و انس بتواند در


1. مصباح الشريعه، ترجمه مصطفوي: ص 64.

ميان بندگان خدا حضور داشته باشد و به آنها خدمت کند. از اين عبارت امام صادق(عليه السلام) به خوبي اين معنا استفاده مي‌شود كه مي‌فرمايد:

«ثُمَّ عَاشِر خَلقَ اللهِ كَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشيَاء»، همان طوري كه آب با همة اشياء امتزاج پيدا مي‌کند، فرد نمازگزار نيز بايد با تمام بندگان خدا، به نحو صاف و زلال معاشرت داشته باشد. نظير آب رواني که با صدها سنگ ريز و درشت با صفا و زلال ارتباط پيدا مي‌كند.

بايد در راه حق از اعمال اراده‌ و منيّت خود نسبت به بندگان خدا احتراز كند. امام رضوان الله عليه مي‌فرمايند(1) «تفكر كن در لطف امتزاج آب با اشياء كه آن امتزاج براي اصلاح حال، و رساندن آنها به كمال لايق خود و زنده نمودن آنها است، يعني همانطور که ارتباط آب با اشياء سبب حيات و زندگي و حفظ و رشد آنها مي‌شود كيفيت معاشرت و معاملة نمازگزار با بندگان خدا نيز بايد اين چنين باشد، با نظر عطوفت و اصلاح به بندگان خدا نظر كند، امام رضوان الله عليه در ذيل معناي اين روايت تعبير بسيار زيبايي دارند و مي‌فرمايد همان طور كه آب با لطافت با همة اشياء امتزاج دارد، انسان عابدي كه به مراحلي از بندگي رسيده است به خود اجازه نمي‌دهد نسبت به بندگان خدا تكبّر كند، بلکه با آنها با عطوفت رفتار مي‌كند. هيچ وقت آنها را مورد تحقير قرار نمي‌دهد چون مي‌داند در اين صورت نماز و عبادتش کامل نخواهد شد.

آنجا که می‌بیند فردي مشغول انجام مُنكر است در صدد اصلاح ظاهر و هدايت او برآيد اما نهي نمودن از معاصي براي اصلاح حال آنها باشد نه براي اعمال نفوذ ارادة خود. اين نكتة بسيار مهم و دقيقي است كسي كه مي‌خواهد امر به معروف و نهي از منكر كند نگويد چون من امر مي‌كنم تو بايد اين كار را انجام بدهي، آمر به معروف بايد دلسوز هدايت و عاشق اصلاح باشد، همان طور كه آب عاشقانه با اشياء و در اشياء بدون هيچ توقعي جريان مي‌يابد و آلودگي‌هاي


1. سر الصلاة (معراج السالکين): ص45.

آنرا از بين مي‌برد، انسان هم بايد نسبت به همنوع خود اين‌چنين باشد.

«ثُمَّ عَاشِر خَلقَ اللهِ كَامتِزَاجِ المَاءِ بِالأَشيَاءِ يُؤَدَّى كُلُّ شَي‏ءٍ حَقَّهُ وَلَا يَتَغَيَّرُ عَن مَعنَاهُ مُعتَبِراً لِقَولِ الرَّسُولِ(صلي الله عليه وآله وسلم) مَثَلُ المُؤمِنِ المُخلِصِ كَمَثَلِ المَاء» تشبيهي را از وجود مبارك پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل مي‌نمايد كه فرمودند: مثل مؤمن خالص مَثَل آب است، يعني با مردم با صفا و زلال معاشرت مي‌كند و سعي مي‌نمايد وجودش سبب طهارت ديگران باشد نه اينكه مشكلي براي آنها ايجاد كند.

يكي از اسراري كه انسان در وضو بايد توجّه پيدا كند اينست حال كه با آب انس پيدا مي‌كند، بايد خود را متخلّق به صفات و خصوصيات آب كند.

47ـ خلوص و صفا در توجّه به خدا

بیان نمودیم که حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: صفا و خلوص انسان نسبت به خداي تبارک و تعالي در همة اعمال و طاعات و عبادات بايد همانند صفا و زلاليِ آب هنگام نزولش از آسمان باشد كه به همين جهت آن را طهور ناميده‌اند. يعني همان‌طور كه آب يك زلاليِ ذاتي و صفاي ذاتي دارد، انسان بايد در همة اجزاء عباداتش زلال و صاف باشد كه يكي از آن عبادات همين طهارت يا وضو است كه مقدمه‌ نماز مي‌باشد. لذا در بعضي از روايات وارد شده كه«الوُضُوءِ نُور»(1) وضوء يك نور است. كسي كه براي نماز، وضو مي‌گيرد اين طهارت ظاهري براي او طهارت باطني و نورانيّت ايجاد مي‌كند.

حضرت مي‌فرمايند اگر بخواهيم به آن نورانيّت و حقيقت نوريّه وضو دست پيدا کنيم مثل بقية عبادات بايد آن را با يك نيّت خالص و قصد كامل براي خدا انجام دهيم و هيچ قصد ديگري غير از اين نداشته باشيم که مي‌خواهيم اطاعت خدا کرده و تقرّب به او پيدا کنيم و باطن ما نوراني شود. حتي اگر كسي بگويد كه وضو با آب موجب مي‌شود كه انسان نشاط پيدا كند و خستگي‌اش برطرف


1. من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 41.

‌شود ولو اثر شستشوي صورت با آب اين است كه خستگيِ ظاهري انسان رفع مي‌گردد، اما نبايد وضو گرفتن به اين قصد باشد بلكه بايد براي اطاعت خداوند تبارك و تعالي باشد. اينكه امام صادق مي‌فرمايند اخلاص و صفاي شما در همة عبادات بايد مثل صفا و زلالي آب باشد، چون آن زماني كه خدا آب را نازل مي‌كند هيچ چيز با او مخلوط نیست و زلاليِ ذاتي در آب وجود دارد، پس انسان هم کار خود را فقط براي خدا، صاف و زلال و بدون هيچ گونه اختلاط انجام بدهد.

«وَطَهِّر قَلبَكَ بِالتَّقوَى وَاليَقِينِ عِندَ طَهَارَةِ جَوَارِحِكَ بِالمَاءِ» وقتي اعضا و جوارح خود را با آب تطهير مي‌كني توجّه داشته باش كه در واقع مي‌خواهي قلب خود را پاکيزه كني، پاکيزگي قلب اين است كه از اوصاف و رذائل نفسانيه دور باشد. قلب پاك و مطهّر قلبي است كه در آن ـ ولو يك لحظه ـ شرک رخنه نكند. قلب پاكيزه قلبي است كه وسوسه‌هاي شيطاني در آن حكومت و حضور نداشته باشد.

اين‌كه بر حسب روايات و فتواي فقها، مستحب است انسان در جميع حالات با طهارت و وضو باشد، چون يكي از آثار طهارت اين است كه به قلب انسان نورانيّت مي‌دهد و مانع از حضور شيطان و وسوسه‌هاي شيطاني مي‌شود. و اساساً نمازگزار با طهارت کامل و جامع و با طهارتي كه با همة آداب انجام شود، مخصوصاً با اذكار و ادعيه‌اي كه در اجزاء وضو وجود دارد، آمادگيِ كامل براي ورود به نماز و راز و نياز با خداي تبارك و تعالي پيدا مي‌کند.

بنابراين توجّه كنيم كه وضو فقط يك طهارت ظاهري نيست بلكه سبب مي‌شود ما به طهارت باطني برسيم، و اگر بتوانيم به طهارت باطني دست يابيم، خواهيم توانست به باطن نماز و ساير عبادات و به باطن قرآن كريم كه « لا يَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُون‏» است راه پيدا كنيم. انشاء الله خداوند قلب همة ما را پاک و مطهر قرار بدهد.

48ـ سرّ شستن صورت و دستها در وضو

از روايات استفاده مي‌كنيم كه وضو افزون بر اين ظاهر داراي يک حقيقت، باطن و ملکوت است. مبادا كسي خيال كند كه وضو يك عمل كاملاً ظاهري و سطحي و قشري است، مبادا كسي تصور كند كه اين شستن صورت و دستها و مسح سر و پا يك كار ظاهري است و بگويد پس چه اثري در نماز انسان دارد؟ اگر ما بپنداريم وضو فقط همين كارهاي ظاهري است آن وقت مجالی براي اين گونه سؤال‌ها فراهم مي‌شود. اما اگر براي ما روشن شود كه يك حقيقت و ملكوت و باطني براي وضو وجود دارد كه اين وضوي ظاهر مقدمه‌اي براي رسيدن به آن حقيقت است، آن وقت ديگر مجالي براي اين سؤال و ترديدها باقي نمي‌ماند.

روايت مهمي در كتاب «جامع احاديث شيعه» نقل شده است.(1) يك شخص يهودي خدمت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) آمد و مسائل زيادي را از وجود مبارك پيامبر سؤال كرد، يكي از سؤالاتش اين بود كه براي چه شما براي وضو صورت و دستهايتان را مي‌شوييد كه به حسب ظاهر نظيف‌ترين موضع و عضو از مواضع انسان هستند؟ معمولاً يك انسان در زندگي روزمرة خود روزي چند بار دست و


1. جامع احاديث شيعه، ج2، ص 282.

صورتش را مي‌شويد، اين يهودي سؤال كرد با اينكه اين اعضاء غالباً شسته مي‌شود و به تعبير او نظيف‌ترين عضو از اعضاي انسان هستند، اما حكمت اين كه شما براي نماز مجدداً به عنوان وضو دست و صورت را مي‌شوييد چيست؟

حضرت فرمود « لَمَّا أَن وَسوَسَ الشَّيطَانُ إِلَى آدَمَ(عليه السلام) دَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَنَظَرَ إِلَيهَا فَذَهَبَ مَاءُ وَجهِهِ» پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در جواب فرمودند: وقتي شيطان آدم علي نبينا وآله علیه السلام را وسوسه كرد، نزديك درخت ممنوعه شد و به آن نگاه كرد. رنگ از صورتش پرید. ماءِ وجه او كنار رفت، كنايه از اين است كه صورت حضرت آدم مكدّر شد.

«ثُمَّ قَامَ وَمَشَى إِلَيهَا وَهِيَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَت إِلَى الخَطِيئَةِ» بعد حضرت آدم ايستاد و به سوي درخت حركت كرد. در عالم تکوين اين اولين قدمي بود كه به سوي خطا برداشته شد.

«ثُمَّ تَنَاوَلَ بِيَدِهِ مِنهَا مَا عَلَيهَا فَأَكَلَ فَطَارَ الحُلِيُّ وَالحُلَلُ مِن جَسَدِهِ فَوَضَعَ آدَمُ يَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأسِهِ وَبَكَى» بعد حضرت آدم با دست خود ميوه‌اي از اين درخت چيد و خورد و در آن حال، لباس‌هاي او از بدنش ريخت و كنار رفت، به مجرد اينكه آدم خودش را عريان ديد، دستش را روي سر گذاشت و شروع به گريه كرد.

«فَلَمَّا تَابَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيهِ فَرَضَ اللهُ عَلَيهِ وَعَلَى ذُرِّيَّتِهِ تَطهِيرَ هَذِهِ الجَوَارِحِ» وقتي كه آدم از اين كار توبه كرد خداوند بر آدم و ذريّة او تطهير دائمي اين جوارح را تا روز قيامت واجب كرد و كيفيت تطهير همان كيفيتي است كه آدم مرتكب خطا شد.

«فَأَمَرَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِغَسلِ الوَجهِ لِمَا نَظَرَ إِلَى الشَّجَرَةِ» چون آدم ابتدا به آن شجرة ممنوعه نگاه كرد، مأمور شد به اينكه صورت خود را بشويد، «وَأَمَرَهُ بِغَسلِ اليَدَينِ إِلَى المِرفَقَينِ لِمَا تَنَاوَلَ بِهِمَا» خدا امر كرد كه آدم دستش را تا مرفق و آرنج بشويد براي اينكه با همين دو دست شروع به خوردن ميوه آن درخت کرد.

«وَأَمَرَهُ بِمَسحِ الرَّأسِ لِمَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأسِهِ» امر كرد كه سر را با همان آب

وضو مسح كند به جهت آنکه دست خود را بر سرش گذاشته بود.

«وَأَمَرَهُ بِمَسحِ القَدَمَينِ لِمَا مَشَى بِهِمَا إِلَى الخَطِيئَةِ» مسح پاها هم به خاطر قدم‌هايي است كه حضرت آدم براي انجام آن خطا برداشت.

اين بياني است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در پاسخ به آن يهودي فرموده و سرّ شستن صورت و دستها را بيان مي‌فرمايند: ما از اين مطلب که حضرت آدم مرتکب آن خطا شد و خطاي او موجب شد تا خداوند وضو را به عنوان يك تکليف براي آدم و ذريّة او قرار دهد، مي‌توانيم نكات زيادي استفاده كنيم. يک نكته اين است كه هر انسان معمولي در زندگي با اعضا صورت خود چشم و گوش و زبان و دهان و ... گاهي مرتكب خطا مي‌شود. لذا وقتي صورت خود را مي‌شويد بايد به خود تلقيين كند و بفهماند كه نبايد اين وجه و صورت در راه غير خدا و براي معصيت و خطا مصرف شود، اين وجه فقط براي عبادت خدا بايد صرف شود.

در دعاي وضو وارد شده: «اللهُمَّ بَيِّض وَجهِي يَومَ تَسوَدُّ فِيهِ الوُجُوهُ وَلَا تُسَوِّد وَجهِي يَومَ تَبيَضُّ فِيهِ الوُجُوه‏»(1) اين از دعاهايي است كه مستحب است هنگام وضو خوانده شود «خدايا در روز قيامت كه همة صورتها سياه مي‌شوند، صورت ما را سفيد قرار بده و ما را روسفيد کن». اگر انسان در هنگام وضو اين توجهات را داشته باشد؛ مي‌يابد اين عمل يك امر ظاهريِ سطحيِ بي‌خاصيتِ نيست که خداوند بفرمايد چون من خدا هستم امر به اين مي‌کنم و شما هم بايد انجام بدهيد، نخير! اينها رازها دارد و اگر انسان توجّه به اسرار آن كند به ياد خطاي آدم مي‌افتد و هنگام مسح سر به ياد دست گذاشتن آدم بر سر خود افتاده و توجّه مي‌كند به اينكه مبادا اين عقل و فكر را در مسيري غير از مسير خداي تبارك و تعالي مصرف كند. خداوند همة ما را هر چه بيشتر آگاه به اسرار عبادات، خصوصاً نماز بفرمايد.


1. کافي: ج 3، ص 70.

49ـ اقسام وضو در نگاه عرفا

در روايت بسيار جامعي كه از وجود مبارك پيامبر صلوات الله و سلامه عليه نقل شد حضرت اشاره فرمودند به اينکه سرّ وضو به تاريخ حضرت آدم و قضية استفادة آدم از شجرة ممنوعه برمي‌گردد. وقتي كلمات برخي از عرفا را مطالعه مي‌كنيم مي‌بينيم آنچه را كه در اين روايت وارد شده در قالب و بيان ديگري ذكر كرده‌اند. مرحوم سيد حيدر آملي اعلي الله مقامه الشريف در کتاب جامع و نفيس خود به نام انوار الحقيقة وانوار الطريقه و اسرار الشريعة وضو را به سه نوع تقسيم مي‌نمايد:

1) وضوي اهل شريعت؛

2) وضوي اهل طريقت؛

3) وضوي اهل حقيقت.

سپس نكاتي را بيان مي‌فرمايند كه همان نکات روايت منقول از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است. منتها با تعابير ديگر. ايشان وضوي اهل شريعت را همين افعال ظاهري و طهارت اعضاي بدن، شستن دستها و صورت، مسح سر و پا مي‌داند. با همان نيّت ظاهري كه در هر وضو بايد باشد.

اما وقتي به وضوي اهل طريقت مي‌رسند، مي‌فرمايند طهارت اهل طريقت چهار شعبه دارد که اين چهار شعبه در طهارت ظاهر معنا ندارد. اين طهارات عبارتند از 1) طهارت نفس 2) طهارت عقل 3) طهارت باطن 4) طهارت اعضاء. البته لازم است اينجا اين نكته را عرض كنيم كه ما قائل به تفکيک شريعت، طريقت و حقيقت نيستيم و آنچه كه مطابق قرآن كريم و مطابق با عقل قطعي و روايات مسلم است عدم تفکيک است که مورد قبول مي‌باشد. فلذا بر حسب ادله قطعيه اهل حقيقت بايد واجد تمام خصوصيات اهل طريقت و شريعت باشند، همينطور اهل طريقت باید واجد کليه خصوصيات اهل شريعت باشند.

طهارت نفس يعني انسان نفس خود را از رذائل اخلاقي و صفات ناپسند نفساني دور كند و نگذارد نفسش متخلق و متلبس و آلوده به صفات رذيله شود. در طهارت عقل نگذارد افكار باطل و گمراه در عقل او راه يابد. در طهارت باطن انسان باطن و سرّ خود را از نظر به اغيار دور كند و هيچ گاه به غير خدا نظر نكند بلکه توجهش فقط به خدا باشدو در طهارت اعضاء، کارهايي را كه خدا نمي‌پسندد با اعضاء بدنش مثل دست، پا، چشم، گوش و زبان و ... انجام ندهد.

ما مي‌توانيم اين عبارات را بيان روايت مرحوم صدوق در كتاب «من لايحضره الفقيه»(1) قرار دهيم كه مي‌فرمايد: «أَنَّ الوُضُوءَ عَلَى الوُضُوءِ نُورٌ عَلَى نُورٍ» چنانچه انسان وضو بگيرد طهارت باطني پيدا مي‌كند، لذا اين وضو نور است. حال اگر براي بار دوم بدون اينكه حدثي از او سر زده باشد مجدداً وضو بگيرد وضوي دوم نورٌ علي نور است، يعني يك مرتبه‌ بالاتري از طهارت براي انسان ايجاد مي‌كند.

«وَمَن جَدَّدَ وُضُوءَهُ مِن غَيرِ حَدَثٍ آخَرَ جَدَّدَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ تَوبَتَهُ مِن غَيرِ استِغفَارٍ» چنانچه کسي بدون آنکه وضوء دوم او باطل شده باشد براي بار سوم تجديد وضو کند، خدا توبة او را بدون استغفار تجديد مي‌كند، يعني وضوي سوم عملاً


1. من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 41.

يك توبه و رجوع عملي به خداي تبارک و تعالي است بدون اينكه استغفاري كرده باشد.

اگر وضوي دوم نور علي نور است، اين بايد اثر ديگري افزون بر اثر وضوي اول داشته باشد و همينطور اگر وضوي سوم نور ديگر است بايد اثر ديگري داشته باشد و ما مي‌توانيم اين آثار را در طهارت نفس، در طهارت عقل و در طهارت سرّ و باطن، تفسير و توجيه كنيم.

امام صادق(عليه السلام) در مورد نیت، حقيقت نيّت را اينطور بيان مي‌كنند اگر کسي مي‌خواهد نيّت كند كه براي خدا تحصيل طهارت كند بايد در قلب و باطنش تصميم بگيرد كه «أن لا يفعل فعلاً يخالف رضا الله» هيچ فعلي را که مورد پسند خدا نيست انجام ندهد و تمام عباداتش را خالص براي خدا انجام بدهد، نکته مهم آن است که خیال نشود در نیت حقیقی فقط باید نسبت به آن عمل نیت نمود، بلکه در همین وضو، نیت صحیح و حقیقی آن است که انسان تصمیم بگیرد هیچ فعل و عملی را که با رضایت خداوند در تقابل است انجام ندهد، باید حیات و ممات خود را برای خداوند قرار دهد. حقيقت يك نيّت خالص همين است كه در اين آية شريفة 163 از سورة مباركة انعام آمده:

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَاي وَمَمَاتِي للَّهِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ» انسان بايد همه امورش را از جمله طهارت، نماز، قيام، قعود، خواب، بيداري‌، زندگي و مرگ را براي خداي تبارك و تعالي قرار بدهد، هنگامي كه مي‌خواهد صورت خود را بشويد بايد توجّه كند اين صورت ظاهر حاکي از صورت باطني و وجه قلب او است، پس همانطور كه صورتش را از آلودگي‌هاي ظاهري مي‌شويد بايد آن صورت باطني را از تعلّق به دنيا و حبّ دنيا بشويد. «فإن الدّنيا جيفةٌ و طالبها كلابٌ فالطالب و المطلوب نجسان»(1) دنيا مردار و نجس است و طالب مردار سگ‌ها هستند، پس طالب و مطلوب، هم مردار و هم


1. مصباح الشريعة:‌ ص 138.

سگ هر دو نجس هستند و يا در روايت ديگر ذکر شده: «حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة و ترك الدّنيا رأس كلّ عبادة» علاقه به دنيا منشأ تمام خطاها و ترک تعلق به دنيا اصل هر عبادت است.

اما در مورد اينكه انسان در وضو دستهايش را مي‌شويد، «غَسلُهما و طَهارتُهما عَمّا في قَبضَتِهما مِن النَّقدِ وَ الجِنسِ وَ الدُّنيا وَ الآخرة» در حقيقت دست شستن و دل بريدن از متاع‌هاي دنيوي و بلکه اخروي است که در دست و اختيار او است.

«اَمّا مَسحُ الرَأسِ أَنْ يَمسحَ رَأسهُ الْحَقيقي وَ هُو الْعَقلُ أو النَّفْسُ»، انسان وقتي سرش را مسح مي‌کند، مي‌خواهد آن رأس حقيقي را كه عقل و نفس او است از آلودگي‌هاي فکري و شک‌ها و ترديدها و خيالات باطل تطهير كند و مسح پاها براي اينست كه «أنْ يَمنَعَها عَنِ الْمَشيِ لِغَيرِ رِضَا الله» بگويد ديگر در مسيري غير از رضاي حق قدم برنمي‌دارم. چقدر اين طهارت با اين توجهات و دقّت‌ها مؤثر و لذت‌بخش خواهد بود و خدا چه حالي را نصيب انسان مي‌كند، چنين فردي نورانيّت را در خود احساس مي‌كند. چرا افرادي که گرفتار مشکلات و افسردگي روحي هستند براي حل مشکل خود سراغ افكار پوسيده‌ مي‌روند، بهترين راه حل در دين ما ذكر شده است. انساني كه ناراحت است، انساني كه مضطرب و افسرده است چنانچه با توجّه وضو بگيرد،‌ خود اين وضو و طهارت براي او يك حِصن و حفاظ از نور ايجاد مي‌كند و به او آرامش مي‌بخشد چه رسد به اينكه بعد از وضوء دو ركعت نماز با حضور قلب بخواند. که خداوند مي‌فرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1)، با ياد خدا دل‌ها آرامش مي‌يابد.


1. سوره رعد: آيه 27.

50ـ تأثير دعا و ذکر هنگام وضو

در ادامه ذکر روايات مربوط به اسرار طهارت در نماز، اين روايت از اميرالمؤمنين(عليه السلام) در كتاب «جامع احاديث الشيعة» نقل شده كه حضرت فرمودند «ما من مسلم يتوضأ فيقول عند وضوئه» فرمودند هيچ مسلماني نيست كه وضو بگيرد و در هنگام وضو اين جملات را بيان كند:

«سبحانك اللهُمَّ وَبِحَمدِكَ أَشهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ أَستَغفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيكَ اللهُمَّ اجعَلنِي مِنَ التَّوَّابِينَ وَاجعَلنِي مِنَ المُتَطَهِّرِينَ إِلَّا كُتِبَ فِي رَقٍّ وَخُتِمَ عَلَيهَا ثُمَّ وُضِعَت تَحتَ العَرشِ حَتَّى تُدفَعَ إِلَيهِ بِخَاتَمِهَا يَومَ القِيَامَةِ»(1) تعابيري كه در اين كلام امير المؤمنين آمده، ارتباط بسيار روشني با فلسفة تشريع وضو دارد. انسان در حال وضو چرا بايد اين جملات را بگويد، چرا بايد شهادت به توحيد بدهد، چرا استغفار ‌كند؟ چون طهارت يك استغفار واقعي براي انسان است، انسان با وضو به سوي خداي تبارك و تعالي برمي‌گردد، همان طور كه در قصة حضرت آدم(عليه السلام) ذكر كرديم.

اميرالمؤمنين مي‌فرمايد چنانچه انسان در حال وضو اين جملات را بگويد، بعد


1. مستدرک الوسائل: ‌ج 1، ص 321 و جامع احادیث شیعه، ج 2، ص 260.

هم از خدا بخواهد كه او را از جمله توابين و متطهرين قرار بدهد، خدا اين كلمات را در يك كاغذي مي‌نويسد و اين كنايه است از اينکه اين كلمات هدر نمي‌رود بلکه ثبت مي‌شود و بالا مي‌رود. مأموريني هستند كه موظفند اين کلمات را ثبت و يادداشت كنند و سپس مهر خورده و محكم شده و زير عرش نگهداري و حفظ مي‌شود تا روز قيامت آن را تحويل صاحبش ‌دهند. اينكه در روز قيامت انسان‌هاي مؤمن توسط نوري به بهشت هدايت مي‌شوند اين نور همان اعمالي است كه خود آنها از اين عالم به آنجا فرستاده‌اند. بر طبق اين حديث هر وضويي در قيامت نوري است كه راه را براي اينكه انسان سريع‌تر و راحت‌تر به بهشت برسد باز مي‌كند، توجّه داشته باشيم كه حقيقت وضو چه حقيقتي است؟ مخصوصاً آداب و اذكار هنگام وضو را حتي الامكان ياد بگيريم و در حين وضو گرفتن اين اذكار و دعاها را حتماً بخوانيم، اينطور نباشد ده‌ها سال وضوء بگيريم اما نفهميم كه اين وضو به چه دليل بوده؟ و آن احساس نورانيت ناشي از طهارت باطن را نداشته باشيم.

51ـ اسرار وضو در حديث معراج

يكي ديگر از رواياتي كه پيرامون اسرار طهارت وارد شده، روايتي است كه در كتاب علل الشرايع ضمن حديث معراج نقل شده است. پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايد:(1) «قَالَ رَبِّي عَزَّ وَجَلَّ يَا مُحَمَّدُ(صلي الله عليه وآله وسلم) مُدَّ يَدَكَ فَيَتَلَقَّاكَ مَا يَسِيلُ مِن سَاقِ عَرشِيَ الأَيمَنِ» خداوند به من خطاب فرمود: اي محمّد دست خود را دراز كن تا آبي كه از طرف راست عرش من جاري است به تو برسد و آن را بگيري.

«فَنَزَلَ المَاءُ فَتَلَقَّيتُهُ بِاليَمِينِ فَمِن أَجلِ ذَلِكَ أَوَّلُ الوُضُوءِ بِاليُمنَى» پيامبر مي‌فرمايد: آب از طرف راست عرش جاري شد و من با دست راست گرفتم و به همين جهت در ابتدا وضو مستحب است انسان آب را با دست راست بردارد.

«ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ خُذ ذَلِكَ فَاغسِل بِهِ وَجهَكَ» سپس خداوند به پيامبر فرمود با همين آبي كه با دست راست از طرف راست عرش گرفتي صورت خود را بشوي «وَعَلَّمَهُ غَسلَ الوَجهِ» خدا ياد حضرت داد كه چگونه صورت خود را در وضوء بشويد. در ادامه به تبيين علت شستن صورت پرداخته و مي‌فرمايد:

«فَإِنَّكَ تُرِيدُ أَن تَنظُرَ إِلَى عَظَمَتِي وَإِنَّكَ طَاهِرٌ» تو مي‌خواهي نظر به عظمت من


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 18، ص 357.

كني، كسي كه مي‌خواهد به عظمت من نگاه كند بايد طاهر باشد.

انسان وقتي اين جمله را مي‌شنود يا مي‌خواند، چه حالي به او دست مي‌دهد؟ ما در وضو صورت خود را مي‌شوييم براي اينكه مي‌خواهيم به ملاقات خدا برويم، با او تكلّم کنيم، پس اين صورت بايد طاهر باشد، هم ظاهرش طاهر باشد و هم باطنش. پيامبر كه داراي مقام نبوّت است وقتي در معراج مي‌خواهد نظر به عظمت خدا کند، بايد طاهر باشد. نماز هم وقتي معراج انسان مي‌شود كه با يك طهارت صحيح همراه باشد. ما هم در نماز با يك نحوه از معراج مواجه هستيم «اَلصَّلاةُ مِعْراجُ الْمُؤمِنْ» نماز معراج مؤمن است، با نماز انسان به عالم بالا عروج مي‌کند و سپس به اين عالم برمي‌گردد.

«ثُمَّ اغسِل ذِرَاعَيكَ اليَمِينَ وَاليَسَارَ وَعَلَّمَهُ ذَلِكَ فَإِنَّكَ تُرِيدُ أَن تَتَلَقَّى بِيَدَيكَ كَلَامِي» در ادامه خدا به پيامبر امر فرمود كه دو ذراع راست و چپ را بشوي و کيفيت شستن دستها را به او ياد داد. چرا دستها بايد شسته شوند؟ چون تو با دستهاي خود مي‌خواهي كلام من را دريافت كني، يعني شستن دستها براي اين است كه ما با دست پاك در محضر خدا حاضر شويم و از او آنچه كه در حدّ توان و ظرفيت ما است دريافت کنيم، امکان ندارد كسي نماز بخواند و با خدا سخن بگويد و از حضرتش درخواست کند ولي چيزي به او داده نشود. پيامبر بزرگوار اسلام براي دريافت كتاب وحي بايد ظاهر دستان مباركشان هم پاك باشد.

«وَامسَح بِفَضلِ مَا فِي يَدَيكَ مِنَ المَاءِ رَأسَكَ وَرِجلَيكَ إِلَى كَعبَيكَ» با همين آبي كه در دست راست تو باقي مانده مسح سر و پا را انجام بده.

«وَعَلَّمَهُ المَسحَ بِرَأسِهِ وَرِجلَيهِ وَقَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَن أَمسَحَ رَأسَكَ وَأُبَارِكَ عَلَيه» جمله بسيار پرمغز و پرمعنايي است، خدا مي‌فرمايد: اي رسول من سر خود را مسح كن، چرا؟ چون من مي‌خواهم سر تو را مسح كنم و بر تو مبارک گردانم، اين معنايش چيست؟ يعني خداوند مي‌خواهد فيوضاتي را بر اين عقل و فكر عنايت كند اما شرط اولية ظاهري‌ آن، اين است كه انسان سر خود را مسح كند،

اين امر نشانگر آن است که ما بايد اين سر و فکر و عقل را فقط براي خدا قرار دهيم، فكر را جايگاه نزول فيوضات خدا قرار دهيم.

بعد مي‌فرمايد: «فَأَمَّا المَسحُ عَلَى رِجلَيكَ فَإِنِّي أُرِيدُ أَن أُوطِئَكَ مَوطِئاً لَم يَطَأهُ أَحَدٌ قَبلَكَ وَلَا يَطَؤُهُ أَحَدٌ غَيرُكَ فَهَذَا عِلَّةُ الوُضُوء»؛ اما مسح بر دو پا به اين جهت است كه مي‌خواهم قدمت را در جايي بگذارم كه پيش از تو كسي بر آن گام نگذاشته است. در شب معراج آن هنگام که رسول خدا در مقام قاب قوسين قرار گرفت، «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوسَينِ أَو أَدنى» خداوند فرمود پاهايت را مسح كن براي اينكه مي‌خواهم پاي تو را در جايي قرار دهم كه غير از تو أحدي در آنجا قدم ننهاده است حتي جبرئيل.

حالا آن مقام، مرتبة عاليه‌اي است كه پيامر موفق به آن شده است اما ما انسان‌هاي عادي و معمولي كه لازم است پاي خود را مسح كنيم جهتش اين است كه ما مي‌خواهيم در نماز قدم در بارگاه الهي بگذاريم، اگر واقعاً چنين توجّه و تنبّهی وجود داشته باشد، خداوند بر اين قدم‌ها بركات و عناياتش را قرار مي‌دهد. پس ملاحظه مي‌فرمائيد اين وضو چه اسرار و حقايقي دارد که ما نبايد از آن غافل باشيم. مناسب است كه انسان هنگام وضو اين جملات را به ياد داشته باشد، البته باز هم خدا بايد به انسان توجّه كند تا در حال وضو اين جملات را به ياد بياورد و بتواند در باطن خود تصرفي ايجاد كند و آن نورانيّت حاصل از وضو را در خود بيابد و حس كند و با آن نورانيت يك زندگي سعادتمند را در دنيا و آخرت براي خود رقم بزند.

خداوند همة ما را از اهل حضور در بارگاه قدسي‌اش قرار بدهد، انشاء الله.

52ـ وضوي اهل حقيقت (طهارت سرّ)

تاکنون بیان شد بدون طهارت صحيح امکان ندارد انسان به باطن و حقيقت نماز راه پيدا كند و در خودِ طهارت هم بايد به ملكوت طهارت، حقيقت و باطن طهارت توجّه داشته باشد و بداند وراي اين افعال ظاهري، يعني شستن دست‌ها و صورت، تطهير درون باطن وجود دارد و ما بايد طهارت باطن هم که طهارت قلب، عقل و نفس انسان است داشته باشيم. اگر نمازگزار واقعاً وضوي خود را اين چنين عميق و دقيق انجام بدهد، با اين توجه، نماز او صورت ديگري پيدا کرده و قرب بهتري به خدا پيدا مي‌نمايد.

در اين مورد روايتي به عنوان حديث قدسي نقل شده كه شیعه و سنّی بر آن اتفاق نظر دارند، خداوند متعال مي‌فرمايد: «لا يَزالُ الْعَبدُ يَتَقَرَّبُ إِلَيّ بِالنَّوٰافِلِ حَتّیٰ أُحِبَّهُ»(1) پيوسته بنده مؤمن از طريق انجام مستحبات به من تقرّب مي‌جويد تا آنجا که مورد محبت من واقع مي‌شود. اين تعبير گر چه در خصوص نوافل وارد شده، اما اگر انسان واجباتش را به صورت بسيار دقيق و عميق انجام بدهد قطعاً اين خاصيت و اثر را خواهد داشت. اگر کسي با رعايت کامل شرايط و خصوصيات وضوء به حقيقت آن،


1. روضة المتقين: ج 12، ص 209.

که طهارت نفس و باطن است برسد محبوب خداي تبارك و تعالي مي‌شود.

«فَإِذٰا أَحْبَبْتهُ كُنتُ سَمعَه وَ بَصَرَهُ وَ لُسٰانَهُ وَ يَدَهُ وَ رِجْلَهُ» حالا اگر فردي محبوب خدا شد چه مي‌شود؟ نتيجه‌اش اين است كه خدا مي‌فرمايد گوش او خواهم شد، من چشم، زبان، دست و پاي او خواهم شد.

«فَبي يَسمَعُ وَ بي يَبْصُرُ وَ بي يَنْطِقُ وَ بي يَبْطُشُ وَ بي يَمْشي» به وسيله من مي‌شنود يعني هر چه مي‌شنود يا مي‌بيند يا به زبان مي‌آورد آن چيزي است كه من اراده کرده‌ام. کسي که محبوب خدا شود در حقيقت خداوند در وجود او حاکم خواهد شد. در بحث طهارت نيز هنگامي به سرّ و حقيقت طهارت دست مي‌يابيم که اين اثر بر ما مترتب شود.

مرحوم سيد حيدر آملي در كتاب انوار الحقيقة و اطوار الطريقة و اسرار الشريعه‌در بحث وضوي اهل حقيقت كه مرتبة سوم و عالي‌ترين مرتبة وضو است. مي‌فرمايد «طَهارةُ السِرِّ عَنْ مُشاهِدَةِ الْغَيرِ» طهارت اهل حقيقت آن است که فرد به مرحله‌اي برسد که سرّ و ضمير او غیر از خدا نبيند، آنچه را كه مي‌بيند فقط خدا باشد. وقتي صورت خود را مي‌شويد در حقيقت آن رخ حقيقي را مي‌شويد و سرّ و نهان خود را از آلودگيِ توجّه به غير خدا تنظيف مي‌کند و با خود عهد مي‌كند و خودش را ملزم مي‌كند كه غير خدا را نبيند، و وجه خود را فقط براي مشاهدة خدا قرار دهد. «أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ»(1)«وَاللهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيط»(2) بداند به هر چه توجّه کند، وجه خداست و هر چه كه هست تحت احاطة ربوبي اوست. ایشان مي‌فرمايد: اين توجّه همان توجهي است كه خداوند از ابراهيم(عليه السلام) حكايت مي‌كند كه فرمود:

«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنْ الْمُشْرِكِينَ»(3)، سپس ايشان به شستن دستها اشاره کرده و مي‌فرمايد «عبارةٌ عن عدم الالتفات إلی


1. سوره بقره: آِه 115.
2. سوره فصلت: آيه 54.
3. سوره انعام:‌ آيه 79.

ما في يديه من متاع الدّنيا و الآخرة» انسان با شستن دستها مي‌گويد ديگر توجهي به آنچه كه از متاع دنيا و آخرت در دست من است ندارم، متاع دنيا مثل مال و مقام و اهل و اولاد، و متاع آخرت مثل طاعات و عبادات. يعني انسان به جايي مي‌رسد كه خود را تهيِ محض از دنيا و آخرت مي‌بيند، حتي اگر عمري عبادت كرده مي‌گويد اينها چيزي نبوده است. در نزد اهل معرفت رؤيت طاعت و عبادت معصيت است. اينکه بگويد من هستم كه عبادت مي‌كنم، يا ده سال يا هفتاد سال خدا را عبادت كردم، چنين توجهي خود يك معصيت است. ما نبايد اينها را مورد توجّه قرار بدهيم، چون اولاً توفيق انجام اين اعمال را او به ما عنايت کرده است و إلاّ ما قدرت انجام آن را نداشتيم و ثانياً او بايد به فضل و كرم و لطف خود اين را قبول فرمايد.

اين روايت را ابن ابي جمهور احسايي در عوالي اللئالي نقل مي‌کند که؛ «الدُّنيا حَرامٌ عَلی أَهلِ الآخِرَة» دنيا براي اهل آخرت حرام است، کساني كه مي‌خواهند در آخرت به مراتبي برسند دنيا براي آنها سم مهلك است و بايد از آن اعراض كنند.

«وَالآخِرةُ حَرامٌ عَلیٰ اَهلِ الدُّنيا» و آخرت هم بر آنها كه دنبال شيطان و دنياطلبي و جاه طلبي و مال و مقام هستند حرام است.

«وَهُما مَعاً حرامانِ عَلیٰ أَهلِ الله»(1) و هر دو یعنی دنيا و آخرت بر اهل الله حرام است. يعني آنها كه فقط و فقط به خدا توجّه دارند نه به متاع دنيا توجهي دارند و نه به متاع آخرت.

در ادامه مرحوم سید حیدر آملي به مسح رأس كه مي‌رسد مي‌گويد: «عبارةٌ عَنْ تَنْزيهِ سِرِّه و تَقْديسِ بٰاطِنه الّذي هُو الرَأسُ الحَقيقي» مسح سر عبارت از اين است كه انسان آن رأس حقيقي را كه باطن او است منزّه كند از آلودگي منيّت و از اين كه غير خدا در نفس او راه پيدا كند! در نزد اهل معرفت كسي كه غير خدا را مشاهده كند و به غير او توجّه داشته باشد مشرک است. «كُلّ من شٰاهَدَ الْغِيرَ


1. عوالي اللئالي:‌ج 4، ص 119.

فَهُوَ مشرك وَ كُلُّ مشركٍ نَجسٌ و النَّجسُ لَيْسَ لَهُ طَريقٌ إلیٰ عالَمِ القُدسِ» انسان مشرك نجس است و فرد نجس راهي به عالم قدس ندارد. اينها نكاتي است كه تمامش مأخوذ از آيات شريفه قرآن يا روايات است، در وضو اسرار و نكات و رازهاي بسيار وجود دارد كه اگر انسان به آن توجّه كند مي‌فهمد در چه عالمي وارد مي‌شود و چه حقايقي بر او مكشوف مي‌شود و چه پرده‌هايي از او كنار زده مي‌شود، چنين وضوئي مي‌تواند براي نمازگزار حضور قلب خاصي ايجاد ‌كند كه خداوند روزي همه ما بفرمايد انشاء الله.

53ـ اذکار اميرالمؤمنين(ع) هنگام وضو گرفتن

در كتب روايي ما تأكيد فراوان بر استفاده از ادعيه و اذكار در حين انجام وضو شده است. وضوي مقرون با اين دعاها حقيقت ديگري پيدا مي‌كند و آمادگي انسان را در عبادت خصوصاً نماز در حدّ بالايي قرار مي‌دهد. روايت صحيحي از امير المؤمين(عليه السلام) در کتاب کافي شريف(1) وارد شده که در آن آداب وضوء بيان گرديده است. عبدالرحمن بن كثير از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌كند كه امير المؤمنين(عليه السلام) نشسته بودند از فرزندشان محمّد حنفيه خواستند براي ايشان آب بياورند تا وضو بگيرند، وقتي آب را آوردند، ايشان با دست راست كفي از آب را برداشته و روي دست چپ ريختند و در همان حال اين ذكر را فرمودند:

«بِسْمِ الله اَلْحَمْدُ لله الَّذي جَعَلَ الماءَ طَهْوراً وَ لَمْ يَجْعلْهَ نَجِساً» وضوي خود را با نام خدا آغاز و او را حمد و ستايش مي‌کند که آب را پاک و پاک کننده قرار دادند. مقداري از آب را جهت استنجاء و تطهير استفاده كردند و در آن حال اين دعا را قرائت كردند:

«اَللّهُم حَصِّنْ فَرْجي وَ اَعِفَّهُ وَاسْتُر عَوْرَتي وَ حَرِّمْها عَلَِی النّار» خدايا عورت مرا


1. کافي، ج 3، ص 70.

حفظ کن و عفيف نما و آنرا بپوشان و بر آتش جهنم حرام کن.

بعد مقداري از آب را برداشتند و در بيني مبارك استنشاق كردند و دعا فرمودند:

«اللّهمَ لا تُحَرِّمْ عَليَّ ريحَ الْجَنَّة»؛ خدايا بوي جنت و بهشت را بر من حرام مکن «وَاجْعَلْنی مِمَّن يَشمُّ ريحَها و طَيبَها وَ ريحٰانَها» مرا از افرادي قرار ده كه بو و رايحة جنت را استشمام مي‌کنند.

سپس مقداري از اين آب را در دهان مباركشان تمضمض و قرقره كردند و عرض كردند «اللّهمّ انْطِق لِساني بِذِكْرِكَ وَاجْعَلْني مِمَّن تَرضي عَنه» خدايا زبان مرا بر ذكر خود گويا کن تا مشغول ذكر تو باشد و مرا از کسانی قرار ده که از او راضی هستی. در بعضي از نسخ به جاي كلمة انطق، اطلق ذکر شده يعني زبانم را رها كن. طوري كن که هميشه مشغول ذكر تو باشد.

اگر وضو با اين اذكار همراه باشد، مخصوصاً از اين ذكر «اللّهمَّ اَنْطِقْ لِساني بِذِكْرِكَ» معلوم مي‌شود انسان اگر هم بخواهد با خدا راز و نياز كند اختيار زبان او به دست خدا است، خدا بايد زبان او را آماده مناجات كند. در بسياري از اوقات انسان به راحتي به خواندن دعا، قرآن يا نماز مي‌پردازد، اما گاهي اوقات هم پيش مي‌آيد که موفق به خواندن يک آيه يا دعاي کوتاه هم نمي‌شود، حوصله نمي‌كند، روحش او را مدد نمي‌كند، معلوم مي‌شود كه توفيق مناجات را خداوند عنايت مي‌كند.

هنگام شستن صورت مباركشان دعا کردند: «اَللّهُمَ بَيِّضْ وَجْهی يَومَ تَسوَّدَ فيه الوُجوُه وَلاٰ تُسَوِّدْ وَجْهی يَوم تَبْيَضّ فيه الوُجوهُ» در حين وضو انسان به ياد روز قيامت بيفتد و عرض ‌كند خدايا آن روزي كه در آن همه چهره‌ها سياه و خوار مي‌شود، آن روز چهرة مرا روشن و نوراني قرار ده، چهره‌اي كه راه بهشت را به من نشان ‌دهد.

وقتي كه دست راستش را شست عرض كرد «اَللّهمَ اعْطِني كتابي بِيَميني وَالْخُلْدَ فِي الجَنٰانِ بِيَساري» خدايا نامه اعمالم را روز قيامت در دست راست من قرار ده و

جاوداني در بهشت را با کمال راحتي به من عنايت نما.

وقتي كه دست چپش را شست عرض كرد: «اَللّهُمّ لا تُعطِنی كِتابی بِشمالی وَلاٰ تَجْعَلْها مَغلوُلَةً إلیٰ عُنُقي» خدايا نامة اعمالم را در قيامت به دست چپم نده، دستهايم را بر گردنم نبند. بعد از اينكه سر مباركش را مسح كرد عرض نمود: «اَللّهمَ غَشِّنی بِرَحْمَتِكَ وَبَرَكٰاتِكَ وَعَفْوِکَ» خدايا مرا در درياي رحمت و عفو و بركات خودت غوطه‌ور ساز.

بعد از مسح پاهاي خود دعا کرد: «اَللّهم ثَبِّتْ قَدَمیَّ عَلیَ الصّراطِ يَومَ تَزِلّ فيه الاقدامُ وَاجْعَلْ سَعيي فيمٰا يُرضيكَ عَنْه» خدايا در آن روز که تمام قدمها مي‌لغزد دو پايم را بر پل صراط استوار و ثابت‌قدم نما و تلاش مرا در آنچه که موجب خشنودي و رضايت توست قرار ده. اين دعاهايي است که اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حين انجام وضوء خواندند.

54ـ باطن وضوء: تبديل شدن قطرات آب وضو به ملائکه

روايتي را از امير المؤمنين(عليه السلام) به نقل از امام صادق(عليه السلام) بيان كرديم و با محتواي دعاهاي وضو آشنا شديم که لازم است انسان در حال وضو آنرا بخواند تا هم به ياد خدا باشد و هم به ياد معاد و هم به ياد امور اخلاقي که لازمه انسانيت اوست. بعد از تمام شدن وضوء امير المؤمنين به فرزندشان فرمودند: «يَا مُحَمَّدُ مَن تَوَضَّأَ بِمِثلِ مَا تَوَضَّأتُ وَقَالَ مِثلَ مَا قُلتُ خَلَقَ اللهُ لَهُ مِن كُلِّ قَطرَةٍ مَلَكاً يُقَدِّسُهُ وَيُسَبِّحُهُ وَيُكَبِّرُهُ وَيُهَلِّلُهُ وَيَكتُبُ لَهُ ثَوَابَ ذَلِكَإلی يوم القيامة» نكتة بسيار مهمي در پايان روايت هست كه همه بايد به آن توجّه كنيم؛ فرمودند اگر كسي وضويش را مثل وضوي من بگيرد، به همين ترتيبي كه امروز مردم عزيز ما بر حسب آنچه كه از جانب حضرات اهلبيت(عليهم السلام) وارد شده وضو مي‌گيرند و اين همان وضويي است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌گرفتند. فرمود اگر مردم مثل اين وضو را بگيرند و به مثل اين دعاهايي كه در حين وضو خواندم، اين دعاها و اذكار را در حال وضو بخوانند، خداوند در ازاي هر قطره‌اي از آب اين وضو فرشته‌اي خلق مي‌كند كه تا روز قيامت مشغول حمد و ستايش خدا، تسبيح و تنزيه حق، بزرگ و مقدس

شمردن خداوند است. و ثواب کار اين فرشته را در کارنامه شخض وضوگيرنده ثبت مي‌کند.

در اين روايت چند نكتة مهم وجود دارد كه بايد به آن توجّه شود:

اولين نكته آن است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) فقط در مقام بيان ثواب وضو نيست، بلکه در مقام بيان حقيقت وضو است. فقط نمي‌خواهد بفرمايد اگر كسي وضو بگيرد خدا به او ثواب مي‌دهد بلكه حقيقت اين عمل و باطن اجزاء آن را بيان مي‌كند، يعني آن آبي كه همراه با نام خدا و اين اذكار به اين کيفيت بر بدن بنده مؤمن جاري شود، حقيقت قطرات اين آب به شکل ملك تمثّل پيدا مي‌كند. يعني به ازاي هر قطره‌اي يك ملك است و کار اين ملائكة فراوان كه در اثر قطرات آب وضو خلق مي‌شوند تا روز قيامت حمد و ستايش و تقديس خداي تبارك و تعالي است. كسي خيال نكند اين روايت فقط ثواب وضوء را ذكر مي‌كند، نه! حقيقت قطراتِ آب وضو را بيان مي‌كند، که تمثّل اين قطرات خلقت آن ملائكه است.

نكتة دوم اين است كه ويژگي‌هاي اين روايت و تمثّل قطرات آب وضو به ملائكه، اختصاص به امير المؤمنين(عليه السلام) ندارد. حضرت مي‌فرمايند اگر كسي مثل من وضو بگيرد و اين اذكار را بگويد اين خصوصيّت را دارد كه به ازاي هر قطره‌اي از آب وضوي او ملکي خلق مي‌شود، هر چند نوع بشر از انجام چنين وضوئي با اين کيفيت و خصوصيات عاجزند و لذا برخي از اعاظم و بزرگان قائل به اختصاص اين ويژگي به اميرالمؤمنين(عليه السلام) يا افرادي که تالي تلو و در مقام نزديک به ايشان هستند شده‌اند.

شخصيت‌هايي که تمام وجودشان نور است و دور از هر گونه رجس و گناه و پليدي مي‌باشند. چنين شخصي كه وجودش از هر گناه و پليدي پاك است اگر وضو بگيرد وضويش چنين خصوصيتي دارد، اما شايد بتوان گفت از اين روايت استفاده مي‌شود كه خداوند به فضل و كرم و لطف خود چنين آثاری را براي همه بندگان که موفق به انجام چنين وضوئي بشوند قرار داده، وضويي كه امير

المؤمنين به اين ترتيب و با رعايت آدابش انجام داد و آن اذكار و ادعيه را با توجّه و اعتقاد به معنايش قرائت فرمود. يعني وقتي مي‌گويد « اللهُمَّ ثَبِّت قَدَمَيَّ عَلَى الصِّرَاطِ يَومَ تَزِلُّ فِيهِ الأَقدَام‏» واقعاً قيامت را ببيند و پل صراط را مشاهده كند و نگران باشد و بترسد از اينکه چه وضعي براي او در آن روز پيش خواهد آمد. رعايت آداب وضو و توجّه به معاني اين اذکار و اعتقاد به اين دعاها ممكن است براي عده‌اي اتفاق بيفتد.

اساساً اگر ما بگوئيم چنين خصوصيتي يعني خلق ملائکه از قطرات آب وضوء اختصاص به امير المؤمنين و فعل آن حضرت دارد، پس چرا مي‌فرمايند: «مَن قالَ مِثلَ قولي وَ تَوَضَّأَ مِثلَ وُضُويي» اگر واقعاً ديگران عاجز از اين حقيقت باشند، بيان اين حقيقت چه ثمره‌ و نتيجه‌اي دارد؟ اينکه حضرت بفرمايند اين امر فقط اختصاص به من دارد برخلاف ظاهر حديث است. ما وقتي روايات باب وضو را بررسي كنيم ملاحظه خواهيم کرد كه چه آثار و بركاتي را خداوند بر چنين وضويي مترتب مي‌كند.

پس به نظر مي‌رسد كه اين امر مختص به اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيست، بلکه اين مراتب طهارت است که با يكديگر فرق مي‌كنند، قطعاً آن ملكي كه از قطرات آب وضوي امير المؤمنين(عليه السلام) خلق مي‌شود با آن ملكي كه از قطرات آب وضوي يك انسان معمولي خلق مي‌شود فرق بسيار خواهد داشت. درجات ملائكه به حسب اختلاف مراتب طهارت افراد مختلف است، البته اينها در جاي خودش ثابت است پس اين چنين نيست كه بگوئيم ديگران از رسيدن به اين مرتبه محروم هستند.

نكتة سوم که از اين روايت استفاده مي‌شود اين است كه حتي اگر وضو به نيت خواندن نماز نباشد، بلکه بنده مؤمن براي طاهر بودن با اين شرايط وضو بگيرد وضوي او اين آثار را خواهد داشت.

چون اين روايت دلالت بر این ندارد كسي که براي نماز وضو بگيرد، از اين امتياز برخوردار خواهد شد. در اين روايت قيدي به عنوان نماز ذكر نشده لذا

مؤمنين توجّه كنند و اين حقايق را مغتنم بشمارند، تا مي‌توانند با طهارت و با وضو باشند، بدانند كه چه آثار بسيار بزرگي بر وضو مترتب است، اين دعاهايي را كه هنگام خواندن وضو وارد شده حتماً مراعات كنند و مبادا اين عنايت بزرگ خدا از دست برود و خود را از درک اين لطف و عنايت بزرگ حق تعالي، محروم سازند.

55ـ آثار و فوايد وضو

يکي از آثار وضو ايجاد نورانيت در باطن انسان است و حقيقت آن خلق شدن ملائكه‌اي است كه تا روز قيامت مشغول تسبيح و تكبير خداي تبارك و تعالي هستند، شايد در ذهن بعضي افراد خطور کند كه وضو چون مقدمه و يکي از شرايط نماز است اهميت چنداني ندارد، در حالي که بايد توجّه داشته باشيم كه وضو در عين اين كه شرط براي نماز است خودش هم في نفسه بسيار مهم است و آثار قابل توجهي دارد. در روايتي كه در كافي شريف(1) وارد شده، محمّد بن قيس مي‌گويد:

«سَمِعتُ أَبَا جَعفَرٍ(عليه السلام) يَقُولُ وَهُوَ يُحَدِّثُ النَّاسَ بِمَكَّةَ» امام باقر در مكه مشغول گفتگو با مردم بودند و فرمودند: «صَلَّى رَسُولُ اللهِ الفَجرَ» پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نماز صبح را خواندند و با اصحابشان نشستند تا اينكه خورشيد طلوع كرد، اصحاب يكي يكي بلند شدند و رفتند «حَتَّى لَم يَبقَ مَعَهُ إِلَّا رَجُلَانِ» فقط دو نفر باقي ماندند، يكي از گروه انصار و ديگري از ثقفي‌ها بود، پيامبر به اينها فرمود:

«قَد عَلِمتُ أَنَّ لَكُمَا حَاجَةً وَتُرِيدَانِ أَن تَسأَلَا عَنهَا فَإِن شِئتُمَا أَخبَرتُكُمَا بِحَاجَتِكُمَا


1. کتاب الطهارة: باب النوادر، حديث 7.

قَبلَ أَن تَسأَلانِي» پيامبر فرمود: من مي‌دانم كه شما با من كاري داريد، اگر بخواهيد به شما خبر مي‌دهم كه براي چه نشسته‌ايد و از من چه سؤالي داريد؟ آنها عرض كردند كه يا رسول الله «فَإِنَّ ذَلِكَ أَجلَى لِلعَمَى وَأَبعَدُ مِنَ الِارتِيَابِ وَأَثبَتُ لِلإِيمَانِ» بله، ما سؤال داريم، اما شما بفرماييد سؤال ما چيست که موجب ثبات ايمان و از بين رفتن شك و ترديد از قلوب ما خواهد شد. پيغمبر فرمود:

« أَمَّا أَنتَ يَا أَخَا ثَقِيفٍ فَإِنَّكَ جِئتَ أَن تَسأَلَنِي عَن وُضُوئِكَ وَصَلَاتِكَ مَا لَكَ فِي ذَلِكَ مِنَ الخَيرِ» به آن ثقفي فرمودند كه تو مي‌خواهي از وضو و نماز خود سؤال كني و بپرسي كه چه خير و فايده‌اي در وضو و نماز وجود دارد؟ سپس به آن انصاري فرمودند سؤال تو راجع به حج و عمره است؛ آنچه كه در اين بحث بايد به آن اشاره كنيم كلامي است كه پيامبر در جواب سؤال آن ثقفي در مورد وضو فرمودند.

حضرت نكاتي را بيان فرمودند: يکي آنکه «أَمَّا وُضُوؤُكَ فَإِنَّكَ إِذَا وَضَعتَ يَدَكَ فِي إِنَائِكَ ثُمَّ قُلتَ بِسمِ اللهِ تَنَاثَرَت مِنهَا مَا اكتَسَبَت مِنَ الذُّنُوبِ» هنگامي كه دستت را داخل آب مي‌بري و بسم الله مي‌گوئي، گناهاني که تاکنون به وسیله دست مرتکب شده‌اي ريخته مي‌شود.

«فَإِذَا غَسَلتَ وَجهَكَ تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ الَّتِي اكتَسَبَتهَا عَينَاكَ بِنَظَرِهِمَا وَفُوكَ» وقتي با اين آب صورت خود را مي‌شويي، گناهاني كه با دو چشمت يا با زبان و دهانت انجام داده‌اي بخشيده مي‌شوند.

«فَإِذَا غَسَلتَ ذِرَاعَيكَ تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ عَن يَمِينِكَ وَشِمَالِكَ» وقتي كه دست راست و چپ خود را مي‌شويي، گناهاني كه به وسيله اين دو دست انجام شده از تو جدا مي‌شود.

«فَإِذَا مَسَحتَ رَأسَكَ وَقَدَمَيكَ تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ الَّتِي مَشَيتَ إِلَيهَا عَلَى قَدَمَيكَ» وقتي كه سر و دو پاي خود را مسح مي‌كني، گناهاني كه به وسيلة سر و دو پاي تو انجام شده است محو و پاك مي‌شود.

ای انسان، تأمل کن که چقدر وضو اثر دارد؛ انسان با يك وضو كاملاً از آن گناهاني كه جوارح و اعضاي او انجام داده پاك مي‌شود، در برخي ديگر از روايات اينطور آمده كه پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: « إِن قَالَ فِي آخِرِ وُضُوئِهِ و و غُسلِهِ سُبحَانَكَ اللهُمَّ وَبِحَمدِكَ أَشهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ أَستَغفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيكَ وَأَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُكَ وَرَسُولُكَ وَأَشهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّكَ وَخَلِيفَتُكَ بَعدَ نَبِيِّكَ علی خَلْقِک وَأَنَّ أَولِيَاءَهُ خُلَفَاؤُكَ وَأَوصِيَاؤُهُ أَوصِيَاؤُك» اگر كسي در آخر وضويش اين ذكر را گفته و حمد خدا، تسبيح خدا، شهادت بر توحيد، شهادت بر نبوت، شهادت بر ولايت امير المؤمنين و اولاد طاهرينش صلوات الله عليهم اجمعين بگويد، «تحاطت عنه ذنوبه كلّها کما تحاط ورق الشّجر»(1) تمام گناهانش مثل برگ درخت مي‌ريزد و بخشيده مي‌شود.

ملاحظه مي‌فرمائيد چقدر اين وضو در نزد خداي تبارك و تعالي مهم است و چه تحوّلي در وضو گيرنده به وجود مي‌آورد و چه اسرار و حقايقي در اين وضو هست كه متأسفانه از آن بي‌اطلاعيم و بسياري از ما از اين حقايق دور هستيم.

گاهي برخي افراد به علت جهل و ناداني مي‌پرسند يعني چه كه براي خواندن نماز بايد صورت و دستهايمان را بشوييم؟ اين افراد نمي‌دانند آن خداي حكيم علي الاطلاق كه وضوء را براي نماز واجب نموده است، کاملاً آگاه به حقيقت و اسرار اين وضو هست. لذا سعي كنيم هميشه با وضو باشيم، گر چه وضو شرط براي نماز است، اما از اين معنا غافل نباشيم و فقط براي نماز وضو نگيريم بلكه در همه حالات وضو داشته باشيم تا انوار اين وضو و طهارت همه وجود ما را فرا بگيرد، انشاء الله.


1. بحار الانوار: چاپ بيروت، ج77، ص316.

باب دوم: اسرار ستر عورت

56ـ اسرار ستر عورت در نماز

يكي از شرايطي كه انسان نمازگزار بايد رعايت كند، ستر عورت است. نوعاً اين سؤال مطرح مي‌شود که چرا نمازگزار در نماز بايد ستر عورت داشته باشد و عورت خود را بپوشاند؟ نزد خدايي که آگاه به ظاهر و باطن انسان است چه فرقي مي‌کند بنده نمازگزار او پوشيده باشد يا عريان؟ چه خصوصيت و اسراري در ستر عورت وجود دارد كه به عنوان يكي از واجباتي كه در نماز بايد رعايت شود، مطرح گرديده است.

بزرگان ما در كتاب‌هاي اسرار الصّلاة خود در اين مورد نكات بسيار ارزنده‌اي را بيان فرموده‌اند، مخصوصاً حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه نكات بسيار مهمي را ذکر فرموده كه برخي نکات از فهم امثال ما خارج است و اختصاص به همان درك و حقيقت نوراني ايشان و امثال ايشان دارد. در مورد ستر عورت در نماز بايد گفت پوشاندن عورت و مقابح بدن، مواضعي كه نظر به آن مواضع قبيح است و عقلا هم از نگاه به آن اجتناب مي‌كنند، نازل‌ترين و پائين‌ترين مرتبة ستر عورت است و به تعبير امام رضوان الله عليه، اين ستر عورتي است كه نزد عامة مردم مطرح است. ايشان پنج مرتبه ديگر براي اين ستر

عورت بيان مي‌فرمايند؛ 1) ستر عورت نزد خاصّه، 2) ستر عورت نزد خواص،

3) ستر عورت نزد اهل ايمان، 4) ستر عورت نزد اهل معرفت، 5) ستر عورت نزد اهل ولايت.(1)

واضح است که هر پوششی لباس و ساتري خاص لازم دارد، ستر مواضع قبيحه‌ ظاهر بدنِ با همين لباس‌هاي ظاهري يا حتي در مواردي كه لباس نباشد با برگ درخت، و اين گونه امور امكان‌پذير است، انسان به راحتي مي‌تواند اين مواضع را مستور كند، اما مراتب بالاتر پوشش، لباس‌هاي ديگري را لازم دارد. نظير لباس تقوا که اگر انسان بخواهد اعمال قبيحه‌ و زشت خود را بپوشاند بايد لباس تقوا داشته باشد يعني كاري كند كه از جسم او عمل قبيحي سر نزند، در مرتبه سوم اگر بخواهد قبايح و زشتي‌هايي را كه در نفس انسان است بپوشاند بايد با لباس عفاف و پاكي آن را مستور نمايد. و در مرتبة چهارم اگر بخواهد زشتي‌ها و عيوب قلب را كه در نفس و روح او هست بپوشاند بايد از لباس طمأنينه استفاده کند. و مرتبه پنجم لباس شهود و لباس تمكين است كه از جمله مفاهيمي است كه درك آن براي ما بسيار مشكل است.

مقصود ما از اشارة به اين مراتب آن است كه نمازگزار بداند اگر در نماز بايد نسبت به قبايح ظاهري خود پوشش و ساتري را انتخاب كند، اعمال او هم نياز به ساتر دارد، قلب او و فكر او و درون او هم نياز به ساتر دارد، ملكات زشت اخلاقيِ او هم نياز به ساتر دارد، ما با گذر از قبایح ظاهري بايد فكر خود را متمركز در قبايح باطني کنيم. مرحوم شهيد ثاني رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند انسان بايد تمام قبايح باطني خود را در دل و قلب خود جمع كند و بداند تنها ساتر آن عبارت از خوف خدا و اميد به رحمت خداست. خوف و رجاء را به عنوان يك ساتر براي ملكات زشت باطني و اخلاق ناپسند خود قرار دهد، با اين توضيحات معلوم شد چرا نمازگزار در حال نماز و در پيشگاه حضرت حق که


1. سرّ الصلاة (معارج السالکين): ص49.

آگاه به ظاهر و باطن است بايد عورت خود را بپوشاند ولو در جايي باشد که هيچ کس او را نمي‌بيند و لذا تأکيد شده حتي لباسي كه براي نماز انتخاب مي‌كند لباسي نباشد كه او را مشغول به خود و متوجه به غير خدا كند، لباس خاصي نباشد که موجب عجب و خودپسندي او شود.

به عبارت دیگر، هدف اساسی از پوشش بدن و عورت خود مستور گذاشتن ظاهری این اعضاء و جوارح است. این عمل مقدمه‌ای است برای توجه به لزوم پوشش سایر عیوب و زشتی‌ها. با این عمل انسان آگاه می‌شود بر اینکه در نفس و روح او عیبها و نواقص و آلودگی‌های فراوانی وجود دارد که باید به طریق خاص آنها را بپوشاند.

انسان از اين شرط ستر بايد پي ببرد به اينكه نياز به ساتر واقعي دارد، نياز به تهيه ساتر براي اعمال و اخلاق و ملکات ناپسندش دارد. و قرآن کريم مي‌فرمايد: « وَ لِباسُ التَّقوى‏ ذلِكَ خَيرٌ » بهترين لباس، لباس تقواست.

خداوند ما را بهره‌مند از اين لباس زيباي تقوا بنمايد.

57ـ صورت انساني، پوشاننده حقيقت اعمال حيواني بشر

پيرامون اسرار ستر عورت در نماز بيان كرديم اين ستر ظاهري‌ كه لازم است انسان قسمتي از بدن خود را به حسب ظاهر در نماز بپوشاند براي آن است كه به خودش بفهماند به ستر و پوشش‌هاي فراواني نيازمند است، انسان نبايد فكر كند فقط جسم او نياز به ستر دارد، بلکه بايد براي ستر قبايح و زشتي‌هاي باطني خودش نيز فكري بكند.

امام خمینی رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند خداوند متعال ستار جميع عورات و مقابح خلق است، يعني يكي از چيزهايي كه ما بايد خدا را به خاطر آن شكر كنيم اين است كه خدا براي بشر لباس قرار داده (همين لباس ظاهري) كه به وسيلة اين لباس مي‌تواند خودش را بپوشاند. خداوند اين امتياز را به بشر داده و در ساير حيوانات و موجودات عالم چنين چيزي نيست، اين يك كرامتي است كه خداوند براي بشر قرار داده كه همة مقابح و زشتي‌هاي بدن او با لباس‌هاي گوناگون كه در فرهنگ‌هاي مختلف وجود دارد پوشيده مي‌شود.

اما مطلب ديگر اين است كه ما بايد توجّه داشته باشيم خداوند همين صورت انساني را پرده‌ و ساتر حقيقت اعمال قبيحة بشر قرار داده و به وسيله اين صورتِ

ظاهر آن حقيقت باطن را ‌پوشانده است و اين نكتة بسيار بسيار مهمي است.

اگر خداوند اين صورت انساني را كنار بگذارد، اگر ارادة حق تبارك و تعالي بر اين باشد كه هر كسي هر عملي انجام مي‌دهد حقيقت و صورت واقعيه‌ آن عمل هويدا و آشكار بشود، همه گرفتار رسوايي و خواري خواهند شد «الاّ قليل». بر حسب آيات و روايات اين از اعتقادات ما است كه در روز قيامت مردم بر همان صورت واقعية اعمالشان محشور مي‌شوند، در بعضي روايات آمده برخي از صورت‌ها در قيامت آنچنان زشت و كريه است كه صورت خنزير (خوك) و ميمون در پيش آن چهره‌ها بسيار زيباست. اين دليل بر آن است كه در همين عالم دنيا فيض ستاريت خداوند دائماً جاري است، خدا اجازه نمي‌دهد كه صورت حقيقت اعمال ما بر يكديگر روشن شود و إلاّ اگر باطن اعمال بخواهد ظاهر شود صورت‌هاي بسيار زشت و متعفّن از هر عمل ناپسند نمايان خواهد شد. لذا همين صورت ظاهري انسان يك ساتر است بر آن صورت‌هاي قبيحة اعمالي كه انسان انجام مي‌دهد.

در روايات وارد شده كسي كه در عالم دنيا متكبر است روز قيامت به صورت يك مورچة ضعيف محشور و پايمال تمام خلايق مي‌شود تا زماني که همه مردم از حساب فارغ شوند، ظهور حقيقت متکبر در آن عالم ظهور اين چنيني است. امام رضوان الله عليه مي‌فرمايند(1) سالك سبيل آخرت و مجاهد في سبيل الله بايد عورات باطنية خود را با تمسّك به مقام غفّاريت و ستاريت حضرت حق ستر نمايد، زيرا اوست كه صورت حقيقي اعمال ما را در اين دنيا پوشانده و مستور كرده، انسان بايد با ذكر يا غفار و يا ستار مأنوس باشد، خداوند اين عنوان ستاريّت را دائماً براي بشر به کار مي‌بندد، توجّه كنيم به اينكه ساتر و ستار حقيقي خداست، و از اينجا بايد به اين نکته پي ببريم وقتي لازم باشد ما عيوب ظاهريِ و زشتي‌هاي باطني خودمان را بپوشانيم به طريق اولي به هيچ وجه نبايد


1. سرّ الصلاة (معارج السالکين): ص50.

در صدد افشاي عيوب ديگران برآئيم كه آن مسئلة بسيار بسيار خطرناكي است كه شخصي متوجه عيبي از ديگري بشود ولي ستاريّت نكند و پرده‌دري كند و آن را افشا و برملا نمايد، بيان خواهيم كرد كه چه آثار بسيار بد و عجيبي در روايات براي اين عمل ذكر شده است.

58ـ ستر عيوب و عورتهاي باطني

در مورد اسرار ستر عورت روايت مفصلي در کتاب مصباح الشريعه از امام صادق(عليه السلام) ذكر شده كه امام خمینی رضوان الله تعالي عليه بعد از نقل اين روايت مي‌فرمايند: تفكّر و تدبر در اين كلام جامع براي اهل معرفت و اصحاب قلوب، ابوابي از حِكَم و معارف را مي‌گشايد.

امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «أَزيَنُ اللِّبٰاسِ لِلْمُؤمِنِ لِباسُ التّقویٰ وَأَنْعَمُهُ الايمانُ» زيباترين و آراسته‌ترين لباس‌ براي مؤمنين لباس تقواست، هيچ لباسي بهتر از اين نيست. لباس چيزي است كه انسان را حفظ مي‌كند. لباس چيزي است كه به انسان عظمت و وقار مي‌دهد و او را از برخي آسيب‌ها محفوظ مي‌دارد و بهترين اين لباس‌ها لباس تقواست كه سعادت دنيا و آخرت انسان را تضمين مي‌كند. حضرت امام صادق(عليه السلام) به اين آيه قرآن اشاره فرموده‌اند: «وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ».

در ادامه می‌فرمایند: «وَأَمَّا اللِّبَاسُ الظَّاهِرُ فَنِعمَةٌ مِنَ اللهِ تَعَالَى تُستَرُ بِهَا عَورَاتُ بَنِي آدَمَ» اين لباس ظاهر نعمتي از جانب خداست که عورات بني‌آدم را مي‌پوشاند.

«وَهِيَ كَرَامَةٌ أَكرَمَ اللهُ بِهَا ذُرِّيَّةَ آدَمَ لَم يُكرِم بِهَا غَيرَهُم» خدا ذريّة آدم را با اين لباس ظاهر مورد كرامت قرار داد.

«وَهِيَ لِلمُؤمِنِينَ آلَةٌ لِأَدَاءِ مَا افتَرَضَ اللهُ عَلَيهِم» لباس وسيله‌اي است كه مؤمنين براي انجام اطاعت خدا از آن استفاده مي‌كنند.

«وَخَيرُ لِبَاسِكَ مَا لَا يَشغَلُكَ عَنِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بَل يُقَرِّبُكَ مِن ذِكرِهِ وَشُكرِهِ وَطَاعَتِهِ» بهترين لباس ظاهر آن است كه تو را مشغول و متوجه غير خدا نكند و تو را از خداي تبارك و تعالي باز ندارد، بلكه تو را به شکر و ياد و طاعت خداوند نزديكتر كند.

«وَلَا يَحمِلُكَ عَلَى العُجبِ وَالرِّيَاءِ وَالتَّزَيُّنِ وَالتَّفَاخُرِ وَالخُيَلَاءِ» بهترين لباس لباسي است كه تو را وادار به عجب و خودپسندي، رياء و خودنمايي، خودآرايي و فخرفروشي و تكبر نکند.

سپس فرمودند: «فَإِنَّهَا مِن آفَاتِ الدِّينِ وَمُورِثَةُ القَسوَةِ فِي القَلبِ» يعني عجب و رياء و مفاخره از آفات دين و موجب قساوت قلوب است.

«فَإِذَا لَبِستَ ثَوبَكَ فَاذكُر سَترَ اللهِ عَلَيكَ ذُنُوبَكَ بِرَحمَتِهِ» وقتي اين لباس ظاهر را مي‌پوشي به ياد آور خداوند به سبب لطف و رحمتش گناهان تو را پنهان و مستور كرده است. «وَأَلبِس بَاطِنَكَ كَمَا أَلبَستَ ظَاهِرَكَ بِثَوبِكَ».

بنابراين همان‌طور كه ظاهر خود را با قطعه پارچه‌اي مي‌پوشاني، باطنت را توسط صدق و راستي بپوشان «وَليَكُن بَاطِنُكَ فِي سِترِ الرّهبة وَظَاهِرُكَ فِي سِترِ الطَّاعَةِ» بايد باطنت تحت پوشش ترس و خوف از عذاب و ظاهرت تحت پوشش طاعت باشد، يعني آنچه كه ظاهر تو را مستور مي‌دارد اطاعت حضرت حق تبارك و تعالي است و آنچه كه باطن تو را مستور مي‌دارد ترس از او است.

«وَاعتَبِر بِفَضلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ حَيثُ خَلَقَ أَسبَابَ اللِّبَاسِ لِيَستُرَ العَورَاتِ الظَّاهِرَةَ» فضل و بزرگی خداوند را وسیلة عبرت قرارده كه وسایل پوشش را آفريد تا عورات ظاهرت را بپوشاني.

«وَفَتَحَ أَبوَابَ التَّوبَةِ وَالإِنَابَةِ لِيَستُرَ بِهَا العَورَاتِ البَاطِنَةَ» و دربهاي توبه و انابت را گشود تا عورت‌هاي باطني‌ات را بپوشاني. مراد از عورت‌هاي باطني چيست؟

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «مِنَ الذُّنُوبِ وَأَخلَاقِ السُّوءِ»؛ گناهان و اخلاق بسيار بد.

«وَلَا تَفضَح أَحَداً حَيثُ سَتَرَ اللهُ عَلَيكَ مَا هُوَ أَعظَمُ مِنهُ» هيچ وقت دنبال اين نباشيد كه كسي را رسوا كنيد! برادران و خواهرانی که این سطور را با دقت دنبال می‌کنید، ملاحظه کنید انسان، چگونه از طريق رعايت ستر عورت خود با حفظ حيثيت و آبروي ساير مخلوقين خدا ارتباط برقرار مي‌كند. قبلاً تذکر داده شد حقيقت عبادت به اين است كه انسان غافل از بندگان خدا و آنچه كه خدا نسبت به رعايت حال آنها مورد توجّه قرار داده نباشد، خدا نمي‌خواهد انسان عيوب بندگانش را فاش كند، اگر كسي اطلاع از عيب ديگري دارد مي‌فرمايد: وَلَا تَفضَح أَحَداً، حق ندارد او را رسوا کند «حَيثُ سَتَرَ اللهُ عَلَيكَ مَا هُوَ أَعظَمُ مِنهُ» به ياد آور كه خدا عيب‌هاي بزرگتر از عيب آن فرد را که در تو وجود دارد مستور نموده و آبروي تو را حفظ كرده است.

«وَاشتَغِل بِعَيبِ نَفسِكَ» به عيب خودت نگاه کن و مشغول برطرف کردن آن باش.

«وَاصفَح عَمَّا لَا يَعنِيكَ حَالُهُ وَأَمرُهُ» توجّه نکن به آن‌چه كه کمکی به تو نمی‌کند و ارتباطي با تو ندارد، یعنی توجه به عيوب ديگران چه ربطي به تو دارد؟

«وَاحذَر أَن يَفنَى عُمُرُكَ بِعَمَلِ غَيرِكَ» از اينكه عمر خود را صرف توجّه به کار ديگران و عيوب آنها کني برحذر باش. بسيار پستي و بدبختي است كه انسان عمر گرانبهاي خود را صرف تجسّس از عيوب ديگران کند که بسيار مورد مذمّت واقع شده است. متأسفانه در جامعة امروز ما اين رفتار ناپسند وجود دارد. مي‌گوئيم چرا نمازهاي ما اثر ندارد؟ براي اينكه در نماز بايد از ستر عورت ظاهري استفاده کرده و مراقب ستر عيوب ديگران باشيم، نگذاريم كه عيوب آنها

آشكار و فاش شود، اما متأسفانه بسياري از افراد توجّه به اين نكته ندارند. حضرت مي‌فرمايند عمر خود را به خاطر عمل ديگران از دست مده و تباه نكن، ديگري اگر عيب و اشتباه و زشتي‌هايي دارد تو چرا زبان و فكر و وقت خود را به آن مشغول مي‌كني؟ همه بايد بدانيم اگر کسي درصدد بازگو كردن عيب ديگران باشد عمرش را تلف مي‌كند و ثانياً برملا ساختن عيوب ديگران موجب خواهد شد خدا خوبي‌هاي تو را در نامة عمل او ثبت ‌كند و در نتيجه آن فرد با اعمال خوب و سرماية تو تجارت خواهد نمود و حال آنکه تو نفس خود را هلاك کرده‌اي.

بعد مي‌فرمايد: «فَإِنَّ نِسيَانَ الذُّنُوبِ مِن أَعظَمِ عُقُوبَةِ اللهِ فِي العَاجِلِ وَأَوفَرِ أَسبَابِ العُقُوبَةِ فِي الآجِلِ» فراموشي گناهان از جمله بزرگترين عقوبت‌هاي الهي در دنيا و بيشترين اسباب كيفر در آخرت است چرا كه انسان در دنيا اگر گناهان خود را فراموش نماید، موفق به توبه نمي‌شود.

«وَمَا دَامَ العَبدُ مُشتَغِلًا بِطَاعَةِ اللهِ تَعَالَى وَمَعرِفَةِ عُيُوبِ نَفسِهِ وَتَركِ مَا يَشِينُ فِي دِينِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَهُوَ بِمَعزِلٍ عَنِ الآفَاتِ»؛ تا هنگامي كه بنده مشغول طاعت خدا و شناخت عيوب خود و ترک اموري است که چهره دين خدا را زشت و نازيبا جلوه مي‌دهند، اين فرد از آفات و آسيب‌ها و بلاها به دور است. يعني اگر انسان بخواهد از آفت‌ها به دور باشد راهش اين است كه مشغول به طاعت خدا و در صدد شناخت عيوب خود باشد و آنچه را كه موجب ناپسندي و زشت نماياندن دين خدا مي‌شود، ترك كند.

«غَائِصٌ فِي بَحرِ رَحمَةِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ يَفُوزُ بِجَوَاهِرِ الفَوَائِدِ مِنَ الحِكمَةِ وَالبَيَانِ» چنين فردي هم از آفات دور است و هم در درياي رحمت خدا فرو مي‌رود و گوهرهاي حكمت و بيان را به دست مي‌آورد، يعني اگر انسان مشغول شناخت عيوب خود شود، كاري به عيوب ديگران نداشته باشد، و به طاعت پروردگار بپردازد، خدا گوهرهايي از حكمت و بيان نصيب او مي‌كند.

«وَمَا دَامَ نَاسِياً لِذُنُوبِهِ جَاهِلًا لِعُيُوبِهِ رَاجِعاً إِلَى حَولِهِ وَقُوَّتِهِ لَا يُفلِحُ إِذاً أَبَداً»؛(1) و در مقابل اگر کسي گناهان خود را به فراموشي بسپرد و در صدد شناخت عيوب خود برنيايد و نسبت به آنها جاهل باشد و در انجام امور به جاي تکيه بر خدا به قوت و نيروي خود تکيه کند، اين انسان هرگز رستگار نمي‌شود.

پس ملاحظه مي‌فرماييد آشنايي با اسراري كه در ستر عورت وجود دارد چه ابوابي را براي انسان باز مي‌كند، يعني از ستر عورت ظاهري به دُرها و جواهرهاي حكمت و بيان، مي‌رسيم. اگر انسان اين امور را رعايت كند به نتايج بزرگي نائل مي‌شود.

از مجموع این بحث و مطالب گذشته نتیجه می‌گیریم که تاکنون دو فایده مهم برای لزوم ستر عورت در نماز را فراگرفته‌ایم:

1. ستر عورت ظاهری موجب توجه به لزوم پوشانیدن عیوب باطن است.

2. ستر عورت انسان در نماز موجب این می‌شود که انسان بداند که باید عیوب دیگران را بپوشاند.

اميدوارم كه خداوند همة ما را موفق به حقیقت این اعمال بفرمايد.


1. مصباح الشريعة، ترجمه مصطفوي: ص 33 ـ 32.

باب سوم: اسرار وقت نماز

59ـ سرّ تعيين وقت براي نماز

يكي ديگر از مواردي كه در بحث اسرار نماز بايد به آن توجّه كنيم مسئلة وقت نماز است. همة ما مي‌دانيم كه براي نمازهاي واجب اوقات معيّني تعيين و در فقه ما و رساله‌هاي عملية مراجع بزرگوار اين اوقات ذكر شده است. براي نماز صبح يك وقت خاصي هست، براي نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء هم همينطور. علاوه‌ بر نمازهاي واجب براي نوافل يوميه هم زماني معين و مقرر شده‌ است. نتيجه اين مي‌شود كه نماز آن گاه صحيح و مؤثر واقع مي‌شود كه كاملاً رعايت اوقات را نموده و حافظ مواقيت آن باشيم. در این بحث اين سؤال مطرح مي‌شود كه آيا نمي‌شد خداوند تبارك و تعالي براي نماز وقت خاصي را معين نكنند و تعيين آن را به عهدة خود مردم بگذارند؟ یعنی هر زمان انسان خواست او را عبادت كند و هرگاه آمادگي خواندن نماز را داشت برخيزد و نماز بخواند. اساساً چه حكمتي در اين امر وجود دارد كه خداي تبارك و تعالي براي هر نماز وقت معيّني را قرار داده، به طوري كه اگر انسان اين نماز را قبل از آن وقت بخواند، اين نماز نمازي نيست كه تكليف را از او بردارد و به اصطلاح مسقط تكليف او باشد. اين نماز نمازي نيست كه داراي اثر باشد.

پاسخ به اين سؤال روشن مي‌کند مسئلة وقت در باب نماز يك عنايت خاصي است كه خداوند بر بندگان مؤمن خود نموده است. هر چند در همة اوقات مي‌توان خدا را عبادت کرد، اما اين اوقات خاص زمان‌هايي است كه خداي تبارك و تعالي در اين ظرف زماني نسبت به بندگانش عنايات خاصي را مبذول و توجّه بيشتر به نمازگزاران مي‌کند، لذا يک دعوت خاص است و از آن طرف هنگامي كه انسان بداند براي نماز و مناجات با خدا، خودِ خداوند تبارك و تعالي زمان خاصي را معين كرده است، قبل از فرا رسيدن آن زمان خود را آماده و مهيا کرده، شوق مناجات و راز و نياز با خداي تبارك و تعالي پيدا مي‌کند، شوقي كه در غير از اين فرض معنا ندارد و تصوير نمي‌شود.

بزرگان ما اين مطلب را در قالب يک مثال در كتب خود مطرح كرده‌اند كه اگر يك شخصيت بزرگ، يا رئيس يك مملكت، از فردي دعوت کند تا در يک وقت خاص به ملاقات او رود، و بخواهد به اين فرد هم عنايت و توجّه ويژه‌اي داشته باشد و بگويد که در اين وقت حرفهايت را مي‌شنوم و درخواست‌هايت را اجابت مي‌کنم، در اين صورت طبيعي است كه انسان خود را آماده اين ديدار کرده و لحظه‌شماري مي‌كند تا زمان حضور و ميقات موعود فرا رسد.

خداي تبارك و تعالي هم به انسان چنين فرموده است؛ اگر اول طلوع فجر برخيزي و نماز صبح را اقامه كني، در اين قطعه از زمان عنايت و توجّه بهتري به شما کرده و خواسته‌هاي بيشتري را اجابت مي‌کنم، وعده‌اي كه هيچ گونه تخلفي در آن نيست، بنابراين اين اوقات نماز چنين خصوصيتي دارند که يك ضيافت خاص براي انسان نمازگزار بر پا مي‌نمايند.

مرحوم شهيد ثاني رضوان الله عليه در كتابي كه پيرامون اسرار نماز دارند مي‌فرمايند: زماني که وقت نماز فرا مي‌رسد بدان اين ميقاتي است كه خدا براي تو قرار داده و دعوتت کرده تا به خدمتش قيام کني و آماده درک محضر ربوبي‌اش شوي. «واما الوقت فاستحضر عند دخوله أنّه ميقاتٌ جعله الله تعالی لك

لتقوم فيه بخدمته وتتاهل للمثول في حضرته والفوز بطاعته»(1) قبلاً گفته شد ما هميشه و در همه حالات در محضر خداي تبارک و تعالي هستيم، در حال بيداري، خواب، گفتگو و ... اما هنگامي که وقت نماز فرا مي‌رسد گويا خداوند در انتظار شنيدن صحبت بندة خودش است، منتظر مناجات و راز و نياز اوست، اگر انسان به اين مفاهيم توجّه کند اين معنا بيشتر در ذهنش تجلي پيدا مي‌کند و با حضور قلب بيشتر به نماز مي‌ايستد.

نمازگزار هنگام رسيدن وقت نماز بايد وجد و سرور همة وجودش را فرا بگيرد، آيا ما براي نمازمان چنين حالي داريم؟ آيا وقتي كه اذان مؤذّن به گوش مي‌رسد قلب ما احساس انبساط و سرور و بهجت دارد يا نه؟ از علائم انسان مؤمن اين است كه هنگام فرا رسيدن وقت نماز سرور و شادي وجود او را فرا بگيرد، احساس كند كه وقت ملاقات و مناجات با خداست، و به اين جهت است كه در سيرة اشرف مخلوقات پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) وارد شده است:

«کان النبي(صلي الله عليه وآله وسلم) ينتظر وقت الصّلاة و يشتدّ شوقه و يترقّب دخوله و يقول لبلال مؤذّنه أرحنا يا بلال»(2) آنچنان منتظر رسيدن وقت نماز بود که هنگام دخول وقت، شدت شوق مناجات با خدا وجود مبارکش را فرا گرفته به بلال مي‌فرمود: اي بلال زودتر اذان بگو ما را راحت کن، که مي‌خواهيم نماز را شروع و با خدا مناجات کنيم. اين حالت بايد در امّت پيامبر هم وجود داشته باشد، همه ما بايد دائماً منتظر باشيم ببينيم چه زماني وقت نماز فرا مي‌رسد؟ وقت نماز همانند گمشده‌اي براي ما باشد و دائماً از اين و آن سؤال کنيم که چه زماني اين وقت مي‌رسد؟ و انتظار وقت نماز آثار بسيار عظيمي براي ما خواهد داشت.


1. التنبيهات العليه:‌ ص 102.
2. التنبيهات العليه: ص 103.

60ـ حالت نمازگزار هنگام فرا رسيدن وقت نماز

تاکنون بیان شد توجّه به وقت نماز، نمازگزار را آماده ورود به نماز و تحقق حقيقت نماز مي‌کند.

در عبارتي که از شهيد ثاني رضوان الله تعالي عليه در كتاب التنبيهات العلية(1) نقل شد فرمودند هنگام فرا رسيدن وقت نماز انسان بايد بداند اين زمان ميقاتي است كه خدا براي او تعيين نموده، لذا سرور و بهجت قلب و چهره‌اش را فرا مي‌گيرد. ایشان در ادامه می‌فرماید:

«ثم استشعر بعد هذه البهجة خشية الله تعالی في الوقوف بين يديه»؛ بعد از پيدايش بهجت و سرور كه حاصل از دخول وقت مناجات با خدا است، توجّه به اين مطلب كه چنين موجود حقيري با داشتن تيرگي‌هاي فراوان نفساني در مقابل عظيم‌ترين موجود و قدرت هستي قرار گرفته و مي‌خواهد با او مناجات و صحبت كند. خوف و خشيت وجودش را فرا مي‌گيرد. مي‌فرمايد «فإنّ استشعار الخوف شعار الكاملين» يکي از علائم انسان‌هاي كامل و وارسته، وجود خوف و خشيت از خدا در قلب آنهاست، كما اينكه غفلت علامت مطرودين است، آنها كه


1. التنبيهات العليه: ص 104.

از درگاه خدا طرد شده‌اند در ذهن و وجودشان هيچ خشيتي از خدا نيست. اگر کسي كه در وجود خود اثري از خوف و خشيت از خدا نديد بداند از مطرودين است، اما اگر هنگام وقت نماز احساس کرد در عين اينكه سرور و بهجت پيدا مي‌كند خشيت از خدا هم بر قلبش حاکم مي‌شود بداند كه در رديف انسان‌هاي كامل مي‌باشد. مي‌فرمايد عظمت خدا را بر خودت حاکم كن. نقصان و ضعف خود را به ياد بياور و به عظمت خدا توجّه كن.

در سيرة پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) بعضي از همسران حضرت حالات ايشان را هنگام رسيدن وقت نماز، اين گونه نقل كرده‌اند « كَانَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) يُحَدِّثُنَا وَنُحَدِّثُهُ فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَكَأَنَّهُ لَم يَعرِفنَا وَلَم نَعرِفهُ شغلاً بالله عن کلّ شيء»(1) گاهي اوقات مشغول صحبت با پيامبر بوديم، همين كه وقت نماز مي‌رسيد در آن هنگام حالتي به ايشان دست مي‌داد که گويا نه او ما را مي‌شناسد و نه ما او را مي‌شناسيم! ياد خدا توجّه او را از هر چيزي بازمي‌داشت،يعني چهرة او يك چهرة ديگر مي‌شد، اين پيامبر ديگر آن فردي كه قبل از وقت نماز با آنها صحبت مي‌كرد نبود. پس چرا ما بايد بي‌توجه به وقت نماز باشيم وقتي صداي مؤذّن بلند مي‌شود هنوز مشغول كار خود باشيم آيا اين بي‌اعتنايي به خداي تبارك و تعالي و بي‌توجهي به دستور او نيست؟ آيا آن وقت توقع داريم كه خدا دعاي ما را مستجاب كند، ما كه دائماً نسبت به او بي‌اعتنايي مي‌كنيم و حق او را رعايت نمي‌كنيم! مگر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) كه نسبت به همة امور دقت لازم را داشتند، هنگامي که با نزديكترين افرادش در حال صحبت و مكالمه بود اگر وقت نماز مي‌رسيد صحبت را رها نمي‌كرد، چرا ما نبايد تبعيت كنيم؟ چرا ما نبايد موقع فرا رسيدن وقت نماز، كسب و كار، درس و بحث، جلسات خود را رها كنيم! هيچ چيزي مهم‌تر از مناجات با خدا و صحبت با خدا نيست. نگوئيم وقت نماز وسيع است و خدا خودش اجازه داده، درست است که وقت نماز موسّع است، اما اساس نماز همين


1. عوالي اللئالي: ‌ج1، ‌ص324.

نماز اول وقت است، صورت حقيقي و کامل نماز در نماز اول وقت تحقق پيدا مي‌کند، حتي اگر داخل ماشين و در حال سفر هستيم، وقت نماز كه رسيد يك جا بايستيم نماز خود را بخوانيم و نگذاريم نماز اول وقت از دست ما برود.

در كتاب عوالي اللئالي اين حديث نقل شده كه «إن علياً(عليه السلام) إذا حَضَرَ وَقتُ الصَّلاةِ يَتَمَلْمَلُ وَ يَتَزَلْزَلُ وَ يَتَلَوّن» امير المؤمنين(عليه السلام) هنگامي كه وقت نماز نزديك مي‌شد به خود مي‌پيچيد و آرام نداشت و رنگ چهره‌اش تغيير مي‌کرد، منتظر بود، همة وجودش را انتظار فرا گرفته بود.

«فَيُقالُ لَه مٰا لَكَ يا اَميرَ الْمُؤمنين فَيقولُ جٰاءُ وَقتُ الصّلاةِ وَقْتَ أَمانةٍ عَرَضَهَا الله عَلَی السَّمٰاوٰات وَالارضِ وَالجِبال فَأَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها»(1) به حضرت عرض مي‌كردند شما را چه شده، چرا حال طبيعي نداريد؟ مي‌فرمود: وقت آن امانت رسيد كه خداوند بر آسمان‌ها و زمين و کوهها عرضه كرد و آنها از پذيرش آن ابا كردند. يعني نماز و مناجات با خدا امانت سنگيني است كه فقط انسان مي‌تواند عهده‌دار آن شود. اين يك موهبتي است كه خدا به بندگانش عنايت كرده. سعادتمند کسي است كه از اين موهبت هر چه بهتر و بيشتر استفاده كند. ما بايد براي وقت نماز و اينكه نماز در اول وقت خوانده شود خيلي اهميّت قائل بشويم و نگذاريم نماز اول وقت از دست ما برود.

از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده: «كَانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ(عليهم السلام) إِذَا حَضَرَ لِلوُضُوءِ اصفَرَّ لَونُهُ فَيُقَالُ لَهُ مَا هَذَا الَّذِي يَعتَوِرُكَ عِندَ الوُضُوءِ» (در بعضي از نسخه‌ها يعتادك يا يعترضك عند الوضوء آمده)، وقتي امام سجّاد وضو مي‌گرفتند رنگ‌شان زرد مي‌شد، سؤال مي‌كردند كه اين چه حالتي است كه شما پيدا كرديد؟ «فَيَقُولُ مَا تَدرُونَ بَينَ يَدَي مَن أَقُومُ»(2) مي‌فرمود: شما نمي‌دانيد كه مي‌خواهم در مقابل چه شخصي بايستم و صحبت كنم، بيائيد در زندگي نسبت به وقت نماز خيلي


1. عوالي اللئالي: ج 1، ص 324.
2. بحار الانوار: چاپ بيروت، ج77، ص347.

اهميت بدهيم، اين حالت را در خود، در خانواده و جامعة خودمان ايجاد كنيم كه همه از منتظرين وقت نماز شويم، قبل از اينكه وقت نماز برسد از يكديگر سؤال كنيم چه زماني وقت نماز و زمان وصال حق فرا مي‌رسد؟ که براي همين كار هم ثواب زيادي وارد شده است. در بعضي روايات آمده: يکي از عبادات آن است که بنده در مسجد بنشيند و منتظر وقت نماز باشد، خود اين جلوس عبادت است. قال رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) «الجُلُوسُ فِي المَسجِدِ انتِظَاراً لِلصَّلَاةِ عِبَادَة».(1)

انشاء الله خداوند همة ما را از حافظين اوقات نماز قرار بدهد.


1. بحار الانوار: ج80، ص380.

61ـ ايام داراي حقيقت مستقل هستند

مطلب مهمي كه بايد به آن توجّه داشته باشيم و خصوصاً در نماز اينست كه زمان داراي نقش بسيار اساسي در اعمال انسان است، به طوري كه اگر عملي در غير زمان خود واقع شود چه بسا اثر مورد انتظار را از دست بدهد. بالاتر از آن اينکه نفس زمان اعم از شب يا روز با قطع نظر از اعمالي که انسان در آن انجام مي‌دهد يك حقيقتي دارد که متأسفانه ما از اين نكته غافل هستيم، عقول ضعيف و ناقص ما به اين حقيقت توجّه نمي‌كند كه هر زمان داراي يك حقيقت است، روز يك حقيقت و شب حقيقت ديگر دارد، روز جمعه يك حقيقت و روزهاي ديگر هر يک حقيقت ديگري دارند. با مطالعه روايات ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين اين مطلب به خوبي روشن مي‌شود.

در بحار الانوار از امام صادق(عليه السلام) اين روايت وارد شده كه «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ بَعَثَ اللهُ الْأَيَّامَ فِي صُوَرٍ يَعْرِفُهَا الْخَلْقُ أَنَّهَا الْأَيَّامُ» در روز قيامت، خداوند روزها را در قالب صورت‌هايي مبعوث مي‌كند، همة مردم متوجه مي‌شوند كه اين صورت‌ها مربوط به ايام است، يکي صورت روز شنبه است، ديگري صورت روز


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 86، ص 353.

يكشنبه و همينطور... .

«ثُمَّ يَبْعَثُ اللهُ الْجُمُعَةَ أَمَامَهَا يَقْدُمُهَا كَالْعَرُوسِ ذَاتَ جَمَالٍ وَ كَمَالٍ تُهْدَى إِلَى ذِي دِينٍ وَ مَالٍٍ» پيشاپيش اين ايام صورت روز جمعه همانند عروسي زيبا و صاحب کمال قرار دارد، زيباترين چهره در بين ايام متعلق به روز جمعه است. که به فرد متدين و صاحب مال اهداء مي‌شود.

«قَالَ فَتَقِفُ عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ وَ الْأَيَّامُ خَلْفَهَا يَشْهَدُ» پس كنار درب بهشت مي‌ايستد و تمام ايام پشت سر او قرار مي‌گيرند، آنگاه شروع مي‌کند به شهادت دادن و شفاعت کردن و به خدا عرض مي‌كند اين انسان در دنيا توجّه به من داشت. براي نماز و ذكر و مناجات در روز جمعه اهميّت قائل بود.

«وَ يَشْفَعُ لِكُلِّ مَنْ أَكْثَرَ الصَّلَاةَ فِيهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ سپس کساني را که در اين روز بر پيامبر و آل پيامبر صلوات زياد فرستاده‌اند شفاعت مي‌کند.

راوي از امام مي‌پرسد: «وَ كَمِ الْكَثِيرُ مِنْ هَذَا وَ فِي أَيِّ أَوْقَاتٍ أَفْضَلُ» درود زياد به پيامبر چه مقدار است؟ و انجام آن در کدام وقت از روز جمعه فضيلت بيشتري دارد؟

امام فرمود: «مِائَةَ مَرَّةٍ وَ لْيَكُنْ ذَلِكَ بَعْدَ صَلَاةِ الْعَصْرِ» كسي كه در روز جمعه بعد از نماز عصر صد مرتبه بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏».

روايات ديگري نيز داريم كه بيانگر اين نکته مهم هستند که در روز قيامت ايام و ليالي در مورد انسان شهادت مي‌دهند، همچنانکه مکان‌ها و همه اجزاء هستي شهادت مي‌دهند انشاء الله در بحث مكان بيان خواهيم كرد مكاني كه در آن نماز ‌خوانده مي‌شود، روز قيامت به نفع انسان شهادت مي‌دهد، همچنین نیز زمان شهادت مي‌دهد.

در امالي صدوق در مجلس سي‌وسوم اين روايت از امير المؤمنين(عليه السلام) نقل شده: «مَا مِنْ‏ يَوْمٍ‏ يَمُرُّ عَلَى‏ ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ وَ

أَنَا عَلَيْكَ شَهِيد» هيچ روزي نيست كه بر فرزند آدم بگذرد مگر اينكه آن روز خطاب به آنها مي‌گويد اي فرزند آدم من يك روز جديد هستم و در قيامت بر تو شهادت خواهم داد، «فَقُلْ فيه خَيْراً وَ اعْمَلْ فيه خَيْراً» اين زمان را از دست نده و در آن حرف خوب بزن و عمل خوب انجام بده تا من در روز قيامت به نفع تو شهادت بدهم. بر حسب اين روايت ايام داراي حقيقتي هستند که در قيامت نسبت به اعمال انسان شهادت مي‌دهند. كسي كه اول وقت منتظر وقت نماز است، آن اول وقت در روز قيامت به عمل او شهادت مي‌دهد و آثار بسيار فراواني بر اين امر مترتب خواهد شد. بنابراين ما بايد توجّه كنيم كه زمان يك اثر خاص در حقيقت نماز و عبادات واقع در آن دارد و از اين جهت اگر نمازگزار مي‌خواهد تمام آثار و بركات نماز را بدست آورد خصوصاً به حقيقت کامل آن برسد بايد اوّل وقت نماز بخواند تا تمام اين امور بر آن مترتّب ‌شود.

«اَوّلُ الوَقتِ رِضْوانُ الله و آخِره غُفرانُه» خشنودي و رضوان خدا در اول وقت است و آخر وقت غفران و بخشش خداست، يعني كسي كه نمازش را به تأخير اندازد و آن را در آخر وقت بخواند، نماز او ديگر آن صورت حقيقي و نوراني را که موجب رضای خداوند شود، نخواهد داشت و وي را به مراتب بالا نمی‌رساند، فقط سبب بخشش و عفو خداوند می‌شود. اما آنچه که موجب رضوان خداست و آن حقايق و اسرار که در عنوان نماز نهفته است مربوط به نماز اول وقت است.

بيائيم با خداي خود عهد کنيم که هميشه نماز خود را اول وقت بخوانيم، تا چنانچه در پايان عمر نگاهي به گذشته افکنديم ببينيم اوقات خود و نمازمان را ضايع نكرده‌ايم. واي به حال آن انسان بيچاره‌اي كه بگويد صبح خواب ماندم و نمازم قضا شد، چنين فردي هر چند قضاي نمازش را بخواند اما نمي‌داند چه بلايي سر خودش آورده و چه نعمت بزرگ و موقعيت والايي را از دست داده است؟ نمي‌داند خودش را از چه انوار و فيوضاتي محروم كرده‌ است. اگر يك روز صبح خداي ناكرده، ببينيم طلوع خورشيد نزديک شده و موفق نشديم

نمازمان را اول وقت بخوانيم، بايد به حال خود گريه كنيم و اشک بريزيم و به خود بگوييم چه بلايي بر سر خود آورده و چه کار ناپسندي كرده بوديم كه از اين توفيق بزرگ خدا محروم شديم، همه ما به يكديگر سفارش كنيم كه نماز را در اول وقت بخوانيم و مراقب باشيم كه نماز اول وقت‌ ما فوت نشود انشاء الله تعالی.

62ـ نداي اذان يادآور قيامت

يکي از علائم مؤمن اين است كه از رسيدن وقت نماز خوشحال مي‌شود، مرحوم شهيد ثاني تعبيري دارند كه توجّه به آن بسيار مهم است، مي‌فرمايد «إذا سِمعتَ نِداء المؤذّنِ فَأَحضِر في قَلبِك هول النِّداءِ يَومَ القيامة» مي‌فرمايند: وقتي نداي مؤذّن بلند مي‌شود و انسان را دعوت به نماز مي‌كند، قلبت را متوجه قيامت و آن هول و وحشتي کن كه با نداي آن روز همة موجودات عالم را فرا مي‌گيرد.

«وتَشَمّر بظاهِرك وباطِنك لِلمُسارَعَة وَالاجابةِ» پس ظاهر و باطنت را آماده اجابت نداي مؤذّن کن، «فَإنّ المُسارعين إلیٰ هذا النّداء هُم الّذينَ يُنادَونُ بِاللُّطف يَومَ العَرض الأَكبَر» زيرا كساني كه در دنيا زودتر از ديگران به نداي مؤذّن پاسخ ‌گويند و خودرا براي نماز آماده ‌كنند، در روز قيامت زودتر از ديگران مورد لطف و توجّه قرار مي‌گيرند.

«فَأَعرِضْ قَلبَك عَلیٰ هذا النِداءِ فَإِنْ وَجَدتَه مَملُوّاً بِالفَرحِ وَالأَستِبْشٰارِ وَمُستَعِدّاً بِالرَّغبةِ إلیَ الابتِدارِ فَأَعْلَم أنّه يَأتيكَ النّداءُ بالبشري والفوزِ يَومَ القَضاءَ»(1) پس قلب خودت را بر اين نداء عرضه کن، اگر قلبت را سرشار از شادماني و آماده استقبال


1. التنبيهات العليه: ص 104.

از نماز يافتي، بدان كه از جمله افرادي هستي كه در روز قيامت نداي بشارت و رستگاري به سراغت مي‌آيد.

بر طبق اين کلام، مراقبت از اوقات نماز و استقبال نيکو از آن موجب نجات انسان از وحشت و اضطراب حاکم بر روز قيامت است.

البته در مورد هر يک از اوقات نماز نكات ديگري هم در روايات ذكر شده است، مثلاً در مورد وقت نماز ظهر بيان فرموده‌اند وقتي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به معراج رفت، نمازي كه آنجا اقامه كرد نماز ظهر بود و اينجا يك بحث مهمي مطرح مي‌شود كه معراج حضرت در شب واقع شده است، پس چطور آن نمازي كه خوانده شد نماز ظهر بود؟ آيا در آن عالم صباح و مساء، روز و شب در کار نيست؟ همينطور نكات ديگري كه اهل فن در جاي خود به آن پرداخته‌اند. نماز ظهر نمازي است كه پيامبر در معراج خواند، وقت نماز عصر هنگامي است كه آن خطا و ترک اولي از آدم ابوالبشر سر زد و تمايل به شجرة طبيعت پيدا كرد، و وقت نماز مغرب زماني است كه آدم توبه كرد و سه ركعت نماز خواند، ركعت اول را به جهت خطاي خود و ركعت دوم را به جهت خطاي حوا و ركعت سوم را به عنوان توبه خود خواند. و وقت نماز عشاء يادآور ظلمت و تاريکي قبر و قيامت است و نماز عشاء نوري است كه آن تاريکي قبر و ظلمت در قيامت را برطرف مي‌كند، بر اساس اين نکاتي كه در برخي از كتب روايي ما آمده، اين چنين نيست كه اوقات نماز صرفاً يك امر اعتباري محض باشند، بلکه وقت نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء، تماماً مناسبات واقعيه و حقيقيه دارند. اگر انسان نماز خود را در اين اوقات بخواند، آن وقت است كه به فوز عظيم نائل مي‌شود. خصوصاً نسبت به اوّل وقت که در روايات تأكيد بسيار شده است.

از امام صادق(عليه السلام) وارد شده كه فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَى الْآخِرِ كَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا»(1) مثل فضيلت اول وقت با آخر وقت، مثل فضيلتي است


1. کافي، چاپ اسلاميه:‌ ج 3، ص 274.

كه آخرت بر دنيا دارد، آيا آخرت قابل مقايسه با دنياست؟ اگر فردي اين روايت را بشنود و متوجه شود اول وقت اينقدر مهم است كه نسبتش با آخر وقت مثل نسبت آخرت به دنياست؟ آيا باز به خود اجازه مي‌دهد كه اين سرمايه عظيم فضيلت اول وقت را به راحتي از دست بدهد و نسبت به آن بي‌اعتنا باشد؟

از وجود مبارك پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) وارد شده كه فرمود: «إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ مِنَ الْخَيْرِ مَا يُعَجَّل‏»(1) خدا از کارهاي خير آنرا بيشتر مي‌پسندد که زودتر انجام شده باشد «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»؛ «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»(2) خداوند رحيم در قرآن کريم نسبت به کار خير و رسيدن به مغفرت الهي، امر به سرعت و شتاب در انجام آن فرموده است.

بنابراين اصل در نماز و نماز کامل، نماز اول وقت است، در عين حال خداوند براي کساني که به جهت ضرورتي موفق به درک فضيلت اول وقت نشوند، زمان نماز را توسعه داده است و آن فرد مي‌تواند نمازش را با تأخير بخواند، اما در حالت عادي اگر اول وقت از دست برود، انسان دچار خسارت بسيار عظيم خواهد شد.

انشاء الله خداوند همة ما را از حافظين وقت صلاة قرار بدهد.


1. کافي، چاپ اسلاميه ج 3، ص 274.:
2. سوره آل عمران: آيه 133.

خلاصه‌ای از اسرار وقت نماز

الف) ایجاد بهجت و سرور برای ملاقات و صحبت با خدا؛

ب) خشیت از خداوند در وقوف در پیشگاه او یعنی در عین سرور و خوشحالی باید حالت خشیت به او دست دهد که شعار کاملین است.

ج) زمان خود شعور و درک دارد و مانند مکان در روز قیامت شهادت می‌دهد، ایام و روزها و شبها هرکدام حقیقت مخصوص به خود را دارد، از این جهت نماز در اول وقت حقیقتی دارد که هرگز نماز در غیر اول وقت نمی‌تواند آن حقیقت را داشته باشد.

د) کسانی که در دنیا به ندای مؤذن زودتر پاسخ گویند، در قیامت زودتر از دیگران مورد لطف و توجه قرار می‌گیرند، کسانی که در دنیا با شنیدن اذان و رسيدن وقت نماز، خوشحالی آنان را فراگیرد، در قیامت هم بشارت و رستگاری سراغ آنان می‌آید.

هـ) اوقات نماز امور اعتباری صرف و محض نیستند، بلکه هرکدام حاکی از یک حقیقت و واقعیت است، نماز ظهر نمازی است که پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در معراج خواندند و هنگامی است که خدا بر پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) درود می‌فرستد و نیز هنگامی است که همه موجودات خداوند را تسبیح می‌کنند. وقت نماز عصر هنگامی است که خطا و ترک اولی از حضرت آدم(عليه السلام) سر زد و زمان مغرب زمان توبه حضرت آدم و زمان عشاء یادآور ظلمت و تاریکی قبر و قیامت است.

63ـ تعيين اوقات نماز در قرآن

خداوند تبارک و تعالي در قرآن كريم نسبت به اوقات نماز عنايت خاصي مبذول فرموده‌اند، در عين اينكه در قرآن پيرامون اصل وجوب نماز، احکام و دستوراتي را بيان و تأكيد فراواني بر اصل اقامة نماز شده افزون بر آن، نسبت به اوقات نماز هم تأكيد ويژه‌اي صورت گرفته است. در آية 238 سورة مباركه بقره امر به مراقبت از نمازها خصوصاً نماز وسطي شده «حَافِظُوا عَلَى الصّلوات وَالصّلاة الْوُسْطَى» كه مفسرين صلاة وسطي را به نماز ظهر تطبيق و تفسير نموده‌اند.

در برخي آيات ديگر خداي تبارك و تعالي به سه وقت از اوقات اشاره و آنرا براي اقامه نماز معين فرموده‌اند مانند آية 114 سورة مباركه هود «أَقِمْ الصّلاة طَرَفِی النّهار وَزُلَفاً مِن اللَّيْلِ» كه مشهور مفسرين «طرفي النّهار» دو طرف روز را صبح و مغرب تفسير کرده‌اند. خداوند مي‌فرمايند نماز را در دو طرف روز، كه يكي صبح است و ديگري مغرب به پادار. و زلفاً من الليل هم اشاره‌ به نماز عشاء دارد. در برخي ديگر از آيات تمام اوقات نماز بيان شده است. در سورة مباركه اسراء «أَقِمْ الصّلاة لِدُلُوكِ الشّمس إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودا» نماز را از دلوک شمس به پا دار، كه مراد از دلوك شمس زماني است كه

خورشيد به دايرة نصف النّهار مي‌رسد، يعني موقع زوال آفتاب و اذان ظهر. البته براي دلوك معاني مختلفي ذكر شده مثل «دلك» به معناي ماليدن. در اينکه چرا از زمان رسيدن خورشيد به دايرة نصف النّهار تعبير به دلوك شمس مي‌شود، توجيهات مخلتفي بيان شده است. برخي گفته‌اند چون بر اثر شدت آفتاب، انسان چشم خودش را مي‌مالد، برخي دیگر گفته‌اند چون خورشيد از دايرة نصف النّهار به سمت مغرب تمايل پيدا مي‌كند، و توجيهات ديگري هم ذكر شده است. بالاخره روشن است كه مراد از دلوك شمس وقت نماز ظهر است و امام باقر(عليه السلام) در روايتي مي‌فرمايند:‌ دلوك شمس همان وقت زوال خورشيد است. اما مراد از غسق ليل، همان نيمه‌شب است، زماني كه شب از نظر تاريكي به نهايت تيرگي مي‌رسد. حال خداوند مي‌فرمايد از هنگام زوال شمس تا نيمه شب آن موقعي كه تاريكي به غايت خود مي‌رسد نماز به پا دار، در اين قسمت از آيه اشاره به چهار نماز شده است: نماز ظهر و عصر، نماز مغرب و عشاء. سپس به وقت نماز صبح اشاره فرموده، یعنی: «وقرآن الفجر» آنچه كه در هنگام طلوع فجر قرائت مي‌شود، در روايات تطبيق نماز صبح شده است.

خداي تبارك و تعالي براي نماز آنقدر اهميت قائل است كه براي اين عبادت وقت خاص تعيين و امر فرموده که بايد در اين اوقات نماز خوانده شود، نبايد كسي توهّم كند اگر انسان بخواهد خدا را عبادت كند چه لزومي دارد كه در وقت معيّني باشد، چرا که هر يک از اين اوقاتي كه خداوند در قرآن كريم معيّن فرموده داراي حقيقت و سرّي است که منحصر به خود آن وقت است، به طوري كه اگر نماز در آن وقت انجام نشود به طور كلي آن حقيقت محقق نخواهد شد. اميدوارم توجّه ما به اين عنايت خدا نسبت به به اوقات نماز سبب شود كه ما هم اهميّت ويژه‌اي براي وقت نماز خود قائل شويم.

64ـ اهميت نماز صبح

إنّ قرآن الفجر کان مشهوداً.

نماز صبح مشهود ملائکه است.


تاکنون بيان شد اگر نمازگزار بخواهد نمازش از حقيقت و باطن برخوردار باشد و آن اسراري كه خداوند در نماز قرار داده محقق شود، بايد به وقت نماز اهميت فوق العاده بدهد و بداند كه خواندن هر نماز در هر يک از اوقات داراي يك اثر خاص است. و قطعاً نمازي كه از انسان فوت مي‌شود ولو از نظر فقهي قضاي آن نماز واجب است، اما آن قضاء در حدي است كه فقط تكليف را از مکلّف ساقط مي‌کند و ما اطمينان نداريم به اينكه آن اسرار و حقايق موجود در نماز اداء در قضاي نماز هم وجود داشته باشد. مسلماً همة آن حقايق وجود ندارد، لذا به وقت نماز اهميت بدهيم.

همچنين بيان شد اگر كسي به قرآن كريم مراجعه كند توجّه و عنايت ويژة خداي تبارك و تعالي را نسبت به وقت نماز ملاحظه مي‌كند، آية شريفه سورة مباركة اسراء «أَقِمْ الصّلاة لِدُلُوكِ الشّمس إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً» به نكتة بسيار مهمي تصريح مي‌نمايد كه اگر کسي به اين نكته

توجّه كند حاضر نيست يك روز نماز صبحش قضا شود، و گرفتار آن خسارت بزرگ و غيرقابل جبران گردد، خداوند در اين آية شريفه مي‌فرمايد «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً» قرآن الفجر يعني نماز صبح و همان چيزي كه در طلوع فجر خوانده مي‌شود مشهود، مورد نگاه و توجّه و شهادت است. اين کلام يعني چه؟ مشهود چه افرادي است؟ چه كساني به نماز صبح اين فرد كه اول طلوع فجر از خواب برمي‌خيزد و اين واجب را انجام مي‌دهد نظاره مي‌کنند؟ وقتي به روايات مراجعه ‌كنيم، روايات مشخص مي‌كند كه نماز صبح مشهود ملائكه شب و روز است، هم ملائكة ليل كه مأموران شب هستند و هم ملائكة روز كه مأموران روز هستند، يعني تنها نمازي كه دو گروه از مأموران و جنود الهي به آن نگاه مي‌كنند و آن را ثبت کرده و شهادت بر آن مي‌دهند و آن را در نامة عمل انسان قرار مي‌دهند نماز صبح است. هم آن گروه از ملائكه‌اي كه در شب مأمور نظارت بر اعمال انسان هستند، اين نماز را نظاره مي‌كنند و هم آن ملائكه‌اي كه كار نظارتشان از روز شروع مي‌شود، البته اين مطلب كه نحوة تغيير و جابجايي ملائکه چگونه است؟ آيا فرشتگانِ شب عروج مي‌كنند و ملائكة روز مي‌آيند؟ بايد در جاي خودش روشن شود،

در کتاب علل الشرائع آمده در روايتي سعيد بن مسيّب از امام سجّاد(عليه السلام) سؤال مي‌کند «مَتَى‏ فُرِضَتِ‏ الصَّلَاةُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ عَلَى مَا هِيَ الْيَوْم» يا «علی ما هم اليوم عليه» چه زماني اين نماز كه امروز مسلمان‌ها در اوقات صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء مي‌خوانند ـ واجب شد؟

«فَقَالَ بِالْمَدِينَةِ حِينَ ظَهَرَتِ الدَّعْوَةُ وَ قَوِيَ الْإِسْلَام»(1) حضرت فرمود: در مدينه وقتي كه دعوت پيامبر آشكار و علني شد و اسلام قوي گرديد نماز به اين صورت فعلي واجب شد.


1. علل الشرايع: ج 2، ص 324.

65ـ نماز صبح مشهود ملائکه شب و روز

إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً.


آنچه كه در علم فقه و نيز از نظر تاريخي مسلم است، اين است که نمازهاي پنج‌گانه آن مقداري كه در ابتدا خداي تبارك و تعالي ‌واجب فرموده بود مجموعاً ده ركعت بود و پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) با آن اختياري كه از طرف خدا داشت هفت ركعت به اين ده ركعت اضافه فرمود، در نهايت هفده ركعت شد. دو ركعت به ظهر اضافه فرمود، دو ركعت به عصر و دو ركعت به عشاء و يك ركعت هم به نماز مغرب.

نكتة بسيار جالبي برحسب برخی از روايات در ذيل اين آية شريفه وارد شده است. در تفسير نور الثقلين(1) بيان داشته است كه «فَلَمَّا صَلَّى‏ الْمَغْرِبَ‏ بَلَغَهُ‏ مَوْلِدُ فَاطِمَةَ(عليها السلام) فَأَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَةً شُكْراً لِلَّهِ عَزَّوَجَل» پيامبر نماز مغرب را دو ركعت خوانده بودند، به حضرت ولادت حضرت فاطمه(عليها السلام) را خبر دادند، حضرت يك ركعت به عنوان شکرانه عنايت حق در تولد حضرت زهرا(عليها السلام) اضافه کردند و از


1. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 201.

آن به بعد نماز مغرب براي هميشه سه ركعت شد. يك ركعت به عنوان نماز شكر به شكرانة عنايت ولادت فاطمة زهرا(عليها السلام) بود .

«فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحَسَنُ(عليه السلام) أَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَتَيْنِ شُكْراً لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ» وقتي به پيامبر خبر ولادت امام مجتبي(عليه السلام) را دادند دو ركعت به عنوان شكر خداي تبارك و تعالي اضافه كردند «فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحُسَيْنُ(عليه السلام) أَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَتَيْنِ شُكْراً لِلَّهِ عَزَّوَجَل» اين بيان براي اين است كه چرا پيامبر هفت ركعت را به نمازها اضافه فرمود. يعني هر كدام به شكرانة ولادت فاطمة زهرا(عليها السلام)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام)، كه البته در اين روايت كه خوانديم امير المؤمنين(عليه السلام) نبود.

در روايت سعيد بن مسيب امام سجّاد(عليه السلام) مي‌فرمايد: هنگامي که در مدينه اسلام قوي گرديد و خداوند جهاد را واجب نمود «زَادَ رَسُولُ اللهِ ص فِي الصَّلَاةِ سَبْعَ رَكَعَاتٍ فِي الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وَ فِي الْعَصْرِ رَكْعَتَيْنِ وَ فِي الْمَغْرِبِ رَكْعَةً وَ فِي الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَكْعَتَيْنِ وَ أَقَرَّ الْفَجْرَ عَلَى مَا فُرِضَتْ بِمَكَّةَ لِتَعْجِيلِ عُرُوجِ مَلَائِكَةِ اللَّيْلِ إِلَى السَّمَاءِ وَ لِتَعْجِيلِ نُزُولِ مَلَائِكَةِ النَّهَارِ إِلَى الْأَرْضِ»(1) نماز صبح را به همان صورت كه قبلاً در مكه واجب شده بود، و به خاطر شتاب ملائكة شب در عروج به آسمان و عجله ملائكة روز به نزول در زمين تثبيت کرد. «فَكَانَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ وَ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ يَشْهَدُونَ مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) صَلَاةَ الْفَجْرِ» هم ملائكة ليل و هم ملائكة نهار با پيامبر، شاهد بر نماز فجر هستند.

«فَلِذَلِكَ قَالَ اللهُ تَعَالَى إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً لِيَشْهَدَهُ الْمُسْلِمُونَ وَ لِيَشْهَدَهُ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ وَ مَلَائِكَةُ اللَّيْل» اينكه نماز صبح مشهود است يعني مشهود ملائكة ليل و ملائكة نهار است که آنرا ملاحظه مي‌كنند و به آن شهادت مي‌دهند.

در روايت ديگر آمده «فَإِذَا صَلَّى الْعَبْدُ الصُّبْحَ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أُثْبِتَتْ لَهُ مَرَّتَيْنِ أَثْبَتَهَا مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَار»(2) وقتي بنده‌اي نماز صبح را هنگام طلوع فجر


1. علل الشرايع:‌ج 2، ص 324.
2. کافي، چاپ اسلاميه:‌ج 3، ص 283.

بخواند دو بار براي او نوشته مي‌شود، هم ملائكة ليل آن را ثبت مي‌كنند و هم ملائكة نهار، بنابراين اگر انسان توجّه كند كه نماز صبح چنين عظمت و خصوصيتي دارد هرگز به خود اجازه نخواهد داد كه نماز صبح او قضا شود.

66ـ لزوم اهتمام بر قضا نشدن نماز صبح

إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً.


از قرآن كريم استفاده كرديم كه نماز صبح مشهود فرشتگان شب و ملائكة روز است. انسان بايد به اين نكته توجّه كند كه اگر انجام نماز صبح از زمان طلوع فجر بگذرد و يك ساعت، نيم ساعت بعد از طلوع فجر خوانده شود، دیگر اين اثر و اين خصوصيت را نخواهد داشت. اگر کسي مي‌خواهد نمازش مورد شهادت و نظر ملائكة ليل و نهار باشد بايد آنرا اول طلوع فجر كه هنگام صعود و عروج ملائکه شب به آسمان و وقت نزول ملائكة نهار بر زمين است بخواند تا اين دو گروه از فرشتگان نماز او را ثبت كنند، ظاهر روايت اين است كه هر ثبتي ارزش و اثر خاص خود را دارد، برادران و خواهران ايماني حتماً نسبت به نماز صبح‌شان مقيّد باشند و در آن سهل‌انگاري نکنند. بدانند آثار بزرگ و برکات فراواني در نماز اول وقت صبح وجود دارد.

در زمان حيات آيت الله العظمي فاضل لنکراني رضوان الله تعالي عليه، پيرمردي از كشور آذربايجان شوروي خدمت ايشان آمده بود، نكته‌اي را گفت كه واقعاً تعجب کردیم و به حال‌ او غبطه خورديم. آن پيرمرد گفت در تمام دوران

كمونيستي يك بار نماز صبح او قضا نشده است، اين چه لذّتي دارد، فردي که 70 ـ 80 سال عمر كرده وقتي به گذشتة خود نگاه مي‌كند و مي‌خواهد به اعمالش نمره بدهد، به نماز خود مي‌نگرد مي‌بيند الحمدلله هيچ يك از نمازهايش قضا نشده، و اگر همين لحظه از دنيا برود نمازي بر ذمّة او وجود ندارد. اما برخي ديگر از انسان‌ها که سن کمتري هم دارند وقتي به گذشتة خود نگاه مي‌كنند مي‌بينند برخي از نمازهايشان قضا شده! حالا به جاي اينكه به سرعت مبادرت به قضاي آن کرده و تكليف خود را انجام دهند، آنرا به امروز و فردا واگذار مي‌كنند تا پايان عمرشان فرا مي‌رسد و موفق به انجام قضاي آن هم نمي‌شوند، بعد از مرگ هم معلوم نيست ورثه او اين كار را انجام بدهند.

بنابراين نسبت به گذشتة خود تأمل کنيم اگر احتمال مي‌دهيم نمازي از ما فوت شده حتماً آن را قضا كنيم. آيه‌ شريفه «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً» يادمان باشد، شب كه مي‌خواهيم بخوابيم از خداي تبارك و تعالي استمداد كنيم، خدايا تو خودت ما را براي نماز صبح بيدار كن، خدايا تو عنايت كن و ما را به محفل نوراني خود و به بزم عاشقان و مناجات كنندگان خودت راه بده، شما امتحان كنيد، بزرگان ما بارها فرمودند نمي‌شود انسان شب از خدا طلب كند، حتي نماز شب را، اما موفق به نماز شب نشود. به جاي اينكه به اين و آن سفارش كنيم كه ما را براي نماز صبح بيدار كنيد از خدا و ملائكة الهي بخواهيم، از آنهايي كه دائماً بيدارند و توجّه دارند.

حال اگر واقعاً دغدغه داشته باشيم، چنانچه يك روز صبح از خواب بلند شويم و ببينيم نيم ساعت از اذان گذشته، بگوئيم عجب! ملائكة ليل رفتند و شاهد نماز امروز نبودند و اين چه خسارت بزرگي است! اگر يك مقدار اين حال را در خود ايجاد كنيم مطمئن باشيد كه هميشه هنگام اذان صبح براي نماز و مناجات با خداي تبارك و تعالي بيدار هستيم، معناي اين آيه را همه‌ بدانند و به ذهن بسپارند، در حال راه رفتن اين را با خود زمزمه کنند «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً»

وقتي براي نماز صبح برمي‌خيزند نگاهي به آسمان اندازند و ببينند ملائكة الهي را، ملائكة شب كه فوج فوج به سوي آسمان مي‌روند و ملائكة روز كه گروه گروه به سوي زمين مي‌آيند، به آنها سلام كنند. اين ارتباط را با آنها برقرار كنيم تا انشاء الله از نماز خود لذت ببريم.

67ـ سرّ اوقات نماز در پاسخ پيامبر(ص) به عالم يهودي

مرحوم صدوق از امير المؤمنين(عليه السلام) نقل مي‌فرمايد:(1) «جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله وسلم) فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ» گروهي از يهودي‌ها خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) رسيدند. عالم‌ترين فرد اين گروه سوالهايي از پيامبر پرسيد در ضمن آنها اين سؤال بود.

«أَخْبِرْنِي‏ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ فَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ هَذِهِ الْخَمْسَ الصَّلَوَاتِ فِي خَمْسِ مَوَاقِيتَ عَلَى أُمَّتِكَ فِي سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ» به چه دليل خداي تبارك و تعالي اين پنج نماز را در پنج وقت بر امّت تو واجب كرده است؟

«فَقَالَ النَّبِيُّ(صلي الله عليه وآله وسلم): إِنَّ الشَّمْسَ عِنْدَ الزَّوَالِ لَهَا حَلْقَةٌ تَدْخُلُ فِيهَا» حضرت فرمودند: هنگام زوال حلقه‌اي است كه خورشيد داخل آن حلقه مي‌شود، (شايد اين اشاره به همان دايرة نصف النّهار باشد كه وقتي خورشيد به اين دايرة نصف النّهار مي‌رسد، هنگام نماز ظهر مي‌رسد).

«فَإِذَا دَخَلَتْ فِيهَا زَالَتِ الشَّمْسُ‏ فَيُسَبِّحُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ دُونَ الْعَرْشِ‏ بِحَمْدِ رَبِّي‏ جَلَّ جَلَالُهُ» پيامبر فرمود در آن زمان ـ يعني زمان نماز ظهر و زمان زوال شمس ـ هر


1. من لا يحضره الفقيه، ج 1 ص 211.

چيزي كه تحت العرش و دون العرش است، همة موجودات خدا را تسبيح مي‌كنند.

«وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي يُصَلِّي عَلَيَّ فِيهَا رَبِّي» هنگام زوال و وقت نماز ظهر آن زماني است كه خداي متعال بر من درود مي‌فرستد. «فَفَرَضَ اللهُ عَلَيَّ وَ عَلَى أُمَّتِي فِيهَا الصَّلَاةَ وَ قَالَ‏ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ» خداوند در اين زماني كه خودش بر من درود مي‌فرستد و موجودات تحت العرش همه در حال تسبيح او هستند، بر من و امّتم نماز ظهر را واجب فرمود، اين خصوصيت نماز ظهر و وقت نماز ظهر است.

بنابراين تصور نشود وقت نماز ظهر يك بخش از تقسيمي است كه خدا نسبت به 24 ساعت شبانه‌روز نموده است و در وقت زوال شمس نماز ظهر و در طلوع فجر نماز صبح را قرار داده است، خير.، در تمام اين اوقات حكمت‌ها وجود دارد، اگر انسان بداند هنگام نماز ظهر وقتي است كه خداي تبارك و تعالي به پيامبر درود مي‌فرستد، همة موجودات آن زمان خدا را تسبيح مي‌كنند، اين انسان هم همراه اين قافله شده و خود را در درياي تسبيح كنندگان و خيل عشاقان و مسبّحين قرار مي‌دهد.

مي‌فرمايد: «وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي يُؤْتَى فِيهَا بِجَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُوَافِقُ تِلْكَ السَّاعَةَ أَنْ يَكُونَ سَاجِداً أَوْ رَاكِعاً أَوْ قَائِماً إِلَّا حَرَّمَ اللهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّار» آن وقتي كه شب به نهايت تاريكي خود مي‌رسد كه همان نيمة شب است مي‌فرمايد اين ساعتي است كه در قيامت جهنم را حاضر و مجرمين را به جهنم مي‌برند. هيچ مؤمني در اين ساعات در حال سجده يا ركوع يا قيام نمي‌باشد إلاّ اينكه خداي تبارك و تعالي جسد او را بر آتش جهنم حرام مي‌كند.

68ـ سرّ تعيين وقت نماز عصر

اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه روايتشان از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) پيرامون اسرار اوقات نماز مي‌فرمايند: «وَأَمَّا صَلَاةُ الْعَصْرِ فَهِيَ السَّاعَةُ الَّتِي أَكَلَ آدَمُ(عليه السلام) فِيهَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْجَنَّةِ» اينكه در وقت عصر نماز عصر واجب شده براي اين است كه در اين زمان حضرت آدم از آن شجرة ممنوعه خورد، حضرت آدم از اين كار نهي شده بود، لذا خدا او را از بهشت اخراج كرد.

«فَأَمَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُرِّيَّتَهُ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ اخْتَارَهَا لِأُمَّتِي فَهِيَ مِنْ أَحَبِّ الصَّلَوَات‏ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَوْصَانِي أَنْ أَحْفَظَهَا مِنْ بَيْنِ الصَّلَوَات» سپس خداي تبارك و تعالي نماز عصر را در اين وقت براي ذريّة آدم تا روز قيامت واجب كرد. «وَ اخْتَارَهَا لِأُمَّتِي» و اين نماز را براي امت من برگزيد و اين نماز از محبوب‌ترين نمازها نزد خداوند متعال است به طوري كه پيامبر مي‌فرمايد خداوند به من سفارش فرموده كه در ميان نماز‌ها بر اين نماز محافظت بيشتري داشته باشم.

در اين حديث حکمت تعيين وقت نماز عصر واضح و روشن گرديده است، يعني انسان به هنگام عصر بايد به ياد آورد چگونه آدم ابوالبشر(عليه السلام) مرتكب آن

ترك اولي شد و از بهشت رانده گشت و بر ذريه و اولاد اوست که در اين وقت با خواندن نماز عصر در حقيقت آن نقيصه را جبران کرده و خود را از آثار آن خطا دور کنند و از اين جهت است كه نماز عصر محبوب‌ترين نمازها در نزد خداي تبارك و تعالي است. يعني ما مي‌خواهيم در وقت نماز عصر به خداوند عرض كنيم كه اگر آدم چنين ترك اولايي را مرتكب شد ما با خواندن اين نماز مي‌خواهيم اطاعت و بندگي، انقياد و عبوديّت خود را ابراز كنيم، اگر آدم آن خطا را كرد ما با عبادت و بندگي اعلام مي‌کنيم كه نمي‌خواهيم با حضرت حق مخالفت و عصيان كنيم، يعني اين نماز عصر يك رنگ خاص دارد و يك امتثال مضاعف است، نفس نماز امتثال امر و اطاعت خداست اما با توجّه به آن سابقة تاريخي كه نسبت به حضرت آدم وجود دارد، ما كه ذريّة آدم هستيم مي‌خواهيم با خواندن نماز عصر علاوه بر امتثال، به خداي تبارك و تعالي عرض كنيم كه خدايا ما نمي‌خواهيم مرتكب خطا شويم و از دايرة انقياد و عبوديّت و بندگي تو خارج شويم.

69ـ سرّ تعيين وقت نماز مغرب و عشاء

در روايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مورد تعيين وقت نماز مغرب دانستیم كه وقت مغرب وقتي است كه خداوند توبه آدم را پذيرفت، اصولاً همين که انسان به خاطر آورد كه در اين وقت جدّ ما آدم ابوالبشر و آن نبيّ بزرگ توبه‌اش پذيرفته شده، ما هم به ياد توبه مي‌افتيم. فلذا نماز ما حقيقت ديگري پيدا کرده و به عنوان يك توبة عملي واقع مي‌شود ولو اينكه هر نمازي توبه است، اما در وقت نماز مغرب، وقتي انسان به ياد اين خصوصيت مي‌افتد عملاً توبه تحقق پيدا مي‌كند. توبة آدم هم به اين نحو انجام شد كه سه ركعت نماز خواند، يك ركعت به خاطر خطايي كه خود مرتکب شده بود، يك ركعت به خاطر خطايي كه حوا كرده و يك ركعت هم به عنوان توبه‌اي كه بايد انجام مي‌داد.

«فَفَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ هَذِهِ الثَّلَاثَ رَكَعَاتٍ عَلَى أُمَّتِي» خداي تبارك و تعالي اين سه ركعت را بر امّت من واجب کرد. البته در برخي از روايات ديگر آمده كه اين ركعت سوم ركعتي است كه وقتي ولادت فاطمه زهرا سلام الله عليها به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) بشارت داده شد خود پيامبر اضافه فرمودند. و اين منافاتي ندارد، ممكن است كه خود آدم(عليه السلام) سه ركعت خوانده باشد و بعد خداي تبارك و تعالي

تخفيفاً بر امت آنرا دو ركعت قرار داده باشد، چون خدا علم داشت كه آن يك ركعت را مجدداً پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به عنوان فرض النّبي اضافه خواهد فرمود و لذا بر اين ركعت سوم، هم عنوان توبة آدم و هم عنوان شكرانة ولادت فاطمة زهرا، هر دو عنوان منطبق است و از اين جهت اشكالي ندارد.

نكتة بسيار مهم اين است كه پيامبر مي‌فرمايد «وَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي يُسْتَجَابُ فِيهَا الدُّعَاءُ فَوَعَدَنِي رَبِّي عَزَّوَجَلَّ أَنْ يَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ فِيهَا» وقت نماز مغرب وقتي است كه وقت استجابت دعاست، خدا به پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) وعده فرموده است كه در وقت نماز مغرب دعاي او را مستجاب مي‌كند و نه فقط دعاي پيامبر، بلکه هر كسي كه در وقت مغرب دعا كند و خدا را بخواند خدا دعاي او را مستجاب مي‌كند. نماز مغرب همان نمازي است که خداوند متعال در آيه کريمه «فَسُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ»(1) بدان اشاره فرموده است. «وَ هِيَ الصَّلَاةُ الَّتِي أَمَرَنِي رَبِّي بِهَا فِي قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: فَسُبْحانَ اللهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ».

«وَ أَمَّا صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّ لِلْقَبْرِ ظُلْمَةً وَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ظُلْمَةً» هم در قبر ظلمت و تاريكي وجود دارد و هم در روز قيامت. خدا امر به نماز عشاء فرموده به جهت آنکه نماز عشاء سبب روشن شدن قبر ماست و تاريكي آن را از بين مي‌برد. اينها نكاتي است كه انسان را براي نماز آماده مي‌كند، هر چند نيّت انسان بر نماز بايد همان اطاعت پروردگار تبارك و تعالي باشد، اما بدانيم اين مصداق از اطاعت ظلمت قبر و قيامت را هم از بين مي‌برد.

«أَمَرَنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُمَّتِي بِهَذِهِ الصَّلَاةِ لِتُنَوِّرَ الْقَبْرَ وَ لِيُعْطِيَنِي وَ أُمَّتِيَ النُّورَ عَلَى الصِّرَاطِ» حقيقت نماز عشاء در روز قيامت نور است براي عبور از صراط و نجات از ظلمات قبر و قيامت. حال با توجّه به اين خصوصيات، آيا به خود اجازه مي‌دهيم نماز عشاءمان را با توجّه و حضور قلب نخوانيم؟ و اين وقت عزيز را ضايع كنيم و از بين ببريم؟


1. سوره روم: آيه 17.

«وَمَا مِنْ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى صَلَاةِ الْعَتَمَةِ(1) إِلَّا حَرَّمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَسَدَهَا عَلَى النَّارِ وَ هِيَ الصَّلَاةُ الَّتِي اخْتَارَهَا اللهُ تَعَالَى وَ تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ لِلْمُرْسَلِينَ قَبْلِي‏» هيچ گامي به سوي نماز عشاء برداشته نمي‌شود مگر آن‌که خداوند متعال آن قدم را بر آتش جهنم حرام مي‌کند و عشاء نمازي است که خداوند براي انبياء گذشته بيان فرموده است.

پس بدانيد تعيين اوقات نماز هر كدام جهت خاصي دارد، نماز صبح مشهود ملائكه است و زمان آن طلوع فجر است که ملائکه شب و روز هر دو شاهد بر آن هستند، نماز ظهر هنگامی است كه خدا درود به پيامبر مي‌فرستد و همه موجودات تسبيح حق مي‌گويند. نماز عصر در وقتي است كه آدم مرتكب آن خطا و ترك اولي شد و توبه کرد. هنگام نماز مغرب وقت پذيرفته شدن توبة آدم است وقت نماز عشاء يادآور ظلمت قبر و قيامت است، و نماز عشاء براي نجات از آن ظلمت است.

خداوند همة ما را از نمازگزاران واقعي قرار بدهد، انشاء الله.


1. صلاة العتمه همان نماز عشاء است.

70ـ عقوبت بي‌توجهي به وقت نماز

دقت در آيات شريفه سوره ماعون، ضرورت و اهميت توجّه به وقت نماز را بيشتر نمايان مي‌کند، در آياتي از اين سورة شريفه آمده: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» خداي تبارك و تعالي در اين آيه در مقام تهديد عظيم و شديدي برآمده و مي‌فرمايند «ويلٌ للمصلّين» ويل يا به عنوان عذاب شديد است و يا به معناي مكاني است كه عذاب شديد در آن مكان وجود دارد. قبل از اين آية شريفه خداوند مي‌فرمايد «أَرَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ‌‍ * فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ‌‍ * وَ لا يَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ المسکين» كثيري از مفسرين در اين مقام برآمدند كه آية «فويلٌ للمصلّين» را مرتبط با آيات قبل كنند، در حالي كه خداي تبارك و تعالي بعد از اينكه در اول اين سوره با تکذيب کنندگان روز قيامت و کساني که يتيمان را از خود مي‌رانند و مساکين را از طعام محروم مي‌کنند برخورد بسيار شديدي مي‌کند، سپس مطلب مستقلي را بيان مي‌كند كه اين خود حاكي از اهميت آن مطلب است و محققين در علوم قرآن معتقدند كه آيات اول سورة ماعون مكي است و از فويلٌ للمصلّين تا آخر مدني مي‌باشد كه مي‌فرمايد واي برنمازگزاران «الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» كساني كه در نمازشان سهل‌انگاري مي‌كنند و

براي وقت نماز ارزش و اهميتي قائل نيستند و آن را به تأخير مي‌اندازند، اول وقت اگر صداي اذان را بشنوند پيش خود مي‌گويند فعلاً كارهاي مهمتري داريم نماز را بعداً خواهيم خواند و توجهي به وقت نماز نمي‌كنند. حالا يا آنرا از اول وقت تأخير مي‌اندازند و يا خداي نکرده به طور كلي مي‌گويند اگر در وقت نخوانديم خداوند قضاي نماز را قرار داده و خارج از وقت مي‌خوانيم، در حالي كه بايد به اين نكته توجّه داشته باشند اگر كسي نماز خود را عمداً به تأخير افکند و خارج از وقت نماز بخواند، ولو اينكه نمازش قضا مي‌شود و بايد قضاي آن را انجام بدهد ولي خود اين كار يك معصيت بزرگ است. و در آية شريفه «الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» نفرموده كساني كه در بين نماز يا در هنگام نماز سهل انگاري مي‌كنند، فرموده كساني كه از نماز سهو مي‌كنند، سهو از نماز يعني ترك نماز در اول وقت يا ترك نماز در اصل وقت، يا اساساً خداي نكرده به طور كلي كسي بخواهد در برخي از روزها، در برخي از زمان‌ها و مناسبت‌ها نمازش را ترك كند، بگويد حالا جشني وجود دارد، عروسي وجود دارد، به اين مناسبت يك روز آنرا تأخير بيندازيم و بعداً قضا آن را خواهيم خواند.

ملاحظه مي‌فرماييد كه در اين آية شريفه خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» ويل براي نمازگزاراني كه اين گونه نسبت به نماز برخورد مي‌كنند و مع الأسف در ميان مسلمان‌ها و مؤمنين افرادي هستند که گاهي هم ممكن است اول وقت نماز بخوانند اما بیشتر اوقات بي‌مبالاتي کرده و به وقت نماز اهميت نمي‌دهند. اين آية شريفه سورة ماعون را بايد هميشه در نظر داشته باشيم، مبادا در همان حالي كه نماز مي‌خوانيم مشمول اين آية شريفه بشويم كه «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» البته نكات دقيق تفسيري ديگري هم در اين آية شريفه وجود دارد كه در جاي خود بيان شده است.

بنابراين بايد مسلمان‌ها و خصوصاً شيعيان توجّه داشته باشند كه يكي از أمّتيازات و ويژگي‌هاي شيعه بايد اين باشد كه نسبت به مواقيت نماز اهتمام

داشته و به آن بسيار اهميت بدهند.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَى الْآخِرِ كَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا»؛(1) فضيلت اول وقت نسبت به آخر وقت مثل فضيلت آخرت نسبت به دنياست.


1. کافي: چاپ اسلاميه، ج3، ص274.

باب چهارم: سر استقبال و ایستادن به سوی کعبه

71ـ لزوم توجّه به کعبه

از مباحثي كه در اسرار نماز بايد به آن توجّه شود مسئلة قبله و ايستادن نمازگزار به سوي كعبه است. يکي از شرايط صحّت نماز اين است كه نمازگزار به سوي کعبه بايستد و نماز بخواند به طوري كه اگر عمداً مقدار کمی انحراف از جهت قبله داشته باشد مضرّ به صحّت نماز اوست. نكته‌ مهم اين است كه سرّ استقبال به کعبه در باب نماز چيست؟ از طرفي در آيات شريفة قرآن آمده، «للَّهِِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ»(1) مشرق و مغرب براي خداست و هرکجا روي نمایید، آنجا وجه خداست انسان به هر طرف و جهتي كه رو کند آنجا خالي از خدا نيست، ما هيچ جهتي از جهات عالم را نداريم كه بگوئيم در آن جهت خداي تبارك و تعالي حضور ندارد، نمي‌توان گفت خدا در آسمان است و در زمين نيست، نمي‌توان گفت خدا در كعبه است و در جاي ديگر نيست. عقل هم چنين ادراكي دارد و حکم مي‌کند آن موجودي كه همة اين عالم و تمام ممكنات و تمام موجودات ماسواي خود را آفريده بايد نسبت به همه احاطه داشته باشد، بايد در همه‌ جا حضور داشته باشد و نمي‌توانيم عقلاً جايي را تصور كنيم كه آنجا خداي


1. سوره بقره: آيه 115.

تبارك و تعالي وجود نداشته باشد. با توجّه به اين مطلب چرا بايد نماز به سمت كعبه خوانده شود؟‌ چه سرّي در اين مسئله وجود دارد؟ به طوري كه اگر نماز به آن طرف نباشد ولو اينكه کسي تمام عمر نمازش را به سوي جهت‌هاي ديگر بخواند اين نماز مورد قبول خدا نيست. براي روشن شدن مطلب ابتدا بايد مقدمه‌اي را بيان كنيم. اساساً به سوي كعبه بودن اختصاص به نماز ندارد، اگر به فروع فقهيه و متون روايي مراجعه کنيم، امور زيادي را مي‌يابيم که انجام آن بايد به سمت كعبه باشد، ذبح قرباني اگر به سوي قبله نباشد آن قرباني حلال و تزکيه نمي‌شود. و نیز مستحب است شخصي را كه در حال احتضار و جان دادن است به سوي قبله قرار بدهيم، وقتي ميت دفن مي‌شود بايد صورت او به سوي قبله باشد. حتي در نشستن معمولي بهتر است كه انسان به سوي قبله بنشيند. در بيان خصوصيّات شخصي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «كَانَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) أَكْثَرَ مَا يَجْلِسُ تُجَاهَ الْقِبْلَة»(1) غالباً به سمت قبله مي‌نشست.

همچنين حماد بن عثمان مي‌گويد: « رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) يَجْلِسُ فِي بَيْتِهِ عِنْدَ بَابِ بَيْتِهِ قُبَالَةَ الْكَعْبَة»(2) امام صادق(عليه السلام) در خانه‌اش به سمت كعبه مي‌نشست.

در روايات باب زراعت هم وارد شده: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ‏ تَزْرَعَ‏ زَرْعاً فَخُذْ قَبْضَةً مِنَ الْبَذْرِ وَ اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَة» وقتي مي‌خواهيد زراعت کنيد بذر را برداشته و به سوي قبله ايستاده و بگوئيد: «وقل أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(3) كه خوب است كشاورزان ما به اين روايت توجّه كنند و موقع كاشت اين آية شريفه را رو به قبله بخوانند و بعد سه مرتبه بگويند «الله الزّارع» خدا زارع است. پس مسئلة استقبال قبله اختصاص به نماز ندارد و در حالات و امور ديگر هم وجود دارد، اين مطلب روشن مي‌كند كه يك سرّ و حقيقتي در كعبة معظمه وجود دارد كه مي‌بايد بندگان امور مهمة خود را به آن سمت انجام بدهند.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج2، ص 661.
2. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2، ص 662.
3. کافي، چاپ اسلاميه:‌ ج 5، ص 262.

72ـ سرّ اهميت کعبه و قبله قرار گرفتن آن

به عنوان مقدمه بیان شد به سوي قبله بودن اختصاص به حال نماز ندارد در بسياري از امور مثل ذبح قرباني، زراعت و حتي نشستن معمولي، مسئلة استقبال قبله مطرح است. و در روايات وارد شده كه يكي از شرايط استجابت دعا اين است كه انسان به سوي قبله بايستد و با خداي تبارك و تعالي مناجات كند.

صفوان جمال مي‌گويد(1) «شَهِدْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ قَبْلَ التَّكْبِيرِ» امام صادق(عليه السلام) را ديدم قبل از اينكه تكبير بگويد به سوي قبله مي‌ايستاد و عرض مي‌كرد:

«اللهُمَّ لَا تُؤْيِسْنِي مِنْ رَوْحِكَ‏ وَ لَا تُقَنِّطْنِي‏ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ لَا تُؤْمِنِّي مَكْرَك‏»، پروردگارا مرا مأيوس و نااميد از رحمتت مگردان و از مکر خود ايمن مساز» مي‌بينيم كه دعا هم بايد به سمت قبله باشد. حتي در مورد زن‌هايي كه عذر شرعي در انجام نماز دارند مستحب است وضو بگيرند و هنگام نماز در همان محلي که معمولاً نماز مي‌خوانند، رو به قبله بنشينند و به اندازة يك نماز معمولي ذكر خدا بگويند. پس روشن شد كه استقبال قبله اختصاص به حال نماز ندارد و


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2، ص 544.

لذا همة توجه‌ها را بايد معطوف به اين نکته كنيم كه كعبه چه خصوصيتي دارد؟ و چه رمز و حقيقتي در آن نهفته است؟حسب تعبير امام خمینی رضوان الله عليه در كتاب سرّ الصّلاة کعبه امّ القري و مركز بسط زمين است.(1)

در روايتي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) وارد شده است «سُمِّيَتِ‏ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لِأَنَّهَا وَسَطُ الدُّنْيَا»(2) کعبه به اين نام نهاده شده چون مركز ثقل عالم است، اولين نقطه‌اي است كه بعد از جريان كشتي نوح از آب بيرون آمد، قرآن هم در سورة نازعات مي‌فرمايد «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا»(3) كعبه ام القري و مركزيّت دارد. ما مي‌توانيم در اينجا اين تعبير را داشته باشيم كه كعبه وجه خداي تبارك و تعالي در اين عالم أرض است.

مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي رضوان الله عليه مي‌فرمايد: خدا در هر عالمي نسبت به اهل آن عالم وجهي دارد، در عالم دنيا هم نسبت به اهل زمين وجه خدا كعبة معظمه است، يعني خداوند اينطور مقرّر فرموده كساني كه مي‌خواهند بر روي زمين به سوي خداي تبارك و تعالي توجّه کنند رو به کعبه نمایند. ما وقتي كه به سوي كعبه مي‌ايستيم معنايش اين است كه توجّه خود را از هر چه كه غير خداست برگردانده و فقط رو به سوي خداي تبارك و تعالي مي‌كنيم. وجه خدا بدين معنا نيست که بگوئيم خدا وجه و صورت ظاهري دارد بلکه وجه يعني مظهري كه انسان به وسيلة آن مي‌تواند متوجه به حق بشود، و رو به سوي او کند گر چه در همة حالات خدا بر انسان احاطه دارد و انسان مي‌تواند با او راز و نياز كند، اما در حال نماز چون وجه خدا در زمين كعبة معظمه است، نمازگزار بايد آن را مورد توجّه و استقبال قرار دهد.

انسان نمازگزار در همه حال چه ايستاده يا نشسته و يا حتي اگر مجبور است نمازش را خوابيده بخواند بايد توجّه به كعبة معظمه داشته باشد.


1. سرّ الصلاة (معراج السالکين): ص65.
2. من لا يحضره الفقيه:‌ج 2، ص 190.
3. سوره نازعات: آيه 30.

73ـ قبله وامنيت معنوي

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد:

كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ‏ اللهِ عَلَيْهِ إِذَا أَهَلَّ هِلَالَ شَهْرِ رَمَضَانَ أَقْبَلَ إِلَى الْقِبْلَة؛(1)

اميرالمؤمنين(عليه السلام) وقت حلول و فرا رسيدن هلال ماه مبارک رمضان رو به قبله نموده و شروع به دعا مي‌كرد.


از اين نکته که در انجام امور مهمه رعايت جهت قبله لازم است، نتيجه گرفتيم در كعبة معظمه يك رمز و سرّي وجود دارد كه بايد بدانيم آن سرّ چيست؟ در برخي از روايات چنين آمده كه قبله عنوان امن را دارد. امير المؤمنين(عليه السلام) فرمود: «لَا يَجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ يُصَلِّيَ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ‏ لِأَنَ‏ الْقِبْلَةَ أَمْن‏»(2) نمازگزار وقتي در حال خواندن نماز است جلوي خود شمشير قرار ندهد، چون قبله محل امن الهي است، با دقت در اين عبارت می‌توانیم اين نكته را استفاده كنيم كه ايستادن به سوي كعبة معظمه، يك امنيّت روحي و معنوي براي انسان ايجاد مي‌کند، يعني در حقيقت همانطور كه خداوند محيط كعبه و مكة معظمه را به عنوان حرم امن قرار داده


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 4، ص 74.
2. من لا يحضره الفقيه:‌ج 1، ص 250.

است اين امنيت فقط به فردي كه داخل آنجا شود اختصاص ندارد! بلكه فوق اين امنيت ظاهري است، انسان وقتي كه به سمت قبله مي‌ايستد، خداي تبارك و تعالي براي او امنيّتي ايجاد مي‌كند که اگر به سمت جهات ديگر بايستد اين امنيت وجود نخواهد داشت، هر چند در جهات ديگر هم خدا هست اما اين امنيتي كه ارادة حق تبارك و تعالي به آن تعلق پيدا كرده نيست. بر حسب اين روايت نمازگزار در نماز بايد آنقدر خود را در حرم امن خدا بداند كه نبايد شمشيرش را براي دفاع از خود در پيش رو قرار دهد، قطعاً اين حديث امنيت معنوي و باطني را افاده مي‌كند، يعني انساني كه رو به سمت قبله کرده است، فكر و قلب و عقل و نفس او از وسوسه‌ها و از افكار شيطاني دور مي‌شود، يعني در اين حالت خداوند مقدار زيادي شيطان را محدود مي‌كند.

خداي تبارك و تعالي همانطور كه در ماه رمضان دست و پاي شيطان را مي‌بندد، وقتي هم نمازگزار به سوي كعبه و خدا مي‌ايستد، امنيتي را براي او ايجاد مي‌كند و به همين جهت در برخي از روايات از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده است «إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ فَكَانَ هَوَاهُ وَ قَلْبُهُ إِلَى اللهِ تَعَالَى انْصَرَفَ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»(1) اگر بنده‌اي براي نماز قيام كند و در طول نماز وجه و فكر و قلب او متوجه خدا باشد، در پايان نماز گناهان او از بين مي‌رود و مثل روزي مي‌شود که از مادر زاده شده است. قرار گرفتن ظاهر بدن به سوي قبله مقدمه است براي آنکه وجه باطن يعني قلب و روح ما به خداي تبارك و تعالي توجّه پيدا كند. اينكه فرموده‌اند قبله امنيت است، يعني خداي تبارك و تعالي از نمازگزار مراقبت کرده و آلودگي‌ها را از او دور مي‌كند، نمي‌گذارد گرفتار اقسام وسوسه‌ها شود، همة شرايط را فراهم مي‌كند تا اين بنده با او مناجات و راز و نياز كند، اين يكي از نكات مهمي است كه در باب قبله بايد به آن توجّه داشته باشيم.


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 81، ص 261.

74ـ هماهنگي ظاهر و باطن در توجّه به خدا

در پاسخ به اين سؤال که چرا نمازگزار بايد نماز خود را به سوي كعبة معظمه بخواند؟ در اين شرطيت قبله براي مصلّي چه حكمت و رمز و رازي وجود دارد؟ شهيد ثاني اعلي الله مقامه الشريف مي‌فرمايد:(1) «أمّا الاستقبال فهو صرفٌ لظاهر وجهك عن سائر الجهات إلی جهة بيت الله تعالی» استقبال به قبله اين است كه انسان ظاهر بدن و روي خود را از تمام جهات برگردانده و به سمت کعبه و خانه خدا توجّه کند. اين بدين معناست كه مي‌خواهد به خدا عرض كند كه خدايا از دنيا و آنچه در اوست، و از آنچه كه رنگ تو را ندارد روي گردانم و مي‌خواهم ظاهر و باطن وجود خود را متوجه به سوي تو نمايم. اگر نمازگزار توجّه به اين امر داشته باشد چقدر بر نيّت نماز او اثر دارد؟ چقدر اين نماز معنوي‌تر، خالص‌تر و با روح‌تر انجام مي‌شود. لذا در روايات وارد شده در نماز آن طور باشيد كه گويا خدا را مي‌بينيد و اگر شما خدا را نمي‌بينيد او شما را مي‌بيند.

بعد شهيد ثاني مي‌فرمايد «أفتری أنّ صرف القلب عن سائر الامور إلی امر الله تعالی ليس مطلوباً منك» مي‌فرمايد دقت نما فقط صرف توجّه قلب به خدا و اينکه


1. التنبيهات العليه:‌ ص 105.

در قلب تو چيزي غير از خدا نباشد، مطلوب نيست! همانطور كه اگر قلب حرم خداست و بايد غير خدا در آن ساكن نشود و توجّه به غير او نكند، بدن ظاهري تو هم بايد فقط متوجه خدا باشد. از امر خداوند به ايستادن به سوي کعبه نتيجه مي‌گيريم كه بين ظاهر و باطن بايد اين رابطه وجود داشته باشد که وقتي انسان ظاهر خود را متوجه به خدا كرد لا محاله قلبش هم متوجه خدا شود و وقتي قلب متوجه خداست، لا محاله ظاهر هم بايد از غير خدا دور شود و متوجه خداي تبارك و تعالي باشد ولو اينكه غالباً بزرگان ما در كتب اخلاقي و عرفاني، ظاهر را به عنوان طريق براي باطن قرار مي‌دهند، همچنانکه در همين مسئلة كعبة معظمه، حسب بيان برخي از روايات مقابل کعبه در آسمان چهارم بيت المعمور واقع شده که محل طواف ملائكه است، بيت المعمور هم در ازاء عرش خداي تبارك و تعالي قرار گرفته است. اين ارتباط عميقي است که از زمين به بالا و از اين ظاهر به آن باطن و حقيقت وجود دارد.

نبايد فكر كنيم كه كعبه بنايي است متشکل از سنگ‌هايي كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) در آنجا بنيان نهاد و مي‌شد آن را در جاي ديگري هم بنا كند اما حالا که آنجا بنا كرده است، اين به عنوان يک امر قراردادي تعيين شده است! هرگز. كعبه خيلي اسرار دارد؛ اينكه در روايات وارد شده نظر کردن به كعبه مستحب است، انساني كه در مسجد الحرام نشسته، هر اندازه كه به كعبه نگاه كند نگاه او ثواب دارد، براي اين است كه فقط ظاهر کعبه مراد نيست بلكه بايد دانست در محاذات آن بيت المعمور قرار گرفته، و آنجا هم در محاذات عرش خداي تبارك و تعالي مي‌باشد يعني سرّ كعبه بيت المعمور است و سرّ بيت المعمور عرش خداي تبارك و تعالي است. پس ما با ايستادن به سمت قبله وجه خود را از آنچه كه غير خداست دور مي‌كنيم و توجّه خود را به آن حقيقت واحده يعني خداي تبارك و تعالي معطوف مي‌كنيم و اين بدان معناست كه ظاهر انسان هم صبغه و رنگ خدايي پيدا مي‌كند.

75ـ صورت باطني عدم توجّه به خدا در نماز

تاکنون اين نكته را مورد توجّه قرار داديم همانطور كه قلب نمازگزار بايد متوجه خدا باشد ظاهر و جوارح بدن او هم بايد به سمت وجه خدا باشد كه اين وجه در زمين كعبة معظمه است. يكي از آثار توجّه نمازگزار به قبله اين است كه به قلب خود بفهماند كه قلب هم فقط و فقط بايد به ياد خدا و در فکر عظمت و قدرت او باشد. اگر کسي به سمت كعبه بايستد اما دل او مايل به غيرخدا باشد، اين بزرگترين استهزاء نسبت به خداست، شما اگر به حسب ظاهر به صورت كسي نگاه کرده وشروع به صحبت با او کنيد، اما دل‌ و حواس‌تان جاي ديگري باشد. يا برعکس اگر متوجه شويد كسي كه در مقابل شما ايستاده و با شما صحبت مي‌کند فكر و قلبش جاي ديگري است، چه حالي پيدا مي‌كنيد؟ مبادا ظاهر و بدن ما به سمت قبله باشد اما قلب‌ ما متوجه خدا نباشد و در فکر امور ديگر باشيم.

اين روايت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را به ياد آوريم كه فرمود: «أَمَا يَخَافُ الَّذِي يُحَوِّلُ وَجْهَهُ فِي الصَّلَاةِ أَنْ يُحَوِّلَ اللهُ وَجْهَهُ وَجْهَ حِمَار»(1) آيا آن كسي كه به سمت قبله


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 81، ص 211.

ايستاده و نماز مي‌خواند و قلباً توجّه به خدا ندارد بلكه قلب و فكرش مشغول امور دنيوي است، نمي‌ترسد كه خدا صورت او را به شکل يك الاغ تغيير بدهد؟

بايد در اين روايت خيلي تأمل و دقت نمود و نكات آن را به دست آورد. چرا تعبير فرموده كه قيافه او بايد به شکل حمار تغيير پيدا كند؟

شايد معنايش اين باشد. کسي که به سوي خدا بايستد اما قلب و فکرش جاي ديگري باشد، يکي از آثاري كه خداوند بر اين فرد مترتب مي‌كند کاستن از عقل اوست، ممکن است عقل او را آنقدر کاهش بدهد که در کم عقلي مثل حمار شود، خيلي بعيد است كه مراد پيامبر اين باشد كه خدا صورت ظاهري اين شخص را به صورت حمار در بياورد، بلكه مي‌فرمايد صورت باطني‌ اين فرد چنين است، چون حمار در ميان حيوانات كم‌ عقل‌ترين حيوانات است.

البته يكي ديگر از احتمالاتي كه در مورد روايت وجود دارد آن است كه اين حقيقت مربوط به کسي است که در نماز صورت خود را به اين طرف و آن طرف بگرداند، اما احتمال صحيح همان احتمال قبل است.

پس توجّه داشته باشيم وقتي به نماز ايستاديم همانطور که رو به سوي کعبه مي‌نمائيم به عظمت خداي تبارك و تعالي توجّه كنيم، قلب ما هم رو به كعبه کند، بيت المعمور و عرش خدا را ببيند، تا نماز ما يك نماز با روح باشد، انشاء‌الله.

76ـ ويژگي‌هاي کعبه

گفته شد به سوي قبله ايستادن اختصاص به حال نماز ندارد و در بسياري از امور معنوي و دنيوي مورد توجّه است، حالا يا به نحو الزام يا به عنوان امري مستحب. روايتي هم ذکر شد كه قبله براي انساني كه به سمت او مي‌ايستد ايجاد امنيت مي‌کند، در برخي از روايات نكته‌ ديگري ذكر شده و آن اين است كه كعبه «أَوَّلُ رَحْمَةٍ وُضِعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَجَعَلَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَ‏ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا»(1) اولين رحمتي است كه از سوي خداي تبارك و تعالي نسبت به زمين و اهل زمين نازل شده، كعبه‌ معظمه اولين جلوة حق تعالي در روي زمين و اولين محلي است كه مورد عنايت حق تبارك و تعالي قرار گرفته است. لذا در روز دحو الارض، روز بيست و پنجم ذي القعده روزه گرفتن مستحب است و ثواب هفتاد سال روزه را دارد. دحو الأرض روزي است كه كعبه يعني اين قسمت زمين از آب خارج شد و زمين بعد از آن گسترش پيدا کرد، اين خصوصيات ما را متوجه عظمت كعبه مي‌كند، در روايتي از امام باقر(عليه السلام) وارد شده؛ همين كه خدا كعبه را به خود نسبت داده و فرموده: «بيتي» خانة من، اين انتساب گوياي عظمت و بزرگي اين مکان


1. کافي، ج 4، ص 149.

شريف است.

انسان در ميان همة موجودات اين افتخار را دارد كه خدا در موردش فرموده است «نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي» همة عظمت و برتري انسان از اين انتساب و اضافه‌اي است که به واسطه دميده شدن روح الهي، به حق تبارك و تعالي پيدا كرده است و از همين جهت صلاحيّت خلافت الهي را پيدا كرده است. غير از انسان در ميان جمادات اين انتساب را فقط نسبت به كعبة معظمه مي‌يابيم که خداوند مي‌فرمايد «بيتي» کعبه خانه خداي تبارك و تعالي است.

ما وقتي به سوي اين بيت مي‌ايستيم اصلاً خود را در مسير ديگري غير از همة مسيرهاي عالم قرار مي‌دهيم، به سوي عظمت خدا و خانة خدا مي‌ايستيم. بايد توجّه كنيم كه اين يك حالتي است كه انسان را به خدا نزديكتر و براي راز و نياز با او آماده‌تر مي‌سازد.

امام صادق(عليه السلام) در روايتي فرمود(1) «إذ استقبلت القبلة فآيس من الدّنيا و مافيها والخلق وما هم فيه» اينكه ايستادن به سمت قبله اين همه آثار و عظمت دارد نه فقط براي اينست كه انسان روی خود را به سمت كعبه قرار داده است بلکه به خاطر رعايت شرايط و مقدمات آن هم مي‌باشد كه يكي از شرايطش اين است كه انسان وقتي به سوي قبله ايستاد از دنيا و آنچه که در اوست مأيوس و نااميد باشد و براي هيچ چيز دنيا ارزش قائل نباشد، از خلق و آنچه در آن هستند، مأيوس باشد «واستفرغ ْ قَلْبَكَ عَنْ كُلِ‏ شَاغِلٍ‏ يَشْغَلُكَ عَنِ اللهِ تَعَالَى» قلب خود را از هر چيزي که تو را از خدا دور كند خالي كن، خواه جاه و مقام باشد يا مال و كسب و كاسبي، حتي اگر آن اشتغال قلبي علم و مباحث علمي باشد، انسان در حيني كه به سمت قبله ايستاده بايد قلبش را از همة اموري كه او را از خدا باز مي‌دارد خالي كند.

«وَعَايِنْ‏ بِسِرِّكَ عَظَمَةَ اللهِ تَعَالَی» با باطن و سرّ خود عظمت خدا را ببين. انسان


1. مصباح الشريعه: باب 13 ...

وقتي كه مأيوس از دنيا و خلق شود و خود را از هر چه كه غير خداست دور كند با چنين باطن و سرّي مي‌تواند عظمت خدا را مشاهده كند. خوشا به حال آن كساني كه اين حال برايشان به وجود مي‌آيد و عظمت خدا را مشاهده مي‌كنند. غايت سوي قبله‌ ايستادن‌ها و نماز خواندن‌ها آن است كه قلب انسان آلودگي‌ها و وسوسه‌ها و موانع را كنار بگذارد و با پاکي و صفا عظمت خداي تبارك و تعالي را مشاهده ‌كند.

معناي به سوي قبله ايستادن اين است كه انسان همة امور را جمع ‌كند، دور بياندازد و با درونش عظمت خدا را مشاهده ‌كند به سوي قبله ايستادن انسان را به ياد قيامت مي‌اندازد و اين كه يك روز بايد در پيشگاه خدا بايستيم و حساب پس بدهيم، چنين توجهي حالات معنوي بسيار خوبي براي نمازگزار به وجود مي‌آورد و خدا چنين حالاتي را روزي همة ما بفرمايد، انشاء الله.

خلاصه‌ای از اسرار قبله

الف) از روایات استفاده می‌شود که انجام امور مهمه، لازم است و یا مناسب است به سوی کعبه باشد، مانند زراعت و ذبح قربانی و نیز برای استجابت دعا و دفن میت؛ بنابراین، توجه به کعبه اختصاص به نماز ندارد.

ب) کعبه ام القری و مرکز بسط زمین است و بر حسب برخی روایات در وسط زمین قرار گرفته است و وجه خداوند در زمین برای اهل آن است.

ج) چون کعبه محل امن است، ایستادن به سوی او، یک امنیت روحی و معنوی برای انسان ایجاد می‌کند.

د) توجه به قبله به این معنی است که انسان ظاهر بدن و روی خود را از تمام جهات برگردانده و به سمت خدا و خانه او متوجه می‌کند.

هـ) با توجه به سوی کعبه ظاهر و باطن هر دو در این جهت یعنی توجه به خدا متحد می‌شوند.

و) با توجه ظاهری به کعبه، قلب انسان باید متوجه به بیت المعمور و عرش خدا شود.

ز) کعبه اولین رحمتی است که از سوی خداوند نسبت به زمین و اهل آن نازل شده و اولین جلوه حق تعالی در روی زمین است.

ح) به سوی کعبه ایستادن، انسان را به یاد ایستادن در برابر پروردگار در روز قیامت می‌اندازد، بنابراین، باید از دنیا و آنچه در آن است، از مردم و آنچه در اختیار آنان است، چشم بپوشاند.

باب پنجم: اسرار اذان و اقامه

77ـ اسرار اذان و اقامه

يكي از مسائلي كه در مورد نماز و اسرار آن بايد مورد توجّه قرار بگيرد، مسئلة اذان و اقامه قبل از نمازاست. شايد بتوان گفت اسراري كه در اذان و اقامه وجود دارد مقدمه‌اي است براي درک حقايق نماز، و انسان را براي رسيدن به حقيقت نماز آماده‌تر مي‌كند و اين از خصوصيات عبادت مسلمين است، که در امت‌هاي گذشته و ديگر اديان نبوده است. البته اصل نماز در اديان گذشته بوده، اما مسئلة اذان و اقامة قبل از نماز از اختصاصات و ويژگي‌هايي است كه خداي تبارك و تعالي براي امت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) قرار داده‌اند.

در مسئلة اذان و اقامه چند مطلب مورد توجّه قرار مي‌گيرد، اولاً در روايات آثار و ثواب‌هاي بسيار و تعجب‌انگيز براي اذان و اقامه بيان شده که توجّه به آن انسان را نسبت به حقيقت اين عمل آگاه‌تر مي‌كند. قبلاً بايد عرض كنيم كه در مورد اذان و اقامه فقهاي ما نه تنها قائل به رجحان و استحباب آن هستند بلكه آنرا از مستحبّات موكّد مي‌دانند و حتي برخي از فقهاي گذشته قائل به وجوب آن در تمام نمازها بودند، برخي فقط در خصوص نماز صبح و مغرب و برخي در مورد نماز جماعت قائل به وجوب هستند. در هر صورت از نظر فقهي اذان و

اقامه در حدّ‌ بسيار بالايي مورد توجّه قرار گرفته است به طوري که نماز نبايد بدون اذان و اقامه باشد، نماز بدون اذان و اقامه را نمي‌توان يك نماز كامل دانست، بنابراين نمازگزاران عزيز توجّه داشته باشند كه حتماً در نماز خود مسئلة اذان و اقامه را رعايت نمايند.

در روايتي بلال نقل مي‌كند « سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ مَنْ أَذَّنَ عَشْرَ سِنِينَ أَسْكَنَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ فِي‏ قُبَّتِهِ‏ أَوْ فِي دَرَجَتِه»(1) كسي كه ده سال اذان بگويد خداوند او را در قبه‌ يا در درجة حضرت ابراهيم ساکن مي‌سازد. آن پيامبر بزرگي که بناي بيت الله يا تعمير آن به دست او بود، خداوند مقام مؤذّن را در رتبه و درجه آن حضرت قرار داده است.

در برخي از روايات كه بزرگان ما فرموده‌اند اين روايات از حدّ خبر واحد متجاوز است و فوق حدّ استفاضه و نزديك به تواتر است. وارد شده «مَنْ أَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ صَلَّى خَلْفَهُ‏ صَفَّانِ‏ مِنَ الْمَلَائِكَة»(2) هر كسي نماز با اذان و اقامه بخواند با گفتن اين اذان و اقامه دو صف از ملائكه با او نماز مي‌خوانند.

نكتة مهم اين است كه در برخي از روايات مقدار اين صف هم بيان شده و فرموده‌اند «أَقَلُّهُ‏ مَا بَيْنَ‏ الْمَشْرِقِ‏ وَ الْمَغْرِبِ وَ أَكْثَرُهُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض‏» کمترين فاصله اين صف از ملائكه فاصلة بين مشرق و مغرب است و اكثرش فاصلة بين آسمان و زمين است. وقتي خداي تبارك و تعالي در نماز که حضور بنده در محضر پروردگار مي‌باشد، اين مقدار به مسئلة اذان و اقامه اهميت مي‌دهد، اين امر بايد ما را وادار كند كه فكر كنيم در حقيقت اذان چه اسراري نهفته است؟ در شروع و پايان اذان چه نكات عجيبي وجود دارد؟ اساساً انسان با اذان و اقامه به چه مرتبه‌اي از مراتب توحيد و به چه مرحله‌ای از مراحل عبوديّت و بندگي مي‌رسد؟ با يافتن پاسخ اين سؤال‌ها وقتي نمازگزار چنين عملي را به عنوان


1. تفسير عياشي: ج 2، ص 324؛ بحار، چاپ بيروت: ج 81، ص 124.
2. دعائم: ج 1، ص 146.

مقدمه‌ نماز انجام بدهد، روح او در عبوديّت و بندگي و مراتب توحيد تکامل پيدا مي‌کند. سپس آماده ورود به محضر حق‌ تبارك و تعالي مي‌شود كه همان نماز باشد و صلاحيّت و قابليت پيدا مي‌كند براي اينكه به معراج رود و حركت اصلي به سوي خداي تبارك و تعالي را آغاز كند.

به عبارت ديگر اذان و اقامه دو عامل بسيار محرّك و مهم هستند براي اينكه نماز انسان آن طور كه شايسته است شروع بشود.

78ـ اذان؛ دعوت همه قواي ملک و ملکوت براي حضور

در اذان و اقامه كه مشتمل بر تكبير و تهليل و شهادت به رسالت و ولايت و دعوت به سوي فلاح و رستگاري است و در آخر هم با تكبير و تهليل تمام مي‌شود، اسرار بسيار مهمي وجود دارد.

برخي بزرگان از علماي عرفان و اخلاق مي‌فرمايند نداي مؤذّن يادآور آن ندايي است كه در روز قيامت كبرا همه را براي حضور در محشر فرا مي‌خوانند، مرحوم ملا محسن فيض كاشاني، در كتاب حقايق مي‌فرمايد «و إذا سمعت نداء المؤذّن فاحضر في قلبك هول نداء يوم القيامة» وقتي كه نداي مؤذّن را شنيدي، نداي روز قيامت را در قلب خود به ياد آور.

«وتشمّر بظاهرك وباطنك للمسارعة والاجابة» ظاهر و باطن خودت را براي پاسخگويي به آن ندا آماده ساز «فإنّ المسارعين إلی هذا النّداء هم الّذين ينادون باللطف يوم العرض الاكبر» آنها كه در دنيا، وقتي صداي اذان را مي‌شنوند اين ندا را به سرعت پاسخ گفته و براي حضور در نماز آماده مي‌شوند، كساني هستند كه در روز قيامت مورد لطف خداي تبارك و تعالي قرار مي‌گيرند. و اساساً مرحوم فيض اينجا يك ظرافت و لطافتي را مورد توجّه قرار داده و آن اينست كه

مي‌فرمايد اگر انسان بخواهد ببيند در روز قيامت وقتي كه خداي تبارك و تعالي همة انسان‌ها را براي حساب و كتاب دعوت مي‌كند، چه مقدار آمادگي دارد؟ آيا آن روز، روز سرور و خوشحالي اوست يا روز پريشاني‌ او؟

مي‌فرمايد در اين عالم دنيا ببيند از شنيدن اذان آيا وجود او سرور پيدا مي‌كند يا نه؟ آيا وقتي مؤذّن شروع به اذان مي‌کند دل و قلب او نشاط پيدا مي‌نمايد و مملو از سرور و فرح مي‌شود يا آنکه خداي نكرده تغييري در آن بوجود نمي‌آيد و پناه بر خدا اگر كسي از شنيدن صداي مؤذّن دلگير شود و فكر كند اوقات بزم و زندگي او بهم خورد كه واي به حال چنين انساني باشد.

ايشان مي‌فرمايند نوع عکس العمل و واکنش افراد در اين عالم دنيا نسبت به صداي مؤذّن نمايانگر آن است که به نداء روز قيامت که حشر و نشر عموم است پاسخ مناسب خواهد داد يا نه. سپس ايشان اين تعبير پيامبر را که فرمودند: «أرحنا يا بلال» مرتبط با همين معنا قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد:

«أرحنا بها و بالنّداء إليها» مؤذّن مؤمنين را به مجلس حضور و صحبت با خدا و معراج به سوي او فرا مي‌خواند و اگر بر حسب اينكه «الانسان يموت علی ما يعيش ويحشر علی ما يموت ويحصد ما زرعه في أرض قلبه» انسان بر همان حالاتي كه در اين عالم زندگي مي‌كند، از دنيا مي‌رود و بر همان چه که از دنيا رفته بر همان صورت و نيّات و بر همان كيفيات در روز قيامت محشور مي‌شود، و آنچه را در زمين قلبش کاشته است درو خواهد کرد.

حال اگر انساني با شنيدن نداي مؤذّن واقعاً مسرور و خوشحال شود كه بزم نماز و مجلس ملاقات با خدا برپا شد، حضور در محضر حق براي اينكه انسان از افاضات حق تبارك و تعالي استفاده كند آغاز شد، اگر انسان در هنگام نداي مؤذّن اين حال شوق و پرواز را داشته باشد با همين حال از دنيا مي‌رود و روزي هم كه مي‌خواهد محشور بشود همين حالات و ملكات در نفس او به فريادش مي‌رسد و به او كمك مي‌كند.

تعبير عميق‌‌تري را امام رضوان الله عليه بيان مي‌فرمايد(1) که اذان نزد اهل معرفت اعلام قواي ملك و ملكوت در انسان كبير و صغير، براي مهيا شدن براي حضور در محضر حق تبارك و تعالي است. اذان فقط براي اين نيست كه افراد به مسجد بيايند و به نماز بايستند، بلکه اذان دعوت جميع قواي عالم است، به وسيله اذان انسان‌ها؛ چه انسان کوچک و چه انسان بزرگ، قواي ملكيه و ملكوتيه، همه براي حضور در محضر حق تبارك و تعالي دعوت مي‌شوند. از اين جهت است كه بايد به مسئلة اذان و اقامه که بسيار امر مهمي است توجّه نمائيم.


1. سرّ الصلاة (معراج السالکين): ص67.

79ـ سرّ تکبيرات اربعه و شهادت به وحدانيت خدا در اذان

مرحوم كليني در كافي شريف از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌کند که حضرت فرمودند:‌ «لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) إِلَى السَّمَاءِ» وقتي كه پيامبر به معراج برده شد «فَبَلَغَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَ أَقَامَ» در بيت المعمور وقت نماز فرا رسيد جبرائيل اذان و اقامه گفت.

«فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) وَصَفَّ الْمَلَائِكَةُ وَالنَّبِيُّونَ خَلْفَ مُحَمَّد(صلي الله عليه وآله وسلم)»(1) پيامبر جلو ايستادند و ملائكه و تمام انبياء پشت سر پيامبر صف کشيدند و نماز را برپا داشتند.

از اين‌كه جبرئيل اذان و اقامه گفت معلوم مي‌شود حقيقت نماز بدون اذان و اقامه ميسر نيست. بايد تأسف بخوريم كه بسياري از نمازهاي ما بدون اذان و اقامه برپا مي‌شود، چنين نمازي كامل نيست، اين نمازي نيست كه انسان بتواند مرتبة عالي حضور قلب را در آن داشته باشد و اين نمازي نيست كه معراج انسان باشد، نماز بدون اذان و اقامه بسيار ناقص است.

عبارتي از امام رضوان الله عليه قبلاً ذکر شد كه ايشان مي‌فرمايند: اذان دعوت


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 302.

از قواي عالم، قواي ملك و ملكوت براي حضور در محضر حق تبارك و تعالي است، اين اذان چيست؟ در اذان چهار مرتبه الله اكبر گفته مي‌شود، که اسرار و حقايقي در اين تكبيرات نهفته است. با اين تكبيرات که اعلام عجز موجودات از قيام به ثناي حق است، نمازگزار مي‌خواهد بگويد هيچ موجودي نمي‌تواند خدا را حمد و ستايش كند، هنگام شروع نماز با اين تكبيرات در اذان و با ذکر مجدد آن در اقامه، اعتراف مي‌كنيم كه اصلاً هيچ موجودي و هيچ انساني قدرت ثناء و حمد و ستايش خدا را ندارد، وقتي چهار بار الله اكبر مي‌گوئيم يعني خدا بزرگتر از اين است كه كسي قدرت حمد و ستايش او را داشته باشد. اعلام قصور از قابليت حضور است؛ انسان عاجز اعتراف مي‌كند به اينكه قابليّت حضور در محضر حق تبارك و تعالي را ندارد، بعد از اعتراف به عجز و قصور، آماده اظهار خوف و خشيت و خضوع مي‌شود. و بعد شهادت به وحدانيت خداي تبارك و تعالي مي‌دهد «اشهد أن لا إله إلاّ الله» دو مرتبه اين شهادت ذكر مي‌شود، شايد جهتش اين باشد که شهادت اول، شهادت به توحيد در ذات است، يعني خداوند در ذات شريكي ندارد. شهادت دوم شهادت به توحيد در فعل است يعني هر فعلي که در عالم انجام مي‌شود فعل خداست و فاعلي غير از خدا وجود ندارد، به اين نكته نيز برخي از بزرگان ديگر مثل مرحوم فيض اشاره فرموده‌اند.

توجّه كنيد شروع اذان با تكبير و ختم آن هم با تكبير است، اين چه پيامي دارد؟ آيا جز اين است که انسان را به اين نكته مي‌رساند «هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ»(1) همه چيز خداست، انسان وقتي به اين نكات در اذان و اقامه توجّه پيدا كند در مي‌يابد، چه قدم‌هاي بزرگي بايد بردارد تا قابليت ورود به محضر خدا را پيدا كند، مبادا سريع برخيزيم و بلا فاصله الله اكبر گفته و وارد نماز شويم، چنين کاري قدر ناشناسي از اين عبادت مهم خدا و ضايع كردن آن است، اين عبادت بايد با مقدماتش انجام شود. آن مقدمات بسيار زيبا كه خدا


1. سوره حديد: آيه 3.

منت گذارده و به ما ياد داده و ما را به آن آگاه كرده است، امتحان كنيم، با توجّه به اين مطالب نماز خود را با اذان و اقامه بخوانيم. ببينيم اين نماز چه تحوّلي در زندگي ما بوجود مي‌آورد.

80ـ ثواب اذان

برادران و خواهران نمازگزار مقيّد باشند كه نمازشان را با اذان و اقامه برپا كنند، ثواب نماز همراه با اذان و اقامه با نماز بدون اذان و اقامه بسيار متفاوت است، غير از مسئله ثواب در خودِ حقيقت و روح نماز هم فاصلة زياد وجود دارد.

از مواردي كه در روايات براي فعل انسان ثواب بسيار زيادي ذکر شده همين مسئله است، به طوري که علماي بزرگ ما به تلاش افتاده‌اند كه چگونه اين ثواب را توجيه و تفسير كنند، مرحوم صدوق در کتاب امالي مجلس 66 از امام صادق(عليه السلام) و امام صادق هم از آباء بزرگوار خودشان صلوات الله عليهم اجمعين از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل مي‌کنند که حضرت فرمود: «أَلَا وَ مَنْ أَذَّنَ مُحْتَسِباً يُرِيدُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ أَعْطَاهُ اللهُ ثَوَابَ‏ أَرْبَعِينَ‏ أَلْفَ‏ شَهِيدٍ وَ أَرْبَعِينَ أَلْفَ صِدِّيقٍ وَ يَدْخُلُ فِي شَفَاعَتِهِ أَرْبَعُونَ أَلْف مُسيء‏» اگر كسي براي خدا اذان بگويد (به قصد وجه الله باشد)، خدا ثواب چهل هزار شهيد و چهل هزار صديق به او مي‌دهد و شفاعت او شامل چهل هزار انسان گناهكار مي‌شود.

«وَإِنَّ الْمُؤَذِّنَ إِذَا قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ صَلَّى عَلَيْهِ تِسْعون أَلْفَ مَلَك» وقتي مؤذّن شهادت به توحيد مي‌دهد نود هزار ملك بر او درود فرستاده و براي او

استغفار مي‌كنند.

«وَكَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي‏ ظِلِ‏ الْعَرْشِ‏ حَتَّى يَفْرُغَ اللهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِق» در روز قيامت در سايه عرش الهي (یعنی در آسایش و راحتی کامل و در عین حال محو جمال حق تعالی بودن و بهره‌مندي از توجه خاص خداوند) قرار مي‌گيرد تا خداي تبارك و تعالي از حسابرسي به امور خلائق فارغ ‌شود.

اينجا سؤال مهمي مطرح است كه چطور براي يك اذان كه در چند دقيقه گفته مي‌شود خداي تبارك و تعالي اين همه ثواب قرار مي‌دهد؟

در پاسخ چند نكته را بايد مورد توجّه قرار بدهيم؛ اولين نكته اين است كه ثوابي كه خدا در مقابل عمل مي‌دهد به ازاء عمل نيست بلكه فضل خدا و لطف او است، لذا ممکن است در مورد يك عمل به فردي يک ثواب بدهد و به فرد ديگري چندين برابر آن ثواب را بدهد چون ملاك در باب ثواب فضل و لطف خداست، و مسئلة اندازه‌گيري در اين باب مطرح نيست.

در مورد عقاب به مقداري كه انسان گناه مي‌كند به همان مقدار بايد جزا و عقاب داده شود، اما در مسئلة ثواب بستگي به فضل و رحمت خدا دارد.

نكتة دوم اين است كه اين ثواب به هر مؤذّني داده نمي‌شود. مشروط به قید «وجه الله» است که بسيار شرط مهمي است و معلوم نيست اين شرط به آساني محقق شود، نكتة سوم اينست كه نزد ما رقم هزار و صد هزار و يك ميليون تفاوت مي‌كند اما نزد خداي تبارك و تعالي اينها هيچ فرقي نمي‌كند! براي او به وجود آوردن يك شيء جزئي با به وجود آوردن جميع عالم فرقي نمي‌كند، همين مقدار کافي است که اراده ايجاد آن را بنمايد اينطور نيست كه به وجود آوردن اين عالم سخت‌تر از بوجود آوردن يک جزء از آن باشد، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(1) اراده حق نسبت به همة افعال خداي تبارك و تعالي يکسان است. برخلاف اين كه نزد ما يكي و صد تا فرق مي‌کند؟ حال با وجود


1. سوره يس: آيه 82 .

چنين خداي بزرگي که اينطور بذل و بخشش مي‌كند، آيا انصاف است يا صحيح است كه نمازگزار چنين عنايتي را از دست بدهد، عمري بر او بگذرد و يك اذان و اقامه براي نماز خود نگفته باشد.

81ـ سرّ شهادت به رسالت و ولايت در اذان

عبدالله بن سنان از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌كند كه پيامبر به بلال فرمود وقتي وقت نماز فرا مي‌رسد روي ديوار مسجد برو و صدايت را به اذان بلند كن «فَإِنَّ الله‏ قَدْ وَكَّلَ بِالْأَذَانِ رِيحاً تَرْفَعُهُ إِلَى السَّمَاءِ» خدا در ميان اين بادها كه باد هم از جنود و مأموران الهي است، يك باد را مأمور و موظف كرده كه اذان مؤذّن را به آسمان بالا ببرد.

«وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ إِذَا سَمِعُوا الْأَذَانَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالُوا هَذِهِ أَصْوَاتُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ(صلي الله عليه وآله وسلم) بِتَوْحِيدِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ» ملائكه وقتي صداي اذان را از اهل زمين مي‌شنوند، مي‌گويند اين صداي امت پيامبر است که به توحيد خداوند عزّوجلّ بلند شده است.

«وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ(صلي الله عليه وآله وسلم) حَتَّى يَفْرُغُوا مِنْ تِلْكَ الصَّلَاة»(1) ملائكه شروع به استغفار بر اين امت مي‌نمايند تا زماني كه نمازگزاران فارغ از نماز شوند.

چرا نمازگزار قبل از نماز بايستي در اذان شهادت به رسالت پيامبر اكرم بدهد؟ امام خميني رضوان الله عليه مي‌فرمايند «شهادت به رسالت نبي ختمي مرتبت، توسل جستن به مقام مقدّس شفيع مطلق و شفاعت مطلقه است»، چون بر حسب


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3،‌ص 307.

آنچه که در قرآن کريم بيان شده پيامبر عنوان شفيع مطلق را دارد و انسان مصاحبت با رسولي پيدا مي‌كند كه ولايت مطلقه دارد، يعني چه؟ يعني در اين نماز كه خود يك سلوك و طي كردن راه براي معراج و صحبت با خدا است، نمازگزار با شهادت به رسالت، خود را همراه رسول ختمي مرتبت مي‌كند و با شهادت به ولايت امير المؤمنين عليّ بن ابيطالب صلوات الله و سلامه عليه خود را همراه با صاحب ولايت مطلقه مي‌کند، ما چه در اذان موفق به شهادت به ولايت عليّ بن ابيطالب بشويم چه نشويم، شهادت به پيامبر متضمن شهادت به ولايت امير المؤمنين است، چون رسالت پيامبر تكميل نشد مگر با ولايت امير المؤمنين عليّ بن ابيطالب(عليه السلام).

امام خمینی رضوان الله عليه در كتاب آداب الصّلاة كلامي را از استاد بزرگ خود، مرحوم شاه‌آبادي رضوان الله عليه نقل کرده و مي‌فرمايند(1) شيخ عارف كامل ما روحي فداه مي‌فرمود «شهادت به ولايت ولي الله متضمن شهادت به رسالت مي‌باشد، زيرا كه ولايت باطن رسالت است» پس انسان نمازگزار همانطوري كه مصاحب و همراه با مقام نبوي است، مصاحب با مقام مقدّس علوي و ولوي است.

در بعضي از احاديث وارد شده «بعليٍّ قَامَتِ‏ الصَّلَاة»(2) به وجود مبارك امير المؤمنين نماز برپا شد يا در بعضي از روايات در معناي «قد قَامَتِ‏ الصَّلَاة» آمده «أن بعليٍّ قَامَتِ‏ الصَّلَاة» اگر ما علي را حقيقت قرآن مي‌دانيم كه خود او فرمود حقيقت قرآن و قرآن ناطق علي است، حقيقت صلاة و صوم هم علي عليه السلام است. انشاء‌الله خداوند قلوب ما را هر چه بيشتر به نور ولايت علي بن ابيطالب منوّر بفرمايد.


1. آداب نماز، ص 141.
2. اسرار العبادات وحقيقة الصلاة: ص23.

82ـ نماز بهترين عمل و مايه رستگاري

در مورد اسرار اذان و اقامه ذکر نمودیم که نمازگزار با تكبير اول در اذان عجز همة موجودات عالم را از ثناي حضرت حق تبارك و تعالي اعلام کرده و بعد شهادت به توحيد ذات و توحيد در افعال مي‌دهد، سپس براي شروع در اين سفر روحاني كه نماز معراج مؤمن است با شهادت به رسالت نبي مکرم و ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) خود را مصاحب با آنها کرده و از همراهي آن بزرگواران مدد مي‌جويد.

بعد از بيان اين شهادت، آمادگي و مهيا شدن خود را براي نماز اعلام مي‌كند و با ذکر «حیّ علی الصّلاة» همه را براي شتاب کردن به سوي نماز دعوت مي‌کند. و بعد از آن با بيان ذکر «حیّ علی الفلاح» سرّ اجمالي نماز را بيان مي‌نمايد که رستگاري فقط در نماز است و بشتابيد براي رستگار شدن. گاهي اوقات انسان قبل از توجّه به معاني اين الفاظ به ذهنش خطور مي‌کند. خدا که نيازي به نماز من ندارد، پس براي چه آن را واجب کرده است؟ اينکه با خواندن نماز بخواهم شكر خدا و نعمات الهي او را بنمايم هم يك تعبير بسيار سطحي است، پس نماز برای چيست؟ اين ذکر در اذان مي‌گويد: نماز براي رستگاري است، نماز براي

سعادتمند شدن و تقرّب الي الله است. «حیّ علی الفلاح»، «حیّ علی خير العمل» بهترين عملي كه انسان را رستگار مي‌كند نماز است، توجّه به اين نکته مهم است. مستحب است دعايي بين اذان و اقامه خوانده شود که از آن به دعاي توجّه تعبير شده است و مرحوم كليني در جلد دوم كافي آن را ذكر فرموده « اللهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلهِ»(1) اينكه در اذان انسان خود را مصاحب با پيامبر و امير المؤمنين قرار مي‌دهد و در اين دعاي توجّه هم عرض مي‌كند خدايا با مصاحبت محمّد و آل محمّد توجّه به سوي تو پيدا كردم، به ما مي‌فهماند كه فقط تنها راه براي تقرّب و توجّه به خدا اينست كه ما پيامبر و آل پيامبر را واسطه قرار بدهيم.

آنها كه نمي‌خواهند حقيقت مذهب شيعه و محتواي معارف بلند این مکتب را بفهمند و با آن عناد مي‌ورزند افرادي کوردل و نافهم هستند. اما قلوب پاك به جهت نورانيتي كه در آن وجود دارد مي‌فهمند براي رسيدن به خدا بايد پيامبر و آل پيامبر را واسطه قرار بدهند. امروز که وهابيت براي از بين بردن دين به وسيلة كشورهاي استعماري به وجود آمده و به جان اسلام و مسلمين افتاده‌ است، اين مطالب را شرك مي‌دانند، بايد از آنها پرسيد اگر شما مي‌گوئيد غير از خدا نبايد چيز ديگري مطرح باشد؟ پس چرا ما بايد در اذان که مقدمه برای مهمترین عبادت است، شهادت به رسالت پيامبر بدهيم؟ اگر بگویند خداوند امر به آن فرموده، در جواب می‌گوییم همان خدا شهادت به ولايت امير المؤمنين را هم مورد توجّه قرار داده است.

پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و اوصیاء گرام او حقايقي هستند كه به وسيلة آن‌ها توجّه به خدا پيدا مي‌كنيم «اللهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلهِ مُحَمَّدٍ وَ أُقَدِّمُهُمْ بَيْنَ يَدَيْ صَلَاتِي» خدايا در نمازهايم محمّد و آل محمّد را پيش روي نماز خود قرار مي‌دهم و به وسيله آنها به سوي تو تقرّب مي‌جويم.


1. کافي، چاپ اسلاميه:‌ج 2، ص 544.

«وصلّ عليهم فَاجْعَلْنِي بِهِمْ‏ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ» خدايا بر آنها درود فرست و مرا به بركت آنها آبرومند در دنيا و آخرت قرار بده و از مقرّبين درگاهت نما.

«مَنَنْتَ عَلَيْنا بِمَعْرِفَتِهِم» منت بر ما نهادي و معرفت آنها را نصيب ما فرمودي. بنابراین، مناسب است مؤمنین و نمازگزاران عزیز، اين دعا را حتماً در نماز خود مدّ نظر داشته باشند.

83ـ اذان دورکننده شيطان

امام صادق(عليه السلام) می‌فرمایند:

أَذِّنْ فِي‏ بَيْتِكَ‏ فَإِنَّهُ‏ يَطْرُدُ الشَّيْطَان؛(1)

در خانه خود اذان بگو که اذان شيطان را دور مي‌کند.


از روايات و كلمات بزرگان استفاده كرديم كه مسئلة اذان و اقامه در نماز بسيار مهم است و همانطوري كه در بحث قبله اشاره نموديم وقتي نمازگزار به سوي كعبه مي‌ايستد از بسياري از دام‌هاي شيطان دور شده و در يك مسير امن معنوي قرار مي‌گيرد، با اذان هم ‌چنين خواهد بود.

در بعضي از روايات وارد شده است: «و أَذِّنْ فِي‏ بَيْتِكَ‏ فَإِنَّهُ‏ يَطْرُدُ الشَّيْطَان» اذان شيطان را از ساحت انسان دور مي‌كند، شايد يكي از حكمت‌هاي استحباب اذان و اقامه در گوش نوزاد اين باشد كه خداوند به این وسیله، شيطان را از وجود او دور کند.

امام خميني رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف خود به نقل از علل


1. کافی، چاپ اسلامیه، ج 3، ص 308.

الشرايع حديث مفصلي را از امام صادق(عليه السلام) در مورد صلاة پيامبر در معراج نقل مي‌کند که حضرت فرموده است «أَنْزَلَ‏ اللهُ‏ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ عَلَيْهِ مَحْمِلًا مِنْ نُورٍ فِيهِ أَرْبَعُونَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ النُّورِ‏» خداي تبارك و تعالي براي پيامبر بزرگوار محملي از نور فرستاد كه چهل نوع از انواع نور در آن بود.

«كَانَتْ مُحْدِقَةً حَوْلَ الْعَرْش عَرْشُهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ تَغْشَى‏ أَبْصَارَ النَّاظِرِين» اين انوار گرداگرد عرش خدا را احاطه كرده بودند، به طوری که چشم‌هاي بينندگان را خيره مي‌كرد.

«أَمَّا وَاحِدٌ مِنْهَا فَأَصْفَرُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ» يكي از آن نورها نور زرد بود و زردي نور زرد از همان جا آغاز شد.

«وَ وَاحِدٌ مِنْهَا أَحْمَرُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَة» يكي قرمز بود و سرخي سرخ از آنجا آغاز شد.

تا اينكه پيامبر بر آن محمل نور نشستند «فَجَلَسَ عَلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَنَفَرَتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى أَطْرَافِ السَّمَاءِ» وقتي كه پيامبر در معراج خود به آسمان دنيا رسيدند، تمام ملائكه كوچ كردند يا به تعبيري گريختند ـ «ثُمَّ خَرَّتْ سُجَّداً فَقَالَتْ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا وَ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ مَا أَشْبَهَ هَذَا النُّورَ بِنُورِ رَبِّنَا» به سجده افتادند و گفتند چقدر اين نور به نور پروردگار ما شبيه است.

«فَقَالَ جَبْرَئِيلُ اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ» اين تعدّد تكبير در اذان يا در اقامه يادآور آن تعدّد تكبيري است كه جبرئيل از عظمت صحنه ورود پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و حضور ايشان در آسمان دنيا، و آن سجده ملائكه بيان كرد. اينقدر نور پيامبر عظيم بود كه همة ملائكة آسمان به سجده افتادند و جبرئيل دو بار گفت «أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ فَسَكَتَتِ‏ الْمَلَائِكَةُ وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلَائِكَة» ملائكه ساكت شدند و درب‌هاي آسمان‌ گشوده شد و ملائكه اجتماع کردند و گروه گروه خدمت پيامبر آمدند به ايشان سلام كردند و عرض نمودند «يَا مُحَمَّدُ كَيْفَ أَخُوكَ إِنْ أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنَّا السَّلَامَ» پرسيدند: اي رسول خدا برادر تو چگونه است؟ فرمود: «بخيرٍ»

آنها گفتند: سلام ما را به او برسان.

پيامبر فرمود: آيا شما او را مي‌شناسيد؟ «فَقَالَ كَيْفَ لَمْ نَعْرِفْهُ وَ قَدْ أَخَذَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِيثَاقَكَ وَ مِيثَاقَهُ مِنَّا»(1) ما چطور علي را نشناسيم در حالي كه خداي عزّوجلّ براي تو و او از ما پيمان گرفته است؟

امام رضوان الله عليه بعد از نقل این روایت، مي‌فرمايند(2) «در اين حديث شريف اسرار و حقايقي است كه دست آمال ما از وصول به آنها كوتاه است» و آنچه به فهم قاصر از آن ادراك مي‌كنم اگر مذكور كنم حديث طولاني شود و از وصف اين اوراق خارج است. يعني مي‌فرمايد آنقدر مطالب در مورد اين حديث در ذهنم هست كه نمي‌توانم اينجا بيان كنم و مقصود از ذكر بعضي از آن استشهاد براي اين مطلب بود كه با ذكر اقامه ملائكة الله مجتمع مي‌شوند، يعني نمازگزار وقتي اقامه مي‌گويد همة ملائكه جمع مي‌شوند و اين نكته‌اي است كه در روايات وارد شده.

با گفتن اذان دو صف از ملائكه و با گفتن اقامه يك صف از ملائكه در نماز حضور پيدا مي‌كنند و آنها كه با چشم دل حضور اين ملائكه را مشاهده کنند، چه نماز خوشي خدا به آنها عنايت کرده است. رزقنا الله إنشاء الله.


1. علل الشرايع: ج 2، ص 312.
2. سرّ الصلاة (معراج السالکين): ص 71.

84ـ اذان حکایت اذکار ملائکه در معراج است

يكي از سؤالاتي كه در مورد اذان در ذهن غالب مؤمنين وجود دارد اينست كه اسرار فصول و بندهاي اذان چيست؟ اينكه در ابتداي اذان چهار مرتبه تکبير گفته مي‌شود چه خصوصيتي دارد؟ و بعد از تكبير شهادت بر وحدانيّت خداي تبارك و تعالي و اينكه هيچ معبودي غير از او نيست و سپس شهادت بر رسالت و ولايت، بعد هم آنچه كه به عنوان حَیَّعلات مطرح است، اين فصول را چگونه مي‌توان توجيه و تفسير كرد؟ قبل از پرداختن به برخي از نكات كه در كتب بزرگان از عرفا و علما وارد شده، شايد بتوانيم اين نكته را ذكر كنيم كه وقتي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به معراج رفتند و آن سفر آسماني و آن حركت عظيم الهي واقع شد، آن شكوهي كه حركت رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) داشت، در آن عوالم و در عالم ملكوت و در ميان موجودات آسماني و فرشتگان يك حركات و حرف‌ها و اذكار و يك ولوله‌اي را به وجود آورد. حركت پيامبر اين چنين نبود كه مشهود ملائكة الله در آسمان‌ها نباشد.

در آن روايت معروف اشاره شده است که در برخي از آسمان‌ها ملائكه توهم كردند كه اين نور، نور خداست و به سجده افتادند و بعد كه جبرائيل معرفي كرد

و گفت اين نور نورِ پيامبر ختمي مرتبت محمّد بن عبدالله(صلي الله عليه وآله وسلم) است، اين الله اكبرها و اين اشهد أن لا إله إلاّ الله و أشهد أن محمّداً رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) در آن عوالم بيان شد. به عبارتي اذان حكايتي از آن اذكار ملائكه‌ است كه به هنگام معراج رسول خدا رخ داد. اذان حكايت از آن اعمالي است كه ملائكه در برابر عظمت پيامبر اكرم از خود نشان دادند، وقتي نور پيامبر را ديدند، در درجة اول آنقدر اين نور كه پرتوي از نور خدا بود جلوه‌ عظيمي داشت كه عظمت و بزرگی و کبریایی خداوند را یاد نمودند، شايد در آسمان اول تكبير اول را گفتند و در آسمان دوم تكبير دوم را و در آسمان سوم تکبير سوم و در آسمان چهارم هم چهارمين تکبير گفته شد. البته اين به عنوان يك احتمال است كه مطرح مي‌كنيم و برخي از روايات هم في الجمله مؤيّد اين مطلب هست.

بنابراين اذان حكايت آن رخداد و اذكاري است كه از ملائكة خدا در آن عالم واقع شد و نماز هم چون معراج مؤمن است، قبل از نماز، آنچه كه ملائكة الهي انجام دادند را تكرار و حكايت مي‌كنيم تا آماده براي اين عروج الهي شويم. و تقرّب بيشتري به خداي تبارك و تعالي پيدا كنيم. نكتة دومي كه بايد ذكر كنيم اين است كه اذان جامع تكبير، شهادت به توحيد، شهادت به رسالت و شهادت به ولايت است، كه خود اين نكتة بسيار بسيار مهمي است و در آن اسرار فراواني نهفته است.

85ـ سرّ تکبيرات اربعه در اذان

خصوصيّت چهار تکبير در اذان چيست؟ معناي اجمالي‌ تكبير اين است كه خداي تبارك و تعالي بزرگتر از آن است كه انسان او را درک و توصيف كند. امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در يك روايتي مي‌فرمايند معناي تكبير نفي كيفيت از خداي تبارك و تعالي است، يعني اين چگونگي‌ها و كيفيت‌هاي مادّي، هر توصيفي که عقل ناقص‌ ما بخواهد از خداوند بکند بيان يك كيفيت براي خداي تبارك و تعالي است، و با گفتن الله اكبر همة اين توصيفات را نفي مي‌كنيم، حضرت فرموده‌اند مؤذّن وقتي الله اكبر مي‌گويد.

«كَأَنَّهُ يَقُولُ اللهُ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يُدْرِكَ الْوَاصِفُونَ قَدْرَ صِفَتِهِ الَّذِي هُوَ مَوْصُوفٌ بِهِ» گويا مي‌گويد خدا بزرگتر از آن است كه توصيف کنندگان بتوانند قدر آن صفتي كه واقعاً خدا موصوف به آن است را درک کنند.

«وَإِنَّمَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ عَلَى قَدْرِهِمْ لَا عَلَى قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ» توصيف کنندگان به اندازه‌‌ ظرفيت فكر خود خدا را وصف مي‌كنند نه به اندازة جلال و عظمت خداي تبارك و تعالي، و در آخر هم فرمودند «تَعَالَى اللهُ عَنْ أَنْ يُدْرِكَ الْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ عُلُوّاً كَبِيراً»(1) خدا منزه از آن است كه وصف کنندگان بتوانند او را


1. بحار الأنوار: ج 81، ص 131.

توصيف كنند. تكبير اعلان عظمت خداي تبارك و تعالي است، تكبيري كه در اذان گفته مي‌شود، بيان كبريايي خداي تبارك و تعالي است، کسي كه تكبير مي‌گويد و الله اكبر را بر زبان خود جاري مي‌كند معنايش اين است كه اقرار مي‌كنم هيچ موجودي غير از خداوند متعال سزاوار بزرگي و كبريايي نيست. حال که معنای اجمالی تکبیر روشن شد باید دید چه اسراری در این تعدد وجود دارد و چرا باید چهار مرتبه گفته شود؟ در این مورد احتمالاتی وجود دارد:

احتمال اول در اين چهار تكبير اينست كه هر كدام از اين تكبيرها اشاره به يك مقامي دارد؛ تكبير اول تكبير از توصيف ذات خداست، خدا بزرگتر از آن است كه احدي بتواند ذات او را بشناسد و توصيف كند. تكبير دوم از توصيف وصف خداست، خدا بزرگتر ا‌ز آن است كه ما بعد از دايرة ذات، صفتي از اوصاف او را بتوانيم درك و بيان كنيم. تكبير سوم تكبير از توصيف در مقام اسم است، خدا بزرگتر از آن است كه ما بتوانيم اسمي را براي او ذكر کرده و آنرا بشناسيم. تكبير چهارم تکبير از توصيف در مقام فعل است كه اين احتمال را امام خميني رضوان الله تعالي عليه بيان فرموده است. بنابراين هر يك از اين چهار تكبير به يك مقام و بُعدي اشاره دارند. يعني ما نمي‌توانيم خدا را در مقام ذات و صفات و اسماء و افعال بشناسيم.

احتمال دوم این است که هيچ بعيد نيست كه اذان حكايت از آن واقعه و رخدادي بنمايد که هنگام عروج پيامبر در آسمان‌ها واقع شد، يعني وقتي در معراج ملائكة الهي عظمت و شکوه پيامبر را ديدند، چهار بار تكبير گفتند و ما هم اين چهار تكبير را در نماز خود حکايت مي‌کنيم. نمازگزار وقتي در اول اذان بگويد آن كسي كه استحقاق ثنا را دارد خداست، آن كسي كه بزرگتر از همه چيز است خداست، آن كسي كه لياقت كبريايي و بزرگي و عظمت را دارد خداست. ببينيد چقدر عمل او روح پيدا مي‌كند.

نبايد تصور كنيم كه اذان صرفاً يك شعار ظاهري بين مسلمين است، انسان با

گفتن اذان به يک سري از حقايق و واقعيات، توجّه و اعتراف مي‌كند و بعد كه وارد نماز مي‌شود آن نماز يك ثناي جامع و بزرگ مي‌شود. بزرگترين تسبيح و تحميد خدا در نماز وجود دارد، ذکر اين مقدّمات در اذان مي‌خواهد ما را وارد چنين نمازي کند و بگوييم خدايا اگر تمام عمر هم اين چنين نماز بخوانيم نه قدرت ثناي تو را داريم و نه قدرت تسبيح و نه تحميد تو را خواهيم داشت و اين اقرار را در اول اذان با آن چهار تکبير بيان مي‌داريم.

بايد به اذان بسيار اهميت دهيم و قبل از ورود در نماز به حقايق اذان توجّه كنيم كه اين توجّه انسان را براي نماز بسيار آماده می‌سازد.

86ـ سرّ تکبيرات اربعه در کلام امام خميني(ره)

در مورد اسرار چهار تكبير در اذان احتمالاتي را ذكر كرديم، احتمال سوم توجیهی است كه در كلمات امام خميني رضوان الله تعالي عليه، در اين مورد بيان شده و آن اين است كه مؤذّن در تكبير اول به كبريايي ذات مقدس خداوند توجّه دارد و عظمت و كبريايي ذات خدا را به همة قواي ظاهري و باطني نفس خود اعلان مي‌كند، چون اذان به معناي اعلان است و با تكبير اول، انسان كبريایي خدا را به تمام اعضاء و قواي ظاهري و باطني خود اعلان مي‌كند.

تكبير دوم اين است به ملائکه‌اي که بر هر يک از اين قواي ظاهري و باطني به عنوان موكَل، مأمور هستند، كبريايي و بزرگي خدا را اعلان مي‌كند.

در تكبير سوم عظمت و کبريايي خداوند را به همة موجودات عالم غيب و شهود اعلان مي‌کند. يعني انسان ديگر به خودش و ملائكه‌اي كه او را احاطه كرده‌اند توجّه نمي‌كند بلكه سراغ تمام موجودات عالم مي‌رود، چه موجوداتي كه مشهودند، چه غيرمشهود و غيب. كبريايي حق تبارك و تعالي را در عالم غيب و شهود اعلان مي‌کند.

در تكبير چهارم اعلان عظمت حق به ملائكه‌اي است که مؤکل آسمان‌ها و

زمين هستند. نتيجه‌اي كه ايشان از اين توجيه بسيار لطيف عرفاني گرفتند اين است كسي كه اذان مي‌گويد، با اين چهار تكبير بزرگي، عظمت و کبريایي حضرت حق را به همة سكنة عالم غيب و شهود و همة موجوداتي كه در همة عوالم حضور دارند اعلان مي‌كند(1).

حال اين سؤال مطرح مي‌شود که اين اعلان براي چه هدفي انجام مي‌شود؟ چرا فرد مؤذّن به اين دست و پا و چشم و گوش و اعضاي ظاهري و باطني خود عظمت و كبريايي خدا را اعلان مي‌کند؟ ‌چرا به ملائكة موكَل آنها اعلان مي‌كند؟ چرا به موجودات عوالم ديگر اعلان مي‌كند؟ در پاسخ بايد گفت به دو دليل:

‌دليل اول اينکه وقتي انسان به همة موجودات عالم بزرگي و عظمت خداوند را اعلان مي‌كند، این خود اظهار عجز است، هم از جانب خودش و هم از جانب همه موجودات، عجز از اينكه بتوانند خدا را ثنا بگويند و ستايش و عبادت كنند. انسان با اين الله اكبر‌ها در عين اينكه اعلان كبريايي خدا را مي‌كند، اقرار به عجز و ناتواني تمام موجودات عالم مي‌كند، يعني اي انسان و اي ملائكه و اي موجودات عالم غيب و شهود و ای همه و همه، خدا اينقدر عظيم و بزرگ است كه ما نه مي‌توانيم او را بشناسيم و نه مي‌توانيم او را عبادت كنيم، آنچنانکه شايسته اوست.

دليل دوم اين است كه انسان به وسيله اذان بايد اين معارف و حقايق را وارد قلب خود کند، بايد قلب انسان به عظمت حق تبارك و تعالي پي ببرد، كبريايي حق تبارك و تعالي را باور كند، انسان بايد كبريايي را منحصر به خدا بداند، اگر منحصر به خدا دانست معنايش اين است كه غير از خدا بزرگي وجود ندارد، اگر انسان در دلش نسبت به ديگري قائل به بزرگي باشد، [البته بزرگي‌‌اي كه منشأش خداي تبارك و تعالي نباشد، چرا که ما رسول گرامي اسلام را چون نوري از انوار خداي تبارك و تعالي است بزرگ مي‌دانيم، امير المؤمنين(عليه السلام) را همینطور، ائمة


1. آداب نماز: ص 125.

معصومين را همينطور]، اگر انسان براي موجودي به استقلال بزرگی را معتقد به بزرگي باشد، معنايش اين است كه نسبت به الله اكبرهايي كه مي‌گويد دروغ مي‌گويد، كبريايي خدا را قبول ندارد. كبريايي و بزرگي خدا معنايش اين است كه انسان براي هيچ موجودي بزرگي و كبريايي قائل نباشد، و چقدر اين معنا معناي عميق و اين مقام مقامِ بزرگي است. اگر واقعاً کسي باور داشته باشد كه بزرگي فقط مربوط به خداست و غير از خدا هيچ كس لباس كبريايي را نمي‌تواند و لیاقت ندارد که بر تن كند، رسيدن به اين مقام چه حال خوشي به او مي‌بخشد و وي را به چه مراتب والايي مي رساند.

87ـ تکرار موجب باور قلب است

توجیه چهارم در تکرار تکبیر در اول اذان، اين است كه به وسيله تكرار انسان آن مفهوم و فحوي را در قلب خود وارد و تثبيت مي‌كند.

تكرار در تکبيرات سبب مي‌شود كه حقيقت اين تكبير در قلب انسان تجلّي و تحقق پيدا كند، قلب انسان «الله اكبر» را چنانچه باور داشته باشد. و قائل به كبريايي خدا باشد ديگر عظمت و بزرگي را فقط در خدا و انوار خداوند يعني موجوداتي كه برخوردار از نور خدا هستند مي‌بيند، و براي غير خدا هيچ عظمتي قائل نخواهد بود. لذا انسانهاي مؤمن، هيچ خوفي از حكّام جائر و افراد ستمگر ندارند، برخورد و مبارزه علماي بزرگ با شقي‌ترين افراد تاريخ و سلاطين جور، كه هيچ خوفي نسبت به آنها نداشتند، بدين جهت است که آنها را بزرگ و عظيم نمي‌دانستند. بلکه كبريايي و بزرگي را فقط براي خدا قائل بودند. انساني كه در قلب و نفس خود كبريايي و بزرگي را منحصر در خدا بداند در مسير زندگي فقط خشنودي و رضاي او را مدّ نظر قرار مي‌دهد، اگر فردي خداي نكرده در هر امري از امور زندگي خود رضاي مخلوق را مقدّم بر رضاي خالق قرار دهد، معنايش اين است كه آن مخلوق را بزرگتر از خدا مي‌داند، اساساً آنها كه الله اكبر

تأثيري بر افکار و رفتارشان ندارد، كساني هستند كه الله اكبر در قلبشان رسوخ نكرده و قلب‌ آنها بزرگي خدا را باور نكرده است، تكرار الله اكبر براي اين است كه بزرگي خداي تبارك و تعالي را باور كنيم كه اين باور قلبي نه تنها نياز به تكرار بلکه نياز به رياضت‌هاي فراوان هم دارد. با يك روز و دو روز و یک ماه و یک سال و چند سال کسي نمي‌تواند ادعا کند قلبش عظمت خدا را کاملاً باور كرده است.

در روايتي امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: «إِذَا كَبَّرْتَ‏ فَاسْتَصْغِرْ مَا بَيْنَ الْعُلَى وَ الثَّرَى دُونَ كِبْرِيَائِهِ» وقتي تكبير مي‌گويي آنچه را بين آسمان و زمين، بين عرش و فرش قرار دارد، كوچك بشمار، هنگامي که به بزرگي خدا توجّه مي‌کني بايد بقية امور را كوچك بشماري.

«فَإِنَّ الله إِذَا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ يُكَبِّرُ وَ فِي قَلْبِهِ عَارِضٌ عَنْ حَقِيقَةِ تَكْبِيرِهِ قَالَ يَا كَاذِبُ» اين عبارت بسيار تكان دهنده‌ است. حضرت صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد چنانچه خدا به قلب بنده‌اي از بندگان خود هنگامي كه در حال تكبير گفتن است نگاه کند و در قلب او اثري از حقيقت تکبير و عظمت خدا نيابد يعني در قلب او چيزهاي ديگري بزرگ باشد مثل پول، مقام، شهرت، نزديک شدن به صاحبان مقام و منصب، خداوند خطاب به او مي‌فرمايد:‌

«أَتَخْدَعُنِي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَحْرِمَنَّكَ حَلَاوَةَ ذِكْرِي وَ لَأَحْجُبَنَّكَ عَنْ قُرْبِي وَ الْمُسَارَّةِ بِمُنَاجَاتِي»(1) يا كاذب، اي دروغگو! آيا با من خدعه مي‌كني؟ به عزت و جلالم قسم شيريني ذكرم را بر تو حرام مي‌كنم، تو را از قرب خود و سرور مناجاتم دور مي‌کنم.

افرادي كه سؤال مي‌‌كنند چرا نماز براي ما شيرين نيست؟ چرا حلاوت ذكر خدا نصيب‌ ما نمي‌شود؟ پاسخ اين است كه چون براي غير خدا بزرگي قائليم و كبريايي را منحصر به خدا نمي‌دانيم، اما كسي كه آن را منحصر در خدا بداند و


1. مستدرک الوسائل، کتاب صلوة، ابواب افعال صلوة، باب 2 حديث 9.

بعد هم ببيند خدا راه را بر او گشوده و توفيق داده تا در مقابل حضرتش بايستد و با او مناجات كند، مگر امكان دارد كه ذكر خدا براي او شيرين نباشد؟!

ببينيد در الله اكبر چه رازها و اسراري وجود دارد. در هنگام اذان با گفتن «الله اكبر» به دنبال اين باشيم كه كبريايي خدا را در قلب خود رسوخ بدهيم، فقط و فقط، بزرگي و عظمت و جلال را براي خدا قائل باشيم. تمام قدرت‌هاي دنيا و حاکمان را در مقابل خدا صفر بدانيم، تمام ابزار و وسائلي را كه مخصوصاً در زمان ما وجود دارد در مقابل تدبير و قدرت الهي صفر بدانيم، بزرگي فقط مخصوص خداي تبارك و تعالي است و اين را در قلب خود تثبيت كنيم.

88ـ اسرار شهادت به توحيد

مراتب اول و دوم: شهادت لفظي و عملي

بعد از بيان مقصود از تكبير و وجه تکرار آن در تکبيرات اربعه، بايد ديد مقصود از شهادت به توحيد و اينكه غير از خدا اله ديگري وجود ندارد چيست؟ ابتدا بايد دانست شهادت داراي مراتبي است؛ يك مرتبه شهادت لساني و قولي است كه انسان با زبان خود شهادت مي‌دهد، كه غير از خدا معبود ديگري وجود ندارد، اين نازل‌ترين و ضعيف‌ترين مرتبة شهادت است.

مرتبة دوم شهادت عملي است. مقصود از شهادت عملي اين است كه انسان در مقام عمل و با عمل خود ثابت کند که هيچ مؤثري غير از خداي تبارك و تعالي در عالم وجود ندارد..

ما اگر در زندگي خود از شخصي نه به عنوان اينكه واجد صفات الهي و انساني است، بلکه به خاطر قدرت يا ثروت يا مقام و منصب او مدح و ستايش کنيم اين عمل به اين معناست كه ما در مقام عمل غير از خدا معبود ديگري را مورد توجّه داده‌ايم. كلمة «اله» در «لا اله الا الله» لغت عرب چند احتمال دارد؛ یکی از احتمالات آن است كه از كلمة «ألِهَ في الشيء» به‌معناي تحيّر في الشيء،

یعنی در شيء متحير شد، يا ممكن است از لاه يلوه به معناي احتجب یعنی در پرده قرار گرفتن و نهان شدن باشد و احتمال سوم اين است كه به معناي عبَدَ باشد، مألوه يعني معبود. هر چه باشد الوهيت مختص خداوند است و انسان بايد هم در مقام ذات و هم در مقام فعل قائل به اين الوهيت باشد. در مقام فعل يعني انسان با عمل خود نشان دهد هيچ مؤثري در عالم غير از خدا نيست، همه چيز به دست خداي تبارك و تعالي است، شفا به دست اوست، غنا به دست اوست، عزّت به دست اوست، اگر کسي بخواهد با اتکاء به ديگري که آن هم مثل او ضعيف است خود را در دنيا عزيز گرداند، معنايش اين است كه خدا را فقط مؤثر در امور نمي‌بيند، بلكه ديگران را هم مؤثر در وجود مي‌بيند.

انسان بايد دست احتياج خود را فقط به سوي خداي تبارك و تعالي دراز كند، هر چه مي‌خواهد از او بخواهد، چشم طمع از غير او ببندد و فقط به او اميد داشته باشد و نبايد به موجود ديگري غير از او اميدوار باشد. عجز و فقر و احتياج خود را فقط در پيشگاه حق اظهار کند، نه در درگاه ديگران، معناي اين کار آن است كه چنين فردي با عمل خود شهادت مي‌دهد به «لا إله إلاّ الله» و ببينيد اين شهادت عملي چقدر عميق‌تر و وسيع‌تر از آن شهادت لفظي است.

در اذان همانطور که با زبان خود مي‌گوئيم «أشهد أن لا اله إلاّ الله» بايد اين شهادت در عمل و كردار ما در طول دوران زندگي‌ نمايان باشد. اذان فقط مقدمة نماز نيست، ببينيد اذان در زندگي چه تأثيري مي‌گذارد؟ ببينيد اين عبادت حتي براي کسب قدرت و امكانات مالي، عظمت و عزت دنيا و آخرت راهنماي ماست و مي‌گويد راه آن فقط خداست، اگر کسي دل به غير خدا ببندد، مسير را اشتباه رفته و به نتيجه هم نخواهد رسيد. بايد علاوه بر بيان لفظي در عمل هم معتقد باشيم كه مؤثر فقط خداست و همه چيز به دست خداي تبارك و تعالي است، باید شهادت عملي بدهيم بر اينكه «أشهد أن لا إله إلاّ الله». انشاء الله خداوند خاتمة عمر همة ما را شهادت لفظی و عملی بر لا إله إلاّ الله قرار بدهد.

89ـ اسرار شهادت به توحيد

مرتبه سوم و چهارم: شهادت قلبي و ذاتي

مرتبه سوم از شهادت، شهادت قلبي است كه امام خميني رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند(1) شهادت قلبي سرچشمة شهادت عملي و قولي است، قلب به سرّ باطني خود بايد توحيد فعلي را دريابد و شهادت به توحيد قلب انسان را احاطه و توحيد فعلي در قلب تجلّي پيدا كند. اين تعبيري كه در روايات آمده «الْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللهِ غَيْرَ الله‏»(2) قلب حرم خداست. در حرم خدا غير خدا را ساکن مگردان براي همين است كه توحيد فعلي بر تمام قلب انسان حاكم و محقق باشد.

پس در باب شهادت نبايد فقط به شهادت لفظي و شهادت عملي بسنده كنيم، ريشة اصلي شهادت قولي و عملي اين است كه قلب انسان توحيد را باور كند و از توجّه به ديگر موجودات منقطع شود. امام رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند که عمده اخبار اهلبيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) راجع به ترک طمع از دست مردم و يأس


1. آداب نماز: ص132.
2. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 67، ص 25.

از بندگان و ثقه و اطمينان و اعتماد به خداي تبارك و تعالي. مربوط به همين مرتبة شهادت قلبيه است. حال اگر کسي در ظاهر به جهت خجالت و کم‌رويي و برخي ملاحظات اظهار نياز يا توجهي به آنچه كه ديگران دارند داشته باشد اما در قلب او چنین نباشد مشمول این روایات نخواهد بود، چون بايد در قلب و نفس و باطن خود، هيچ توجّه و علاقه‌اي به آنچه كه ديگران دارند نداشته باشد.

مرحوم كليني در كتاب الايمان و الكفر اصول كافي(1) بابي دارد تحت عنوان «الاستغناء عن النّاس» كه ‌توصيه مي‌شود روايات اين باب را همه ببينند يعني بي‌نياز دانستن خود از مردم و اينکه فقط و فقط انسان خودش را محتاج به خدا بداند. امام سجّاد(عليه السلام) فرمودند: «رَأَيْتُ‏ الْخَيْرَ كُلَّهُ‏ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاس‏» مي‌فرمايد اگر از من بپرسند تمام خوبي‌ها در چه چيز خلاصه مي‌شود؟ چه عاملي انسان را به تمام خوبي‌ها سوق مي‌دهد؟ مي‌گويم قطع طمع از آنچه که در اختيار ديگران است، به وسيلة قطع طمع مي‌توان به تمام خوبي‌ها ‌رسيد، اين تعبير خيلي عجيبي است «رأيت الخير كلّه» تمام و همه خير را، يعني انسان اگر مي‌خواهد به هر چه خوبي است برسد راهش قطع طمع است از آنچه كه ديگران دارند. اگر ديد ديگري خانه‌اي بزرگ دارد، مقام و پولي دارد، شهرت دارد، زيبايي دارد، يا هر چيز ديگر، به آن هيچ توجهي نكند. مبادا در ذهنش بيايد كه كاش من يك مقداري از ثروت و يا حتي علم او را داشتم، اگر علم هم مي‌خواهد بايد از خدا بخواهد.

«وَمَنْ لَمْ يَرْجُ‏ النَّاسَ‏ فِي شَيْ‏ءٍ» كسي كه در هيچ چيز به مردم اميد نداشته باشد.

«وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي جَمِيعِ أُمُورِه» و همه امور خود را به خدا تفويض و واگذار كند، دائماً بگويد «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»(2) اگر ديد خود مريض است و ديگري سالم، حسرت سلامتی آن فرد را نداشته


1. اصول کافی، ج 3، ص 218.
2. سوره غافر:‌آيه 44.

باشد، طرف خود را خدا قرار بدهد.

امام سجّاد(عليه السلام) بر اين کار اثر عجيبي را بيان مي‌فرمايد «اسْتَجَابَ اللهُ تَعَالَی لَهُ فِي كُلِّ شَيْ‏ء» مي‌فرمايد چنين فردي مستجاب الدّعوة مي‌شود، هر چه از خدا بخواهد خداوند دعاي او را مستجاب مي‌كند، چرا بسياري از دعاهاي ما مستجاب نمي‌شود؟ براي اينكه انسان فرياد مي‌زند خدا خدا مي‌كند اما در گوشة قلبش اميد دارد كه كسي بيايد کمک کند و دست او را بگيرد و بالا بياورد، يا به او اعتباري بدهد، چقدر بايد يك انسان بدبخت و بيچاره باشد كه براي برخورداري از بهره‌هاي يكي دو روزه دنيا بخواهد از اعتبارات ظاهري ديگران استفاده كند. به وسيلة آنها که خود محتاج ديگري هستند بخواهد رفعت عنوان و مقام پيدا كند.

انسان اگر بخواهد رفعت و اعتبار پيدا كند بايد فقط و فقط از خداي تبارك و تعالي بخواهد «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا»(1) عزت فقط برای خداست، معناي اين آيه آن نيست كه فقط عزت برای خداست، بلکه همه چيز مانند سلامتي، اعتبار، علم و قدرت و ... دست خداست، ما در اذان بايد با قلب خود شهادت بدهيم، «اشهد أن لا إله إلاّ الله» اگر در زمان حيات‌ خود هر روز با تکرار، اين شهادت را در قلب خود وارد کنيم، قلب نسبت به آن تمكين پيدا مي‌كند، در نتيجه به هنگام مرگ به راحتي اين شهادت بر زبان جاري خواهد شد، اما آن کس كه شهادت به لا اله إلاّ الله در قلبش نفوذ نکرده باشد نمي‌تواند به هنگام مُردن شهادت به لا إله إلاّ الله را بگويد، ولو با زبان هم آن را زياد گفته باشد، بايد اين شهادت را در قلب خود ايجاد و تثبيت كنيم.

مرتبة چهارم شهادت، شهادت ذاتي است كه همة موجودات عالم با ذات خودشان شهادت مي‌دهند به اينكه لا اله إلاّ الله. بر طبق آية شريفه 18 سورة مباركه آل عمران «شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إلاّ هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُوْلُوا الْعِلْمِ» خود خداوند و


1. سوره نساء: آيه 139.

ملائكه و صاحبان علم همه شهادت بر وحدانيت او مي‌دهند که از اين تعبير به شهادت ذاتي مي‌كنند.

بنابراين نمازگزار كه در حال گفتن اذان است، وقتي به شهادت بر لا اله إلاّ الله مي‌رسد به اين نكته توجّه كند كه فقط زبان او شهادتگو نیست، بلكه عمل و قلب او هم شهادت بر توحيد می‌دهند.

انشاء الله همة ما از موحدين واقعي باشيم.

90ـ سرّ شهادت بر رسالت پيامبر اکرم(ص) در اذان و اقامه

اشهد أن محمّداً رسول الله


بعد از بيان مختصري از خصوصيات مربوط به تكبيرهاي اربعه و شهادت به توحيد در اذان بايد ببينيم چه سرّي وجود دارد كه در اذان و اقامه بلافاصله بعد از شهادت به توحيد، شهادت به رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مطرح مي‌شود و اساساً بين شهادت به رسالت و نماز یعنی عبادت خداي تبارك و تعالي چه ارتباطي وجود دارد؟ ارتباط تكبير و شهادت به توحيد با عبادت کاملاً روشن است چون حقيقت تكبير عبادت است، معناي تكبير ثناگويي و تعظيم خداست و همچنين شهادت به توحيد هم نفي الوهيت غير و اثبات الوهيت براي خداست. اما نسبت به اينکه شهادت به رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) چه ارتباطي با نماز دارد كه نمازگزار بايد در هر يک از اذان و اقامه دو بار اين شهادت را بر زبان جاري کند؟

همانطور که قبلاً اشاره شد توجّه به روايت شريف معراج كه در کتاب علل الشرائع ذکر گرديده، اسرار اين اذکار را در گفتار‌هاي صورت گرفته درعالم معراج حکايت مي‌کند. وقتي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) با آن محمل از نور كه خداي تبارك و تعالي براي ايشان فرستاده بود به همراه جبرئيل به آسمان سوم رسيدند ملائكه

از شدّت عظمت و شباهت وجود نوراني نبي اکرم به نورانيت حضرت حق (نورانیتی که در هنگام تجلی برای ملائکه مشهود می‌گشت) متحير گشته و به سجده افتادند.

وقتي كه جبرئيل اين رفتار و حيرت ملائكه را مشاهده كرد دو بار با صداي بلند گفت «أشهد أن محمّداً رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)» بعد از اينكه جبرائيل اين شهادت را داد، ملائكه برگشتند، جمع شدند و به حضرت سلام كردند و سؤال كردند حال برادر شما عليّ بن ابيطالب چگونه است؟

در اين قسمت از روايت اولين نکته آن است همانطور که در پي شهادت جبرئيل به رسالت پيامبر، حجاب‌ها از پيش روي ملائكة الهي كنار رفت، ذکر اين شهادت در ابتداي نماز موجب کنار رفتن حجاب‌هاي فراوان از نمازگزار و گشوده شدن ابواب معنوي بسيار بر او مي‌شود.

بنابراين، بيان اين شهادات در اذان و اقامه حكايتي است از آن حادثه‌ كه هنگام معراج واقع شد.

نکته دوم آن است که ما در نماز اين معراج و سفر روحاني به عنوان يک موجود ناچيز مي‌خواهيم وجود بسيار بزرگ و با عظمتي را ستايش كنيم. براي ستايش آن وجود با عظمت بايد از وسائطي كه اين مسير را طي كرده و مقرّب نزد خداي تبارك و تعالي هستند بهره‌مند شويم. اساساً بدون ارتباط و وساطت آنها امكان اتصال به حق تبارك و تعالي وجود ندارد. بدون شهادت به رسالت، شهادت به توحيد امكان ندارد، توحيد كامل آن توحيدي است كه همراه با شهادت بر رسالت باشد.

اين بحث نزد فلاسفه مطرح است که اساساً ربط قديم به حادث چگونه است؟ آن خداي بزرگ چگونه با موجودات ممکن و حادث اين عالم ارتباط برقرار می‌نماید؟ در پاسخ به اين نكته مي‌گويند بايد يك واسطه‌اي در فيض وجود داشته باشد. به همين جهت در بعضي روايات چنين بيان شده که اول

چيزي كه خداي تبارك و تعالي خلق كرد نور پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) بود. نمازگزار بدون ارتباط با پيامبر و بدون شهادت بر رسالت پيامبر، نه در اعتقاد و نه در عبادت نمي‌تواند ارتباط با خداي تبارك و تعالي پيدا كند، اعتقاد كامل و عبادت منحصر به همين راه است.

91ـ سرّ شهادت به ولايت اميرالمؤمنين(ع)

اشهد أنّ علياً ولي الله


در پاسخ به اين سؤال كه چه ارتباطي بين شهادت به رسالت با شهادت به توحيد و نيز چه ارتباطي بین این شهادتها و نماز وجود دارد، بیان نمودیم که اساساً راه توحيد واقعي و اينكه انسان حقيقتاً موحّد باشد اينست كه شهادت قلبي و لساني به نبوّت پيامبر ختمي مرتبت داشته باشد. نمازگزار بايد در اين مسيري كه به عنوان نماز طي مي‌كند که يك سفر معنوي و معراج روحاني است، بداند آنقدر ضعيف و عاجز و ناتوان است كه نمي‌تواند اين راه را به تنهايي طي كند. بايد متمسّك و متوسّل به انواري شود كه سالك إلي الله بوده و اين راه را طي كرده‌اند، ما با شهادت به رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) خود را تقويت کرده و نورانيت پيدا مي‌كنيم تا بتوانيم قابليت حضور را در محضر ربوبي خداي تبارك و تعالي پيدا كنيم.

این مطلب مهم که روايات فراوان در كتب روايي بر آن گواه است كه عبادات بدون ولايت اميرالمؤمنين و اولاد او ارزشي ندارد، فقط مجرّد يك اعتبار و قانون نيست! كسي فكر نكند اين صرفاً يك قانون است كه خدا قرار داده و فرموده اگر

كسي ولايت را نپذيرد نمازش مورد قبول نيست، بلکه اين بيانگر يك حقيقت و واقعيّت تکويني است و آن واقعيت اينست كه انسان بدون ولايت نمي‌تواند خدا را عبادت كند.

بدون امامت و ولايت عليّ ابن ابيطالب و اولاد او لياقت و صلاحيّت و قابليّت عبادت خداي تبارك و تعالي را ندارد. همانطور كه بدون شهادت بر رسالت پيامبر نمي‌تواند تقرّب به خداي تبارك و تعالي پيدا كند.

در آن روايت معروف، امام باقر(عليه السلام) به محمّد بن مسلم مي‌فرمايند:(1) امامان جور و پيروان آنها از دين خدا دور و جدا هستند، خودشان گمراهند و ديگران را هم گمراه كردند. اعمالي كه انجام مي‌دهند مثل خاكستري است كه در يك روز طوفاني با وزيدن باد شديد متفرق مي‌شود.

سپس حضرت باقر(عليه السلام) مي‌فرمايند: اگر كسي تمام شب‌ها را به عبادت سر كند و تمام روزها روزه بگيرد و همه اموالش را در راه خدا صدقه بدهد و تمام سال‌هاي عمرش به حج برود، اما معتقد به ولايت وليّ الله نباشد، اين اعمال هيچ ارزشي نخواهد داشت، چرا؟ براي اينكه حقيقت عبادت بدون ولايت تحقق پيدا نمي‌كند، انسان ضعيفي كه قلبش هزاران آلودگي دارد و وجود او با هزاران ضعف همراه است، چگونه مي‌خواهد تقرّب به خدا پيدا كند، و اساساً با این وضع چه نسبتي با خدا دارد؟ اين كجا و خدا كجا؟

بايد بين آن موجود بي‌نهايت عظيم و اين ضعيف ذليل يك انواري واسطه باشد كه اين انسان ضعيف با تمسّك به آن انوار بتواند خود را متصل به خداي تبارك و تعالي كند. اينها وسائط الي الله هستند، نفهميدند و نبايد هم بفهمند آن كوردلاني كه حقيقت ولايت را نچشيده و اين معارف عظيم را درك نكردند و از دنيا رفتند و با انکار ولايت خود را گرفتار عقوبت و عذاب الهي کردند.

اين مطلب كه عبادت بدون ولايت قابل قبول نيست يك مطلب برهاني است،


1. کافي، چاپ اسلاميه:‌ج 1، ص 184.

برهان فلسفي بر آن قائم است، مصاديقش را هم روايات و ادلة نقلي براي ما بيان كرده‌اند، و از اینجا می‌توان این نتیجه روشن را گرفت که هركس اعتقادش به رسالت پيامبر اكرم و ولايت بيشتر باشد، عباداتش از ثواب بيشتر برخوردار و خود نيز داراي اجر و قرب بیشتری نزد خداي تبارك و تعالي خواهد بود. شهادت به ولايت امير المؤمنين(عليه السلام) يكي از مستحبّاتي است كه در اذان ـ به عنوان ذكر مطلق ـ بايد ذكر شود و در روايات آمده كه اگر كسي به توحيد و رسالت پيامبر شهادت داد، حتماً به ولايت امير المؤمنين(عليه السلام) هم شهادت دهد.(1) انشاء الله خداوند همة ما را اهل ولايت قرار بدهد.


1. احتجاج: ج1، ص230.

92ـ نقش ولايت در قبولي اعمال

يکي از رواياتي که دلالت مي‌کند بر اينکه بدون تمسّك به رسالت و ولايت اساساً توحيد كامل نيست و تحقّق پيدا نمي‌كند. بدون مصاحبت و همراهي كامل‌ترين موجودات عالم امكان تقرّب به خداي تبارك و تعالي نيست. روايتي است که مرحوم كليني از امام باقر(عليه السلام) ذكر كرده‌اند: محمّد بن مسلم مي‌گويد(1) «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(عليه السلام) يَقُولُ‏ كُلُّ مَنْ دَانَ الله‏ عَزَّوَجَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ‏ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللهِ‏ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ» هر كسي كه بخواهد از راه عبادت به خدا تقرّب پيدا كند و نفس خود را در اين راه به زحمت و تلاش بيندازد، در حالي كه امامي از ناحية خدا به عنوان حجّت و حبل الله و واسطة فيض بين خدا و بشر نداشته باشد، تلاش او بي‌فايده‌ و غير مقبول است «‏وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ» چنين فردي گمراه و در همه امور متحير و سرگردان است.

مسئلة امامت و ولايت فقط يك امر سياسي يا يك امر اجتماعي كه مربوط به حكومت باشد نيست! دايرة ولايت ائمه معصومين(عليهم السلام) اينقدر وسيع است كه حتي عبادت‌هاي شخصي افراد را هم دربر مي‌گيرد. بر حسب اين روايت و روايات


1. کافی، چاپ اسلامیه، ج 1، ص 183.

متعدد ديگر به هيچ وجه کسي که ولايت اهلبيت را نپذيرفته و نور ولايت در قلب او وجود نداشته باشد، قدرت عبادت خداي تبارك و تعالي را ندارد بلکه قابليت ندارد تقرّب به خدا پيدا كند و موحّد واقعي باشد و بر اثبات اين مسئله علاوه بر روايات، برهان عقلي هم دلالت وجود دارد که در جاي خود علماي بزرگ آن را اقامه كرده‌اند. وقتي به نماز مي‌ايستيم به خود نگاه كنيم ببينيم ميزان اعتقاد ما به ولايت چه اندازه است؟ چه مقدار ولايت ائمة معصومين(عليهم السلام) وجود ما را فرا گرفته؟ و نور ولايت قلب ما را احاطه كرده؟ به روشني مي‌توان گفت هر مقدار انسان در اين دايره قوي‌تر باشد، در دايرة عبادت قوي‌تر است.

در زمان حاضر که زمان غيبت كبري است هر انساني كه تولّي و اعتقادش نسبت به وجود مقدس امام زمان(عج) بيشتر باشد و ارتباط قلبي او با آن حضرت قوي‌تر باشد نه فقط ارتباط لفظي و لساني، نه فقط دعاي تعجيل را بر زبان جاري كند بلكه حقيقتاً در عمق قلب و روحش معتقد باشد به اينكه واسطة فيض خدا آن حضرت است و همة عناياتي كه به بشر مي‌شود از طريق اوست. هر مقدار اين ارتباط قوي‌تر باشد عبادات ما قوي‌تر و امكان تقرّب ما به خدا بيشتر است.

در ادامه روايت امام باقر(عليه السلام) نسبت به افرادي كه امامت و ولايت را قبول ندارند مي‌فرمايند «وَاللهُ شَانِئٌ‏ لِأَعْمَالِهِ‏ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا»، خدا اعمال اين افراد را اصلاً قبول ندارد و به گوسفندي مي‌مانند كه از گله و چوپان جدا شده است. انساني كه ولايت اهلبيت(عليهم السلام) را نپذيرد در غير مسير انسانيت قرار مي‌گيرد.

انشاء الله خداوند نور ولايت را در قلوب ما هرچه بيشتر قرار بدهد.

93ـ شهادت به رسالت و ولايت روح عبادات است

بعليّ قامت الصّلاة؛

به (وجود مبارک) علي نماز برپا شد.(1)


در مورد شهادت بر ولايت اميرالمؤمنين علي‌بن ابيطالب صلوات الله عليه بايد گفت گرچه در شهادت بر رسالت، شهادت به ولايت و در شهادت بر ولايت، شهادت به رسالت هم هست، اما چون حقيقت رسالت با وصايت و ولايت امير المؤمنين صلوات الله عليه تکميل و اتمام شد، نمازگزار بايد در اين سفر معنوي توجّه خاص به اين مطلب داشته باشد.

ما فعلاً وارد اين بحث فقهي نمي‌شويم که آيا شهادت به ولايت عليّ ابن ابيطالب «جزءِ وارد» در اذان و اقامه هست يا خير؟ اين در جاي خودش در كتب فقهي مورد بحث قرارگرفته است.. اما روشن و بديهي است كسي كه اقرار لساني و اعتقاد قلبي به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) که تکميل دين و اتمام رسالت به آن است نداشته باشد، نماز او به هيچ وجه نمي‌تواند نماز واقعي باشد!


1. اسرار العبادات و حقيقة الصلاة: ص23.

در کتاب احتجاج(1) اين روايت ذکر شده که شخصي به امام صادق(عليه السلام) عرض مي‌كند يابن رسول الله برخي از مردم چنين حديثي در مورد معراج نقل مي‌كنند که رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در معراج ملاحظه كرد بر عرش خدا سه كلمه نوشته شده:‌«لا اله إلاّ الله، محمّد رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)» و بعد اسم خليفة اول كه به حسب ظاهر خلافت را تصاحب كرد نام بردند. امام صادق(عليه السلام) ناراحت شدند و فرمودند «سبحان الله» اينها همه چيز را تغيير دادند حتي اين مطلب را. بعد فرمودند خداي عزّوجلّ وقتي عرش را خلق فرمود بر آن نوشت «لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، عليٌّ أمير المؤمنين» سپس فرمودند چرا برخي از جهّال زمان اين حقيقت را تغيير دادند؟ متأسفانه دستگاه ظلم و تحريف خلفاء به هيچ چيزي بسنده و اكتفا نكردند و حتي اين واقعيت را در حديث معراج هم تغيير دادند و به جاي «عليٌ أمير المؤمنين» نام فرد ديگري را قرار دادند. علي كه در تمام زندگي خود يك آن و يك لحظه شرك به خدا نداشت، چطور مي‌شود نام امير المؤمنين را برداشت و نام شخص ديگري را جاي آن گذاشت كه مدتي از عمرش را در شرك گذرانده است؟ و بعد فرمودند: نه تنها اين سه نام «لا اله إلاّ الله، محمّد رسول الله، عليّ امير المؤمنين» بر عرش خداي تبارك و تعالي نوشته شده، بلکه خداوند اين سه كلمه را بر آب و كرسي و بر لوح و پيشاني اسرافيل و دو جناح و بال جبرئيل و اكتاف آسمان‌ها و زمين، سر كوه‌ها و بر خورشيد و ماه و به طور خلاصه در تمام هستي اين كلمات تکويناً ثبت شده است.

سپس امام صادق(عليه السلام) فرمود: هر کس لا اله إلاّ الله، و محمّد رسول الله را گفت، در ادامه عليٌ امير المؤمنين را هم بيان كند. ترديدي نيست كه اگر به حسب ضوابط فقهي «أشهد أنّ علياً وليّ الله» جزء وارد در اذان نباشد، اما به عنوان ذكر مطلق باید معتقد به استحباب و رجحان آن شد. ما وقتي اين روايت را ملاحظه مي‌كنيم، بايد بگوئيم اي انسان نمازگزار فكر نكن كه فقط تو شهادت به الوهيت،


1. احتجاج: ج1، ص230.

رسالت و ولايت امير المؤمنين مي‌دهي، بلكه در باطن عرش خدا، درياها، بيابان‌ها، كوه‌ها، كرسي، جبرئيل، ملائكه، خورشيد و ماه، اين كلمات حك شده و وجود دارد. و ما اينک با ذکر اين عبارات در اذان و اقامه به عنوان يكي از موجودات عالم با همة موجودات ديگر همراهي مي‌كنيم.

بنابراين حتماً در اذان و اقامه سعي كنيم شهادت به ولايت امير المؤمنين را ذكر كنيم. بزرگان ما فرمودند اگر جزء اذان هم نباشد، اما روح اذان و دين و عبادت است و عبادت بدون اين هرگز محقق نمي‌شود.

94ـ احضار قواي ملک و ملکوت

ذكر كرديم كه بدون شهادت بر ولايت، شهادت بر رسالت حاصل نمي‌شود.

نكته‌اي را امام خميني رضوان الله تعالي عليه در كتاب آداب الصّلاة مي‌فرمايند که «در شهادت به توحيد و الوهيت هر دو شهادت به رسالت و ولايت منطوي است، يعني شهادت به توحيد محقق نمي‌شود مگر اينكه در آن شهادت به رسالت و ولايت هم هست، و همچنين فرموده‌اند در شهادت به رسالت هم آن دو شهادت ديگر موجود است، و نيز در شهادت به ولايت هم شهادت به توحيد و رسالت موجود است »، چون نور پيامبر و نور علي از نور خداي تبارك و تعالي است و اين افراد كامل‌ترين انسان‌هايي هستند كه مظهر توحيد حق تبارك و تعالي هستند، بدون توسل و شهادت به اين ذوات مقدسه کسي نمي‌تواند به خداي تبارك و تعالي تقرّب پيدا كند، از اين تعبير معروف پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) که در مورد سفر مي‌فرمايند: «الرفيق ثمّ الطريق» اول انسان براي خود رفيق و همراه پيدا كند و بعد راه را آغاز كند، در باب عبادت هم مي‌توانيم استفاده كنيم. براي عبادت و


1. آداب نماز: ص 141.
2. محاسن : ج 2، ص 357.

حرکت به سوي حق آن موجودي مي‌تواند رفيق و همراه سالک باشد كه خود در اعلي درجة توحيد باشد و يك آن شرك، گناه و خطا وجودش را آلوده نكرده باشد.

چقدر اين تعابير و عباراتي كه در اذان و اقامه وجود دارد منسجم و هماهنگ است، انسان در ابتدا عظمت خدا را با آن خصوصيات که در چهار تكبير است و قبلاً به آن اشاره کرديم، بيان مي‌کند و سپس شهادت به توحيد و وحدانيت خداي تبارك و تعالي مي‌دهد و بعد هم شهادت به رسالت و ولايت مي‌دهد.

تا اين قسمت اذان مسئله از نظر ايمانی و اعتقادي كه در نمازگزار بايد وجود داشته باشد تا صلاحيّت ورود به نماز را پيدا کند تمام مي‌شود، اما با ذکر حیّ علی الصلاة بخش دوم اذان و اقامه شروع مي‌شود كه بايد ببينيم معاني آن چيست؟

در اين بخش از اذان مي‌گوييم «حیّ علی الصّلاة» بشتاب به سوي نماز، بعد مي‌گوئيم «حیّ علی الفلاح» بشتاب به سوي فلاح و رستگاري، بعد هم «حیّ علی خير العمل» بشتاب به سوي آنچه كه بهترين اعمال است. انسان نمازگزار بايد هر يك از اينها را دو بار ذكر كند.

انساني كه در حال گفتن اذان و سالك كوي يار است و در اين راه براي معراج و آن سفر روحاني مي‌خواهد قدم بردارد، بعد از اينكه مسائل ايماني و اعتقادي خود را گفت، يعني اول: عظمت حق تعالي را اعلان كرد، دوم: شهادت به الوهيت و توحيد داد، سوم: رفاقت و مصاحبت با رسول و ولي را اختيار کرد با بيان «حیّ علی الصّلاة» به قواي مُلكيه و مَلكوتيه اعلام مي‌کند كه براي نماز آماده شوند، معناي ظاهري «حیّ علی الصّلاة» اين است كه انسان به ديگران خطاب مي‌كند بشتابيد به سوي نماز که مي‌خواهد نماز شروع شود، ولي معناي عميق حيّ علي الصّلاة اعلان به همة قواي مُلكي و ملكوتي براي شتاب به اين امر است. مؤذّن تمام قواي مُلكيه و ملكوتيه را آماده نماز مي‌كند، اعلان حضور

مي‌دهد كه با همة قوا آمادگي براي نماز پيدا ‌كنند.

در قسمت اول اذان جنبة اعتقادي آن مطرح است، اما در قسمت دوم جنبة عملي اذان، و توجّه به اينكه چه كساني، چه موجودات و قوايي مي‌خواهند در محضر حق تبارك و تعالي حضور پيدا كنند، بيان مي‌شود و چقدر لذّت دارد وقتي كه انسان «حیّ علی الصّلاة» مي‌گويد توجّه كند به اينكه نه فقط وجود ظاهري خود و دوستانش را ترغيب و تشويق به نماز مي‌كند، بلكه قلبش را، دست و چشمش را، نفس و قواي مُلك و ملكوت و همه را دعوت براي حضور در اين محضر مي‌کند.

95ـ سرّ تکرار حيّ علي الصلاة

بيان كرديم با «حیّ علی الصّلاة» انسان به تمام وجود و اعضا و جوارح خود خطاب مي‌کند كه آماده براي نماز شوند و بشتابند به سوي نماز، و نه فقط وجود خودش بلكه همه قُوايي كه در مُلك و ملكوت وجود دارد نيز دعوت به نماز مي‌کند. يعني حال كه خدا عظيم است، و حال كه خدا واحد است، و حال كه ما رسالت و ولايت را قبول داريم پس بايد خدا را ثنا بگوئيم و او را عبادت و پرستش كنيم و نبايد درنگ و توقف كنيم، نمي‌شود آن شهادت‌ها باشد اما نسبت به نماز درنگ شود، اگر در خواندن نماز و انجام اين فريضه الهي مسامحه وجود داشته باشد خداي نكرده، ريشه در اين دارد كه اين شهادت‌ها ناقص است، اين شهادت‌ها قلبی و واقعی نيست. اما اگر اين شهادت‌ها شهادت‌هاي كاملي باشد، چطور انسان مي‌تواند شهادت به توحيد و رسالت و ولايت بدهد، اما خود را از قافلة پرستش عقب بيندازد، بلکه بايد بلا فاصله شروع به پرستش خداي تبارك و تعالي کند.

بعضي سؤال مي‌كنند كه چرا «حیّ علی الصّلاة» يا فصول ديگر دو بار بايد تكرار ‌شود؟ جواب كلي‌ كه براي اين تكرارها وجود دارد اينست كه معمولاً در

دفعه اول انسان توجّه كامل پيدا نمي‌كند، فطرت انسان بيدار نمي‌شود. اين تكرار براي اينست كه يك بيداريِ كامل براي فطرت ايجاد شود، انسان وقتي يك بار مي‌گويد ممكن است توجّه عميق نكند، اما براي توجّه عميق و تنبّه كامل و بيداريِ تام که فطرت را كاملاً بيدار كند كه بايد نماز خواند و خدا را پرستش كرد، دو مرتبه آن را می‌گوید. وجه دومی هم در كلمات امام رضوان الله تعالي عليه ذکر شده که مي‌فرمايند(1) ممكن است بار اول خطاب به قواي داخل باشد، قوايي كه داخل در مملكت وجود انسان است، مثل قلب، گوش، دست، چشم و...، و بار دوم خطاب به قواي خارج از مملكت انسان است. انسان در اين پرستش تنها نيست بلكه با تمام موجودات عالم همراه است، مي‌خواهد خدا را در كنار موجوداتي كه دائم در حال تسبيح و عبادت او هستند، عبادت كند و بعد توجّه پيدا مي‌كند به حكمت، و آن اثر مهم نماز که رستگاري و فلاح است.

فطرت هر انساني خواهان رسيدن به سعادت است، از هر کسي سوال كنيد مي‌گويد مي‌خواهم خوشبخت شوم، البته گاهي اوقات در تشخيص مصداق‌هاي خوشبختي اشتباه مي‌كند، يكي مصداق خوشبختي را پول و ديگري مقام مي‌داند، يكي شهوت و ديگري خوراك مي‌داند، اما خدا مي‌فرمايد مصداق مهم خوشبختي، سعادت و رستگاري براي انسان، نماز است. هر کس مي‌خواهد در زندگي‌ خوشبخت باشد بايد دنبال نماز باشد، كسي كه دنبال نماز باشد ابواب آسمان‌ها به روي او باز مي‌شود خداوند ابواب رحمت و درهاي حکمت خود را به روي او باز مي‌كند.

قبل از شروع نماز در اذان و اقامه دو بار مي‌گويد فلاح و رستگاري در نماز است، و تكرار در اين جا هم باز براي بيدار كردن فطرت و تحكيم و تثبيت اين مطلب در نفس است كه اي انسان حواست جمع باشد فلاح و رستگاري در همين نماز است و بس.


1. آداب نماز: ص 142.

سپس مي‌گويد «حیّ علی خير العمل» اگر مي‌خواهي بهترين اعمال را انجام بدهي، اگر مي‌خواهي عملي انجام بدهي كه بهتر از آن تصور نشود آن عمل نماز است. «حیّ علی خير العمل» و در ادامه ذکر تکبير و لا إله إلاّ الله را بيان مي‌كند «الله اكبر، الله اكبر، لا إله إلاّ الله، لا إله إلاّ الله» كه نكتة خيلي مهم اين است، هم در اذان و هم در اقامه شروع و پايان با لفظ الله است كه اين لفظ الله به گفتة اهل فن يك اسم و عنواني است كه همة شئون الهيه در آن وجود دارد.

تا این بخش، اسرار و حکمت‌های اذان پایان می‌یابد، در دنباله بحث حکمت‌های موجود در نماز را مورد بحث قرار می‌دهیم.

فصل چهارم: سرّ قیام در نماز

96ـ سرّ قيام در نماز: قيام نمايانگر توحيد و قيّوميّت حق

بعد از بيان نکات مختصري پيرامون اذان و اقامه، وارد بحث خصوصيات نماز مي‌شويم؛ مجموعاً از نظر شکل و هيئت، نمازگزار در اين عبادت سه حالت را دنبال مي‌كند، يكي حالت قيام و ايستادن است، بر انساني كه مريض نيست و قدرت بر ايستادن دارد واجب است نماز را ايستاده بخواند، همين نماز را اگر او نشسته بخواند ولو صد ساعت هم طول بدهد هيچ ارزشي ندارد، بايد در حال قيام باشد. حالت دوم ركوع و حالت سوم هم سجده است.

در هيچ عبادتي مجموع اين سه حالت را در يک جا همراه با هم ملاحظه نمي‌كنيم، بزرگان اهل معرفت از اين سه حال، سه مرتبة از توحيد را استفاده كرده‌اند و گفته‌اند وقتي نمازگزار مي‌ايستد و شروع به نماز مي‌كند حالت قيام او اشاره به توحيد افعالي و حالت ركوع او اشاره به توحيد صفاتي و حالت سجده كه مهم‌ترين و عميق‌ترين حالت پرستش در نماز است اشاره به مهمترين مرحلة توحيد دارد كه توحيد در ذات است. حال بايد ديد چه نكاتي در قيام نماز وجود دارد و چه آدابي بايد در موقع قيام رعايت شود.

امام خمینی رضوان الله عليه در مورد قيام مي‌فرمايند وضعيت اين قيام و الفاظي كه در قرائت آن وجود دارد، اشاره به مقام توحيد افعالي است و مقصود از توحيد افعالي اين است كه ما قائل به فاعليت خداي تبارك و تعالي در همة افعال باشيم، حتي كوچكترين فعلي كه از انسان سر می‌زند، مثل يك نشستن و برخاستن، همه افعال مرتبط با ارادة حق تبارك و تعالي است، و تا ارادة او نباشد برگي از درخت نمي‌افتد، بادي نمي‌وزد و هيچ فعلي در عالم نه از انسان و نه از غير انسان صادر نمي‌شود.

البته در مورد افعال انسان در جاي خود توضيح داده مي‌شود كه توحيد فعلي منافات با اختيار انسان ندارد. لکن اين انسان مختار بايد بداند كه هر فعلي را كه انجام مي‌دهد مسبوق به ارادة حق تبارك و تعالي است، ولو آن را از روی اختیار انجام می‌دهد.

پس مقصود از توحيد افعالي اين است كه انسان غير از خدا هيچ چيز را در عالم فاعل و مؤثر نداند و اين حالت قيام در نماز اشاره به قيّوميت حق تبارك و تعالي دارد و اگر بندگان حرفي مي‌زنند يا كاري انجام مي‌دهند تحت عنوان قيّوميت حق تبارك و تعالي است.

انسان بايد به قلب خود يادآوري كند كه تعيّنات نفسانيّه را كنار بگذارد و بداند از خود استقلالي ندارد. اگر به عبادت ايستاده اين خداست كه اراده كرده ولو اختيار هم در كنارش وجود دارد اما اگر ارادة خدا نباشد اين امر محقق نمي‌شود. بايد به قلب و باطن خود اين مطلب را بفهماند؛ ادب قيام اين است كه نمازگزار خود و همه عالم را در محضر خدا حاضر بداند.

انسان وقتي مي‌خواهد به كسي احترام كند و يا با كسي مواجه مي‌شود ادب ظاهري و فطري هر انسان اين است كه جلوي پاي او مي‌ايستد، اين ايستادن بدين معناست كه من با همة وجود در محضر تو هستم، چنين انساني بايد خواه ناخواه عظمت حق تبارك و تعالي را باور كرده باشد، آن كسي كه بدون هيچ

گونه عذري نشسته يا خوابيده نماز بخواند، نمي‌توان گفت عظمت معبود را باور كرده و پذيرفته است، ولي وقتي با وقار و با خصوصياتي كه ذکر خواهد شد مي‌ايستد، ادب پرستش از او به خوبي صادر مي‌شود و اين حالت حالتي است كه بايد از فرد عابد و سالك ظاهر ‌شود.

97ـ آداب قيام

امام رضا(عليه السلام) فرمود:

إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَى الصَّلَاةِ فَلَا تَقُومُ‏ إِلَيْهَا مُتَكَاسِلا...؛

هنگامي که مي‌خواهي به نماز بايستي با کسالت و تنبلي به نماز نايست.


گفته شد اولين حالت نمازگزار در نماز قيام و ايستادن است، حالت دوم ركوع و حالت سوم هم سجده است. طبق بيان اهل معرفت اين سه حالت و سه هيئت به سه مرتبه از مراتب توحيد اشاره دارد. در حالت قيام و ايستادن، انسان با تمام وجود طرف مقابل خود را درك و معبود خود را مشاهده مي‌كند. حالتي كه در حال نشسته يا خوابيده هرگز براي انسان حاصل نمي‌شود.

در كتاب فقه الرضا(1) اين روايت آمده كه: «فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَى الصَّلَاةِ فَلَا تَقُومُ‏ إِلَيْهَا مُتَكَاسِلًا وَ لَا مُتَنَاعِساً وَ لَا مُسْتَعْجِلًا وَ لَا مُتَلَاهِياً» وقتي براي نماز قيام مي‌كني با حالت كسالت و خواب آلودگي و چُرت نايست، با شتاب و عجله به نماز نايست، با حالت لهو و سرگرم بودن و بازي با سر و گوش و ... خود به


1. فقه الرضا، ص 101.

نماز نايست، اين ادب قيام است.

انسان وقتي مي‌خواهد در برابر خداي تبارك و تعالي بايستد، احساس كند كه واقعاً خدا او را مي‌بيند، تمام فكر و وجودش معطوف به خداي تبارك و تعالي باشد، نبايد كسالت به خود راه دهد، نبايد با عجله بايستد. هنوز از زمين برنخاسته و بدنش سکون نيافته و کامل نايستاده الله اكبر گفتن كار درستي نيست!

حضرت مي‌فرمايند: «وَ لَكِنْ تَأْتِيهَا عَلَى السُّكُونِ وَ الْوَقَارِ وَ التُّؤَدَةِ» اين نماز را بايد با آرامش و وقار انجام دهي.

«وَ عَلَيْكَ الْخُشُوعُ وَ الْخُضُوعُ مُتَوَاضِعاً لِلَّهِ عزّوجلّ مُتَخَاشِعاً» نماز خود را با حالت تواضع در برابر خدا و خضوع و خشوع انجام بده «عَلَيْكَ خَشْيَةٌ وَ سِيمَاءُ الْخَوْفِ رَاجِياً خَائِفاً بِالطُّمَأْنِينَةِ عَلَى الْوَجَلِ وَ الْحَذَرِ» مي‌فرمايد در نماز خشيت داشته باش و آثار خوف در سيماي تو ظاهر باشد.

در عبارت قبل فرمود بايد با خضوع و خشوع و تواضع باشي و اينجا مي‌فرمايد حالت ترس و خشيت بايد در چهره‌ات ظاهر باشد. هم اميد به خدا داشته باشيد و هم خوف. انسان بايد پيوسته نگران باشد كه آيا خداوند اين عبادت را از او مي‌پذيرد يا نه؟ آيا خدا به او توجّه مي‌كند يا نه؟

«فَقِفْ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْعَبْدِ الْآبِقِ الْمُذْنِبِ بَيْنَ يَدَيْ مَوْلَاهُ» مي‌فرمايد وقتي به نماز مي‌ايستي مثل يك بندة گناهكار فراري که نزد اربابش قرار گرفته ترسان و نگران باش، انسان بايد در پيش خدا اين چنين بايستد.

واقعاً وقتي كه مي‌خواهيم به نماز بايستيم بفهميم، تا به حال دور بوديم و فراري، حالا ما را برگردانده‌اند لذا بايد با يك حالت شرمندگي و ندامت و خوف، و در عين حال با اميد به مغفرت و رحمت پرورگار به نماز بايستيم.

«فَصُفَّ قَدَمَيْكَ وَ انْصِبْ نَفْسَكَ وَلَا تَلْتَفِتْ يَمِيناً وَ شِمَالًا»؛ پاهاي خودت را كنار هم قرار بده و قامتت را راست نگه دار و به راست و چپ نگاه نكن، اينكه

مي‌گويند در نماز نبايد به اين طرف و آن طرف نگاه كرد علتش همين است كه انسان در پيشگاه خدا ايستاده و بايد تمام حواس و چهره‌اش را متوجه او بكند.

«وَتَحْسَبُ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ» فكر كن كه تو او را مي‌بيني و اگر تو او را نمي‌بيني، او تو را مي‌بيند. اين حالتي است كه انسان بايد وقتي به نماز ايستاده كاملاً آن را رعايت كند.


1. فقه الرضا: ص 101.

98ـ حقوق نماز در کلام امام سجّاد(ع)

امام سجاد(عليه السلام) می‌فرمایند:

وَأَمَّا حُقُوقُ‏ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَى الله؛

اما حق نماز آن است که بدانی نماز ورود به محضر پروردگار است.


نمازگزار اگر به اسرار قيام در نماز توجّه كند و آداب آن را رعايت نمايد، نماز براي او بسيار لذتبخش خواهد بود و احساس مي‌كند كه واقعاً از آلودگي‌هاي دنيا جدا مي‌شود. احساس خستگي در نماز نمي‌كند، و مي‌خواهد دائماً به نمازش ادامه بدهد.

در برخي از روايات در مورد امام هشتم(عليه السلام) وارد شده كه آن حضرت در يك شبانه‌روز هزار ركعت نماز مي‌خواند، دليل آن اين است كه از ايستادن در نماز لذت مي‌بردند و اگر در لحظات اول روز قبل از طلوع خورشيد يا قبل از غروب نمازهاي مستحب را تعطيل مي‌كردند و در مصلاي خود نشسته و با خدا مناجات مي‌كردند. براي اين بود كه اسرار، فوايد و ارزش نماز را مي‌دانستند، در روايتي امام سجّاد(عليه السلام) مواردي را به عنوان حقوق نماز ذكر كرده‌اند، يعني اگر نمازگزار

اينها را رعايت نكند حقّ نماز را اداء نكرده و آن را ضايع كرده است.

مي‌فرمايند «وَأَمَّا حُقُوقُ‏ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَى الله»(1) دو مورد را به عنوان حق نماز بیان می‌فرماید، حق اول نماز اين است كه بدانيم نماز ورود به محضر خداي تبارك و تعالي است، کسي كه قصد دارد نماز را شروع كند بداند كه مي‌خواهد وارد بر محضر خاص خداي تبارك و تعالي شود. به عبارت دیگر، نماز ورود است، اما ورود به محضر حق تبارک تعالی. شخص نمازگزار باید بداند به‌وسيله نماز چه موجودی وارد می‌شود. روشن است که هر ورودی مستلزم خروجی است، یعنی باید از دنیا و تعلقات آن، از تمنّیات نفسانی و شهوانی خارج شده و بر نور مطلق وارد شویم.

حق دوم آن است که بدانیم در پیشگاه خداوند ایستاده‌ایم، این حق زمانی ادا می‌شود که انسان نمازگزار نسبت به حق اول، وظیفة خود را انجام داده باشد.

«وَأَنَّكَ فِيهَا قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيِ اللهِ» بايد بداني كه در مقابل خداي تبارك و تعالي ايستاده‌اي.

«فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ كُنْتَ خَلِيقاً أَنْ تَقُومَ فِيهَا مَقَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الْخَائِفِ الرَّاجِي الْمُسْتَكِينِ الْمُتَضَرِّعِ الْمُعَظِّمِ» هنگامي که اين دو حق را دانستي، شايسته آن خواهي شد که در مقام عبد خوار و ذليل و درمانده قرار بگيري. يعني انسان خود به خود نمي‌تواند به اين مقام برسد. بلکه بايد از قبل بداند كه در محضر خداست، بدون توجّه به اين حضور، چنين حالتي براي او پيش نخواهد آمد «مَقَامَ مَنْ يَقُومُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِالسُّكُونِ وَ الْوَقَارِ وَ خُشُوعِ الْأَطْرَافِ وَ لِينِ الْجَنَاحِ» با آرامش و وقار و خشوع در جوارح و اعضاي بدن.

«وَحُسْنِ الْمُنَاجَاةِ لَهُ فِي نَفْسِهِ وَالطَّلَبِ إِلَيْهِ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِهِ الَّتِي أَحَاطَتْ بِهَا خَطِيئَتُهُ وَاسْتَهْلَكَتْهَا ذُنُوبُهُ» با فروتني و با حال مناجات خيلي خوب دائماً از خدا مي‌خواهد از همة گناهان و خطاهايي كه او را احاطه کرده‌اند آزاد کند، گناهاني


1. آداب الصلوة: امام خميني، ص 150.

كه او را هلاك و نابود كرده‌اند

«وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله‏» و در آخر هم مي‌فرمايد هيچ نيرو و قوه و قدرتي نيست مگر قدرت خداي تبارك و تعالي، اگر انسان بخواهد از گناهان و خطاهايي كه او را احاطه كرده نجات پيدا كند فقط بايد با ارادة حق تبارك و تعالي باشد. بنابراين براي رهايي از آلودگي‌ها بايد در نماز خود را در مقام عبد ذليل قرار بدهيم تا حالت خشوع و وقار و حال حُسن مناجات پيدا كنيم.

99 ـ 100ـ حدود نماز در حديث رزام

مسئلة قيام در نماز جماعت مسئلة بسيار مهمی است و جلوة زیادی دارد. نمازگزاران وقتي همه با صفوف يکپارچه در پيشگاه خداي تبارك و تعالي مي‌ايستند، بايد بدانند چه عناياتي از طرف خدا به آنها مي‌شود. سرّ اينكه براي نماز جماعت ثواب بسيار زيادي ذکر شده است در رعايت همين آداب و توجّه به اين اسرار نهفته است. بنابراين بايد به نحوه ايستادن‌ خود توجّه كنيم؛ و ببينيم آدابش را درست رعايت مي‌كنيم يا خير؟

مرحوم سيد ابن طاووس در كتاب فلاح السائل روايتي را از امام صادق(عليه السلام) ذكر كرده، كه عنوانش خصوصيّات نمازي است كه بازدارنده از فحشاء و منكر است، «في صفة‌ الصّلاة التي تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» نقل مي‌كند كه ابوجعفر منصور در يك روز جمعه در حالي كه به دست مبارك امام صادق(عليه السلام) تکيه داده بود، مردي به نام رزّام از او سؤال كرد اين کسي كه به او تكيه داده‌اي كيست؟ به او گفته شد جعفر بن محمّد فرزند رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) است، آن مرد گفت «إِنِّي وَ اللهِ لَوَدِدْتُ مَا عَلِمْتُ أَنَّ خَدَّ أَبِي جَعْفَرٍ نَعْلٌ لِجَعْفَر» حقش اين است كه گونه و صورت منصور نعل كفش امام صادق باشد.

با اين مقدمات رزام از امام صادق(عليه السلام) سؤال مي‌کند از نماز و حدود آن به من خبر بدهيد «أَخْبِرْنِي عَنِ الصَّلَاةِ وَ حُدُودِهَا».

حضرت ابتدا فرمود: «لِلصَّلَاةِ أَرْبَعَةُ آلَافِ حَدٍّ لَسْتَ تُؤَاخَذُ بِهَا» نماز چهارهزار حد دارد كه تو نمي‌تواني به آن عمل كني و تمام اين حدود را رعايت نمايي. و اين خود نكتة بسيار مهمي است كه امام صادق مي‌فرمايد نماز چهارهزار حد دارد، مراد از حد در اينجا يعني آنچه كه در تحقق حقيقت نماز مدخليّت دارد.

رزام عرض كرد «أَخْبِرْنِي بِمَا لَا يَحِلُّ تَرْكُهُ وَ لَا تَتِمُّ الصَّلَاةُ إِلَّا بِه» عرض كرد يابن رسول الله حالا كه من نمي‌توانم اين حدود نماز را رعايت كنم به آنچه كه بايد انجام بدهم و ترکش جايز نيست و تماميت نماز به آن است، آگاهم سازيد.

جوان‌های عزیز توجه کنند اشخاصي كه در زمان ائمة معصومين(عليهم السلام) بودند وقتي به محضر ائمه مي‌رسيدند چه مطالبي را سؤال مي‌كردند. امروز كه متأسفانه دست ما از ساحت وجود مقدس حضرت ولي عصر(عج) كوتاه است ـ از بزرگاني كه در وادي فقاهت و معرفت، در وادي فهم كتاب خدا و تشخيص حلال و حرام آن عمري را سپري كرده‌اند غافل نباشيم. سعي كنيد دسترسي به آنها پيدا كنيد و چنين سؤالاتي را از محضر آنها داشته باشيد تا بتوانيد اعمال خود را صحيح انجام ‌دهيد. مبادا عمري بر ما بگذرد و بعد تأسف بخوريم كه چرا ما به مسئلة قيام در نماز توجّه نكرديم، چرا آداب قيام را رعايت نكرديم؟ چرا در حال نماز آن طور که سزاوار ايستادن در محضر خداي تبارك و تعالي است قيام نكرديم.

رزام از امام صادق(عليه السلام) سوال مي‌كند آن اموري را كه اگر در نماز رعايت كنم گوشه‌اي از حقيقت و حدود نماز را انجام داده‌ام براي من بيان كنيد. حضرت فرمودند: «لَا تَتِمُّ الصَّلَاةُ إِلَّا لِذِي طُهْرٍ سَابِغٍ» حضرت فرمود، حقيقت نماز محقق نمي‌شود، مگر براي کسي كه طهارت كامل داشته باشد، يعني طهارتي كه همة وجود او را فرا گرفته باشد، یعنی مجموعه‌اي از طهارت ظاهري و طهارت باطني و طهارت از فرق سر تا انگشتان پا، انساني كه به نماز مي‌ايستد بايد تمام

وجودش طاهر باشد، مراد از اين طهارت فقط وضو نيست كه شرط براي نماز است. سپس فرموده باید نمازگزار «تَمَامٍ بَالِغٍ» باشد، یعنی به يك تماميّت جامع و نافذ رسيده باشد. بالغ معاني متعددي دارد كه يكي از آنها به معناي رسيدن است، بچه‌اي كه به حدّ بلوغ مي‌رسد را بالغ مي‌گويند يا به ميوة رسيده ثمرة بالغه مي‌گويند. بنابراین، معنی این‌چنین می‌شود که نمازگزار باید به تمامیت کامل رسیده باشد، اما معناي دوم بالغ نافذ است «امر بالغ» يعني مطلب نافذ، يعني نمازگزار بايد داراي يک تماميت نافذ باشد. به نظر ما معناي نافذ أولي از معنای رسیدن است، بايد مطالب و عباراتي را كه بيان مي‌كند عباراتي نباشد كه از حد لسان او تجاوز نكند بلكه بايد نفوذ كند. سپس فرموده است شرط سوم برای حقیقت نماز آن است که «غَيْرِ نَازِعٍ» در بعض از نسخ «غَيْرِ نَازِعٍ» آمده که تعبير بسيار زيبايي است و بدين معناست كه كمترين حركت از او صادر نشود، همين كه قبلاً از بعضي روايات ذكر شد كه امام سجّاد وقتي براي نماز مي‌ايستاد گويا مانند يك درخت بود و به هيچ وجه حركتي از او مشاهده نمي‌شد مگر حرکت عباي آن حضرت که آن هم به وسيلة باد بود. «غير نازغٍ» يعني كمترين حركت و تكاني از او صادر نشود.

خصوصیت چهارم آن است که «وَ لَا زَائِغٍ» كمترين انحرافي در او نباشد، زائغ از زيغ به معناي انحراف از راه حق است، این کلمه به معناي خميدگي و كجي هم آمده، يعني در حال نماز كاملاً مستقيم باشد و هيچ کجي و انحرافي در او نباشد. بنابراین، خصوصیاتی را که امام صادق(عليه السلام) در این حدیث بیان می‌فرمایند:

الف) انسان نمازگزار باید طهارت کامل داشته باشد، همه انواع طهارت را دارا باشد.

ب) باید دارای تمامیت جامع و نافذ باشد.

ج) باید کمترین حرکت خارج از نماز از او سر نزند، با سر و صورت و اعضاء خود بازی نکند.

د) باید مستقيم بوده و در وجود ظاهری او انحرافی نباشد.

101ـ حدود و خصوصيات نماز در حديث امام صادق(ع)

در ادامه روايت رزام، امام صادق(عليه السلام) پس از بيان برخي از آن چهارهزار حد و خصوصيات نماز به نُه ویژگی دیگر اشاره فرموده‌اند:

1 و 2. «عَرَفَ فَوَقَفَ»، «وَأَخْبَتَ فَثَبَتَ»: خدا را بشناسد و با معرفت و شناخت در برابر خدا به نماز بايستد اخبات و خشوع پيدا مي‌کند، با يافتن خشوع و تواضع، ثبات در اين عمل پيدا مي‌کند.

3. «وَهُوَ وَاقِفٌ بَيْنَ الْيَأْسِ وَالطَّمَعِ وَالصَّبْرِ وَالْجَزَعِ» اين كه در برابر خدا ايستاده از يك طرف يأس بر او حاکم است، زيرا نگاه به ضعف خود مي‌كند، عمل خود را در برابر خدا قابل عرضه نمي‌بيند. ما بايد در نماز چنين حالتي داشته باشيم. مبادا يك وقت اگر نماز ما ده دقيقه طول كشيد فكر كنيم کار كارستاني كرده‌ايم! بايد يأس از شايستگي و مقبوليت اعمال و عبادات خود داشته باشيم و از آن طرف به لطف و فضل و رحمت خدا طمع داشته و اميدوار به آن باشيم .

از يك سو بايد در انجام وظايف و تکاليف خود صبور و شکيبا باشيم و از طرف ديگر به درگاه خداي تبارك و تعالي ناله، جزع و التماس كنيم، مبادا از درگاه او دور بمانيم و اعمال ناچيز ما مورد قبول قرار نگيرد. «كَأَنَّ الْوَعْدَ لَهُ صُنِعَ»

چقدر زيباست اين تعبير! كسي كه در نماز برابر خداي تبارك و تعالي ايستاده باور كند تمام وعده‌هاي خدا در مورد او انجام شده است. يقين داشته باشد وعده‌هايي كه خدا به نمازگزاران داده، پاداش‌هايي كه براي آنها در نظر گرفته، تمام اين وعده‌ها محقّق شده است. «وَ الوَعِيدَ بِهِ وَقَعَ» از آن طرف خود را مستحق مجازات و عقاب‌هايي بداند که براي افراد سهل‌انگار و کاهل در نماز قرار داده شده است، كه اين حالت، حالت بسيار عجيبي است! انسان هم خود را مستحق وعده‌ها و پاداش‌هاي الهي، و هم مستحق وعيدها و عقوبت‌هاي الهي بداند.

4. «بَذَلَ عِرْضُهُ وَ يمثّل غَرَضَه» «عروض» در لغت به معناي مال و متاع و دارايي است، حيات و وجود مهم‌ترين سرمايه و دارايي يك انسان است، هر چه که دارايي اوست به پيشگاه خداي تبارك و تعالي عرضه كرده است.

5. «و تَمَثَّلَ غرضه» غرض و مقصود خود را از اين نيايش و راز و نياز متمثّل کرده و در نظر ‌آورد.

6. «وَ بَذَلَ فِي اللهِ الْمُهْجَةَ» جان و قلب در راه خدا نهاده و وجود خود را نثار او كند.

7. «وَ تَنَكَّبَ إِلَيْهِ الْمَحَجَّةُ» فقط راه و طريق الهي را برگزيند، راهي غير از راه خدا را نپذيرد.

8 . «غَيْرَ مُرْتَعِمٍ‏ بِارْتِغَامٍ» از اينکه بيني خود را در حال سجده بر خاك مي‌گذارد هيچ كراهتي نداشته باشد، نگويد اين کار براي من سخت است، چرا بايد پيشانيِ خود را روي خاك بگذارم! بلكه از اين كار لذت ببرد.

9. «يَقْطَعُ عَلَائِقَ الِاهْتِمَامِ بِعَيْنِ‏ مَنْ لَهُ قَصَدَ وَ إِلَيْه‏ وَفَدَ وَ مِنْهُ اسْتَرْفَدَ» تمام علايق و دلبستگي‌هاي به غير خدا را در وجودش قطع كند، توجّه و اهتمام خود را فقط براي ارتباط با خدا بگذارد، اين شخصي كه ايستاده و نماز مي‌خواند، بداند كه چه كسي را قصد كرده و در محضر چه كسي وارد مي‌شود؟ از چه كسي عطا و پاداش مي‌خواهد؟

«فَإِذَا أَتَى بِذَلِكَ كَانَتْ هِيَ الصَّلَاةَ الَّتِي بِهَا أَمَرَ وَ عَنْهَا أَخْبَرَ» امام صادق مي‌فرمايد اگر كسي چنين نمازي بخواند، اين همان نمازي است كه به آن امر شده و همان است كه خدا مي‌فرمايد «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ».

عزيزان؛ چرا نمازهاي ما بازدارندة از فحشاء و منكر نيست؟ براي اينكه اين خصوصيات در آن وجود ندارد! اگر اين خصوصيّات در آن وجود داشته باشد امكان ندارد كه اين نماز ناهي و مانع از فحشاء و منكر نباشد. امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد چنين نمازي انسان را از فحشاء و منكر باز مي‌دارد. در دنبالة روايت منصور عباسي جمله‌اي را خطاب به حضرت فرمود كه قابل توجّه است عرض كرد «يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَا نَزَالُ مِنْ بَحْرِكَ نَغْتَرِفُ» ما هميشه از درياي وجود شما غرفه‌هاي رحمت را برمي‌گيريم «وَ إِلَيْكَ نَزْدَلِفُ» به تو نزديك مي‌شويم، هر چه از عمر ما مي‌گذرد به حقيقت‌تان نزديكتر مي‌شويم «تُبَصِّرُ مِنَ الْعَمَى وَ تَجْلُو بِنُورِكَ الطَّخْيَاءَ» با نورتان كوري و عماء و ظلمت شبهاي تاريک را از بين مي‌بريد، «فَنَحْنُ نُعُومٌ فِي سُبُحَاتِ قُدْسِك‏» پس ما در انوار و محاسن قدس‌تان غوطه‌ور می‌گردیم ببينيد منصوري كه در آينده ‌قاتل امام(عليه السلام) شد نسبت به مقام حضرت چه تعابيري بيان مي‌کند؟

102ـ علت خوف و خشيت انبياء‌ و ائمه(ع)

در كتاب عُدة الداعي اين روايت ذکر شده است: «رُوِيَ‏ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ(عليه السلام) كَانَ يُسْمَعُ تَأَوُّهُهُ عَلَى حَدِّ مِيلٍ‏» وقتي كه حضرت ابراهيم به نماز مي‌ايستاد و با خدا مناجات و راز و نياز مي‌كرد، صداي زاري و آه و نالة او تا فاصلة يك ميل(1) به گوش ديگران مي‌رسيد، «حَتَّى مَدَحَهُ اللهُ تَعَالَى بِقَوْلِهِ‏ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ»(2) به طوري که خداوند در قرآن يكي از صفات برجستة ابراهيم را اوّاه بودن يعني كسي كه آه و ناله زياد مي‌كند ذکر فرموده است.

در حال قيام نماز بايد توجّه داشته باشيم كه اين نماز فقط لقلقة زبان ما نباشد، بلکه با حال انابه و زاري همراه باشد، در حالات بزرگان از عرفا آمده است كه گاهي اوقات از شدّت گريه و زاري از حال مي‌رفتند و نمي‌توانستند نماز را تمام کنند.

در ادامه روايت چنين آمده که در نماز صدايي از ابراهيم به گوش مي‌رسيد مانند صداي ديگ جوشان «وَكَانَ فِي صَلَاةٍ يُسْمَعُ لَهُ أَزِيزٌ كَأَزِيزِ الْمِرْجَلِ وَ كَذَلِكَ


1. يك ميل به اندازه‌ چهار هزار زراع و هر زراع هم هفتاد سانتي‌متر است لذا يک ميل مساوي با دوهزار و هشتصد متر است.
2. سوره هود: آيه 75.

كَانَ يُسْمَعُ مِنْ صَدْرِ سَيِّدِنَا رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) مِثْلُ ذَلِكَ» نظير همين حالت ابراهيم را پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) ما هم داشت، البته بايد توجّه داشت مقصود آن حالتي نيست كه صداي گريه صورت نماز را بهم بزند، «وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ(عليها السلام) تَنْهَجُ فِي الصَّلَاةِ مِنْ خِيفَةِ اللهِ‏»(1) روش حضرت فاطمه سلام الله عليها هم همين طور بوده است.

در كتاب آداب الصّلاة امام خميني رضوان الله تعالي عليه92) عبارات بسيار مهمي وجود دارد كه بايد اين عبارات مكرر خوانده شود، اين کلمات يك انسان ربّاني است كه واقعاً نفس خود را تهذيب كرده و مراحل بالايي از سير و سلوك را طي نموده است. امام خمینی مي‌فرمايد: قدري در حالات عليّ بن الحسين (امام سجّاد(عليه السلام)) و مناجات آن بزرگوار با حضرت حق و دعاهاي لطيف آن سرور كه كيفيت و آداب عبوديّت را به بندگان خدا تعليم مي‌كند تفکر کن. من نمي‌گويم مناجات آن بزرگواران براي تعليم به بندگان است، يكي از حرف‌هاي مشهور اينست كه اين مناجات‌ها و راز و نيازهايي كه ائمة ما انجام مي‌دادند و آنچنان اظهار گناه و تقصير در پيشگاه خدا مي‌کردند، براي اينست كه به ديگر بندگان ياد دهند كه خدا را اين چنين عبادت كنند.

امام خميني مي‌فرمايند اين كلام گفته بي‌مغز و باطلي است و از جهل به مقام ربوبيّت و معارف اهلبيت صادر شده است. خوف و خشيت آنها از همه كس بيشتر بوده، آن خوف و خشيتي كه امير المؤمنين، امام سجّاد و ساير ائمه(عليهم السلام) داشتند قابل مقايسه‌ با خشيت انسان‌هاي معمولي و يا علماء ما نيست! عظمت و جلال حق در قلب آنها بيشتر از ديگران تجلي نموده، آنچنان تجلي‌اي كه ما قدرت درك آن را نداريم، لكن بايد كيفيت عبوديّت و سلوك الي الله را از آنها ياد بگيريم. وقتي نماز امام سجّاد اين چنين است نماز ما هم لااقل يك مقدار شبيه آن باشد، وقتي ابراهيم اين چنين است ما هم يك مقدار مثل او باشيم، ما كه


1. مستدرک الوسائل: ج 4، ص 100 ؛ عدة الداعي: ص 151.
2. آداب نماز: ‌ص 152.

ادعا مي‌كنيم شيعة امير المؤمنين(عليه السلام) هستيم چه مقدار نماز ما به نماز آن حضرت نزديك است؟ از خود سؤال كنيم و به خودمان هم جواب بدهيم، غالباً شرمنده و سرافكنده هستيم. بيائيم تا عمر باقي است و مهلتي وجود دارد ـ هر چند اندك ـ به اين مسئله توجّه كنيم و نمازهاي خود را اصلاح نماییم.

103ـ امام سجّاد(ع) الگوي عابدان

بیان نمودیم كه امام خميني رضوان الله تعالي عليه فرمودند «ما بايد در عبادت و بندگي تأسي و پيروي از عبادات عليّ بن الحسين امام سجّاد(عليه السلام) کنيم. وجود مبارك امام سجّاد(عليه السلام) از بزرگترين نعمت‌هايي است كه ذات مقدس حق بر بندگان خود به اين وجود منّت گذارده و آن سرور را براي فهماندن روش عبوديت و بندگي از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده است. عبادات امام سجّاد(عليه السلام)، دعاها و نمازهاي امام سجّاد(عليه السلام) منّتي است كه خدا بر ساير خلق گذاشته تا الگوي عبادت براي ديگر بندگان باشد. و مراد از نعيم در اين آية شريفة «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّعِيمِ»(1) نعمت ولايت است، که در قيامت از آن سؤال مي‌شود.

اگر آن روز از ما سؤال شود چرا قدر اين نعمت را ندانستيد و از اين بزرگوار استفاده نكرديد؟ چرا دعاها و نمازتان را مثل نماز امام سجّاد قرار نداديد؟ ما در پيشگاه خدا جواب نداريم». سپس موعظه‌ مي‌فرمايند «اي عزيز اكنون كه فرصت است و سرماية عمر عزيز در دست است و طريق سلوك الي الله مفتوح است» حالا كه وقت و سرمايه داري و راه هم باز و درهاي رحمت خدا هم مفتوح است


1. سوره تکاثر: آيه 8.

«سلامتی و قوّت اعضا و قوا برقرار است و دار الزرع عالم مُلك برپاست» چه تعابير عميق و جامعي را دارند؛ حالا كه در عالمي قرار گرفتي كه هر لحظه‌اش وقت زرع و زراعت است، در باب معنويّات زراعت فصل خاصي ندارد.

عالم دنيا همیشه دار الزرع است، در هر آني، چه در شب و چه در روز، در هر لحظه انسان بايد براي عالم آخرت زراعت كند، مي‌فرمايد حالا كه همة اسباب فراهم است، مخصوصاً براي جوان‌ها كه فرصت بيشتري دارند! قواي آنها كاملاً مهياست و موانع کمتري براي عبادت و بندگي دارند، گرفتاري‌هاي دنيوي‌ و آلودگي‌هايشان كمتر و در نتيجه حجاب‌هاي قلبشان کم است.

براي آنها بحمدالله اين راه سير و سلوك امكان بيشتري دارد، آنها بايد همت كنند و قدر اين نعم الهيّه را بفهمند و از آن استفاده كنند و كمالات روحاني و سعادات ازلي و ابدي را تحصيل كنند.

در اين قسمت امام خمینی رضوان الله تعالي عليه به نكتة بسيار مهمي توجّه مي‌دهند و مي‌فرمايند «از اين همه معارفي كه قرآن و اهلبيت عصمت(عليهم السلام) به اين طبيعت ظلماني زمين آوردند و بسط دادند، و عالم را به انوار نوراني خودشان روشن كردند، چرا ما نبايد بهره‌اي ببريم.

مي‌فرمايند «بهره‌اي بردار و أرض طبيعت مظلمه و تاريک خود را به نور الهي روشن كن» زمين وجودت را به نور خدا روشن كن، چشم و گوش و زبان و قواي ظاهر و باطن را به نور خدا روشن كن. اين أرض تاريك ظلماني را بايد به يك أرض نوراني و آسمان عقلاني تبديل كنيد. با استفادة بسيار لطيف و ظريف از آيات شريفه «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»(1) و «وَأَشْرَقَتْ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(2) مي‌فرمايند بر طبق آيه اول هر انساني بايد وجود و أرض تاريك خود را به نور خدا روشن و آنرا به يك أرض نوراني تبديل كند، و اگر انسان در دنيا اين كار را


1. سوره ابراهيم: آيه 48.
2. سوره زمر: آيه 69.

كرد، ديگر روز قيامت گرفتار ظلمت‌ها، سختي‌ها، وحشت‌ها و فشارها، ذلت‌ها و خواري‌ها و عذاب‌ها نمي‌شود و قيامت بسيار خوبي را خواهد داشت، اما آنها كه در عالم دنيا أرض ظلمانيِ تاريك خود را روز به روز تاريك‌تر كردند، قيامت آنها بسيار مشكل است.(1)


1. آداب نماز، ص 152.

104ـ مقصود خدا از واجب کردن نماز بر بندگان: عبادات اجرای توحيد در ملک بدن است

در بحث از اسرار نماز اين نكته روشن مي‌شود كه هر يک از عبادات ظاهري داراي يك حقيقت ویژه و مخصوص است و مقصود از انجام اين ظواهر رسيدن به آن اسرار و حقايق است. بدون رعايت و انجام اين ظواهر امكان دسترسي به آن حقايق نيست! خيلي از افراد سؤال مي‌كنند كه مقصود خداي تبارك و تعالي از نماز چيست؟ علت اين سؤال اينست كه ما فكر و درك خود را محدود کرده‌ايم به اينكه هر چه هست همين ظاهر است! همين قيام و قعود و اذكار ظاهري. با وجود اين پيش فرض طبعاً اين سؤال پيش مي‌آيد كه مقصود خدا چيست و اين ظاهر چه نفعي براي او دارد و همينطور چه فايده‌اي براي انسان دارد؟

اما اگر بدانيم اين ظاهر يک طريق است بر اينكه ابوابي از حقايق را بر روي ما بگشايد و غير از اين هم امكان ندارد، نماز حقايق و معارفي دارد که غير از طريق نماز امكان رسيدن به آن حقايق و معارف وجود ندارد. و در رأس اين معارف مسئلة توحيد قرار دارد. انسان براي اينكه بتواند تا اندازه‌اي به حقيقت توحيد نزديک شود تنها راهش نماز است و هر کسي كه در انجام نماز توفيق بيشتري

داشته باشد، رسيدن به مقام توحيد براي او نزديكتر و آسان‌تر مي‌شود. امام رضوان الله عليه در كتاب آداب الصّلاة از استاد عرفان‌ خود مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی شاه‌آبادي رضوان الله تعالي عليه نقل مي‌كنند كه عبادات اجراي توحيد در مُلك بدن از باطن قلب است، انسان با انجام عبادت مي‌خواهد توحيد را در تمام مُلك وجود خود جاري كند و بدون اين عبادت و نماز، توحيد در وجود انسان تحقق پيدا نمي‌كند.

نكته‌اي كه امام خمینی قدس سره در همين جا تأكيد مي‌فرمايند(1) اينست كه: مقصد و مقصود خداوند از ارسال انبياء و قرآن و احكام و شرايع و كتاب‌هاي آسماني نشر توحيد و معارف الهيه است، تمام آنها براي اين آمدند كه انسان به مرتبه توحيد برسد و موحّد باشد و كفر و شرك را از درون خود دور كند. سپس مي‌فرمايند بسيار اشتباه است كه ما بگوئيم تمام اين برنامه‌هاي آسماني: اعم از فرستادن انبياء و كتب، و بيان شرايع، احكام، دستورات و مقررات براي اين است كه انسان بعد از اين عالم وارد بهشت مادي محدود شود! بلکه اينها مقدّمه است براي اينكه انسان به مقام‌هاي بسيار بالا برسد و ابواب وسيع معرفت را به روي خود بگشايد، اگر کسي از انجام عبادات به چنين نتيجه‌اي برسد ديگر به ظاهر اكتفا نمي‌كند. اساساً از اين ظواهر عبور مي‌كند و خود را به آن باطن و حقيقت مي‌رساند. ما بايد توجّه كنيم كه بسط اين همه از بساط رحمت و انزال كتب و ملائكه و ارسال انبياء براي تحقق بعضي از امور ظاهري و پيش پا افتاده‌ مثل خوردن و آشاميدن و قدم زدن زير درختان باصفا نيست! غايت معارف اينست كه با انجام اين عبادات و خودداري از گناهان انشاء الله به مقامات بسيار بالايي از علم و معرفت و نورانيت در آخرت برسيم. اين نكتة بسيار مهمي است كه بايد به آن توجّه كنيم.

امام خميني; مي‌فرمايند امثال ما كه از حدّ حيوانيّت تجاوز نكرده‌ايم جز ميل


1. آداب نماز، ص 153.

به بهشت جسماني و ادارة بطن و فرج چيز ديگري نداريم! اما نبايد گمان كنيم كه سعادت منحصر به اين و بهشت حق تعالي محصور به همين بهشت حيواني است، بلكه براي حق تعالي عوالمي است كه هيچ چشمي نديده، هيچ گوشي نشنيده و به قلب هيچ انساني خطور نكرده و لذا اهل محبت و معرفت اعتنايي به هيچ يك از اين بهشت‌هاي مادي و حيواني ندارند و براي آنها جنّت اللقاء و بهشت حضور مطرح است.

ببينيد نماز انسان را به كجا مي‌رساند؟ اين نماز اگر با آداب و خصوصياتش انجام شود، غايتش توحيد و رسيدن به مقامات بسيار بالا فوق اين بهشت‌ ظاهري است که انشاء‌الله خدا قسمت همة ما بفرمايد.

فصل پنجم: اسرار نیّت

105ـ نيت همان تصميم بر انجام فعل است

بعد از بیان اسرار قيام موضوع نيّت در نماز مطرح مي‌شود. در مسئلة نيت چند مطلب بايد مورد توجّه قرار گيرد، اولين مطلب اينست كه حقيقت نيّت چيست؟ حقيقت نيّت عبارت از تصميم و عزم بر انجام يك عمل است، همين قدر كه فرد قصد کند يك عملي را انجام بدهد، نيت تحقق مي‌يابد. لذا حقيقت نيّت متوقف بر تلفّظ نيست كه اگر آن را به زبان نياورد گفته شود نيّت محقق نشده است، حقيقت نيّت به اين است كه انسان در نفس خود تصميم بگيرد کاري را انجام بدهد، مثلاً همين که تصميم مي‌گيرد راه برود، نيّت راه رفتن دارد، اگر تصميم مي‌گيرد بنشيند پس نيت نشستن دارد.

بنابراين هيچ فعل اختياري خالي از نيّت نيست و امكان ندارد كه فعل و عمل بدون نيّت از انسان صادر شود، در نتيجه هنگامي که انسان براي نماز خواندن مي‌ايستد همين خود نيّت نماز است، همين كه تصميم دارد خدا را عبادت كند خودش نيّت است، نبايد خود را گرفتار وسوسه‌هايي کند كه متأسفانه بعضي از جُهّال و افراد مقدّس مآب دچار آن هستند، مخصوصاً در عبادات و بالاخص در نماز. شيطان براي مقابلة با ايمان انسان حيله‌هاي گوناگون به کار مي‌برد گاهي

اوقات او را مأيوس کرده و وادار مي‌كند كه اصل عمل را انجام ندهد، اگر اين حيله مرحله اول در عده‌اي تأثير نکند، در مرحله دوم، در فكر آنها مسئلة ريا، عجب و خودپسندي را به وجود مي‌آورد.

شیطان در مرحلة سوم به سراغ القاء شک و ترديد و وسوسه مي‌آيد مثل اينكه نيّت كردي يا نه؟ نيّت خود را صحيح انجام دادي يا نه؟ قصد قربت كردي يا نه؟ بنابراين مراد ما از نيّت، قصد انجام نماز و تصميم بر اين است که مي‌خواهد نماز بخواند، كسي كه برخاسته و مي‌خواهد الله اكبر بگويد قصد انجام نماز را دارد و نبايد خود را گرفتار وسوسه كند كه آيا من نيّت كردم يا نه؟ متأسفانه ديده شده گاهي اوقات برخي الله اكبر مي‌گويند، و سپس نماز خود را قطع می‌کند به بهانة اينكه درست نيت نکردم! اين وسوسه‌ها بر حسب آنچه كه در روايات ما آمده، خود يک عمل شيطاني است.

در روايتي امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: «لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِيثَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ بِنَقْضِ الصَّلَاةِ فَتُطْمِعُوهُ» حضرت فرمود خبيث (یعنی شیطان) را عادت ندهيد كه بر شما غلبه كند و نمازتان را بشكنيد، هر بار كه نماز خود را بشكنيد طمع شيطان بيشتر مي‌شود «فَإِنَّ الشَّيْطَانَ خَبِيثٌ يَعْتَادُ لِمَا عُوِّد» چرا‌که او پليد است و نسبت به آنچه كه عادت داده بشود معتاد مي‌شود، شما اگر خود را طوري بار بياوريد كه براي مسئلة «نيت» نمازتان را قطع كنيد، شيطان مجدداً شما را وادار مي‌كند كه نمازتان را بشكنيد.

«إِنَّمَا يُرِيدُ الْخَبِيثُ أَنْ يُطَاعَ‏ فَإِذَا عُصِيَ‏ لَمْ يَعُدْ إِلَى أَحَدِكُم‏» شيطان دنبال اينست كه از او اطاعت بشود، لذا اگر ببيند با او مخالفت مي‌شود مأيوس مي‌شود و كنار مي‌رود. حال اگر در نماز شك كرديد كه نيّت نماز كرديد يا نه؟ چنانچه توجهي به آن نکنيد شيطان مأيوس مي‌شود و ديگر در اين مسئله شما را گرفتار شك و وسوسه نمي‌كند، اما اگر به وسوسه او توجّه كنيد و از او اطاعت كنيد و نمازتان را بشكنيد، شيطان مجدداً در نماز ديگر و يا در همين نماز آنقدر فرد را گرفتار مي‌كند

كه گاهي اوقات يك ساعت طول مي‌کشد تا تكبير بگويد دائماً مي‌گويد نيّت از من صادر نشده! چرا ما بايد عمر گرانبها را كه بايد صرف تحصيل حقايق و معنويّات كنيم در اين امور ظاهري که شيطان حاکم و ميدان‌دار آن است تلف کنيم.

پس در مسئلة نيت نبايد وسوسه به خود راه دهيم، هر عمل اختياري همراه با نيّت است و در نيت لفظ لازم نيست، همين برخاستن براي نماز خود تصميم و عزم بر انجام اين كار است و همين مقدار براي نماز ما كافي است. اين نكته در كلمات امام خميني رضوان الله تعالي عليه مورد تأكيد قرار گرفته كه وسواس در نيّت مضحك‌تر و عجيب‌تر از همة وسواس‌هاست و اگر انسان توجّه نكند و گوش به حرف شيطان بدهد او را به يك سرانجام بد مي‌كشاند، شما ببينيد اگر کسي در طول عمر تمام قواي خود را صرف كند و بخواهد يك عمل اختياري بدون نيّت انجام بدهد از نظر عقلي امكان ندارد كه بتواند چنين كاري را انجام بدهد، چون هر عمل اختياري از روي نيّت صادر مي‌شود، يك نفر بيچارة مريض و ضعيف العقل را مي‌بيني كه در هر نماز مدت‌هاي مديدي خود را معطل مي‌كند كه نمازش با نيّت و عزم انجام شود، اين شخص به آن ماند كه مدت‌ها تفكّر كند كه براي بازار رفتن يا ناهار خوردن نيّت و عزم كند. بيچاره‌اي كه بايد نماز، معراج قُرب و مفتاح سعادتش باشد و با تأدّب به آداب قلبيه و اطلاع بر اسرار اين لطيفة الهيه، تكوين ذات و تأمين نشئة حيات خود كند، از همة اين امور غفلت كرده، اينکه اين امور را لازم نداند سهل است، بلکه همه را باطل شمارد. يعني اصلاً توجهي به اين اسرار و حقايق ندارد و سرماية عزيز خود را صرف خدمت شيطان و اطاعت وسواس خنّاس كند و عقل خداداد را كه نور هدايت است محكوم حكم ابليس كند(1).

پس ببينيد چقدر مسئلة وسواس مذموم است خصوصاً وسواس در نيّت كه انسان را از اصل عمل باز مي‌دارد و حقيقت عمل را از انسان براي هميشه دور


1. آداب نماز: ص 158 و 157.

مي‌كند و اگر در کسي کوچکترين وسواس وجود دارد بايد با هر زحمت و رياضتي هست، چاره‌اي بينديشد، فكر نكند كه اين کار مقدس مآبي و احتياط در عمل است، يك كسي كه نماز خود را ده بار به بهانة اينكه هنوز نيت نکرده‌ام قطع مي‌کند، مطيع شيطان است فكر نکند كه مقدس مآب است و به اين وسيله اجر بيشتري پيش خدا دارد!

106ـ اخلاص و قصد قربت

يكي از نُكاتي كه در مورد نيّت مطرح است آن است كه نمازگزار بايد عمل عبادي و نماز خود را با اخلاص و قربةً إلي الله، يعني به قصد قربت و نزديک شدن به خداوند تبارک و تعالي انجام دهد.

به تعبير ديگر نماز را با اخلاص کامل براي خدا بخواند البته توجّه داريد قصد قربت غير از مسئلة نيّت اصل نماز است. اگر در كنار نيّت نماز و تصميم بر انجام آن قصد قربت و تقرّب إلي الله نباشد اساساً اين نماز باطل است. در مورد اخلاص چند جهت قابل تأمل و دقت است. اخلاص يعني چه؟ تقرّب إلي الله به چه معنی است؟ اخلاص چيست و مراتب آن کدام است؟ در کلام اولياي خدا، عرفا، بزرگان و در رأس آن امام خمینی رضوان الله تعالي عليه هشت مرتبه براي اخلاص ذكر شده است. بعد از علم به مراتب اخلاص، راهکار تحقق مراتب عاليه آن خصوصاً کمال اخلاص را در اعمال خود بيابيم.

حقيقت اخلاص اينست كه در انجام عمل هيچ شائبه‌ و انگيزه غير خدايي وجود نداشته باشد و انسان عمل را فقط براي خدا انجام بدهد، به قصد ريا و نماياندن به ديگران نباشد که ببينند نماز مي‌خواند يا نماز اوّل وقت مي‌خواند،

براي جلب نظر و کسب خشنودی مخلوقين نباشد. حتي به منظور عجب و خودپسندي نزد خودش نباشد. مبادا كسي كه نماز مي‌خواند به نفس خود خطاب كند به‌به اين من هستم كه نماز اول وقت مي‌خوانم، اين من هستم كه نماز جماعت مي‌خوانم، اين امور با اخلاص منافات دارد، معناي اخلاص اين است كه فقط براي خدا باشد و غير از خداچيز ديگري مطرح نباشد.

قرآن كريم مي‌فرمايد:‌ «ألا للَّهِِ الدِّينُ الْخَالِصُ»(1) از اين آية شريفه استفاده مي‌شود كه دينِ خالص براي خداست، يعني ديني كه هيچ جنبة غير خدايي در آن نباشد، ديني كه ابتداء و انتها و ابعاد و ماهيّات و خصوصياتش همه و همه براي خدا باشد. ديني كه هيچ شائبة شيطاني و غير خدايي در آن نباشد، از این آية شريفه استفاده مي‌شود که اساساً خداي تبارك و تعالي آنچه كه صد در صد خالص هست را مي‌پذيرد و براي خود قرار مي‌دهد. دين خالص، قلب سليم و قلب خالص است «يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إلاّ مَنْ أَتَى الله بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(2) در برخي از روايات وارد شده كه قلب سليم يعني قلبي كه در آن غير از خدا چيز ديگري نباشد! اگر بخواهيم نمازي كه مي‌خوانيم در عالم دنيا و آخرت براي ما نافع باشد بايد با اخلاص باشد، هيچ جنبة غير خدايي در آن نباشد.

از آية شريفه «أَلَا للَّهِِ الدِّينُ الْخَالِصُ» اين استفاده هم مي‌شود كه دين صحيح ديني است که خالص باشد، اگر يك ديني خالص نباشد، افكار و اهداف غير خدايي در آن مطرح بشود آن دين مربوط به خدا نيست و آنرا خدا قبول ندارد.


1. سورة زمر، آيه 3.
2. سوره شعراء: آيه 89.

107ـ اخلاص، عمل را قابل عرضه به پروردگار مي‌کند

نسبت به حقيقت اخلاص از آيات قرآن كريم استفاده مي‌شود آنچه كه براي خداي تبارك و تعالي هست دين خالص است، اساساً عمل اگر خالص نباشد، قابليّت عرضه به درگاه خداي تبارك و تعالي را ندارد، نه اينكه بگوئيم خدا آن را قبول نمي‌كند، اصلاً چنين عملي قابل عرضه به محضر خداي تبارك و تعالي نيست.

انسان نمازگزار و هر فردي كه مي‌خواهد عبادتي انجام ‌دهد بايد توجّه داشته باشد كه اگر عمل او خالص براي خدا نباشد آن عمل يك ظلمت است، نمي‌توان آن را به خداي تبارك و تعالي که نور است عرضه كرد، قرآن که مي‌فرمايد دين خالص براي خداست، يعني اگر مقداري از افكار غير خدايي و نفساني و شيطاني بخواهد در دين باشد، ارتباطي با خداي تبارك و تعالي پيدا نمي‌کند، عمل خالص هم اين چنين است.

به عبارت ديگر؛ اگر كسي اخلاص در نماز نداشته باشد نمي‌تواند بگويد من نماز خواندم، چون عمل او ديگر عنوان نماز را ندارد تا بخواهد قابل عرضة به خداي تبارك و تعالي باشد، قرآن کريم در آية پنجم سوره بينه مي‌فرمايد:

«وَمَا أمِرُوا إلاّ لِيَعْبُدُوا الله مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» خواسته‌ خداي تبارك و تعالي از يهود و نصارا اين بود كه دست از شرك و مشرك بودن بردارند و فقط خدا را عبادت كنند، غير از خدا موجود ديگري را عبادت نكنند، خدا را عبادت كنند و عبادتشان هم از روي اخلاص باشد. اين امر اختصاص به اهل كتاب ندارد، خداي تبارك و تعالي از انسان‌ها عبادت با اخلاص مي‌خواهد.

در سورة مباركة شوري آية 20 مي‌فرمايد: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدّنيا نُؤتِهِ مِنْهَا» كسي كه دنبال محصول دنياست ما از همين دنيا به او مي‌دهيم «وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ» اما او بهره و نصيبي در آخرت ندارد.

اين تعبير از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است كه فرمودند: «لكلّ امرء ما نوي»(1) هر آنچه كه انسان نيّت ‌كند به آن مي‌رسد يا براي اوست.

«فَمَنْ كَانَ هِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ» كسي كه به سوي خدا و رسول حركت مي‌كند، حرکت او واقعاً هجرت است و اين فرد حقيقت هجرت را پياده مي‌كند.

«وَمَنْ كَانَ هِجْرَتُهُ إِلَى الدُّنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ يَنْكَحُهَا فَهِجْرَتُها إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْه‏» اما اگر كسي براي رسيدن به دنيا يا به دست آوردن زني حرکت کند، هجرت او به سوي همان چيزي است که به قصد آن حرکت کرده است مثل رزمنده‌اي که در جنگ براي دنياطلبي و قدرت طلبي شمشير مي‌زند.

اين روايت معناي بسيار روشني دارد، نماز يكي از مصاديق هجرت الي الله و الي رسوله است، نماز حركت به سوي خدا و ورود به بارگاه الهي است، آيا ما واقعاً در حين نماز، بعد يا قبل از نماز، به اين معنا توجّه مي‌كنيم كه مي‌خواهيم با اين عمل به سوي خدا هجرت کنيم. آيا بعد از نماز مي‌توانيم به خود بگوئيم ما به سوي خدا هجرت كرديم؟ آيا اخلاص در نماز داشتيم؟ معناي اخلاص همين است كه عمل ما هجرت و حرکت به سوي خدا باشد، اما اگر کار غير خدايي


1. مستدرک الوسائل: ابواب مقدمه عبادات، باب 5، حديث 5.

شد از دايرة اخلاص خارج مي‌شود. اگر انسان تأمّل كند نكات ديگري هم از این روایت استفاده مي‌كند. نماز يکي از مصاديق عملي هجرت واقعي است، آن هجرتي كه مورد نظر خداي تبارك و تعالي هست و در برخي ديگر از آيات قرآن به آن اشاره شده مثل «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ»(1) ، نماز هجرت و حرکت به سوي خداست، و اگر إلي الله نباشد ديگر هجرتي وجود ندارد! حقيقتي به عنوان هجرت در کار نيست، اخلاص در نماز اينست كه همة ما عنوان مهاجر إلي الله را پيدا كنيم انشاء الله.


1. سوره نساء: آيه 100.

108ـ اخلاص، مصداق هجرت به سوي حق

هجرت در آية شريفه «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ» كسي كه از خانه خود خارج ‌شود در حالي كه به سوي خدا و رسول او هجرت مي‌کند، ‌چنانچه در اين مسير فوت کند اجر و پاداش او با خداست. (كنايه از اين كه اجرش خيلي زياد است) مراد فقط معناي ظاهری هجرت نيست که به وسيله اين جسم و بدن از يک جا به جايي ديگر نقل مکان کند، اگر انسان در محل سکونت يا کار خود مي‌بيند فسق و فجور وجود دارد،‌ از آنجا به محل ديگري برود که مردمش اهل عبادت هستند، اين هجرت ظاهري است اما هجرت يك معناي دقيق‌تر و باطني دارد «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ» مراد واقعی از اين بيت، خانه و شهر و مكان ظاهري نيست! مراد از اين بيت خانة نفس است، كسي كه از خانة نفس خود و از آن هواهاي نفساني و آمال و آرزوهاي شيطاني مهاجرت به سوي خدا و رسول كند، آن آمال و هواهاي نفساني را كنار بگذارد، ببيند خدا چه مي‌خواهد؟ به سوي خدا و آنچه كه خدا اراده كرده برود اين مي‌شود يك مسافرت دروني. در معناي اول، هجرت او يك مسافرت ظاهري است، اما برطبق اين معناي دوم يك مسافرت و هجرت معنوي

است، مبدأ اين مسافرت خانة دل و نفس و آرزوهاي نفساني و آمال و هواهاي نفساني است و غايتش رسيدن به حضرت حق تبارك و تعالي است.

اگر انسان از منزل نفس مهاجرت كند اساساً خود را كنار بگذارد و به تعبير بسيار لطيف امام خميني رضوان الله تعالي عليه و حشره الله مع اجداده الطاهرين در كتاب آداب الصّلاة(1) در اين هجرت باطني بايد «إنّيت و منيّت و خوديّت» خود را هم كنار بگذارد و اصلاً چيزي را به نام خودش نشناسد، حتي نسبت به اين كه مي‌خواهد به سوي خدا حركت كند نگويد من مي‌خواهم به مقامات معنوي برسم‌، اين منيّت و يا وصول به مقامات معنوي هم نبايد در كار باشد، كسي كه محو خداي تبارك و تعالي مي‌شود اصلاً براي خود که منيت اوست نبايد ارزشي قائل باشد! همين منيّت سبب مي‌شود که گرفتار قفس نفس باشد، همين منيّت و إنانيت سبب مي‌شود كه اين فرد از نفس خود به سوي همان نفس سفر کند نه به سوي خدا، و گويا از گوشه‌اي به گوشة ديگر حركت كرده و مسافر در جوف و باطن بيت نفسش است، اين فرد مسافر إلي الله نيست. معناي مسافر الي الله و اخلاص اين است كه انسان تمام امور دنيوي حتي همة اين جهات ذکرشده را كنار بگذارد.

بنابراین، اخلاص جايي است كه هجرت إلي الله صدق كند، و فرد كار را براي خدا انجام بدهد و هيچ شائبة غير خدايي در كار نباشد .


1. آداب نماز: ص 162.

109ـ اخلاص، مانع تسلط شيطان

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إلاّ عِبَادَكَ مِنْهُمْ الْمُخْلَصِينَ؛(1)

شيطان گفت به عزّت تو قسم همگي آنها را اغواء خواهم نمود، مگر بندگان اخلاص يافته‌ات.


نمازگزار بايد در نيّت خود اخلاص داشته باشد و نماز را فقط براي خدا بخواند، اين اخلاص دست شيطان را كوتاه و طمع او را از انسان قطع مي‌كند. اگر در بين نماز وسوسه‌هاي شيطاني، افكار غير خدايي، افكار مادّي و دنيوي ما را احاطه مي‌كند علّتش اين است كه اخلاص در نيّت نداريم، براي اينكه اگر واقعاً اخلاص داشته باشيم، شيطان نسبت به ما طمع نمي‌ورزد و اين تصريح خود او است. بعد از آنکه خداوند شيطان را از درگاه خود راند، شيطان عرض كرد «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» به عزت تو قسم، عزت مظهر توانايي خداست، اين قسم براي اظهار توانايي خود شيطان است، اينكه به عزت خدا سوگند مي‌خورد، دالّ بر اين است كه من اين توانايي را دارم که همة بندگانت را گمراه ‌كنم، مگر انسان‌هاي بااخلاص.


1. سوره ص: آيات 82 و 83.

در این آیه چند تأكيد وجود دارد كه اين تأكيدها بايد انسان را بيدار كند. قسم، فعل مضارع همراه با «لام» و «ن» تأکيد و لفظ أجمعين، تمام اينها دالّ بر تأكيد است، يعني شيطان يك لحظه از وسوسه و منحرف كردن انسان فروگزاري نمي‌کند و دائماً در تلاش است. در شب و روز، در جواني و پيري، در همة حالات دست از تلاش بر نمي‌دارد، گمراه کردن كار شيطان است، اما همين شيطان يك استثناء ذکر مي‌کند «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمْ الْمُخْلَصِينَ» مگر بندگان مخلَص تو، يعني فقط يک گروه است كه من نمي‌توانم آنها را فريب بدهم و از آنها مأيوس هستم که در دام من قرار ‌گيرند و آن بندگان مخلَص تو هستند. اگر انسان در همين نمازهاي روزانه، واقعاً اخلاص داشته باشد و از بندگان مخلِص و مخلَص خدا شود شيطان از او دور و مأيوس مي‌گردد و نمي‌تواند او را فريب بدهد.

اخلاص در نماز اين مقدار مهم و تأثيرگذار است. بايد از خدا استمداد بجوئيم که اخلاص در نيت را به ما عنايت فرمايد تا اعمال‌مان را با قصد قربت کامل انجام دهيم.

110ـ آثار اخلاص

رسول اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌فرمایند:

مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَة مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه‏.(1)

هیچ بنده‌ای برای خداوند چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینکه چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبان او جاری گردید.


نکته عمده‌اي که در روايات ما تأکيد فراوان شده آن است که نماز و همه عبادات ما بايد با اخلاص انجام شود و اولين اثر اخلاص ايجاد قابليت در عمل است تا آن عمل قابل عرضه به درگاه خداوند شود، عمل بدون اخلاص هيچ و كالعدم است و قابليت تقديم به محضر خدا را ندارد.

دومين اثر اخلاص اين است كه شيطان را از انسان مأيوس مي‌كند و سومين اثر كه واقعاً اگر انسان نمازگزار يا انجام دهنده هر عبادتي بايد به آن آگاه باشد اين است که اخلاص فقط در خود آن عمل اثر نمي‌کند، اينطور نيست كه بگوئيم


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 67، ص 242.

اين اخلاص فقط اين عمل را قابل عرضه بر خداي تبارك و تعالي مي‌كند، اما بعد همه‌ چيز تمام مي‌شود.

نه! اين اخلاص باعث مي‌شود عمل آثار خود را نمايان کند، هم آثاري كه بر نماز و نفس عمل مترتّب است و هم آثاري كه بر خود اين اخلاص مترتّب است. از اينرو لازم است نمازگزار بداند بر قصد قربت و اخلاص او چه آثاري مترتب مي‌شود.

روايت معروف «مَن أَخلَصَ للهِ أَربعين صَباحَاً جَرَتْ يَنابيعُ الحِكْمَةِ مِنْ قَلبِهِ عَلى لِسٰانه»(1) بيان يکي از آثار اخلاص در نماز و ساير اعمال است اگر اعمال شخصي چهل روز با اخلاص باشد، يعني چهل روز مخلصاً لله براي خداي تبارك و تعالي بخوابد، بشنود، بگويد، بنويسد، عبادت كند، كار كند، نگاه كند، هر كاري انجام مي‌دهد براي خدا باشد، حتي اگر اشاره‌اي مي‌كند! يا معامله‌اي انجام مي‌دهد، اگر با فرزندانش صحبت مي‌كند، اگر غذا مي‌خورد، همه امورش براي خدا باشد. بر حسب اين روايت چشمه‌هاي حكمت از قلب او بر زبانش جاري مي‌شود.

اين روايت مطالب بسيار مهم و نكات بسيار عميقي دارد. باید ملاحظه شود که ينابيع الحكمة چشمه‌هاى حکمت چيست و چگونه از قلب بر زبان جاري مي‌شود؟ این مطلب خود بحث مستقلي است و جداي از بحث اسرار نماز بايد به آن پرداخته شود.

اما نكته‌اي كه از آن استفاده مي‌كنيم اينست كه نمازگزار بداند اخلاصي كه در نماز از او محقق مي‌شود، آثار فراواني در زندگي او دارد، اين چنين نيست كه فقط سبب شود نماز او مقبول درگاه خداي تبارك و تعالي واقع شود و بعد از آن اثر ديگري نداشته باشد، بعد از اينكه اخلاص محقق شد تازه آغاز راه و ابتداي كار است، ثمرات و آثار آن تازه مي‌خواهد ظاهر شود. که يکي از آنها ايجاد نورانيت در وجود انسان است معمولاً نمازگزار بعد از انجام نماز احساس يك حالت نوراني در خود مي‌نمايد و بايد هنر او اين باشد كه آن حالت را حفظ كند.


1. مصباح الشريعه مصطفوي: ص 355.

تا این قسمت مختصري از مطالب پيرامون حقيقت اخلاص و آثار آن را ذکر نمودیم، اما راجع به مراتب اخلاص، امام خميني رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف آداب الصّلاة براي اخلاص در نماز هفت مرتبه ذكر فرموده‌اند،(1) كه به تمام اين مراتب اشاره مي‌كنيم، ابتدا بايد دانست مراتب اخلاص کدام است؟ و بعد از علم به اين مراتب لازم است به آنها عمل کنيم. توجّه به اين مراتب در نماز موجب لذتبخش شدن آن براي نمازگزار خواهد شد و رسيدن به مراتب بالاتر، عنايات خاص خداوند را در پي خواهد داشت.


1. آداب نماز:‌ص 164 و 165.

111ـ مراتب اخلاص

1. تصفيه عمل از رضايت مخلوقين

2. وسيله قرار ندادن عمل برای اهداف دنيوی

اولين مرتبه اخلاص اينست كه وقتي مي‌خواهيم عملي را براي خدا انجام بدهيم بدانيم آنچه كه براي ما بايد اهمیت داشته باشد رضاي خداي تبارك و تعالي است، نبايد براي خوشحالي ديگران، کسب رضاي مخلوقين، و جلب توجّه آنها نماز بخوانيم، چيزي كه متأسفانه گاهي اوقات گرفتار آن هستيم، گاهي اوقات انسان در حضور ديگران نمازش را طور ديگري مي‌خواند، قرائت نمازش را به نحو ديگري مي‌خواند، اگر ديديم نماز ما آن هنگام كه در منزل خود تنها هستيم با زماني كه فرد ديگري در حال تماشاي ماست، فرق مي‌کند و ما براي جلب نظر او به نوع دیگری نماز را مي‌خوانيم معنايش اين است كه اخلاص نداريم، اين همان معناي ريا است كه باطل‌کننده عمل است، اگر انسان براي جلب نظر ديگران عمل عبادي خود را انجام ‌دهد، مثلاً نماز بخواند كه بگويند مسلمان است، یا نماز بخواند كه با او معامله كنند و ارتباط خوب داشته باشند و به او احترام بگذارند! اين با اخلاص سازگاري ندارد.

اولين مرتبة اخلاص اين است كه انسان عمل خود را از اينكه آلودة به رضايت ديگران بشود پاک کند، كاري به ديگران نبايد داشت، چه ديگران از عمل انسان خوش‌شان بيايد و چه بدشان بيايد؟ چه توجّه بكنند و چه نكنند! انسان بايد نمازش را بخواند، گاهي اوقات انسان در جايي حضور دارد، وقت هم گذشته و نماز نخوانده، مي‌گويد اگر بلند شوم جلوي اين افراد نماز بخوانم آبرويم مي‌رود، اين فرد كاهل‌ در نماز است، خود همين يك مشكل است، وقتي انسان ملاکش جلب رضايت خدا باشد نبايد به اين جهات توجّه کند! هر کس هر حرفي مي‌خواهد راجع به انسان بزند، انسان بايد طرف حساب خود را خدا قرار دهد، اين اولين مرتبة اخلاص است.

دومين مرتبه اخلاص اينست كه انسان نماز يا ساير امور عبادي را با هدف رسيدن به خواسته‌ها و حاجات دنيوي انجام ندهد! اگر كسي نماز بخواند براي آنکه خدا به او روزي ‌دهد، يا بگويد من نماز اول ماه را مي‌خوانم براي اينكه بدنم در طول اين يك ماه سالم باشد، اين کار با اخلاص سازگاري ندارد. درست است که عبادات هر يك آثار خاصي دارد؛ نماز شب در توسعة رزق، در عزت، در نورانيّت ظاهر و باطن اثر مي‌گذارد، اما اگر کسي همين نماز شب را بخواند براي اينكه چهره‌اش نوراني شود و يا خداوند وسعت رزق به او بدهد، اين فرد نماز را با اخلاص نخوانده است و برخي از فقها چنين نيّتي را مُخلّ به صحت عمل مي‌دانند. اگر كسي بگويد من نماز مي‌خوانم اما هدفم اين است كه رزقم زياد شود، يا روزه مي‌گيرم براي اينكه بدنم سالم باشد، اين مخلّ به صحت عمل است! و در پيش اهل معرفت چنين عملي عنوان معامله و تجارت دارد، چون براي خدا نماز نخوانده بلكه براي وسعت رزق نماز خوانده يا براي سلامتی جسم روزه گرفته است! اين يك تجارت است و براي خدا عملي انجام نشده است. اين مرتبة دوم از مراتب اخلاص است. پس در مرتبة اول انسان عمل خود را از رضاي مخلوقين تصفيه مي‌كند و در مرتبة دوم عمل را طريق رسيدن به مقاصد و اهداف دنيوي قرار نمي‌دهد که هر يك از اينها مخلّ به اخلاص است.

112ـ مراتب اخلاص

مرتبه سوم: به دنبال اجر و ثواب نبودن

مرتبه سوم اخلاص اينست كه عبادت به قصد رسيدن به بهشت و اينكه خداي تبارك و تعالي در قيامت حور و قصور و باغ و نهر و درخت نصيبش كند نباشد. نماز نخواند براي اينكه خدا در ازاي هر نماز يك قصر در عالم قيامت نصيبش کند يا باغ‌هايي كه در ميان آن نهرها جاري است نصيبش كند، به عبارت ديگر اين نماز با عظمت را براي رسيدن به بهره‌هاي ظاهري ولو در عالم قيامت قرار ندهد! چه فرقي است بين اين كه انسان نماز را به قصد رسيدن به اهداف مادي در اين دنيا يا در آن دنيا بخواند! از اين نظر هر دو عنوان تجارت و كاسبي را دارد. اين نحوه عبادت عبادت تجّار است.

در روايتي امام سجّاد(عليه السلام) فرمودند: «فَلَكَ‏ الْحَمْدُ عَلَى‏ ابْتِدَائِكَ‏ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ، وَ إِلْهَامِكَ الشُّكْرَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَام»(1) خدا را ستايش مي‌كند بر نعمت‌هاي بزرگي که ابتداءً خلق فرمود و شكر بر احسان‌ را به انسان الهام نمود. در اين مرتبة از اخلاص نمازگزار به اجر و ثواب‌هاي مادّي و ظاهري مثل حور و قصور


1. صحيفه سجاديه:‌ ص 152 (دعاي 32).

و ميوه‌ها و درختان و نهرهاي بهشتي نبايد توجّه كند، كه اين توجّه ناشي از کمي معرفت او به خداي تبارك و تعالي است.

انسان در حال خواندن نماز بايد توجّه داشته باشد اين توفيقي است كه خدا به او عنايت كرده و نماز مي‌خواند، با اين توجّه و باور ديگر خود را مستحقّ اجر نمي‌داند. واي به حال کسي كه بعد از نماز خيال کند استحقاق اجر پيدا كرده و از خدا طلب ثواب بكند.

در باب 76 كتاب مصباح الشريعة در بحث اخلاص مي‌فرمايد: «أَدْنَى حَدِّ الْإِخْلَاصِ‏ بَذْلُ‏ الْعَبْدِ طَاقَتَهُ» كمترين حد اخلاص اين است كه بنده هر چه در طاقت دارد را به ميدان بياورد.

«ثُمَّ لَا يَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللهِ قَدْراً فَيُوجِبَ بِهِ عَلَى رَبِّهِ مُكَافَأَةً بِعَمَلِه‏»(1) بعد براي عمل خود نزد خداوند ارزشي قائل نباشد. اگر فردي پيش خود تصور کند که حالا بايد خداوند يك ثواب و اجري به من بدهد، معنايش اين است كه براي عمل خود ارزش قائل شده، در حالي كه انسان مخلِص کسي است كه مي‌گويد من كاري انجام ندادم، هر چه هست از توفيق و عنايت اوست.

اگر شبانه‌روز براي کسي که علاقمند او هستيد كار بكنيد باز هم مي‌گوئيد من كاري انجام ندادم، چطور مي‌شود در مورد خداوندي كه اين همه عنايت به انسان كرده، چنانچه کسی دو ركعت نماز بخواند خود را طلبکار و مستحق اجر و ثواب بداند! اصلاً نبايد براي عمل خودش ارزشي قائل باشد، «لَا يَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللهِ قَدْراً».

نمازگزاران عزيز و بندگان عابد و متهجد اگر بخواهند ميزان و درجة عبادتشان بالاتر برود، هر روز بايد باورشان بيشتر بشود كه ما كاري نكرديم! و عملي در خور توجّه انجام نداديم.

بنابراين مرتبة سوم اخلاص اين است كه انسان دنبال اجر و ثواب و بهشت


1. مصباح الشريعه مصطفوي: ص 337.

جسماني و ميوه و باغ و قصر نباشد، اي نمازگزار حيف نيست كه انسان نماز را براي رسيدن به ميوة ظاهري در عالم آخرت بخواند؟! ارزش نماز خيلي بالاتر از اين است. اخلاص موجب مي‌شود انسان به مقامات و درجات بالاي بهشت برسد.

113ـ مراتب بالاي اخلاص

تاكنون به سه مرتبه از مراتب اخلاص اشاره كرديم، بعضي از اين مراتب اگر تحقق نيابد نماز باطل است اما نسبت به برخي ديگر از مراتب، درجه‌ و ارزش نماز پايين مي‌آيد. از باب مثال اگر کسي در نماز ريا کند نمازش باطل است، اگر نماز را به قصد وصول به حاجات دنيوي بخواند برخي از فقها اين نماز را هم باطل مي‌دانند، مرتبة سوم اين بود كه نماز نبايد به قصد طلب اجر از خداي تبارك و تعالي باشد، البته اگر كسي چنين قصدي داشته باشد نمازش باطل نيست، اما چون اين مرتبة از اخلاص را ندارد ارزش عبادت او پائين است.

مرتبه چهارم تصفيه عمل از طمع به بهشت و ترس از جهنم بدين معني كه انسان عمل خود را از مسئلة عقاب و عذاب جسماني در قيامت تصفيه كند، گروهي نماز مي‌خوانند براي اينكه به جهنّم نروند و از آتش جهنم مي‌ترسند، البته اين به صحّت نماز ضرر نمي‌رساند اما مخلّ به اخلاص است، نمازگزار نبايد به اين دليل نماز بخواند که گرفتار عذاب جهنم نشود، گاهي برخي از پدران يا مادران جهت تشويق فرزندان خود به نماز مي‌گويند اگر نماز نخواني به جهنم مي‌روي! بله، در قرآن كريم آمده در قيامت به اهل جهنم خطاب مي‌كنند

«مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ»(1) كه چه چيزي باعث شد در جهنم قرار بگيريد؟ آنها مي‌گويند «لَمْ نَكُن مِنَ الْمُصَلِّينَ»(2) هر چند كسي که نماز نخواندقطعاً اهل جهنم است ولي ما نبايد به آن كسي كه تازه مي‌خواهد نماز بخواند ياد دهيم كه براي فرار از عقاب و رهايي از آتش جهنم نماز بخواند! نمازي كه بر پاية ترس خوانده ‌شود نمازي نيست كه انسان را رشد بدهد و معراج او باشد! نمازي كه يك عمر بر پاية ترس و خوف از جهنم خوانده شود، اين مقدار اثر دارد كه فرد را از جهنم ظاهري نجات مي‌دهد اما او را عروج نمي‌دهد و بالا نمي‌برد.

مرتبه پنجم تصفيه عمل از رسيدن به سعادت عقلي و لذّات روحاني دائمي و ازلي است(3) كه در كلمات امام خميني رضوان الله تعالي عليه بدان اشاره شده است. از آيات و روايات به خوبي استفاده مي‌شود که در آخرت مرتبه‌اي بالاتر از بهشت ظاهری و مادی وجود دارد که لذّت آن عقلي و روحاني است، آن لذّت فوق لذت‌هاي ظاهري و مادي است، ايشان مي‌فرمايند گر چه اين مقام يك مقام بسيار والايي است و رسيدن به آن انسان را در زمرة كروبيّين قرار مي‌دهد، اما انسان مخلص حتّي براي اينكه در زمره اين گروه قرار بگيرد نماز و اعمال عبادي خود را انجام نمي‌دهد. زيرا در نزد سالکين الي الله چنين قصدي خود يك نقص به شمار مي‌رود و يك معامله محسوب مي‌شود، چون نماز مي‌خواند براي اينكه وصول به آن مقامات پيدا كند و در زمره کروبين قرار گيرد.

مرتبه ششم تصفيه عمل از خوف عدم وصول به لذات عقلي است: كه با مرتبة پنجم رابطه نزديك دارد، نماز مي‌خواند چون اگر نماز نخواند، ترس از این دارد که خدا اين لذّات عقلي را در قيامت نصيبش ننماید، كه خود اين هم يك نوع عذاب است.


1. سوره مدثر: آيه 42.
2. سوره مدثر: آيه 43.
3. آداب نماز: ص165.

مرتبه هفتم تصفيه عمل از وصول به لذات جمال الهي: که باز در کلمات امام رضوان الله تعالي عليه به زيبايي بيان شده است. ايشان در مورد تصفية عمل از وصول به لذّات جمال الهي و رسيدن به بهجت‌هاي انوار سبحات غير متناهي مي‌فرمايند اين همان جنّت لقاء است كه از آيات و روايات استفاده مي‌شود و نهايت آرزوي اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست نوع بشر از اين مقام كوتاه است و انگشت شماري از اهل معرفت مي‌توانند به آن برسند، اينكه در دعاي شعبانيّه مي‌فرمايد: «إِلَهِي‏ هَبْ‏ لِي‏ كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْك‏» اين كمال انقطاع آن ميوه و حور و قصور و اشجار و انهار بهشتي نيست، نمي‌توان كمال انقطاع را به اين امور ظاهري تفسير کرد كه البته فهم اين مرتبه براي امثال بنده بسيار بسيار مشكل است اما همين مقدار را اجمالاً مي‌توانيم بفهميم كه نبايد نمازمان را براي رسيدن به يك امور مادّي انجام بدهيم. بلکه بايد خود را از ماديّات دنيا و بهره‌هاي آخرت جدا كنيم و بالا ببريم. و يك مقدار به ارزش وجودي خود و ارزش عبادات بيشتر توجّه كنيم و اين سرماية عمر را از دست ندهيم و اين عبادات را همينطور بدون فهم و درك و تأمل انجام ندهيم، كه خسارت بزرگي به دنبال دارد. انسان به وسيلة اين عبادات به بسياري از مقامات مي‌تواند برسد.

114ـ راه رهايي از عجب و غرور انسان هميشه خود را مقابل خداوند مقصّر بداند

يكي از نكاتي كه نمازگزار در مسئلة اخلاص بايد به آن توجّه كند اينست كه مبادا نسبت به اعمال و كثرت آن بهجت و سرور زياد در درونش بوجود بيايد، البته گاهي انسان خدا را شكر مي‌کند که 50 سال است نماز مي‌خواند و نمازش قضا نشده، يا 50 سال است نماز شب مي‌خوانم، براي شكر خدا مانعي ندارد. اما اگر پيش خود سرور و بهجتي ايجاد كند و بگويد اين من هستم كه اين همه نماز خواندم، ديگران كجا و من كجا؟ اين امر ضربة كاري به اخلاص وارد مي‌كند. چه بايد کرد تا اين حالت در فرد بوجود نيايد؟ امام كاظم(عليه السلام) دستوري فرموده‌اند که در بيانات ديگر ائمه‌(عليهم السلام) هم وجود دارد و آن اينست كه انسان هميشه بايد در برابر پروردگار خود را مقصر بداند، اگر کسي خود را هميشه مقصر بداند مي‌گويد اين عمل من چيزي نيست! انساني كه خود را مقصّر مي‌داند بين عمل يك روز و صد روز و صد سالش فرقي نمي‌گذارد، اما آنکس كه خود را مقصر نداند مي‌گويد من زياد نماز خواندم و يك فرق بين خود و ديگران قائل مي‌شود!

در اصول كافي(1) در باب الاعتراف و التقصير روايتي از موسي بن جعفر(عليه السلام)


1. اصول کافي: ج3، کتاب ايمان و کفر.

تقل مي‌کند که به يكي از فرزندانش فرمود «يَا بُنَيَّ عَلَيْكَ بِالْجِدِّ» در عمل به عبادت كوشش كن.

«وَلَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنَ حَدِّ التَّقْصِيرِ فِي‏ عِبَادَةِ اللهِ‏ عَزَّوَجَلَّ وَ طَاعَتِه‏» نگذار نفست از حالت مقصّر بودن خارج شود، يعني هيچ گاه احساس نكن كار خود را درست انجام داده‌اي و تمام شده! اگر اين حالت براي انسان بوجود بيايد به اخلاص و عبادت او ضربه مي‌زند، وي بايد هميشه خود را در پيشگاه خداي تبارك و تعالي مقصّر بداند، چرا؟

امام كاظم(عليه السلام) مي‌فرمايند: «فَإِنَّ الله لَا يُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِه‏» براي اينكه خدا را هر چه عبادت كنيم، اين عمر كوتاه پنجاه ـ شصت ساله ما كه چيزي نيست! اين ملائكه‌اي كه از ازل تا ابد خدا را عبادت مي‌كنند، نمي‌توانند بگويند ما حقّ عبادت خدا را بجا آورديم!

اگر عبادت همة انبياء‌ را روي هم جمع كنند باز حقّ عبادت خدا اداء نمي‌شود! خود نمازگزار به اين معنا توجّه داشته باشد، اين همه ملائكه که از ازل تا ابد خدا را عبادت مي‌كنند، نمي‌توانند ادعا کنند حق عبادت خدا را به جاي مي‌آورند، حال عبادت ما كه در مقابل عبادت ملائکه چيزي نيست! آن گاه که نماز تمام مي‌شود واقعاً احساس شرم کرده و به خدا عرض كنيم خدايا ما نمي‌توانيم و قدرت نداريم تو را درست عبادت كنيم، اگر تمام شب و روز را به عبادت سپري كنيم باز اقرار مي‌كنيم که نمي‌توانيم تو را آن گونه که شايسته‌اش هستي عبادت كنيم، اگر اين حالت تقصير در عبادت در انسان به وجود آيد ديگر حساب نمي‌كند كه چند سال نماز شب خوانده و خدا را عبادت کرده، چند سال است كه نوافل يوميه را مي‌خواند، اصلاً به خودش اجازه نمي‌دهد اينها را محاسبه كند و اين يكي از مراتب مهم اخلاص است كه انسان در اخلاص به اين مرتبه برسد كه نسبت به كثرت عمل خود خشنود نشود، گر چه بايد نسبت به آن شاكر باشد و آن را لطف بزرگ خداي تبارك و تعالي بداند.

فصل ششم: آداب و اسرار قرائت

115ـ فضيلت قرائت قرآن در نماز و غير نماز

پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

مَنْ قَرَأَ خَمْسِينَ‏ آيَةً فِي‏ يَوْمِهِ‏ أَوْ لَيْلَتِهِ‏ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِين؛

کسي که روز يا شب پنجاه آيه از قرآن را بخواند، در زمره غافلين محسوب نخواهد شد.


از جمله مباحث مهم در بحث اسرار نماز مسئله قرائت است، اينکه نمازگزار در رکعت اول و دوم نماز سوره فاتحة الکتاب و بعد از آن يکي از سُوَر قرآن را بايد بخواند. چه اسراري در اين قرائت قرآن وجود دارد؟ همانطور که ساير اجزاء و اذکار و افعال نماز داراي اسرار است خود اين قرائت قرآن هم اسرار دارد. نکته‌اي که بايد به آن توجّه پيدا کنيم فضيلت‌هاي زيادي است که بر خود قرائت قرآن در متون ديني و روايات ما ذکر شده است.

مسئله قرائت قرآن بسيار مهم است و اهميت آن فقط به اين نيست که هر کسي قرآن بخواند ثوابي به او داده مي‌شود. بلکه آثار بسيار مهم دنيوي و اخروي بر قرائت قرآن مترتب است از اين رو لازم است اشاره‌اي به آداب قرائت قرآن داشته باشيم. در روايتي که انس بن مالک از پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل مي‌کند مي‌گويد

«سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ: مَنْ قَرَأَ خَمْسِينَ‏ آيَةً فِي‏ يَوْمِهِ‏ أَوْ لَيْلَتِهِ‏ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِين»(1) اگر کسي در روز يا شب لااقل پنجاه آيه از آيات قرآن را تلاوت کند از غافلين محسوب نمي‌گردد. به عبارت ديگر خواندن قرآن انسان را جزء ذاکرين قرار مي‌دهد، غفلت منشأ براي بسياري از خلأها، گناهان، آلودگي‌ها و ظلمت‌هاست. با خواندن قرآن از زمره غافلين خارج مي‌شود.

در روايت ديگري حضرت حسين بن علي(عليهم السلام) مي‌فرمايد:‌ «مَنْ‏ قَرَأَ آيَةً مِنْ‏ كِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِي صَلَاتِهِ قَائِماً يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَة»(2) اگر کسي آيه‌اي از قرآن کريم را در نماز خود در حال ايستاده بخواند، در مقابل هر حرفي از اين آيه، خداوند صد حسنه براي او ثبت مي‌کند.

در روايت ديگري امام باقر(عليه السلام) قريب همين مضمون مي‌فرمايد: وقتي انسان نمازش را به صورت ايستاده مي‌خواند، در ازاي هر حرفي از آيات قرآن که بخواند خدا صد حسنه براي او قرار مي‌دهد، و اگر نمازش را به صورت نشسته بخواند در ازاي هر حرفي 50 حسنه براي او ثبت مي‌کند و اگر قرآن را در غير نماز بخواند، در ازاي هر حرفي براي او ده حسنه نوشته مي‌شود.

در ادامه روايتي که از امام حسين(عليه السلام) نقل شد حضرت مي‌فرمايد «و إن استمع القرآن» اگر کسي قرآن را بشنود، خداوند براي او در مقابل هر حرفي يک حسنه قرار مي‌دهد، براي آن قاري ده حسنه و براي مستمع يک حسنه است.

«وَإِنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ‏ لَيْلًا صَلَّتْ‏ عَلَيْهِ‏ الْمَلَائِكَةُ حَتَّى يُصْبِحَ وَ إِنْ خَتَمَهُ نَهَاراً صَلَّتْ عَلَيْهِ الْحَفَظَةُ حَتَّى يُمْسِيَ وَ كَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَة» اگر قاري قرآن را در شب ختم کند ملائکه تا صبح بر او درود مي‌فرستند و اگر روز ختم قرآن کند حفظة قرآن تا شب بر او درود مي‌فرستند و دعايش مستجاب است، يعني يکي از کساني که دعايش مستجاب مي‌شود قاري و ختم‌کننده قرآن است.


1. مستدرک الوسائل: ج 4، ص 263.
2. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2، ص 611.

پس اجمالاً روشن شد که قرائت قرآن چه فضيلت و آثاري دارد و بين کسي که قرآن را در نماز مي‌خواند و آن کسي که قرآن را در غير نماز مي‌خواند فرق وجود دارد و بايد نمازگزاران از همين روايت استفاده کنند و در نمازهايشان از قرائت قرآن غافل نباشند.

116ـ ارزش و اهميت قرائت قرآن

پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ‏ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ‏ نَظَرَ اللهُ‏ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَة؛(1)

هنگامي که انسان مؤمن قرآن بخواند خداوند نظر رحمت به او مي‌نمايد.


قرائت قرآن يكي از سفارشات اكيد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) است. پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود «أُوصِيكَ‏ فِي‏ نَفْسِكَ‏ بِخِصَالٍ‏ فَاحْفَظْهَا» چند خصلت را به تو سفارش‌ مي‌كنم مراقبت كن و به آنها عمل نما. «وَعَلَيْكَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ‏ عَلَى‏ كُلِ‏ حَال‏»(2) بر تو باد به قرائت قرآن در تمام حالات.

اين سفارش را هم اميرالمؤمنين(عليه السلام) و هم ديگر ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين مورد توجّه قرار داده‌اند. وقتي سيره امامان بزرگوار را بررسي کنيم مي‌يابيم بخش بسيار مهم و روشن و نوراني زندگي‌ آنها مسئلة قرائت قرآن بوده است.

اين مطلب ما را متوجه مي‌كند كه انسان نبايد از قرائت قرآن در هر روز غافل


1. جامع الأخبار: ص 39.
2. کافي،‌ چاپ اسلاميه: ج 8، ص 79.

باشد. در تفسير ابوالفتوح اين روايت از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه حضرت فرمود «مَنْ قَرَأَ ثُلُثَيِ‏ الْقُرْآنِ‏ فَكَأَنَّمَا أُوتِيَ ثلث النُّبُوَّة» كسي كه يك سوم از قرآن را قرائت كند گويا يك سوم از پيامبري و نبوت به او داده شده است.

«مَنْ قَرَأَ ثُلُثَيِ‏ الْقُرْآنِ‏ فَكَأَنَّمَا أُوتِيَ ثُلُثَيِ النُّبُوَّة» اگر كسي دو ثلث از قرآن را قرائت كند گويا دو ثلث از نبوت به او داده شده است.

«وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ فَكَأَنَّمَا أُوتِيَ تَمَامَ النُّبُوَّةِ» كسي كه تمام قرآن را بخواند گويا تمام نبوّت به او داده شده است. در روايات آمده عدد درجات بهشت به عدد آيات قرآن كريم است، در قيامت انسان هر مقدار از آيات قرآن را در وجود خود ثبت كرده و همراه خود برده باشد آن آيات را مي‌خواند و با هر آيه يك درجه در بهشت بالا مي‌رود.

«ثُمَّ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ بِكُلِّ آيَةٍ دَرَجَةً فَيَرْقَى فِي الْجَنَّةِ بِكُلِّ آيَةٍ دَرَجَةً حَتَّى يَبْلُغَ مَا مَعَهُ مِنَ الْقُرْآنِ» در قيامت به او خطاب مي‌شود كه بخوان و بالا برو. با هر آيه يک درجه بالا مي‌رود تا آن مقداری که از قرآن با اوست.

«ثُمَّ يُقَالُ لَهُ اقْبِضْ فَيَقْبِضُ» سپس به او گفته مي‌شود بگير و او مي‌گيرد، دو مرتبه گفته مي‌شود «اقْبِضْ فَيَقْبِضُ».

«ثُمَّ يُقَالُ لَهُ هَلْ عَلِمْتَ مَا فِي يَدِكَ» به او گفته مي‌شود، مي‌داني ما چه چيز در دست تو قرار داديم و در اختيار تو است؟ « فَيَقُولُ لَا» عرض مي‌كند نه! « فَإِذَا فِي يَدِهِ الْيُمْنَى الْخُلْدُ وَ فِي الْأُخْرَى النَّعِيم»(1) در دست راست او خلود و جاودانگي در بهشت و در دست ديگر او حواله و رمز تمام نعمت‌هاي بهشتي قرار گرفته است.

پس بهشت اساساً با آيات قرآن درجه‌بندي شده و با قرائت قاري قرآن درجات آن تنظيم مي‌شود، جاوادنگي در بهشت مربوط به قرائت قرآن است. نعيم


1. مستدرک الوسائل: ج 4، ص 262.

بهشت هم فقط نعمت‌هاي ظاهري نيست، همه‌ نعمت‌هايي كه در بهشت هست، حتي رضوان خدا كه در جنّت و بالاتر از جنت هست «و رضوانٌ من الله اكبر» همه متوقف بر انس انسان در دنيا با قرآن كريم است. ما بايد ارزش قرائت قرآن را بدانيم تا موفق به درک اسرار قرائت قرآن در نماز شويم و نماز خود را با قرآن كريم مزّين‌تر نمائيم.

117ـ فضيلت قرائت سوره توحيد

در زندگي مسلمانان و خصوصاً شيعيان مؤمن بايد قرائت قرآن جزء برنامه‌هاي اصلي‌ باشد، همانطور كه نماز جزء برنامه‌هاي اصلي آنهاست در کتاب کافي شريف اين روايت از حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام) وارد شده.

حضرت به شخصي فرمودند «أَتُحِبُ‏ الْبَقَاءَ فِي‏ الدُّنْيَا؟» مي‌خواهي در دنيا باقي باشي؟ «فقال نعم» عرض كرد بله، «فَقَالَ وَ لِمَ» حضرت فرمود به چه اميدي و براي چه مي‌خواهي در دنيا بماني؟ «قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» دلم مي‌خواهد خدا به من مهلت بدهد، ولو يك دقيقه هم كه شده در دنيا بمانم و سورة توحيد را قرائت كنم. «فَسَكَتَ عَنْهُ» حضرت ساكت شد، قبل از بيان ادامه اين روايت باز در يك روايت ديگر از امام باقر(عليه السلام) وارد شده كه اگر كسي در روز يك مرتبه سورة توحيد را بخواند، خداوند بركتي را بر او قرار مي‌دهد، اگر دو بار بخواند بر او و خانواده‌اش بركت و رحمتي را قرار مي‌دهد، اگر سه بار بخواند خداوند بر همسايه‌هاي او هم رحمت و بركتي را قرار مي‌دهد. اگر در شبانه‌روز دوازده بار بخواند خدا دوازده قصر در بهشت براي او قرار مي‌دهد، اگر در شبانه‌روز صد بار بخواند، خداوند گناه 25 سال او را مورد بخشش قرار مي‌دهد مگر آن گناهاني كه در مورد دِماء و اموال باشد، يعني اگر خداي ناكرده خون كسي را به ناحق ريخته باشد، بر كسي جراحتي وارد كرده باشد، ديه‌ يا

قصاصي بر عهده او باشد، يا ضامن باشد مال كسي را بپردازد، اين گناهان مربوط به دماء و اموال بخشيده نمي‌شود اما ساير گناهاني كه حق الله محض است خدا آنها را به بركت سورة توحيد مي‌بخشد. اگر در شبانه‌روز چهارصد بار بخواند خدا ثواب چهارصد شهيد را به او مي‌دهد، و اگر در شبانه‌روز هزار مرتبه سورة توحيد را بخواند او نمي‌ميرد مگر اينكه جايگاه خود را در بهشت مي‌بيند.

خواندن سورة توحيد بسيار مورد سفارش واقع شده است. در روايت اول آن شخص گويا از پدران حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام) ثواب خواندن سورة توحيد را شنيده بوده و لذا وقتي حضرت از او سؤال مي‌كند چرا مي‌خواهي در دنيا بماني؟ عرض كرد براي اينكه سورة توحيد را بخوانم. بعد حضرت سكوت كردند و بعد از مدتي به حفص خطاب كردند و فرمودند:

«يَا حَفْصُ، مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا وَ شِيعَتِنَا وَ لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآنَ، عُلِّمَ فِي قَبْرِهِ لِيَرْفَعَ اللهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ» هر کس از مواليان و دوستان ما بميرد و قرآن را ياد نگرفته باشد، در عالم قبر قرآن را به او ياد مي‌دهند. تا به سبب آن خداوند درجات او را بالا ببرد. چون درجات بهشت به قدر آيات قرآن است به او گفته مي‌شود قرآن بخوان و بالا برو.

بر حسب روايات اين از مختصات شيعيان اهلبيت و شيعة اثني عشر است كه اين عنايت به آنها مي‌شود و بقية مسلمين مشمول این عنایت نمي‌شوند.

حفص مي‌گويد: «فَمَا رَأَيْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(عليه السلام) وَ لَا أَرْجَى النَّاسِ مِنْهُ، وَ كَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً، فَإِذَا قَرَأَ فَكَأَنَّهُ يُخَاطِبُ إِنْسَانا»(1) كسي را مثل موسي بن جعفر(عليه السلام) در شدت خوف و رجا، اميد به رحمت خدا و خوف از عذاب نديدم، موسي بن جعفر(عليه السلام) قرآن را با حُزن مي‌خواند، گويا كسي را مورد خطاب قرار داده است، اين چنين قرآن را تلاوت مي‌كرد. ما بايد اين ادب تلاوت را از حضرت بياموزيم.


1. کافي، چاپ دار الحديث:‌ج 4، ص 611.

118ـ آداب قرائت قرآن توجه به عظمت اين کتاب الهی و توجه به ام الکتاب

در روايات پيرامون قرائت آيات قرآن، آثار بسيار فراواني ذكر شده است، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به سلمان فرمودند «عَلَيْكَ بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ كَفَّارَةُ الذُّنُوبِ‏ وَ سُتْرَةٌ مِنَ‏ النَّارِ وَ أَمَانٌ‏ مِنَ الْعَذَاب‏»(1) قرائت قرآن كفارة گناهان گذشته و سپري براي عذاب‌هاست.

در بحث قرائت قرآن يکي از نکات مهم، مسئلة آداب قرائت است. جامع‌ترين و دقيق‌ترين بحث در مورد آداب قرائت را امام خميني رضوان الله تعالي عليه در كتاب آداب الصّلاة(2) عنوان فرموده و براي آن چند ادب را ذكر كرده‌اند كه به برخي از آنها به طور اجمال اشاره خواهيم كرد. اولين ادب كه قاري قرآن بايد در حين قرائت مورد توجّه قرار دهد، تعظيم است. يعني توجّه به عظمت اين كتاب الهي كند، بداند كتابي را که قرائت مي‌كند يك كتاب معمولي نيست، بلکه بزرگترين كتاب آسماني است، توجّه به تعظيم و اكرام قرآن موجب نورانيّت قلب


1. جامع الأخبار:‌ص 39.
2. آداب نماز:‌ ص 180.

و حيات باطني‌ مي‌شود. تعظيم متوقف بر اين است که انسان بفهمد قرآن كتاب عظيمي است، و اين كتاب الهي محصور به اين الفاظ ظاهري نيست! بلکه ماوراي اين الفاظ، حقيقت ديگري وجود دارد كه دست بشر، دست عالمان، حتّي دست اهل باطن و اهل شهود و مكاشفه از آن حقيقت كوتاه است. نبايد تصور شود حقيقت قرآن همين الفاظ است که در مقابل ما قرار دارد.

خداوند مي‌فرمايد: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(1) ما قرآن را عربي قرار داديم كه شما بتوانيد در آن تأمل كنيد «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»(2) اصل و حقيقت قرآن در امّ الكتاب است که در نزد ما است، بشر به همين قرآن ظاهري دسترسي دارد، اما به امّ الكتاب و به آنچه که نزد ما (لدينا) است كسي دسترسي ندارد، از اين آيه شريفه معلوم مي‌شود كه قرآن قبل از اينكه به صورت عربي بر قلب مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نازل بشود در امّ الكتاب بوده است، ظاهر آية شريفه مي‌رساند كه قرآن به همين صورت كه هست، حقيقتش، شايد به صورت بسيار گسترده‌تر و وسيع‌تر در امّ الكتاب و در نزد خدا بوده، از آن عوالم به اين عالم مُلك و عالم ماده تنزّل داده شده و به صورت الفاظ عربي درآمده است، فكر نكنيم كه قرآن شامل يك سري كلمات و الفاظ است كه ساير كتب هم اين عبارات و الفاظ را دارند، كساني كه قرآن را كلام بشري مي‌دانند، چرا به اين آية شريفه توجّه نمي‌كنند. ما اگر قرآن را منحصر در همين الفاظ ظاهري كنيم زمينه ايجاد اين توهّمات باطله را به وجود مي‌آوريم اما اگر حقيقت قرآن را در وراي اين عالم ماده و در امّ الكتاب، نزد خداي تبارك و تعالي بدانيم، به آن حقيقت أحدي از بشر با اين علوم رسمي و ظاهري، و با اين معارف قلبي و مكاشفات غيبي نمي‌تواند دسترسي پيدا كند، فقط يك استثناء وجود دارد و آن وجود مقدّس خاتم الانبياء پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است آن هم وقتي در محفل انس قاب


1. سوره زخرف: آيه 3.
2. سوره زخرف: آيه 4.

قوسين أو أدني دنواً قرار گرفته، او مي‌تواند دسترسي به امّ الكتاب داشته باشد اما بشر عادي نمي‌تواند.

پس وقتي در محضر قرآن نشسته‌ايم توجّه پيدا كنيم كه اين قرآن مرتبه نازلة امّ الكتاب است، اين قرآن تنزّل يافتة آن حقيقت عظيمي است كه فهم بشر از درک عظمت آن عاجز است و اگر نتوانيم توجّه به عظمت قرآن پيدا کنيم، روشن است كه حقّ تعظيم قرآن را آن طور كه شايسته است نمي‌توانيم اداء كنيم.

امام خمینی رضوان الله عليه در بحث تعظيم قرآن به عنوان يکي از آداب قرائت مي‌فرمايند(1) منشأ عظمت هشت چيز است، عظمت يك كتاب گاهي به عظمت متكلّم و صاحب كتاب است و گاهي به عظمت مطالب و مقاصد است، سوم به عظمت نتايج و آثار آن كتاب است، چهارم به عظمت آورنده آن يعني جبرائيل امين و آن روح اعظمي است كه اين كتاب را آورده. (اگر روح اعظم را همان جبرائيل بدانيم)، پنجم عظمت خود پيامبر كه اين قرآن بر قلب مبارک پيامبر عظيم الشأن نازل شده، ششم: عظمت كساني كه حافظ اين قرآن هستند، هفتم: عظمت افرادي كه شارح اين كتاب هستند و هشتم: عظمت زماني كه اين كتاب در آن نازل شده.


1. آداب نماز:‌ص 182.

119ـ وجوه عظمت قرآن

قبل از توضيح موارد هشت‌گانه تعظيم، مناسب است اين روايت را ذکر نمائيم «إِنَّ أَكْرَمَ الْعِبَادِ إِلَى‏ اللهِ‏ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ الْعُلَمَاءُ ثُمَ‏ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ»(1) گرامي‌ترين بندگان در نزد خدا، اول انبياء و بعد ائمه معصومين(عليهم السلام) و علما هستند و در مرحلة بعد حاملين قرآن هستند يعني آنها كه قرآن را قرائت نموده و به آن عمل كرده و آنرا منتشر مي‌كنند.

«يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا يَخْرُجُ الْأَنْبِيَاءُ» همانطور كه روح انبياء قبض مي‌شود، روح اين افراد به همان نحو قبض مي‌شود.

«وَ يُحْشَرُونَ مِنْ‏ قُبُورِهِمْ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ» روز قيامت و روز حشر همراه با انبياء محشور مي‌شوند.

«وَيَمُرُّونَ عَلَى الصِّرَاطِ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ» از پل صراط هم كه بخواهند عبور كنند در معيّت و همراهي انبياء عبور مي‌كنند.

«وَيَأْخُذُونَ ثَوَابَ الْأَنْبِيَاء»، خدا ثواب انبياء را به اين افراد مي‌دهد.

قاري قرآن هم در دنيا و هم در آخرت در مرتبة انبياء قرار مي‌گيرد، در روايت


1. بحار الأنوار:‌ چاپ بيروت، ج 89، ص 19.

سابق نيز بيان شد كسي كه يك ثلث قرآن را بخواند «فَكَأَنَّمَا أُوتِيَ‏ ثُلُثَ‏ النُّبُوَّة» گويا يك سوم نبوت و پيامبري به او داده شده، انساني كه دو ثلث قرآن را مي‌خواند، دو ثلث نبوت را دارد، انساني كه تمام قرآن را مي‌خواند گويا تمام نبوت به او داده شده. و اين روايت مي‌فرمايد:‌ خداوند قاري و حملة قرآن را آنقدر بالا مي‌برد كه در دنيا و آخرت او را به منزلة انبياء و هم رتبه و همنشين آنها قرار مي‌دهد.

چنانچه در حين قرائت قرآن به اين نكته توجّه داشته باشيم عظمت قرآن قلب ما را احاطه مي‌کند و هيچ گاه در ذهن ما خطور نمي‌کند كه خواندن قرآن فقط براي اين است كه خدا ثوابي به ما بدهد كه چشم ما به آن روشن شود.

اما توضيح منشأ و مراتب هشتگانه تعظيم؛

اولين منشأ تعظيم قرآن، عظمت فرستنده و صاحب آن است. قرآن عظيم است چون آن كسي كه آنرا نازل فرموده عظيم است، يكي از اوصاف بزرگ خداي تبارك و تعالي عظيم است، «يا عليّ يا عظيم».

امام خميني رضوان الله تعالي عليه تعبيري دارند كه بسيار قابل تأمّل است و واقعاً در برخي از سطرهاي کتاب ايشان بايد ساعت‌ها فكر كرد. مي‌فرمايند(1): تجلّي حق به جلوه عظمت براي احدي از موجودات ممكن نيست بلكه از پسِ هزاران حُجُب تجلي مي‌كند، يعني خداي تبارك و تعالي اگر بخواهد با صفت عظيميه‌، با مبدأ عظيميت و بزرگي خود تجلّي كند هيچ موجودي، تحمّل اين تجلّي را ندارد و در نتيجه تجلّي عظمت خدا بايد از پس هزاران پرده باشد. خود همين قرآن تجلّي ذات خداي تبارك و تعالي است، اينقدر تنزل كرده تا اينكه به صورت اين الفاظ عربي به بشر رسيده است.

در روايتي كه هم مرحوم مجلسي در بحار آن را آورده و هم در كتب عامه ذکر شده چنين مي‌فرمايند:‌ «أَنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَبْعِينَ أَلْفَ حِجَابٍ مِنْ نُورٍ وَ ظُلْمَةٍ»


1. آداب نماز: ص182.

هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت بين خدا و ما سوي الله است.

«لَوْ كُشِفَتْ‏ لَأَحْرَقَتْ سُبُحَاتُ‏ وَجْهِهِ‏ مَا دُونَه»(1) اگر اين حجاب‌ها برداشته بشود روشني و فروزاني روي او آتش مي‌زند به آنچه كه بر آن تجلّي شده است.

يكي از فرق‌هايي كه بين قرآن و ساير كتب آسماني وجود دارد اينست كه قرآن كريم از ناحيه خداي تبارك و تعالي با جميع شئون ذاتيّه و فعليه و صفاتيه و با جميع تجلّيات جماليّه و جلاليّه صادر شده، يعني تجلّي تجلّيِ اعظم است، خداوند با همة ذات و افعال و صفاتش و با تمام صفات ثبوتيّه و سلبيّه، جماليّه و جلاليّه در قرآن کريم تجلي فرموده، كه در ساير كتب آسماني اين چنين نيست و اين مطلب عظمت اين كتاب را بيشتر مي‌نماياند.

بنابراين اولين منشأ براي درک عظمت قرآن و تعظيم در برابر آن اينست كه توجّه كنيم اين کتاب الهي از يك موجود عظيم صادر شده است.

دومين منشأ اينست كه اين قرآن كريم توسط جبرائيل امين آورده شده و جبرائيل امين ملكي است كه اشرف ملائكه و موكَّل علم و حكمت و ساير ارزاق معنوي است.

سوم اينکه بر چه كسي نازل شده؟ بر اشرف انسان‌هاي روي زمين که وجود مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌باشد.

و چهارم اينکه خودِ خداي تبارك و تعالي فرمود «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(2) ما قرآن را نازل کرديم و حافظ اين كتاب هم خود ما هستيم، كتابي كه خدا مي‌فرمايد ما حافظ آن هستيم، هيچ فرد و گروهي قدرت از بين بردن اين كتاب را ندارند و اين كتاب تا روز قيامت باقي است.

پنجم: چه كساني شارح و مبين اين كتاب هستند، وجود شريف ائمة معصومين صلوات الله عليهم اجمعين شارح و مفسّر اين كتاب‌اند.


1. بحار الأنوار، ج 55، ص 45.
2. سوره حجر: آيه 9.

ششم: در چه وقتي نازل شده؟ در شب قدر كه برترين زمان‌ها نزد خداي تبارك و تعالي است، «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» انسان اگر در حين خواندن قرآن توجّه به اين جهات داشته باشد به اندازة ظرفيت وجودي خود عظمت قرآن كريم را درک مي‌كند و اين سبب نزديك شدن به باطن قرآن مي‌شود، انشاء الله.

120ـ عظمت محتواي مطالب قرآن

برحسب آنچه امام خميني رضوان الله تعالي عليه در کتاب آداب الصّلاة بيان فرموده‌اند هشت منشأ براي عظمت قرآن، اين كتاب الهي وجود دارد که يكي از آنها محتوا و مطالب قرآن كريم است.

انسان اگر كتابي را بخواند ولي به عظمت مطالب كتاب و مقاصد آن توجّه نداشته باشد نمي‌تواند قائل به تعظيم آن شود. قرآن كريم از حيث مطالب عظيم‌ترين كتاب است، كتابي را سراغ نداريم كه از حيث مطالب به مثل قرآن كريم باشد. قرآن كريم در درجة اول كتاب هدايت است «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» يعني اگر كسي بخواهد هدايت بشود بدون ارتباط با قرآن كريم موفق نمي‌شود، اگر كسي بخواهد به مراتب عالية هدايت برسد بايد از قرآن كريم استمداد جويد، اگر كسي بخواهد سير و سلوك إلي الله داشته باشد بايد از قرآن كريم مدد بگيرد، افرادي که در دار دنيا گرفتار غل و زنجيرهاي دنيوي شده‌اند به وسيله قرآن مي‌توانند خود را نجات بدهند، با قرائت قرآن كريم است كه انسان مي‌تواند خود را از اين مرتبه‌ نازله‌ ماديّت و حضيض پست حيوانيّت به مرتبه اعلاي معنويّت و انسانيت و كمال برساند. از مجاورت و همراهي شيطان خود را به همنشيني و مصاحبت با

ملائكة الهي برساند. اين يكي از خصوصيات بسيار مهم است كه در قرآن كريم وجود دارد.

مطلب دوم اينست كه اين كتاب كتابي است كه هر فرد به اندازة استعداد و ظرفيت خود مي‌تواند از آن بهره بگيرد، هم آن عالمي كه برخوردار از مرتبه‌ بالاي علمي است که هر آيه‌اي از قرآن براي او خزائن علم است، هم آن كسي كه بهره و حظّي از علم ندارد مي‌تواند از ظواهر قرآن استفاده كند. در روايات آمده كه برخي از سوره‌هاي قرآن مثل سورة مباركة توحيد و برخي از آيات قرآن، مثل آيات اول سورة حديد، براي متعمّقين و انديشمندان ژرف نگر در آخر الزّمان نازل شده است.

اين بدين معنا نيست كه سورة توحيد فقط براي آنهاست بلكه آنها توانايي دارند بسياري از حقايق و معارف و دُرَر را از اين سورة مباركه استخراج كنند كه نسل‌هاي گذشته قدرت استفادة آن را نداشتند، البته گذشتگان و پيشينيان هم به فراخور ظرفيت وجودي خود از اين سوره استفاده ‌كرده‌اند. كدام كتاب را سراغ داريم كه يك عبارت و يك سطر آن هم براي افرادي كه در درجة بسياربالاي علمي قرار دارند مفيد باشد و هم براي آن كسي كه حظّي از مطالب علمي ندارد! و قرآن كريم چنين خصوصيتي دارد و اين يكي از جنبه‌هاي اعجاز آن است.

پس مطلب دوم اينست كه قرآن كريم داراي اين ويژگي است كه هر كس به فراخور استعداد خود مي‌تواند از آن بهره‌مند شود و كسي نبايد بگويد قرآن متعلق به يك طبقه و گروه خاصي است، اين كتاب الهي كتابي براي همة بشر است و هر فرد به اندازة استعداد خود مي‌تواند از آن استفاده كند. در نتيجه هر كسي به اندازة ظرفيت و به مقدار آشنايي خود با قرآن به عظمت اين کتاب الهي پي مي‌برد.

121ـ رعايت حق تلاوت قرآن

ترتيل، تقفه و تدبر، عمل به آيات، عبرت از قصص، توجه قاری به تعليمی بودن قرآن

خداي تبارك و تعالي در آية شريفه «الّذين آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ»(1) مي‌فرمايد كساني كه ما قرآن را به آنها داديم آنرا تلاوت کرده و حق تلاوت را ادا مي‌كنند، حق تلاوت قرآن چيست؟ از آية شريفه استفاده مي‌شود ممكن است كسي قرآن را بخواند ولي حقّ‌ تلاوت قرآن را رعايت نكند، تلاوت مسئله‌اي است و حقّ تلاوت مسئله‌اي ديگر، همانطور كه عبادت امري است و حق عبادت امر ديگر. معرفت خدا امري است و حق معرفت امر ديگر. براي دانستن حقّ تلاوت كه مي‌توانيم از آن به آداب قرائت هم تعبير كنيم. امام صادق(عليه السلام) در ذيل اين آيه مي‌فرمايد:

«يُرَتِّلُونَ‏ آيَاتِهِ‏ وَ يَتَفَقَّهُونَ فِيهِ» آيات قرآن را با ترتيل بخوانند و در آن تفقّه و تفكّر كنند. يعني خواندن با ترتيل يكي از آداب و تفقّه يكي ديگر از آداب قرائت و تلاوت است، «وَ يَعْمَلُونَ بِأَحْكَامِهِ» عمل به احکام قرآن نيز ادب سوم از شئون


1. سوره بقره: آيه 121.

حقّ تلاوت است، عمل به قرآن يعني انسان هر آيه‌اي را که مي‌خواند در زندگي‌اش به آن عمل كند.

قاري وقتي اين آيات را تلاوت مي‌کند که مي‌گويد خداي تبارك و تعالي، عليم، شنوا، آگاه و بصير است، حال اگر بخواهد در زندگي‌ خود به اين آيه عمل كند بايد توجّه داشته باشد، خدا به هر كاري از كارهاي او آگاه است و آن را مي‌بيند.

«وَ يَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ يَخَافُونَ وَعِيدَهُ وَ يَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ» به آيات بهشت كه مي‌رسد اميد به بهشت و وعدة الهي داشته باشد، به آيات جهنم كه مي‌رسد از عذاب خدا بترسد و اشكش جاري شود. ائمه ما وقتي آيات جهنم را تلاوت مي‌فرمودند اشك‌شان جاري مي‌شد و گريه مي‌كردند. وقتي قصص قرآن را مي‌خوانند از قضاياي آن عبرت بگيرند، طرح اين قصه‌ها در قرآن فقط براي اين نيست كه خداي تبارك و تعالي بخواهد سرگذشت پيشينيان و اقوام گذشته را به عنوان نقل تاريخ براي پيامبر و امت آن حضرت بيان كند بلكه براي عبرت و پند‌اموزي است. حتي آن قضايايي كه در قرآن تكرار شده در حقيقت تكرار نيست، در هر مورد يك نكتة دقيق عرفاني، اخلاقي، تربيتي يا علمي وجود دارد كه در مورد ديگر وجود ندارد.

«وَ يَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِيهِ» اوامر قرآن را بپذيرد، و به نواهي قرآن توجّه كند، سپس امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «مَا هُوَ وَ اللهِ حِفْظَ آيَاتِهِ» گويا در زمان خود آن حضرت هم مثل زمان ما عده‌اي قرآن را فقط در حفظ آن خلاصه كرده بودند که حضرت مي‌فرمايند:

«مَا هُوَ وَ اللهِ حِفْظَ آيَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ» به خدا سوگند مراد از تلاوت فقط قرائت سوره‌ها و حفظ ظاهري قرآن و توجّه به الفاظ و حروف و قرائت‌هاي مختلفي كه در آيات وجود دارد نيست.

«حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ» گروهي از مسلمان‌ها كه به حسب ظاهر خيلي هم به قرآن توجّه دارند، حروف قرآن را حفظ كردند اما حدود و حقايق آن را ضايع كردند!

«وَإِنَّمَا تَدَبُّرُ آيَاتِهِ وَالْعَمَلُ بِأَحْكَامِه»(1) بعد حضرت مي‌فرمايد: حق تلاوت تدبر در آيات قرآن و عمل به احکام آن است. پس ما بايد توجّه كنيم قاري قرآن بايد حقّ تلاوت آن را رعايت كند و يكي از جهات رعايت حق تلاوت اينست كه ما توجّه به مطالب و محتواي قرآن كنيم


1. إرشاد القلوب ديلمي: ج 1، ص 78.

122ـ تأثير مضاعف قرائت قرآن در نماز

رسول اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ‏ فِي‏ الصَّلَاةِ أَفْضَلُ‏ مِنْ‏ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِي غَيْرِ الصَّلَاة؛

قرآن خواندن در نماز برتر از خواندن قرآن در خارج از نماز است.(1)


نمازگزار قطع نظر از مسئله نماز بايد توجّه داشته باشد كه قرائت قرآن موضوع بسيار مهمي است كه در آيات و روايات تأکيد بر آن شده است و آثار فراواني دارد كه وقتي اين قرائت قرآن در نماز صورت بگيرد آن آثار مضاعف و بلكه چند برابر مي‌شود. در روايات وارد شده بهشت مشتاق ورود قاريان قرآن است.

حال اگر نمازگزار قرآن را در ضمن نماز قرائت کند اشتياق بهشت مضاعف مي‌شود، يا در روايات آمده كسي كه قرآن مي‌خواند ملائكه براي او استغفار مي‌كنند، اين فرد وقتي قرآن را در نمازش بخواند استغفار ملائكه براي او مضاعف مي‌شود.

اگر در روايات وارد شده كسي كه قرآن مي‌خواند خدا به نظر رحمت به او


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 89، ص 19.

مي‌نگرد «إِنَ‏ الْمُؤْمِنَ‏ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ‏ نَظَرَ اللهُ‏ إِلَيْهِ‏ بِالرَّحْمَة»(1) خدا اگر يك آن نظر رحمت به کسي بكند، اين فرد بيمه خواهد شد. حال اگر اين قرآن در نماز خوانده شود، نمازي كه خود سبب جلب نظر خداي تبارك و تعالي است، اين قرآن اگر در آن باشد چه آثاري در پي خواهد داشت؟ در روايات وارد شده است كه اگر انسان يک آيه‌ از قرآن را بخواند خدا ثواب صد شهيد به او مي‌دهد، اگر يك سوره را بخواند ثواب يك نبيّ مُرسل به او مي‌دهد، در مقابل هر حرفي از آيات نوري را در صراط قرار مي‌دهد، حال چنانچه اين قرائت قرآن در نماز قرار بگيرد چه مقدار آثار بر آن مترتب مي‌شود؟ لذا نمازگزار بايد از قبل آگاهي و توجّه به اصل قرائت قرآن داشته باشد.

قبلاً بیان شد يكي از اموري كه سبب تعظيم قرآن مي‌شود توجّه انسان به مطالب قرآن كريم است. قرآن مطالب متنوّع و مختلفي دارد، اولاً كتاب هدايت است، ثانياً براي همة طبقات بشر از عامي و عارف و عالم، مفيد و مؤثر است، و هر طبقه‌اي به اندازة ظرفيت و استعداد خود از حقيقت قرآن بهره مي‌گيرد. ثالثاً اين كتاب «هُدیً لِلمُتَّقِين» است سبب مي‌شود كه انسان رذايل و آلودگي‌هاي اخلاقي را از خود دور كند و هدايت شود. قرآن كفارة گناهان است، يعني همين كه آيه‌اي از آيات قرآن را با توجّه بخواند آلودگي‌هاي باطني‌ او برطرف مي‌شود و نورانيّت پيدا مي‌كند.

مطلب چهارم كه در قرآن كريم وجود دارد، بيان سرگذشت و قصص انبياء گذشته است، برخي خيال مي‌كنند ذكر اين قصص براي آن است كه خداي تبارك و تعالي خواسته تاريخ را نقل كند، در حالي كه وقتي خدا به پيامبر مي‌فرمايد: «واذكر عبدنا»، و نام انبياء گذشته را مي‌برد، براي اين است که با ذکر اين قصص در درجة اول پيامبر و در درجة بعد امت آن حضرت را مورد تعليم قرار دهد، با استفاده از اين قصص مي‌توان بندگان را تربيت نمود.


1. جامع الأخبار: ص 39.

چرا كه در اين قصص معارف فراواني وجود دارد، امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد حقّ تلاوت اينست كه وقتي به قصه‌اي از قصص قرآن مي‌رسيم از آن عبرت بگيريم، عبرت فقط پند اخلاقي و تربيتي نيست، امام خميني رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند(1) در قصص قرآن به قدري معارف و تعليمات و تربيت‌هاي ربوبي است كه عقل متحيّر از آن است، اين تكرارهايي كه در آيات وجود دارد، اولاً در باب تزكيه و تعليم و تربيت مطلوب است و ثانياً اگر خوب دقّت شود حقيقتاً تكراري در کار نيست، چون در هر جايي يك مطلب عميق‌تر و نکته‌ای عرفاني و اخلاقي وجود دارد.

بنابراين، باید قصص قرآن را مورد توجّه قرار داده و از آن استفاده كنيم، براي سير و سلوك انسان توجه به قصص انبياء بسیار مهم است، در داستان حضرت ابراهيم كه مي‌فرمايد «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً»(2) انسان سالك از اين آية شريفه مي‌تواند بفهمد كه براي سير و سلوك الي الله بايد از منتهاي ظلمت طبيعت شروع كند تا به خداي تبارك و تعالي برسد.


1. آداب نماز: ص186.
2. سوره انعام: آيه 76.

123ـ تعظيم قرآن، توجّه به محتواي آن است

يكي از مطالبي كه در قرآن كريم وجود دارد بيان احوال كفّار و منكرين، و کساني است كه آيات خدا را تکذيب مي‌كنند. و در مقابل بيان احوال متّقين، ابرار، نيكان، محسنين و کساني است كه آيات الهي را تصديق مي‌کنند. خداوند به وضوح سرانجام و عاقبت کار آنها را بيان مي‌فرمايد. فرعون‌ها، نمرودها، قارون‌ها، شدادها، اصحاب فيل‌ها، چه گرفتاري‌هايي پيدا كردند و مي‌كنند، و در مقابل چه سرنوشتي در انتظار اهل ولايت است. يكي از مطالب قرآن ذکر احوال معاد و براهين اثبات آن است واينکه كيفيت عذاب اخروي به چه نحو است؟ كيفيت بهشت، و جهنّم، حالات اهل سعادت و درجات آنها در قرآن ذكر شده است. قبلاً در تفسير آية شريفه «الّذين آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ» اين روايت از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه حضرت فرمودند حقّ تلاوت اينست:

«هُوَ الْوُقُوفُ‏ عِنْدَ ذِكْرِ الْجَنَّةِ وَ النَّار» آنگاه که آيه‌اي از آيات بهشت را مي‌خوانند توقف كنند، و از آن با سرعت نگذرند و با دقت و تفکر در اين آيات از خدا درخواست کنند بهشت را نصيب آنها نمايد و وقتي به آيات جهنم آن عذاب سخت اخروي كه تصوّرش هم براى ما محال است برخورد مى‌کنند، به

خداي تبارك و تعالى پناه ببرند.

در قرآن براهين اثبات خدا، توحيد و صفات او به صورت مفصّل ذكر شده است. بنابراين معناي تعظيم که ادب اول قرائت قرآن مي‌باشد اينست كه قاري به محتواي اين كتاب الهي توجّه داشته باشد، هيچ كتابي در عالم محتواي قرآن را ندارد. كتابي است كه مطالب و حقايق هستي را از ازل تا به ابد براي بشر ذكر كرده و در همة ابعاد، كتاب سعادت و هدايت است. بشر هيچ كتابي را كامل‌تر و جامع‌تر از قرآن كريم نمي‌تواند پيدا كند. نه تنها قرآن، بلكه سوره‌اي به جامعيت يك سوره و حتي آيه‌اي به مثابه يك آيه قرآن نمي‌تواند پيدا کند. امير المؤمنين صلوات الله عليه مي‌فرمايند: «الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ‏ الْقُرْآنُ‏ وَ يُذْكَرُ اللهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَكْثُرُ بَرَكَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ» خانه‌اي که در آن قرآن خوانده و ذكر خدا در آن انجام مي‌شود بركتش زياد مي‌گردد، ملائكه در آن خانه حضور يافته و شياطين از آن دور مي‌گردند، هر آنچه كه منشأ بسياري از گرفتاري‌هاي يك خانه از نظر معنوي است، تماماً از آنجا برطرف مي‌شود.

«وَ يُضِي‏ءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا تُضِي‏ءُ الْكَوَاكِبُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» اين خانه نزد اهل آسمان روشن و نوراني است همان طور كه ستارگان براي اهل زمين روشن هستند.

«وَإِنَّ الْبَيْتَ الَّذِي لَا يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ لَا يُذْكَرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّيَاطِين‏»(1) در مقابل، خانه‌اي كه در آن قرآن خوانده نمي‌شود و ذكر خدا انجام نمي‌گيرد، بركت از آن خانه مي‌رود، ملائكه در آنجا حضور نمي‌يابند و براي اهل آن خانه استغفار نمي‌كنند، بلکه شياطين در آنجا حضور پيدا مي‌كنند. لذا در خانه‌اي كه قرآن خوانده مي‌شود آرامش وجود دارد و داراي نورانيّت و اميد و صفا است، در حالي که منزلي كه در آن قرآن قرائت نمي‌شود، اين اميد و صفا و نورانيّت و رحمت وجود ندارد بنابراين مؤمنين بايد توجّه كنند كه از قرائت قرآن غافل نباشند.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 2، ص 610.

124ـ قرآن کتاب تعليم است

يكي ديگر از آداب قرائت قرآن اينست كسي كه قرآن را تلاوت مي‌كند، آن را براي خود كتاب تعليم بداند. توجّه داشته باشد خداي تبارك و تعالي قرآن را کتاب تعليم قرار داده و براي تعليم آن به بشر بهترين بندگانش را فرستاده است. و اين جهت بسيار مهمي است، اگر ما بخواهيم قرآن را فقط براي ثواب و اجري كه دارد قرائت کنيم، يا به برخي از جنبه‌هاي ادبي آن مثل فصاحت و بلاغت بپردازيم، از هدف اصلي قرائت قرآن که تعليم است باز مانده‌ايم، قرآن كريم در آيات متعددي به اين مطلب که کتاب تعليم است تصريح فرموده است. در آيه 151 سورة مباركه‌ بقره مي‌فرمايد: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» يكي از وظايف فرستاده خدا تعليم كتاب به مردم است، يعني قرائت قرآن مقدمه است بر اينكه انسان از مقاصد اصليِ خداي تبارك و تعالي در قرآن كريم آگاه بشود. در آيه 164 سورة آل عمران مي‌فرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» نكتة قابل توجّه اينست كه اين جنبه تعليمي مربوط به همة كتب آسماني است و در برخي ديگر از آيات قرآن به اين معنا

اشاره شده، در آية 48 از سورة آل عمران مي‌فرمايد: «وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ» ـ مسئلة تعليم ـ علاوه بر قرآن، در تورات و انجيل واقعي هم همينطور است.

پس قاري قرآن بايد توجّه كند كه قرآن كتاب تعليم است و انسان بايد از طريق قرآن به درياي علم و حقايق هستي برسد. نكتة بسيار دقيقي را امام رضوان الله عليه(1) توجّه كرده‌اند و آن اينست كه بحث از تعليم به بيان جهات ادبي قرآن يا به بيان شأن نزول آيات و يا اختلاف قراءات منحصر نمي‌شود. بحث تعليم قرآن مربوط به اينست كه خداي تبارك و تعالي مي‌خواهد به وسيلة هر آيه‌ انسان را به آن مقصود بزرگي كه از آن آيه اراده فرموده هدايت نمايد. سپس امام با بيان گلايه‌‌اي پرده از يک حقيقت برمي‌دارد و مي‌فرمايد ما بايد تصريح كنيم كه مفسرين بزرگ باب تعليم را به روي مردم باز نكردند و بالاتر از آن فرموده‌اند: من نمي‌توانم بپذيرم كه تا كنون براي قرآن تفسيري نوشته شده باشد، امام خمینی; در عين اينكه نسبت به تفاسير بزرگان كمال احترام و اعتناء را دارند و براي آنها و تلاشي كه انجام داده‌اند دعا مي‌کنند، اما مي‌فرمايند به نظر ما اينها تفسير نيست چون تفسير شرح مقاصد كتاب است و مفسّر بايد مقصود از نزول آيات را بيان كند نه سبب نزول آيات را! و لذا تأکيد مي‌نمايد در هر آيه‌اي بايد ديد جنبة اصلي تعليمي آن، يعني آنچه كه مدّ نظر معلّم اول و آخر كه خداي تبارك و تعالي است چه مي‌باشد؟

به نظر شريف امام جنبة اصلي و تعليمي تمام آيات، هدايت و گشوده شدن راهي براي سير و سلوك الي الله است. بنابراين مفسّر بايد حتي الإمکان تمام اين جهات عرفاني و تربيتي را از دل آيات بيرون بياورد، کما اينکه در قضية حضرت آدم و حوا، و جريان شيطان و اخراج آنها از بهشت و ورودشان بر زمين، معارف و مواعظ بسياري وجود دارد كه اگر انسان بخواهد نفس خود و معايب آن را


1. آداب نماز: ص 192.

بشناسد و با شگردهاي ابليس آشنا و دام‌هاي او را درست تشخيص بدهد از همين آيات به خوبي مي‌تواند استفاده كند.

مفسّري كه از جهات عرفاني و تربيتي و اخلاقي غافل باشد، از مقصود اصليِ قرآن غافل است. پس قاري قرآن بايد به اين ادب تلاوت که توجّه به جزء تعليمي قرآن است عنايت داشته باشد و هنگام قرائت قرآن همّ او پايان رساندن قرائت نباشد بلکه در آيات تدبّر و تفقّه نمايد و به نکات اخلاقي و عرفاني و تربيتي آن توجّه کند.

125ـ آداب تلاوت رفع موانع و حجاب‌ها (خودبيني ـ افکار باطل)

يكي از آداب تلاوت قرآن رفع موانع استفاده‌ از قرآن و از ميان برداشتن حجاب‌ها و پرده‌هايي است كه مانع از رسيدن انسان به حقايق قرآن مي‌شود. اين بحث را امام خمینی رضوان الله تعالي عليه در كتاب آداب الصّلاة(1) با عبارات بسيار پرنغز و پرمغز مورد توجّه قرار داده‌اند. يكي از اين موانع حجاب خودبيني است که موجب توقف فرد در رسيدن به حقايق مي‌شود. اگر كسي خود را محصور در يك علم نمايد و به قرآن كريم هم فقط از منظر همان علم نگاه كند، اين يك نوع خودبيني است که بين او و بين قرآن حجاب مي‌افکند.

اگر اديب فكر كند قرآن فقط منحصر و محصور در جهات ادبي است، اگر فقيه فكر كند قرآن منحصر در جهات فقهي است، اگر فيلسوف فكر كند قرآن منحصر در بيان حقايق فلسفي است، هيچ گاه به حقيقت يك آيه هم نمي‌رسند، چه رسد به حقيقت قرآن. هيچ عالمي نبايد خود را در هيچ رشته علمي محصور كند. يكي از آموزه‌هاي بزرگ قرآن اينست كه هيچ عالمي، در هر مرتبه علمي كه


1. آداب نماز: ص 195.

باشد حتي انبياء در مرتبة نبوت نبايد از طلب ازدياد و افزونيِ علم غافل باشد.

خدا به پيامبر بزرگ ما مي‌فرمايد: «وَقُلْ رَبِّ زِدْني عِلْمًا»(1) پيامبري كه بين موجودات عالم در اعلي‌ مرتبه علم قرار دارد، اما اينقدر باب علم و حقيقت علم در نزد خداي تبارك و تعالي بي‌نهايت، وسيع و گسترده است كه به همين پيامبر هم امر مي‌کند که از خدا طلب افزايش علم كند.

در نتيجه هنگام قرائت قرآن بايد اين دعا مورد نظر ما باشد تا خداوند به افراد عادي هم در حدّ ظرفيت وجودي‌ آنها اين علم را افاضه كند.

در قضية حضرت موسي و خضر، حضرت موسي با اين كه داراي مقام بزرگ نبوّت بود، اما به آن حد و مرتبه از مقام و علم هيچ گاه قناعت نكرد. لذا وقتي با حضرت خضر(عليه السلام) مواجه شد و وي را يك شخص كامل ديد، با تواضع تمام اجازه خواست از علم او بهره‌مند شود. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِي مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»(2) و از خضر درخواست کرد آنچه را که مي‌داند، تعليمش نمايد و از رشد و آگاهي و علمي كه واجد است او را بهره‌مند کند. پس اولين حجابي كه لازم است انسان برطرف نمايد، کنار گذاشتن خوديت اوست. وقتي در محضر قرآن كريم قرار مي‌گيرد خود را مواجه با علوم بي‌كران و درياهاي متعدد از علوم ببيند و فكر نكند كه اين كتاب بزرگ محصور و منحصر در يك علم است.

ما در برخي از روايات هم داريم: «مَنْ‏ أَرَادَ الْعِلْمَ‏ فَلْيُثَوِّرَ الْقُرْآن‏»(3) كسي كه دنبال علم است قرآن را شخم بزند، يعني در آيات قرآن جستجو و كاوش كند و دنبال اين باشد كه با هر آيه‌ دري از علم را به سوي خود باز كند، کلمة علم در «مَنْ‏ أَرَادَ الْعِلْمَ» فقط مقصود علم آخرت نيست، بلکه شامل هر آنچه مي‌شود كه از حقيقت علم برخوردار است. پس كسي كه قرآن را مي‌خواند بايد اين ادب را


1. سوره طه: آيه 114.
2. سوره کهف:‌آيه 66.
3. مجمع البحرين، ج 3، ص 238.

داشته باشد كه حجاب خودبيني را كنار بگذارد، دنبال اين باشد كه از حقايق آيات قرآن بيشتر استفاده كند.

از ديگر حجاب‌هايي كه بين انسان و آيات قرآن واقع مي‌شود، افکار و آراي فاسدي است كه از گذشتگان به صورت تقليدي به ارث رسيده است. وجود آراء فاسد، افكار و مسلک‌هاي باطل، مانع استفاده صحيح انسان از قرآن كريم مي‌شود. براي اين مطلب نمونه‌هاي فراواني را مي‌توان ذكر كرد و امام خميني(ره) به يكي از اين نمونه‌ها، در كتاب آداب الصّلاة(1) اشاره کرده و مي‌فرمايند ما در قرآن كريم، آيات متعددي مربوط به لقاء الله و معرفت خدا داريم. مثل «إِنَّ الّذين لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا»(2) يا «مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللهِ لَآتٍ»(3) همين طور در احاديث و ادعيه و مناجات‌هاي ائمه اطهار(عليهم السلام) مطالب فراواني بيان شده است نظير عبارات عميق مناجات شعبانيه.

حال اگر کسي با ديد سطحي و ظاهربين در كنار كتاب الهي بنشيند، و راه معرفت الله و مشاهدة جمال الهي را به کلي مسدود بداند و به اشتباه و به باطل اين باب از معرفت را با معرفت ذات خدا مقايسه كند، خود را از بسياري از معارف الهي و قرآني محروم ساخته است.گر چه در برخي روايات آمده كه در ذات خدا تفكّر نكنيد اما اين معارف جدا از معرفت ذات است، بحث لقاء خدا و مشاهدة جمال الهي مطلوب اولياء خداست. در مناجات شعبانيه نيز آمده: «هَبْ لِي‏ كَمَالَ‏ الِانْقِطَاعِ‏ إِلَيْكَ‏ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور» طبق اين مضامين انسان مي‌تواند با كنار زدن حجاب‌ها و کمال انقطاع از غير خدا، جمال الهي را مشاهده كند.

انكار اين مباحث انسان را از بسياري از حقايقي كه در قرآن كريم ذکر شده


1. آداب نماز: ص 197.
2. سوره يونس:‌ آيه 7.
3. سوره عنکبوت: آيه 5.

محروم مي‌کند. نكتة بسيار عجيب و تكان دهنده‌اي که امام خمینی رضوان الله تعالي عليه بيان مي‌فرمايند اينست كه چنين افکاري سبب مهجور شدن قرآن مي‌شود. پيامبر فرمود «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا»(1) مهجوريت قرآن به اين نيست كه كسي قرآن را نخواند، يا تلاوت نكند و يا به آن عمل نكند، مهجوريت مراتب متعددي دارد که همة ما گرفتار آن هستيم، يکي از اين مراتب، محروم شدن از اين حقايقي است كه در آيات قرآن مربوط به لقاء الله و معرفت خدا ذکر شده، اگر انسان با افكار غير صحيح بخواهد اينها را تکذيب و يا به يك معناي بسيار سطحي تفسير كند اين هم سبب مهجوريت قرآن مي‌شود.

بنابراين يكي از حجاب‌هايي كه لازم است قاري قرآن از ميان بردارد، اينست كه از عقايد فاسد و مسلك‌هاي باطل دوري کند تا بتواند به حقايق قرآن نزديک شود.


1. سوره فرقان: آيه 30.

126ـ آداب تلاوت رفع موانع، عدم انحصار تفسير به فهم گذشتگان

سومين حجاب كه امام خمینی رضوان الله تعالي عليه به آن اشاره مي‌فرمايند(1) اين است که مفسّر قرآن نبايد فكر كند هر آنچه كه پيرامون آيات قرآن ممكن است بيان بشود در تفاسير مفسّرين قبل مطرح شده است و اگر بخواهد غير از آن مطالبي كه مفسرين قبل بيان كردند مطلبي را اضافه كند اين از مصاديق تفسير به رأي است و حقّ بيان آن را ندارد. در قضية حضرت موسي و خضر از كيفيت درخواست تعليم حضرت موسي و جواب خضر، و نحوه سؤال و جواب اين دو پيامبر تا انتهاي ماجرا علاوه‌ بر اينكه اهميّت علم استفاده مي‌شود، ما مي‌توانيم 20 ادب از آداب معلّم و متعلّم را بياموزيم كه در كلمات مفسّرين گذشته شايد به بسياري از اين آداب اشاره نشده است، كسي فكر نكند اين تفسير به رأي است، يا اگر كسي از آية شريفه «الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» استفاده كرد كه تمام ستايش‌ها، هر ستايشي در هر جايي، از هر كسي و براي هر کسي صورت پذيرد، كُنه آن، حمد و ستايش خداي تبارك و تعالي است، چنين استفاده‌اي اساساً تفسير نيست


1. آداب نماز: ص 197.

كه بخواهد از مصاديق تفسير به رأي قرار ‌گيرد. اگر تفاسير قرآن را ملاحظه کنيد گاهي اوقات يك مفسّر براي تخطئه كردن مفسر ديگر از عنوان تفسير به رأي استفاده کرده است، اگر مفسّري از يك آيه‌ نكتة عرفانيِ دقيق به دست ‌آورد مفسّر ديگر او را متهم به تفسير به رأي مي‌كند.

امام خمینی رضوان الله عليه مي‌فرمايد خود اين يك نوع حجاب است، اينكه يك مفسّر اگر در اثر تفكّر و تدبر در آيات قرآن به حقيقتي دست يافت كه ديگران به آن حقيقت نرسيده‌اند، يك نكتة اخلاقي يا سير و سلوك و عرفاني يا يك نكتة هدايتي را از آيات قرآن استفاده كرد نبايد بپندارد كه اين تفسير به رأي است.

علماي ديگر مسئلة تفسير به رأي را در تمام آيات قرآن جاري مي‌دانند، اما يكي از آراي امام خمینی رضوان الله عليه اينست كه مي‌فرمايند من بعيد نمي‌دانم و احتمال قوي مي‌دهم كه اساساً مسئلة تفسير به رأي كه مورد مذمت واقع شده مربوط به آيات الاحكام باشد نه مربوط به جميع قرآن كريم. در آيات الاحكام دست عقل از فهم آيات كوتاه است، دست فكر و درك انسان از تشخيص احكام و حدود الهي كوتاه است، لذا حق ندارد كه در آيات الاحكام از رأي و عقل خود كمك بخواهد، برخلاف ساير آيات که تفكّر و تدبر در آنها از راه همين عقل است، آياتي وجود دارد كه اصلاً براي قوه ديگري غير از عقل مجالي براي به ميدان آمدن نيست، فقط عقل است كه بايد در آن ميدان حضور پيدا كند و بنابراين انسان بايد اين حجاب را كنار بگذارد و فكر نكند كه اگر از آيه‌اي نكته‌اي را برداشت كرد اين تفسير به رأي تلقي مي‌شود.

127ـ آداب تلاوت موانع دوم و سوم فهم قرآن: حجاب معاصي و حب دنيا

پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

إِنَ‏ لِلْقُلُوبِ‏ صَدَأٌ كَصَدَإِ النُّحَاسِ‏ فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآن؛

دل‌ها نيز همانند فلزات زنگار مي‌گيرند پس با استغفار و قرائت قرآن دلهايتان را جلا بخشيد.


انسان نمازگزار با قطع نظر از نماز، بايد متوجه اهميّت قرائت قرآن باشد، چنين كسي كه نسبت به قرائت قرآن اهميت قائل است، نمازش يك نماز ديگر خواهد بود. قرائت قرآن آثار بسيار فراواني دارد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«إِنَ‏ لِلْقُلُوبِ‏ صَدَأٌ كَصَدَإِ النُّحَاسِ»؛ مي‌فرمايد: براي قلوب زنگار وجود دارد، همان‌طوري كه فلز زنگ مي‌زند، قلب انسان هم زنگ مي‌زند و زنگار روي آن را مي‌گيرد و قلبي كه مبتلاي به زنگار باشد ديگر قلبي نيست كه انسان را به سوي حق هدايت كند.

«فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَتِلَاوَةِ الْقُرْآن»(1) بعد فرمودند: جلاي اين قلوب زنگار


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 74، ص 172.

گرفته دو چيز است: يكي استغفار و ديگري خواندن قرآن.

گفته شد خواندن قرآن آدابي دارد و يكي از آنها اين است كه قاري قرآن حجاب‌هاي موجود بين خود و آيات قرآن را كنار بگذارد، حجاب خودبيني، حجاب عقايد فاسده حجاب اينكه فکر خود را متوقف كند و تفسير قرآن را منحصر به تفاسير پيشينيان کند.

حجاب ديگر، حجاب معاصي است، كسي كه قاري قرآن است بايد از معصيت خدا دور باشد. اعمال انسان اعم از خوب و بد در نفس و باطن او اثر مي‌گذارد، در روايات آمده اگر كسي معصيتي كند، يك ذره‌ آلودگي در قلبش ايجاد مي‌شود و اگر معصيت ادامه پيدا كند و اين شخص توبه نكند آلودگي آرام آرام تمام قلب او را فرا مي‌گيرد و قلبي كه گرفتار آلودگي باشد به تصريح قرآن قلب فهيم و قلب سليم نيست! اين قلب هر چه انسان را موعظه كند، در او اثر ندارد.

برخي مردم متديّن سؤال مي‌كنند كه چرا موعظه در عده‌اي از افراد اثر ندارد؟ گاهي اوقات انسان وارد يك قبرستان مي‌شود مردگان و قبور را مي‌بيند و خودش هم توجّه دارد كه آخر کار و عاقبتش همين جاست اما اثري در او نمي‌كند، چرا؟ برای چه وقتي كه آيات بهشت و جهنم را مي‌خواند در او اثر نمي‌كند؟ جهتش اينست كه زنگار گناه قلب او را فرا گرفته است.

قاري قرآن بايد هر روز قلبش پاك‌تر و نوراني‌تر شود تا با اين قلب پاك وارد فهم قرآن شود «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ»(1) كسي كه قلبش را زنگار گرفته و چشم و گوشش را موانع و حجاب‌ها پوشانده متوجه حقايق نمي‌شود، قرآن مي‌فرمايد اينها مثل چهار پايان و بلكه بدتر از آن هستند. چون آنها اين قوت و قدرت درک را ندارند، اما اينها از اين نعمت برخوردارند و آن را ضايع نموده‌اند، پس قاري قرآن بايد حجاب معصيت را كناربگذارد.


1. سوره اعراف:‌آيه 179.

آخرين حجاب هم حجاب حبّ دنياست كه امام خمینی رضوان الله عليه مي‌فرمايند: حب دنيا از حُجُب غليظه و از پرده‌هاي ضخيمه است، از حجاب‌هايي است كه انسان به اين آساني نمي‌تواند آن را كنار بگذارد! انسان اگر بخواهد قرآن را بفهمد، و در آن تدبّر كند بايد حبّ دنيا را كنار بگذارد، «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(1) يكي از قفل‌هاي مهم حبّ دنياست.

در روايات زيادي وارد شده قاري قرآن اگر قرآن را براي حاكم جائر قرائت كند، اهل نار و آتش مي‌شود. كساني كه قرآن را براي جلب توجّه و جذب قلوب مردم به سوي خود قرائت کنند، اهل جهنم مي‌شوند،كساني كه قرآن را براي كسب مال قرائت کنند، مورد مذمت هستند. انسان بايد حبّ دنيا را كنار بگذارد و قرآن را راه و طريقي براي دنياي خود العياذ بالله قرار ندهد، اگر به اين حجاب‌ها توجّه كنيم و آنها را كنار بگذاريم اميد مي‌رود خداوند گوشه‌اي از حقايق قرآن را به ما عنايت كند، انشاء الله.


1. سوره محمد: آيه 24.

128ـ آداب تلاوت تفکر و تدبر در قرآن و تطبيق بر خود

در بحث از اسرار نماز مطالبي را پيرامون آداب قرائت قرآن ذكر كرديم و بيان كرديم كه اگر انسان نمازگزار به قرائت قرآن در غير نماز اهميّت فراواني بدهد و با همان اهتمام قرآن را در نماز قرائت كند، نمازش چه آثار عجيبي براي او خواهد داشت و رواياتي را ذکر نمودیم كه اگر خواندن يك آيه در غير نماز مساوي با ده حسنه باشد، همان آيه را اگر انسان در نماز بخواند مساوي با صد حسنه است، اين حسنه فقط اجر اخروي نيست بلكه آثار وضعي و معنويِ در همين عالم دنيا براي او نیز دارد.

يكي از آدابي كه شخص قاري قرآن بايد مورد توجّه قرار دهد تفكّر و تدبر در آيات قرآن است. خداوند مي‌فرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(1) چرا در قرآن تدبر نمي‌کنند؟ يا «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(2) ما قرآن را بر تو نازل کرديم تا براي مردم بيان کني و آنها در آن تفکر کنند. تفكّر


1. سوره محمد:‌ آيه 24.
2. سوره نحل: آيه 44.

اختصاص به يك گروه خاص و يا علماء ندارد، هر كس مي‌تواند در آيات قرآن تفكّر كند، مخصوصاً در آياتي كه قصص قرآن در آن مطرح شده، تفكّر در اين آيات و به دست آوردن نكات مهم علمي، تربيتي، اخلاقي، عرفاني، از قصه‌هاي انبياء براي همه ميسور است. لذا مي‌فرمايد «فَاقْصُصْ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(1).

در ذيل آية شريفه «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنّهار لَآيَاتٍ لاولی الألباب»(2) در خلقت آسمان‌ها و زمين و رفت و آمد شب و روز آيات و نشانه‌هاي الهي براي صاحبان خرد و انديشه وجود دارد، اين روايت وارد شده است كه «وَيلٌ لِمَنْ قَرأَها وَلَمْ يَِتَفَكّرْ فِيهٰا»(3) واي بر كسي كه اين آية شريفه را قرائت كند و در آن تفكّر نكند كه چه آيات و نشانه‌هايي در خلقت آسمان‌ها و زمين وجود دارد. انسان با تفكّر به اين آيات و نشانه‌ها مي‌رسد. در قرآن كريم آيات زيادي صاحبان عقل و انديشه را دعوت به تفکر در آفرينش کرده است تا از اين طريق متوجه عظمت و قدرت پروردگار عالم شده و اعتقاد و ايمان خود را محکم‌تر کنند.

بنابراين يكي از آداب قرائت قرآن تفكّر در هر آيه‌ است و آن هم براي همگان ميسّر است. «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»(4).

آخرين عنوان ادب در قرائت قرآن مسئلة تطبيق است، يعني انسان هر آيه‌اي را كه مي‌خواند ملاحظه کند كه آيا اين آيه منطبق بر او مي‌شود يا نه؟ جايگاه خود را نسبت به آن آية شريفه بسنجد؟ وقتي آيات بهشت يا جهنم را مي‌خواند، هنگامي که آيات مربوط به ايمان و خصوصيات مؤمنين را قرائت مي‌كند، ببيند كه آيا در صف اهل بهشت و مؤمنين قرار دارد يا نه؟ اگر آيات مربوط به كفر و نفاق و شرك و ضلالت و گمراهي را مي‌خواند، ببيند كه مبادا خداي ناكرده برخي از


1. سوره اعراف: آيه 176.
2. سوره آل عمران: آيه 190.
3. تفسير نور الثقلين: ج 1،‌ص 350.
4. سوره قمر: آيه 17.

اين آيات انطباق بر او پيدا كند! مسئلة تطبيق يكي از نكات بسيار مهم است كه قاري قرآن بايد به آن توجّه كند.

در ذيل آية شريفه «الّذين آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»(1) امام صادق(عليه السلام) فرمود «حَقُّ تِلَاوَتِهِ هُوَ الْوُقُوفُ عِنْدَ ذِكْرِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَسْأَلُ فِي الْأُولَى وَ يَسْتَعِيذُ مِنَ الْأُخْرَى‏»(2) وقتي آية بهشت را مي‌خواند توقف کند و از خدا بهشت را مسئلت كند، وقتي آية جهنم را مي‌خواند اشك او جاري ‌شود و از عذاب جهنم به خداي تبارك و تعالي پناه ‌برد.

در مورد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) روايت شده که روزي به ابن مسعود فرمودند «اِقَرأ عَلَیّ» براي من قرآن بخوان، ابن مسعود مي‌گويد(3) «فَفَتَحْتُ سُورَةَ النِّسَاءِ» شروع به خواندن سورة نساء کردم، وقتي رسيدم به اين آيه «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ» چگونه خواهد بود حال مردم در آن روزي كه ما براي هر أمّتي شاهدي مي‌آوريم «وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيداً»(4) و تو را به عنوان شاهد بر اين امت خواهيم آورد، ابن مسعود مي‌گويد: «رَأَيْتُ عَيْنَاهُ تَذْرِفَانِ مِنَ الدَّمْعِ فَقَالَ لِي حَسْبُكَ الْآن» گويا پيامبر خود را حاضر در روز محشر ديد چشم‌هاي مباركش شروع به اشك ريختن كرد، پيامبر بزرگواري كه خودش اين كتاب را آورده وخداوند به او وعده‌هاي فراوان در آخرت داده، اما شروع به گريه كردن مي‌کند و مي‌فرمايد خواندن دیگر کافی است.

بنابراين تطبيق آيات قرآن بر خود نكته‌اي است که بايد به آن توجّه داشته باشيم.


1. سوره بقره: آيه 121.
2. وسائل الشيعه: ج 6، ص 217.
3. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج 16، ص 294.
4. سوره نساء: آيه 41.

129ـ آداب تلاوت قلب خاشع، جسم فارغ، مکان خلوت

در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه حضرت فرمودند «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ يَخْضَعْ لِلَّهِ وَلَمْ يَرِقَّ قَلْبُهُ وَلا يَكْتَسِي حُزْناً وَوَجَلًا فِي سِرِّهِ فَقَدِ اسْتَهَانَ بِعَظِيمِ شَأْنِ اللهِ تَعَالَى وَخَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً» حضرت فرمود كسي كه قرآن را بخواند و نسبت به كلام الهي خضوع نداشته باشد و رقّت قلب پيدا نكند، يعني وقتي آيات مربوط به عذاب را، آيات مربوط به عظمت و قدرت الهي را، آيات مربوط به صفات و اسماء خدا را مي‌خواند، قلب او تأثّري نسبت به آن پيدا نكند و هيچ اثري در قلبش ايجاد نشود، قبل و بعد از خواندن آيه هيچ تفاوتي براي او نداشته باشد، اندوه و شادي در قلب او ايجاد نشود، چنين فردي شأن عظيم خداي تبارك و تعالي را كوچك و خوار نموده است و اين يك خسارت بسيار بزرگ براي اوست كه قرآن را قرائت كند اما در قلب او حزن و تأثر و خوفي از عظمت خداي تبارك و تعالي ايجاد نشود.

«فَقَارِئُ‏ الْقُرْآنِ‏ يَحْتَاجُ‏ إِلَى‏ ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَ بَدَنٍ فَارِغٍ وَ مَوْضِعٍ خَالٍ» هنگام قرائت قاري قرآن سه چيز نياز دارد: اول قلب خاشع، قلب اگر خاشع گردد، شيطان

از آن دور مي‌شود، اين‌كه خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد: «فَإِذَا خَشَعَ لِلَّهِ قَلْبُهُ فَرَّ مِنْهُ الشَّيْطَانُ الرَّجِيم»(1) اين استعاذه‌ و پناه بردن به خدا از شر وسوسه‌هاي شيطان براي اينست كه خدا شيطان را از قلب انسان دور كند، قلبي كه در مقابل خدا خضوع و خشوع پيدا كند، آماده دريافت نور الهي مي‌گردد. بدين معنا كه مانع بزرگ تجلي نور حق كه شيطان است، از قلب انسان خارج مي‌شود.

از وجود مبارك پيامبر اكرم(عليه السلام) اين روايت نقل شده كه «لَولاٰ أنَّ الشَّياطينَ يَحومُونَ عَلیٰ قُلوبِ بَنى آدمَ لَنَظَرُوا إِلیَ المَلَكوت»(2) اگر شياطين در اطراف قلب بني آدم طواف و حركت نكنند و حضور نداشته باشند، مي‌توانند به باطن و ملکوت نظر كنند، آنچه كه مانع نظر انسان به ملكوت است، گرفتار بودن قلب او دربند شياطين است، شياطين دائماً در اطراف قلب انسان طواف مي‌كنند و مانع از اين مي‌شوند كه انوار الهي بر قلب او بتابد. پس اگر قلبي خاضع شد شيطان از او دور مي‌شود.

دوم؛ بدنِ فارغ است، بايد يك جسمِ فارغ داشته باشد که مشغول به امور ديگر نباشد.

و سوم؛ و موضعٍ خال، محتاج مكان خلوتي است که خود را از شلوغي‌ها، تكثرها، از مجالسي كه مشغول به دنيا و لهو و لعب هستند دور كند تا روحش با خداي تبارك و تعالي انس بگيرد، قاري قرآن هنگام قرائت احتياج شديد به انس و خلوت با خدا دارد تا حلاوت و شيريني خطاب الهي را ‌بچشد و لطف خدا را احساس، و عنايت حق تبارك و تعالي را درك ‌كند. به تعبير برخي از بزرگان اگر به قاري قرآن چنين حالي دست بدهد، هرگز حاضر نيست اين حالت را ترك و مشغول كار ديگري بشود. اينکه از قرائت قرآن خسته مي‌شويم معنايش اين است كه شرايط قرائت در ما وجود ندارد، فقط زبان ما مشغول خواندن قرآن است اما قلب ما نسبت به آيات قرآن حضور و خشوع ندارد و إلاّ قلب خاشع ، هيچ گاه از قرائت قرآن خسته نمي‌شود.


1. سوره نحل: آيه 98.
2. محجة البيضاء: ج 2، ص 241.

130ـ متفاوت بودن قرآن با ساير کتب

وجود مبارك امام صادق(عليه السلام) در ادامه روايت مي‌فرمايند: «فَانْظُرْ كَيْفَ‏ تَقْرَأُ كِتَابَ‏ رَبِّكَ‏ وَ مَنْشُورَ وَلَايَتِكَ‏‏» تأمل كن چگونه كتاب پروردگارت را قرائت مي‌كني؟ خواندن قرآن نبايد مثل خواندن ساير كتب باشد! در ساير كتب کسي به عظمت و قدرت مؤلف و صاحب کتاب توجهي ندارد برخلاف قرآن که بايد بدانيم كلام بزرگي است كه از ناحيه پروردگار با عظمت و آگاه به تمام رموز هستي نازل شده و منشور ولايت حق تبارك و تعالي است. انسان مؤمن براي زندگي سعادتمند خود هيچ منشوري غير از كتاب خداي تبارك و تعالي ندارد، منشور واقعيِ سعادت انسان در همين قرآن كريم است، ما با قرائت قرآن منشور واقعي سعادت و هدايت را مطالعه و تدبّر مي‌كنيم.

«وَ كَيْفَ تُجِيبُ أَوَامِرَهُ وَ تَجْتَنِبُ نَوَاهِيَهُ» قاري قرآن در برابر آيات مشتمل بر دستورات و امر و نهي‌هاي الهي خود را بسنجد که چند درصد از اين اوامر را در زندگي خود اجرا و چه مقدار از نواهي را امتثال كرده است.

«وَ كَيْفَ تَتَمَثَّلُ حُدُودَهُ» چگونه حدود الهي را رعايت كرده؟

« فَإِنَّهُ كِتَابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ فَرَتِّلْهُ تَرْتِيلًا وَ قِفْ عِنْدَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِه»(1) قرآن کتاب بزرگي است که باطل در آن راه ندارد و از جانب پروردگار حکيم نازل شده است. پس آنرا با توجّه و آرامش بخوان و در برابر وعده و وعيدهايش درنگ کن.

وعده‌هاي قرآن اختصاص به بهشت و جهان آخرت ندارد، بلکه نسبت به همين عالم هم وعده‌ها داده است، «وَعَدَ اللهُ الّذين آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ»(2) يکي از آن وعده‌ها خلافت بر زمين است براي افراد با ايمان که عمل صالح انجام مي‌دهند، ‌وقتي اين آيه را مي‌خوانيم ببينيم آيا صلاحيّت داريم در زُمرة مصاديق اين وعده الهي باشيم يا نه؟ همينطور در مورد آياتي كه مربوط به عذاب الهي است، متذكّر شويم و به خود خطاب كنيم مبادا عمل ما، ما را مستحقّ آتش جهنم قرار داده باشد!

«وَفَكَّرْ فِي أَمْثَالِهِ وَمَوَاعِظِهِ وَاحْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إِقَامَتِكَ حُرُوفَهُ‏ فِي‏ إِضَاعَةِ حُدُودِه»(3) امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: وقتي به امثال و مواعظ قرآن مي‌رسي در آنها فكر كن، بيان اين قصص نه براي اينست كه قرآن قصه‌گويي کرده و حادثه‌اي را براي ما نقل ‌كند، بلکه براي عبرت گرفتن ماست. انسان تا در حالات و سرگذشت گذشتگان فكر نكند و نينديشد كه چرا آنها گرفتار اين عقوبت و عذاب الهي شدند؟ خواندن آيات عبرتي براي او حاصل نمي‌کند و در آخر حضرت مي‌فرمايد مبادا به فكر اين باشي كه حروف قرآن را صحيح قرائت كني، تجويد قرآن را درست انجام بدهي اما خداي ناكرده حدود و حقايق قرآن را ضايع نمايي!

متأسفانه در زمان ما برخي اين چنين هستند كه همّ و غمّ‌شان فقط تجويد قرآن و اقامة حروف قرآن است، خصوصاً در نماز. گاهي براي اينكه تجويد لفظي را رعايت نمايد، آن کلمه را تکرار مي‌کند تا حدي که مورد استهزاء ديگران قرار


1. سوره فصلت: آيه 42.
2. سوره نور: آيه 55.
3. مصباح الشريعة: 96، التنبيهات العليه: ص 122.

مي‌گيرد و همين جا اين كلام را از بعض بزرگان مثل مرحوم فيض كاشاني نقل مي‌کنيم که بيشترين خندة شيطان هنگامي است كه ببيند كسي نماز خود را اين چنين مي‌خواند. مي‌خواهد «ولا الضّالّين» را درست اداء كند لذا آن را چند مرتبه تكرار مي‌كند به طوري كه مورد استهزاء ديگران قرار مي‌گيرد و امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد مبادا در اثر توجّه بيش از حد به اقامة حروف گرفتارِ تضييع حدود و دوري از معانيِ قرآن شويد.

خداوند انشاء الله حقايق قرآن را در قلب ما قرار بدهد و ما را موفق به اقامة حدود قرآن بفرمايد، انشاء الله.

131ـ آداب قرائت: تعظيم ـ تفکر

برحسب روايتي که مصباح الشريعه از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌كند، قرائت قرآن مراتبي دارد كه قاري قرآن بايد به اين مراتب توجّه كند. مرتبة اول مرتبة تعظيم است، مرتبة دوم تدبّر، سوم: تخلّي، چهارم: تفهّم و تخصيص، پنجم: تأثّر و ترقي است.

مرحوم ميرزاجواد ملكي تبريزي رضوان الله تعالي عليه در كتاب اسرار الصّلاة اين مراتب را با يك قلم بسيار شيوا بيان مي‌کند كه حاكي از معنويّت و مرتبت بسيار بالاي اين مرد بزرگ در مسائل عرفاني و اخلاقي است. مرتبة اول که مسئلة تعظيم باشد قبلاً توضيح داده شد. قاري بايد توجّه به عظمت كلام و متكّلم داشته باشد، هم كلام خيلي عظيم است و هم متكلّم و اين توجّه براي انسان خضوع مي‌آورد.

اما مرتبة دوم كه تفكّر و تدبّر در آيات قرآن است؛ خود قرآن نسبت به اينكه چرا افراد تدبّر در قرآن نمي‌كنند اعتراض کرده «أَفَلا يَِتَدَبَّرونَ الْقُرْآنَِ» در آيات متعدد تدبر در آيات را گوشزد نموده است.

مرحوم ميرزا جواد ملکي در کتاب اسرار الصّلاة مي‌فرمايند:

«إِذٰا قَرأتَ فِي سُورَةِ الواقِعَةِ أَفَرَأَيْتُمْ الْمَاءَ الّذي تَشْرَبُونَ أَءَنْتُمْ اَنْزَلْتُموهُ مِن المُزنِ أَمْ نَحْنُ المُنْزِلوُن»(1) خدا در اين آيه که مي‌فرمايد آيا به اين آبي كه مي‌نوشيد دقت كرده‌ايد؟ مي‌خواهد بفهماند که شما نبايد فکر خود را محدود كنيد به اينکه آب فقط وسيله‌اي براي رفع عطش است، بلكه توجّه كن كه هر موجود زنده‌اي در اين عالم از نباتات، گياهان، حيوانات، همه از آب بوجود آمده و تولّد پيدا كرده‌اند. انسان بايد تفكّر كند كه اين قطرات آب چگونه در چرخه طبيعت تبديل به غذا مي‌شود. دانه‌اي كه در دل خاك است، آن دانه سخت چطور تبديل به گياه مي‌شود و آن گياه چگونه غذاي حيوانات شده، و آن حيوان غذاي انسان مي‌شود و وقتي غذاي انسان شد گوشت و پوست و استخوان انسان، تماماً از آن تشكيل مي‌شود و نه تنها جسم انسان بلکه قوة فهم و ادراک او مثل قواي شنوايي و بينايي و ... و بقية قوا هم از آن به وجود مي‌آيد. در اين مرحله است که صلاحيّت ورود روح الهي و شعور و فكر و عقل در او بوجود مي‌آيد. تا آن مراحل گذشته تحقق نيابد صلاحيّت اين مرحله بوجود نمي‌آيد.

«ثُمَّ تَفَكَّرْ فِي حَقيقَةِ الْعَقْلِ وَالْعَظَمَةِ، ثُمَّ تَفَكَّرْ فِي مَراتِبِ الْعُقوُلِ» در حقيقت عقل و عظمت آن فكر كن. ايشان مي‌فرمايد اگر كسي تدبّر در اين آيه كند «أَفَرَأَيْتُمْ الْمَاءَ الّذي تَشْرَبُونَ» و متوجه شود اين آبي كه مي‌نوشد، فقط يک قطره آب در ظاهر و برطرف کننده عطش او نيست، بلکه در سير تکاملي خود مايه حيات ظاهري موجودات و حيات ظاهري و باطني انسان مي‌شود، آن وقت است که توجّه به مبدأ اين آب پيدا مي‌کند.

مثال دومي كه مطرح مي‌فرمايند آية شريفه «فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللهِ كَيْفَ يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(2) است. نگاه كن به آثار رحمت خدا كه چگونه زمين را بعد از مردنش، زنده مي‌كند؟ وقتي قاري قرآن به اين آيه مي‌رسد در صفت


1. سوره واقعه: آيه 69.
2. سوره عنکبوت: آيه 50.

رحمت خدا فكر كند، در قيّوميت خداي تبارك و تعالي نسبت به عالم فكر كند، وقتي اين آية «اللهُ لَا إِلَهَ إلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ»(1) را مي‌خواند، فكر كند قيوم يعني چه؟ قيّؤميت خداي تبارك و تعالي نسبت به جميع عالم چگونه است، برپايي سقف‌ها به واسطه استواري و قيوميت ستون‌هاي آن است، به طوري که اگر ستون ساختمان يك لحظه اعوجاج پيدا كند و بلرزد آن سقف فرو مي‌ريزد، اگر هستي تمام شعاع‌ها به بركت قيوميت نور است، چنانچه آن نور خاموش شود همه‌ شعاع‌ها از بين مي‌رود، خداوند تبارك و تعالي نسبت به ماسواي خود قيّوميت دارد، اگر يك آن يا كمتر از آن عنايت خود را سلب كند ديگر چيزي باقي نمي‌ماند و همه چيز از بين مي‌رود، پس بايد در آيات الهي تفكّر كنيم.

يكي از مراتب مهم در آداب قرائت مسئلة تفكّر در آيات الهي است كه خداوند همة ما را موفق به اين تفكّر بفرمايد، انشاء الله.


1. سوره بقره: آيه 255.

132ـ آداب قرائت: تخصيص

يكي ديگر از آداب قرائت قرآن تخصيص است، معناي تخصيص اين است كه كسي كه در حال خواندن قرآن است (قاري قرآن) خود را مخاطب و مقصود از خطابات قرآن بداند، گويا خدا فقط با او صحبت مي‌كند، اگر در آيه‌اي خطاب امر آمده خود را مأمور به آن بداند و اگر نهي ذکر شده بگويد كسي كه بايد اين نهي را امتثال كند من هستم، اگر در آيه‌اي وعدة بهشت يا وعيد به عذاب داده شده خود را مخاطب بداند. نبايد فقط آيات بهشت را که مي‌خوانيم بگوئيم اين مربوط به ماست، اما آنگاه که به آيات جهنم مي‌رسيم بگوئيم مقصود كفار و فساق و منافقين است. نه! نبايد اين چنين باشد.

اميرالمؤمنين در خطبه متّقين مي‌فرمايند: «وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ‏ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ‏ قُلُوبِهِمْ» متقين آنها هستند که وقتي به آيه‌اي مي‌رسند که در آن به عذاب الهي خوف داده شده، گوش‌هاي قلبشان را باز کرده و شنواي آيه مي‌شوند و آن را به خوبي در گوش جان و دلشان قرار مي‌دهند. «وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِم‏» گويا آتش جهنم لاله‌هاي گوش آنها را نوازش مي‌کند.

وقتي اين آية شريفة «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ»(1) را مي‌بيند كه روز قيامت خطاب مي‌آيد


1. سوره الحاقه: آيه 30.

مجرمين را بگيريد و به غُل و زنجير بكشانيد و به سوي جهنم روانه كنيد، به خود خطاب كند مبادا من هم جزء اين گروه باشم! مبادا اعمالم طوري باشد كه در زمرة اين گروه قرار بگيرم، و از اين جهت، بايد خوف و اضطراب پيدا كند.

از بعضي بزرگان و اولياء خدا نقل شده که در هنگام قرائت اين آيات از شدّت بكاء و گريه حالت غش پيدا مي‌كردند چون خطاب خُذُوهُ فَغُلُّوهُ را تصوير مي‌كردند، گويا قيامت در نزدشان مجسّم بود و خود را در زمره اين گناهکاران مي‌ديدند و از شدت خوف و ترس چنان گريه‌هاي شديد مي‌كردند كه از حال مي‌رفتند! البته وقتي هم آيات رحمت را مي‌خواند که «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ الله يَغْفِرُ الذّنوب جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»(1) «از رحمت الهي مأيوس نشويد، خدا همة گناهان را مي‌بخشد» بايد خيلي خوشحال شود و بگويد انشاء الله من هم جزء كساني هستم كه خدا گناهانم را مي‌بخشد، و چنان باشد كه از شدّت شوق و خوشحالي مي‌خواهد بال درآورد و اين همان حال تأثر قلب است که از تخصيص آيات به خود به وجود مي‌آيد.

از ديگر حالاتي كه قاري قرآن بايد به آن توجّه داشته باشد ترقّي است؛ بدين معنا كه گويا كلام خدا را مي‌شنود، امام صادق(عليه السلام) فرمودند من طوري قرآن مي‌خوانم كه گويا آن را از گویندة آن مي‌شنوم.


1. سوره زمر: آيه 53.

133ـ آداب قرائت:‌ ترقي

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

وَاللّهِ لَقَد تَجلَّی اللهُ بِخَلقِه في کلامِه ولکِنْ لا يَبصُروُنْ؛

بخدا سوگند خداوند در کلام خود (قرآن) بر بندگانش تجلي نموده است ليکن او را نمي‌بينند.


در مسئله ترقي سه مرحله براي قاري قرآن بيان شده، اولين مرحله اين است كه قاري خودش را واقف بين يدي الله جلّ جلاله بداند، هنگام خواندن قرآن خود را در پيشگاه خداي تبارك و تعالي حاضر بدانيم، بدانيم او ما را مي‌بيند و کلام ما را استماع مي‌كند، وقتي اين حالت براي انسان ايجاد شود، آيه را با حُزن يا وجد و شوق مي‌خواند، حتي آنجا كه مي‌خواهد از خدا تقاضايي كند، به غفوريّت و رحيميّت خدا که مي‌رسد، نسبت به خداي تبارك و تعالي تملّق گويي مي‌كند، همه جا تملّق‌گويي ناپسند است إلاّ تملّق در معنويّات و در بارگاه حق تبارك و تعالي.

مرحله دوم كه بالاتر از اين مرتبه است اينست كه قاري با قلب خود مشاهده كند كه گويا خدا او را خطاب کرده و با او مناجات مي‌كند، گويا كلام خدا را مي‌شنود و متوجه مخاطب قرار گرفتن خود از جانب خداي تبارك و تعالي است. توجه به اين‌كه خدا با او مناجات كند، در فهم او از آيات هم تأثير مي‌گذارد و اين يك تعظيم و حيا و هيبت ديگر و اميدواريِ بيشتري نسبت به خداي تبارك و تعالي براي او ايجاد مي‌كند.

مرحله سوم كه بالاتر از آن مراحل قبل است، اينست كه «أَنْ يَریٰ في الكَلامِ المُتِكَلِّمَ وَفي الْكَلِمٰاتِ الصّفاتَ فَيَشْتَغِلُ ذٰلِكَ عَنِ النّظرِ إِلیٰ قَرٰائَتِهِ وَإلیٰ نَفْسِهِ» در مرتبة سوم در حين قرائت کلام خداوند متکلم آن را ببيند، در آيات و کلمات خداوند صفات خدا را ببيند، غافل از خود و حتّي از قرائت ظاهريِ اين الفاظ شود و فقط خداي تبارك و تعالي را ببيند، همّ او فقط خدا باشد و مستغرق در مقام شهود گردد.

امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «وَاللهِ لَقَدْ تَجلّي اللهُ بِخَلقِه فِي كَلاٰمِهِ وَلكِنْ لا يَبْصُروُنْ»(1) خداي تبارك و تعالي در كلام خود بر خلقش تجلّي كرده است، اما او را نمي‌بينند. يعني اگر انسان بخواهد خداي تبارك و تعالي را مشاهده كند، خداوند به وسيلة كلام خود در قرآن بر بندگان تجلّي مي‌كند و لکن حجاب‌ها مانع مي‌شود تا او را ببينند.

البته اين درجه درجة بسيار بالايي است كه اختصاص به مقرّبين دارد در كتاب اسرار الصّلاة مرحوم ميرزا جواد ملكي، در مورد اين مرتبه آخر که انسان فقط خدا را مشاهده کند و از خود و الفاظ فارغ و مستغرق در مقام شهود باشد، مي‌فرمايد اين درجه مخصوص مقرّبين است، مرتبه دوم كه انسان احساس كند خدا با او صحبت مي‌كند مربوط به اصحاب يقين است و مرتبه اول مربوط به ساير مردم است كه بدانند در محضر خدا هستند و توجّه كنند كه هنگام قرائت قرآن خدا به آنها نظر مي‌كند.


1. التنبيهات العليه:‌ص 138.

134 ـ 135ـ سوره حمد در حديث قدسي

اکنون به بحث از قرائت سوره حمد در نماز مي‌پردازيم؛ قبلاً اشاره كرديم كه ثواب خواندنِ يك آيه در نماز گاهي صد برابر خواندن آن آيه در غير نماز است و اگر مؤمنين به اين امر توجّه داشته باشند قاعدتاً سعي مي‌كنند مقداري از قرآن را حفظ کرده و حتي الامكان در نماز خود سوره‌هايي را كه داراي آيات بيشتري است قرائت كنند.

در نماز يكي از اجزاء بسيار مهم آن حمد و سوره است كه بايد در دو ركعت اول نماز قرائت شود، حتي در رکعات ديگر هم مخيّر است به اينكه حمد را به صورت آرام يا تسبيحات اربعه را بخواند، اين كشف از اهميت خواندن قرآن و خصوصاً سورة حمد در نماز مي‌کند كه سفر الهي و معراج مؤمن است. اگر ما از اسراري كه در سورة مباركه حمد است آگاه شويم متوجه اهميت نماز و تإثير و نقش آن در زندگي انسان خواهيم شد.

در مورد قرائت بايد گفت نمازگزاران دو دسته‌اند. يک دسته بيش از الفاظ و كلمات و يا حتي تجويد، حظّ و بهره‌اي ندارند اينها افرادي هستند كه از روح عبادت محروم‌اند، دستة دوم كساني هستند كه قرائت را وسيلة تذكر و حمد و ثنا

و ستايش و تقديس خدا قرار مي‌دهند، اينها حظّ وافري از عبادت مي‌برند. تقاضاي ما اينست كه هنگام خواندن سورة مباركه حمد به اين حديث قدسي توجّه نمائيم كه بسيار حديث شريف و پرمغزي است. خداي تبارك و تعالي در اين حديث قدسي مي‌فرمايد «قَسَمْتُ الصّلاة بَيْنِي وَ بَيْنَ عَبْدِي» نماز را (که در اينجا مقصود سوره حمد است) بين خود و بنده‌ام تقسيم كردم.

«فَنِصْفُهَا لِي‏ وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِي‏» نصفش مربوط به من و نصف ديگر مربوط به بنده من است. مسلماً تا حق نيمه اول که مربوط به پروردگار و حق ربوبي مي‌باشد درست ادا نشود مجالي براي نيمه دوم باقي نمي‌ماند.

«فإذا قال بسم الله الرّحمن الرّحيم يَقوُل الله: ذَكَرَني عبدي» وقتي نمازگزار مي‌گويد بسم الله الرّحمن الرّحيم خداي تبارك و تعالي به ملائکه مي‌فرمايد بنده‌‌ام مرا ياد كرد و متذکر من شد.

ذکر يک مرتبه لفظي و ظاهري دارد که انسان با زبان از خدا ياد مي‌کند و مرتبه ديگر آن قلبي و ايماني است.

بيان اسماء و صفات جمال و کمال و جلال خداوند از مصاديق ذکر است، اما يكي از بهترين، عميق‌ترين و بارزترين مصاديق ذكر خدا بسم الله الرّحمن الرّحيم است، كه مي‌فرمايد وقتي انسان آن را بگويد مرا ياد کرده است. در اينجا فقط ذكر لفظي بسم الله الرّحمن الرّحيم قطعاً مراد نيست! بلکه بايد قلب انسان هم ذاكر باشد، همان طور كه مفسّرين مراد از اسم را در اين آية شريفه مسمّاي آن مي‌دانند، يعني حقيقت هر چيز در عالم جلوه‌اي از تجلّيات حق تبارك و تعالي است، قلب انسان بايد به اين باور و يقين برسد كه هيچ موجودي، هيچ شيئي در اين عالم نيست كه حاكي از وجود خداي تبارك و تعالي و جلوه‌اي از تجلّيات حضرت حق نباشد.

ما نبايد بسم الله الرّحمن الرّحيم را منحصر در اين كنيم كه به عنوان يك سنّت ابتداي هر كار را با ذکر بسم الله الرّحمن الرّحيم آغاز کنيم، هر چند اين کار امر صحيح و مستحب مؤكّد هم هست، اما حقيقت بسم الله الرّحمن الرّحيم فوق اين

مطلب است. اين مطلب نازلترين مرتبه و رشحه از حقيقت بسم الله الرّحمن الرّحيم است، يعني بايد انسان باور كند كه در حقيقتِ همة موجودات عالم تجلّي خداي تبارك و تعالي وجود دارد و همة موجودات عالم مظهري از مظاهر خداي عزّوجلّ است و چيزي در عالم وجود ندارد كه جداي از فعل خدا باشد، پس همه چيز مقرون به ذات خداي تبارك و تعالي و مرتبط با آن حضرت است و ما با ذکر بسم الله الرّحمن الرّحيم مي‌خواهيم به اين مطلب با زبان خود اقرار و با قلب و باور قلبي خود توجّه پيدا كنيم.

قلب انسان بايد صورت ذكر پيدا كند. باطن و ذات او بايد ذاكر بشود. اين کلام باباطاهر که مي‌گويد «خوشا آنان كه دائم در نمازند» ناظر به کساني است كه قلب‌شان قلب ذاكر است، قلبي كه ذاكر باشد در حال خواب هم ذاکر است. براي آن خواب و بيداري فرقي ندارد.

بنابراين نكتة اول در مورد بسم الله الرّحمن الرّحيم اين است که قلب انسان هم بايد ذاکر این ذکر باشد، اگر خدا مي‌فرمايد «ذکرني عبدي» وقتي بندة من در نماز مي‌گويد بسم الله الرّحمن الرّحيم مرا ياد مي‌کند، اين ذكر فقط مجرّد لفظ و لقلقة زبان نيست بلكه خدا نگاه به قلب نمازگزار مي‌کند، اگر قلب ذاكر باشد و اين بسم الله جوشيده‌ از قلب باشد آن وقت خدا مي‌فرمايد «ذكرني عبدي»، اما اگر فقط در محدوده لفظ و زبان باشد، و در قلب هيچ تغيير و تحوّل و باوري به تجلي خداوند در همة ممكنات عالم نباشد اينجا نمي‌توان گفت حقيقت ذكر وجود دارد و قطعاً در چنين موردي خدا نمي‌فرمايد ذكرني عبدي.

«وإذا قال الحمدلله يقول الله: حَمَدَني عبدي واثنی علیّ» وقتي مي‌گويد «الحمدلله رب العالمين» خداوند مي‌فرمايد: بنده‌ام من را ستايش کرد و ثنا گفت.

«وإذا قال الرّحمن الرّحيم يقول الله: عظّمني عبدي» وقتي مي‌گويد الرّحمن الرّحيم خدا مي‌فرمايد بنده‌ام مرا عظیم شمرد. از اين کلام خداوند معلوم مي‌شود بين اين عبارت الرحمن الرحیم و آنچه كه در بسم الله الرّحمن الرّحيم آمده فرق

وجود دارد و تکرار در کار نيست. و اين جا در مقام تعظيم خداي تبارك و تعالي قرار دارد.

«و إذا قال مالك يوم الدّين يقول الله: مجّدني عبدي» وقتي مي‌گويد مالك يوم الدين خدا مي‌فرمايد بنده‌ام مرا تمجيد كرد. بزرگي و مجد و عظمت و مالكيت من را یاد كرد.

«وإذا قال ايّاك نعبد وايّاك نستعين يقول الله هذا بيني وبين عبدي» وقتي به اين آية شريفه مي‌رسد كه خدايا فقط تو را عبادت مي‌كنم و فقط از تو استعانت و مدد مي‌جويم مي‌فرمايد اين بين من و بين عبد من است، يك مقدار از اين آيه مال من و يك مقدار مال عبد من است.

«وإذا قال اهدنا الصّراط المستقيم يقول الله: هذا لعبدي ولعبدي ما سأل»(1) وقتي بنده عرض مي‌كند خدايا ما را به صراط مستقيم خود هدايت كن، خداوند مي‌فرمايد اين قسمت براي عبد من است و هر چه او از من درخواست کند به او خواهم داد.

پس طبق اين حديث قدسي سورة مباركة حمد تا مالك يوم الدّين مخصوص خداست، نمازگزار بايد به اين نكته توجّه كامل داشته باشد تا بتواند غرق در توجّه به خدا شود. در ايّاك نعبد و ايّاك نستعين بداند بخشي مربوط به خدا و بخشي مربوط به خود اوست و بقیه آيات مختص به عبد است.


1. بحار الأنوار: ج 92، ص 226.

136ـ حقيقت ذکر در روايات

مناسب است در مورد حقيقت ذکر چند روايت بيان نماييم تا توجّه پيدا کنيم حقيقت ذكر چيست؟ حقيقت ذكر مجرّد تسبيح گرفتن در دست و بيان اذکار به شمارش معيّن نيست! بلکه اين مقدّمه‌ است براي رسيدن به حقيقت ذكر قلبي كه قلب و باطن انسان دائماً به ياد خدا باشد و خود را در محضر او ببيند و عالم را جلوه‌اي از تجليات حضرت حق تبارك و تعالي بداند، اگر به اين مرحله رسيد به مقام ذكر دست يافته است.

در برخي از روايات از خداي عزّوجلّ نقل شده «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي»(1) من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند، اين لطف بزرگ خداي تبارك و تعالي به بنده‌اش است. با اينكه توفيق ذكر را خود او مي‌دهد، و قلب بنده با عنايت اوست که ذاكر مي‌شود! اما مي‌فرمايد وقتي اين قلب موفق به ذكر شد من همنشين او مي‌شوم، وقتي خدا همنشين بنده شود، دستش با عنايت خدا كار مي‌كند، فكر، چشم، گوش، زبان و همة وجودش با عنايت حق تبارك و تعالي فعاليت مي‌كند و اين توفيق بزرگي است كه نصيب برخي از اولياء خاص الهي مي‌شود كه قلب آنها ذاكر است.


1. کافي، چاپ اسلاميه:‌ج 2، ص 496.

در حديث قدسي ديگر امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد «قال اللهُ عزّوجلّ: يَا بنَ آدم اُذكُرْني في نَفْسِك اَذكُرْك في نَفْسي» اي فرزند آدم تو در باطن و نفس خود مرا ياد كن، من هم در پيش خود تو را ياد مي‌كنم. اين ياد خدا آن هم در مرتبة ذات رتبه‌اش بسيار بالاتر از آن است که خدا نزد ملائكه از انسان ياد كند و اين چيزي است كه عاجز از فهم آن هستيم و نمي‌توانيم بفهميم كه خدا ما را در نفس خود ياد مي‌كند يعني چه؟ ‌خدا اين را مي‌فرمايد تا بتوانيم يک مقدار تصور كنيم كه اين مرتبة بالايي از عنايت حق تبارك و تعالي است.

خدا اگر بخواهد به بنده‌اي عنايت خاص كند، مي‌فرمايد آن بنده‌اي كه بدون اينكه كسي توجّه پيدا كند و بدون اينكه اشاره‌اي كند تا ديگران متوجه شوند، در درون خود مرا ياد مي‌كند و خود را در محضر من مي‌بيند، من هم در نفس و ذات خودم از او ياد مي‌كنم.

«يابن آدم اُذكُرني في خَلأ اَذكُرْك في خَلأ» در خلوت خود با من مناجات کن من هم در خلوت تو را ياد مي‌كنم.

«يابن آدم اُذْكُرْني في مَلَأ اَذْكُرْك في مَلَأ خَيْرٌ مِنْ مَلَأک» در ميان مردم مراد ياد کن، مردم را به سوي من دعوت کن، در ميان مردم مرا ستايش و تقديس کن، من هم در ميان يک جمع که از جمع شما به مراتب بهتر است تو را ياد مي‌كنم.

امام صادق(عليه السلام) در ادامه مي‌فرمايد: «وقال: ما من عبدٍ ذَكَرَ اللهَ في مَلَأٍ مِنَ النّاسِ إلاَّ ذَكَرَهُ اللهُ في مَلَأٍ مِنَ المَلائِكَة»(1) هيچ بنده‌اي نيست كه در بين مردم خدا را ياد كند، مگر آنکه خداوند او را در جمع ملائکه ياد مي‌کند.

امر به معروف و نهي از منكر، تبليغ دين خدا، حضور در مساجد و اقامة نماز به جماعت از مصاديق ذكر خدا در ملأ هستند، كسي که بندگان خدا را هدايت مي‌كند فرياد خدا را در اجتماع سر مي‌دهد اين مصداق ذكر خدا در ملأ است و


1. وسائل الشيعه: ج 7، ص 159 و محاسن: ج 1، ص 39.

خداوند متعال چنين بندگاني را در اجتماع عظيم ملائكه كه قابل مقايسه‌ با اجتماع بشري نيست ياد مي‌كند.

پس توجّه داشته باشيم كه ذكر خدا چقدر اهميت دارد و با ذکر بسم الله الرّحمن الرّحيم كه يكي از مصاديق بزرگ ذكر خداست، ذكر واقعي و قلبي را براي خودمان ايجاد كنيم، انشاء الله.

137ـ بسم الله الرحمن الرحيم ذکر خدا

قال علي(عليه السلام) فرمود:

اِنَّ کُلَّ ما فِي القرآنِ في الفاتحةِ...؛

تمام آنچه که در قرآن است در سوره فاتحه گنجانده شده است.


به نكاتي در مورد بسم الله الرّحمن الرّحيم اشاره نموديم، البته در اين بحث درصدد تفسير سورة حمد نيستيم ولو اينكه بزرگاني كه كتاب اسرار الصّلاة را به رشتة تحرير درآورده‌اند گوشه‌اي از تفسير سوره‌‌هاي مباركة حمد، توحيد و قدر را بيان كرده‌اند و ما اگر بخواهيم وارد اين مباحث تفسيري بشويم بسيار به طول مي‌انجامد. اما به مناسبت بيان اين حديث قدسي كه وقتي بنده مي‌گويد بسم الله الرّحمن الرّحيم، خدا مي‌فرمايد «ذکرني عبدي» بنده‌ام من را ياد كرد، نکاتي را بيان نموده و استفاده کرديم که بر اساس اين حديث، بسم الله الرّحمن الرّحيم ذکر است.

بايد اين نكته را هم توجّه داشته باشيم كه خود قرآن كريم به تصريح آيات قرآن ذكر است. حتي وجود مبارك پيامبر به عنوان ذكر معرفي شده است، همه اينها از مصاديق ذكر هستند. با توجّه به اين روايتي كه منسوب به امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه است که فرمودند «إِنَّ كُلَّ ما فِي القرآنِ فِي الفاتحةِ» تمام

معاني، اسرار، دقايق و حقايق قرآن به صورت اجمال و فشرده، در سورة فاتحة الكتاب كه امّ الكتاب است جمع شده و موجود است. يعني سورة حمد تمام معاني و حقايق قرآن را به صورت اجمال در بر دارد.

در ادامه مي‌فرمايد: «وَكُلَّ ما في الفاتحةِ فِي بسم الله الرّحمن الرّحيم» هر آنچه در فاتحة الكتاب هست در بسم الله الرّحمن الرّحيم آمده است.

«وَكلَّ ما فيه في الباءِ، وكلّ ما في الباءِ في النّقطة وأَنا النّقطةُ تحت الباء» و هرچه در بسم الله هست در باء آن جمع شده و هر چه در باء موجود است در نقطه باء قرار داده شده و من نقطه تحت آن باء هستم. اين روايت در مشارق انوار اليقين(1) و در ينابيع المودّة وجود دارد.

نمازگزار بداند همة معاني و حقايق قرآن در سورة حمد و حقيقت سورة حمد در بسم الله الرّحمن الرّحيم جمع شده است. لذا وقتي به نماز مي‌ايستد نبايد با سرعت آنرا بخواند و عبور کند. بلکه به اين لطايف و اشارات كه در روايات ائمة طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين آمده توجّه كند، در اين صورت حال ديگري پيدا خواهد کرد اگر توجّه پيدا كند، وقتي مي‌گويد بسم الله الرّحمن الرّحيم، خدا مي‌فرمايد: ذكرني عبدي، معناي ذکر خدا اين نيست كه فقط اسم خدا را برده، نه! با توجّه به اين روايات مصداق اتمّ ذكر با بسم الله الرّحمن الرّحيم محقق مي‌شود.

در برخي از روايات آمده است(2) که باء بسم الله اشاره‌ به يكي از صفات و اسماء خداست. در برخي ديگر ذکر شده که اشاره به بهجت الله است، در برخي آمده اشاره به بهاء الله است، همان كه ما در دعاي سحر ماه مبارك رمضان به خدا عرض مي‌كنيم: «اللّهمّ إنّي اسئلك ببهائك كلّه وكُلّ بهائك بهيّ»، بها يكي از اسماء بزرگ خداست، «سين» اشاره به سناء الله و «ميم» اشاره به مجد الله دارد و در برخي آمده «أنَّ الميمَ دليلٌ عَلیٰ مُلْکِه» ميم اشاره به ملک خداي تبارک و تعالي


1. مشارق انوار اليقين في اسرار امير المؤمنين(عليه السلام): ص 35.
2. کافي، چاپ اسلاميه: ج 1، ص 114.

دارد. قاري قرآن بايد بداند حروفي كه در اين كتاب شريف آمده اينطور نيست كه مثل حروف ساير کتب و متكلّمين باشد بلکه با نهايت حکمت و درايت تنظيم شده‌اند. پس كسي كه نماز مي‌خواند به اين نكات توجّه اجمالي كند تا از اين طريق آرام آرام قلبش آماده پذيرش تجلّيات الهي شود.

138ـ معناي الله در کلام اميرالمؤمنين(ع)

امام عليّ(عليه السلام) فرمود:

…اللهُ‏ أَعْظَمُ‏ اسْمٌ مِنْ‏ أَسْمَاءِ الله؛

الله بزرگترين اسم از اسم‌هاي خداست.


مرحوم صدوق رضوان الله عليه در کتاب توحيد(1) از وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت مي‌نمايد که: «أَنَ‏ رَجُلًا قَامَ‏ إِلَيْهِ‏ فَقَالَ» مردي در محضر اميرالمؤمنين ايستاد و عرض كرد: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنْ‏ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مَا مَعْنَاهُ» معناي بسم الله الرّحمن الرّحيم چيست؟

از اين سؤال اين نكته استفاده مي‌شود که اصحاب امير المؤمنين از سطح بالايي از فطانت و فهم و ايمان برخوردار بودند که این‌گونه سؤالات را از ايشان مي‌كردند، مردم عزيز و جوان‌هاي ما هم بايد سعي كنند سؤالات معارفي خود را بيشتر كنند، و علما و بزرگان هم تا اندازه‌اي كه توان علمي دارند جواب خواهند داد.


1. توحيد صدوق ص 231 باب معني بسم الله الرحمن الرحيم.

اين شخص از معناي بسم الله الرّحمن الرّحيم سؤال كرد و حضرت فرمود: «إِنَّ قَوْلَكَ اللهُ أَعْظَمُ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللهِ» كلمة الله بزرگترين اسم از اسماء الهي است.

«وَ هُوَ الِاسْمُ الَّذِي لَا يَنْبَغِي أَنْ يُسَمَّى بِهِ غَيْرُ اللهِ» و شايسته نيست و نبايد بر غير خدا كلمة الله اطلاق بشود، الله فقط سزاوار خداي تبارك و تعالي است.

«هُوَ الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ جَمِيعِ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ كُلِّ مَنْ سِوَاهُ» وقتي انسان در نيازها و سختي‌ها گرفتار ‌شود و اميد او از همه اسباب طبيعي قطع گردد، آن اسم و آن حقيقتي كه به او پناه مي‌برد، خداي تبارك و تعالي است، نام الله حكايت از آن موجود مي‌كند.

بدين معنا كه كسي كه كلمة الله را بر زبان جاري مي‌سازد توجّه كند اين اسم يك مصداق بيشتر ندارد، اين اسم نه اينکه مصداق دومي ندارد بلكه برايش مصداق ديگري تصور نمي‌شود! هيچ موجودي غير از خداي تبارک و تعالي قابليت ندارد اين اسم بر او اطلاق شود، نبايد گفت الله يعني معبود، بعد هم خداي ناكرده گفته شود بت‌ها هم معبود بت‌پرستان هستند، الله يك معبود و بت‌هاي ديگر هم معبود ديگر!!!

لذا بزرگان ما مي‌فرمايند: الله اسمٌ مستجمعٌ لجميع الصّفات الكمالية، الله اسمي است كه تمام صفات كماليه‌ در آن نهفته است، ما وقتي مي‌گوئيم بسم الله الرّحمن الرّحيم، اگر به اين جهت توجّه نداشته باشيم، ديگر خدا نمي‌فرمايد ذكرني عبدي، اما اگر التفات داشته باشيم الله اسمي است مختصّ به آن ذات غير متناهي که داراي قدرت و علم و حيات مطلق است و همة عوالم وجود از بركت وجود و اسماء و صفات او بوجود آمده‌اند، در اين صورت خدا مي‌فرمايد ذكرني عبدي، بنده‌ام من را ياد كرد و إلاّ اگر الله را بگوئيم اما نفهميم چه كسي را اسم مي‌بريم و نفهميم الله اسم چه كسي است و مربوط به چه موجودي است؟ طبعاً انتظار اثر نبايد داشت. البته مقصود ما شناخت حقيقت او نيست چون احدي از مخلوقات

حتي انبياء هم نمي‌توانند حقيقت او را بفهمند! اما اين مقدار بايد بدانيم كه الله چنين خصوصياتي دارد. «اللهُ‏ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ‏ دَرْكِ‏ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَات‏» بايد بدانيم اين اسم فقط مخصوص خداي تبارك و تعالي است و ما نمي‌توانيم آن ذات را درك كنيم چون ذهن و فهم ما قدرت درك او را ندارد و از اين جهت عرب به فرد متحيّر و سرگردان مي‌گويد: ألِهَ الرَّجُل. الله هم يعني آن ذاتي كه همة انسان‌ها از فهم حقيقتش متحيّر هستند و او محجوب از تمام افكار و اوهام و اذهان است.

139ـ افزون بر نماز، هر عبادتي هم بين خدا و بنده‌اش تقسيم شده است

در بيان حديث قدسي مربوط به تقسيم نماز و سوره حمد بين خدا و بنده، اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا آنچه در اين حديث شريف وارد شده اختصاص به سوره حمد دارد؟ يا در اذکار، افعال و امور ديگر نماز اين تقسيم نيز وجود دارد؟ چون از يک طرف در ابتداي روايت خداوند مي‌فرمايد: «قَسَّمتُ الصَّلاٰةَ» تمام نماز را بين خودم و بنده‌ام تقسيم کردم اما از طرف ديگر وقتي در مقام توضيح مطلب برمي‌آيد اين تقسيم را فقط در سوره حمد مطرح و مي‌فرمايد آيات اول سوره حمد مربوط به من است، «بسم الله الرحمن الرحيم» ذکر من است، «الحمدلله» حمد من است و...

آيا در اين حديث آنچه که در مورد سوره حمد بيان شده به عنوان مثال ذکر شده يا نه فقط اختصاص به سوره حمد دارد؟ از اينجا اين سؤال مهم مطرح مي‌شود که اساساً آيا اين تقسيم بين خدا و بنده در خصوص نماز است؟ يعني اگر بگوئيم بيان سوره حمد به عنوان مثال است و خداوند خواسته است يک نمونه‌اي را بيان فرموده باشد، اما مجموع نماز هم مربوط به عبد است و هم>

مربوط به خدا، آيا مي‌توانيم نسبت به همه عبادت‌ها هم بگوئيم اين چنين است؟ آيا مي‌توان گفت در هر عبادتي يک وجه آن عبادت مربوط به خدا و وجه ديگر مربوط به بندة خداست؟

به اين نکتة دقيق امام خميني رضوان الله تعالي عليه تا يک حدّي اشاره فرموده و مي‌فرمايند(1) به نظر ما گرچه در اين روايت خداوند تقسيم را در سوره مبارکه حمد پياده فرموده اما اين تقسيم مربوط به همة نماز است، بقيه اذکار و حالات نماز هم اين چنين است، از تکبيرات افتتاحيه‌ گرفته تا سلام.

بيان بسيار لطيف و دقيق امام خميني رضوان الله تعالي عليه و حشره الله مع اجداده الطاهرين اينست که وقتي بنده‌اي الله اکبر گفته و وظيفه بندگي خود را درست به جاي آورده و همه بزرگي و کبريايي و مجد و عظمت را براي خدا بداند، اگر واقعاً و حقيقتاً از درون و قلب او اين الله اکبر برخاسته باشد و در قلب او چنين نوري باشد، خداوند هم باب مراوده و مکاشفه و إنابة خود را به روي او باز مي‌کند. چنانچه در حديث شريف مصباح الشريعه اشاره به آن مي‌فرمايد. وقتي تکبير مي‌گويي به قلب خودت توجّه و نظر کن، ببين آيا حلاوت نماز، آيا شادي، بهجت و سرور در قلب خود مي‌يابي يا نه؟ اگر با گفتن الله اکبر ملاحظه کردي انواري از انوار الهيه بر قلب تو روشن و ابواب سرور بر آن گشوده شد يک شيريني و حلاوت را در درونت بين خود و خدا احساس کردي معلوم مي‌شود که اين الله اکبر، الله اکبر واقعي بوده، اما اگر تکبيرة الإحرام را گفتي و چنين حلاوتي را در درون خود احساس نکردي بدان اين تکبير از روي صدق واقع نشده و تو در گفتارت صادق نبوده‌اي، اگر انسان در گفتارش صادق باشد، لذت حلاوت و شيريني در درون او ايجاد مي‌شود.

بنابراين الله اکبر يک جنبه‌اش مربوط به خداست، که بيان کبريايي و عظمت خدا از سوي بنده است، اما جنبة ديگرش مربوط به بنده است که با لطف خفي و


1. آداب نماز: ص 219.

رحمت جلّي پروردگار انسان حلاوت مناجات و عبادت خدا را احساس مي‌کند.

اگر همين بيان امام را بخواهيم توسعه بدهيم منعي وجود ندارد که اين دو جهت در تمام عبادت‌ها باشد، اما اين سؤال پيش مي‌آيد که چه خصوصيتي براي نماز وجود دارد که خدا در اين حديث شريف قدسي آن را بيان فرموده، جواب اين است که مظهر اعلي و اتمّ و نمونة بارز و روشن اين تقسيم در نماز است، در هر عبادتي يک وجه آن مربوط به خدا و وجه ديگر مربوط به بنده است. لکن در آن عبادت‌ها اين تقسيم خيلي آشکار، روشن و واضح نيست اما نماز عبادتي است که اين تقسيم خيلي روشن در آن وجود دارد. هر فردي ولو آنها که حظّي هم از علم و مطالب معرفتي ندارند مي‌توانند بفهمند نماز يک قسمتش مربوط به خداو يک قسمتش مربوط به بنده خداست.

ما بايد در همه عباداتمان به اين مطلب توجّه کنيم و فکر نکنيم که عبادت همه‌اش مربوط به خداست، و يک باري است که انسان روي دوش خود مي‌گذارد و تحويل مولايش مي‌دهد، نه! عبادت يک جنبه‌اش مربوط به خداي تبارک و تعالي و جنبة ديگرش مربوط به عبد است، آثار عبادت و حلاوت آن بايد در قلب انسان عابد به وجود بيايد، انشاء الله.

140ـ استعاذه، آداب آثار و ارکان آن

فَإِذا قَرَأْتَ‏ الْقُرْآنَ‏ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطانِ الرَّجِيم؛

هنگامي که قرآن مي‌خواني از شرّ شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.


يكي از آداب مهم قرائت استعاذه است، مقصود از استعاذه اينست كه نمازگزار بعد از گفتن تکبير و قبل از آغاز سورة مباركة حمد بگويد «أَعُوذُ بِاللهِ‏ السَّمِيعِ‏ الْعَلِيمِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏». فقهاي بزرگ فتوا به استحباب استعاذه قبل از قرائت داده‌اند، البته اين را هم تصريح كرده‌اند كه اين کلام به اخفات يعني آرام و آهسته ذکر شود. اما اين كه استعاذه چيست و آداب و اركان آن کدام است؟ آيا استعاذه فقط يك ذکر لفظي و زباني است كه انسان به صرف گفتن آن خود را در پناه خداي تبارك و تعالي قرار مي‌دهد؟ يا اينكه استعاذة لفظي بايد حاكي از استعاذة قلب و روح و درون انسان باشدو استعاذة حقيقي آن استعاذه قلبي است. نكتة بسيار مهم همين است كه اولاً توجّه كنيم كه خداي تبارك و تعالي وقتي كه به پيامبرش دستور مي‌دهد «وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ»(1) اي پيامبر اگر يكي از مشركين به تو پناهنده شد به او پناه بده، اين خداي رحيم و مهرباني


1. سوره توبه: آيه 6.

که در مورد مشرکين چنين امري به پيامبر مي‌فرمايد، آيا مي‌شود يك مسلمان به خود او پناه ببرد اما خدا به او پناه ندهد؟ پناه دادن خدا چه آثار و نشانه‌هايي در زندگي دارد؟ با مقداري دقت در حقيقت استعاذه به نكات بسيار مهمي خواهيم رسيد، اولاً در آية شريفة (98 ـ 100) سورة مباركة نحل خدا به پيامبر مي‌فرمايد «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْ الشّيطان الرّجيم» اي پيامبر هنگام خواندن قرآن از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر، يعني در همان حين كه قرآن را به قصد قربت باز مي‌كني بدان شيطان دنبال اينست كه تو و امت تو را از من دور كند. ـ برخي از فقهاء بزرگ به جهت اينكه در اين آيه امر به استعاذه شده و در علم اصول قائل به ظهور امر در وجوب هستند، استعاذه را قبل از قرائت قرآن واجب دانسته‌اند.

در ادامه خداوند مي‌فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الّذين آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» شيطان بر كساني كه ايمان به خدا آوردند و بر او توكل كردند و امورشان را به خدا سپردند سلطنت و حكومتي ندارد.

«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الّذين يَتَوَلَّوْنَهُ وَالّذين هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ» همانا شيطان بر كساني سلطنت دارد كه او را ولي خود قرار داده باشند و از او تبعيت كنند.

به جهت اینکه يك بخش مهم در نماز قرائت قرآن است لذا استعاذه هم بايد به عنوان آداب قرائت در نماز رعايت شود، همان طوري كه قرآن يكي از مصاديق و اساساً بيان كنندة صراط مستقيم است، نماز هم يكي از مصاديق بسيار مهم صراط مستقيم است. در سورة اعراف شيطان بعد از اينكه از بهشت رانده شد به خدا مي‌گويد «فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» شيطان قسم ياد كرده كه در سر راه مستقيم مؤمنان بنشيند و سدّ راه آنها در ورود به صراط مستقيم بشود. نماز از مصاديق بزرگ صراط مستقيم است و مؤمنين بايد توجّه داشته باشند كه شيطان وقتي مي‌بيند فردي مشغول نماز شده است، تمام قواي خود را به کار مي‌گيرد تا اين انسان بهره‌اي از نمازش نبرد. حال اگر ما بخواهيم در اين سير إلي الله بهرة كافي ببريم بايد شيطان را از دايرة نفس و قلب خود دور كنيم تا اين معراج را به احسن وجه انجام بدهيم، انشاء الله.

141ـ استعاذه: مسدود کردن راه نفوذ شيطان

اگر نمازگزار بخواهد به برخي از حقايق سوره حمد نائل شود و موفق به اين سفر روحاني و سير الي الله و معراجي گردد كه خداوند رحمان براي بندگانش در هر روز قرار داده، بايد در گام اول مانع بزرگ اين راه را که شيطان است به طور كلي كنار بزند. شيطان اگر بر قلب انسان سلطنت داشته باشد چنانچه اين فرد هزار سال هم نماز بخواند و هزار ختم قرآن كند، اثر و فايده‌اي نخواهد داشت، قرآن و قرائت آن زماني قلب انسان را نوراني مي‌كند و دست او را مي‌گيرد و از اين عالم مُلك و ماديّت و حيوانيّت و از اين حضيض ذلت عروج مي‌دهد و به مقام قرب إلي الله مي‌رساند كه شيطان بر او مسلّط نباشد. اگر شيطان مسلّط نباشد قرآن اثر بخش شده و نماز اثر خود را مي‌گذارد. در برخي از روايات مربوط به استعاذه نكات بسيار خوبي ذکر شده است. در يك روايت امير المؤمنين(عليه السلام) نقل مي‌فرمايند: «إِنَ‏ قَوْلَهُ‏ أَعُوذُ بِاللهِ‏ أَيْ‏ أَمْتَنِعُ‏ بِاللهِ»(1) يعني به كمك و عنايت خدا، مانع نفوذ شيطان شويم و اجازه ندهيم در قلب‌مان راهي پيدا کند. «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ‏» قبل از قرائت قرآن به خدا پناه ببريد، البته استعاذه بدين معنا نيست كه فقط قبل از قرائت قرآن گفته شود. بلکه از قبل


1. وسائل الشيعه: ج 6، ص 197 باب استحباب الاستعاذة عند التلاوة.

قرائت شروع مي‌شود و تا آخر ادامه مي‌يابد.

«وَمَنْ تَأَدَّبَ بِأَدَبِ اللهِ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ» چه تعبير بلندي در اين روايت وارد شده؛ هر کس كه مي‌خواهد كلام خدا را بر زبان خود جاري كند بايد ادب الهي را رعايت نمايد، ادب الهي اينست كه ابتداء دست رد به سينه شيطان زده و او را از مملكت وجود خارج كند كه سلطنت بر اين شخص نداشته باشد و إلاّ با وجود سلطه شيطان دروغ مي‌گويد كه به خدا پناه مي‌برد! انسان زماني در پناه خدا قرار مي‌گيرد كه شيطان بر قلب او سلطنت نداشته باشد و همين را هم بايد از خدا كمك بگيرد. همانطور كه شيطان از بهشت رانده شد، انسان هم با عنايت خدا شيطان را از قلب خود رانده و بيرون كند، «وَمَنْ تَأَدَّبَ بِأَدَبِ اللهِ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ» حالا اگر كسي اين ادب الهي را رعايت كرد رستگاري دائم پيدا مي‌كند.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل مي‌كند كه پيامبر فرمود «إِنْ أَرَدْتَ أَنْ لَا يُصِيبَكَ شَرُّهُمْ وَ لَا يَبْدَأَكَ مَكْرُوهُهُمْ فَقُلْ إِذَا أَصْبَحْتَ» اگر مي‌خواهي شرّ شياطين به تو آسيب نرساند و مبتلا به اعمال زشت و ناپسند شياطين جنّ و انس نشوي، وقتي از خواب بيدار مي‌شوي اولين ذكر تو پناه بردن به خدا باشد،‌ بگو «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ فَإِنَّ الله يُعِيذُكَ مِنْ شَرِّهِم‏»(1) نمي‌شود انسان واقعاً به خدا پناه ببرد و خدا به او پناه ندهد. نكتة مهم اينست كه استعاذه فقط استعاذة زبان نيست، انسان بايد همة قواي نفسانيِ خود به تعبيري كه در بعضي از كتب آمده اقاليم سبعة ارضيّه، اقاليم هفت گانه وجود خود «چشم، گوش، زبان، شکم، فرج، دست و پا» را در پناه خدا قرار دهد و شيطان را از تمام اينها دور كند و خود را از تمام آثار و آلودگي‌هاي معاصي و گناهان دور و منزّه كند و اجازه ندهد شيطان بر قواي او تسلط داشته باشد، اگر چنين فردي «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» بگويد استعاذه‌اش اثر خواهد داشت و خداوند او را در پناه قدرت و حصن حصين خود قرار مي‌دهد.


1. وسائل الشيعه: ‌ج 6، ص 142.

142ـ استعاذه راه نجات از وسوسه

اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پيامبر اكرم صلوات الله و سلامه عليه نقل مي‌فرمايد: «أَتَاهُ‏ رَجُلٌ‏ مِنَ‏ الْأَنْصَارِ فَقَالَ‏ يَا رَسُولَ‏ اللهِ‏ إِلَيْكَ‏ أَشْكُو مَا أَلْقَى مِنَ الْوَسْوَسَةِ فِي صَلَاتِي حَتَّى لَا أَعْقِلُ مَا صَلَّيْتُ مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَان‏» مردي از انصار خدمت پيامبر آمد و عرض كرد يا رسول الله از وسوسه‌هايي كه در نماز به سراغم مي‌آيد شکايت دارم، به طوري اين وسوسه ها سراغ من مي‌آيد كه نمي‌فهمم چقدر نماز خواندم، بيشتر از مقدار لازم خواندم يا كمتر؟

حضرت فرمود: «إِذَا قُمْتَ فِي الصَّلَاةِ فَاطْعَنْ فِي فَخِذِكَ الْيُسْرَى بِإِصْبَعِكَ الْيُمْنَى الْمُسَبِّحَةِ ثُمَّ قُلْ بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ أَعُوذُ بِاللهِ السَّمِيعِ‏ الْعَلِيمِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيمِ‏ فَإِنَ‏ ذَلِكَ‏ يَزْجُرُهُ وَ يَطْرُدُه»(1) پيامبر اين ذکر را به او ياد دادند که هنگام برخاستن برای نماز با انگشتان دست راست ران چپ خود را فشرده و بگو بسم الله وبالله توکلت علی الله اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، همانا این ذکر شیطان را دور می‌کند، متاسفانه برخي از مؤمنين و نمازگزاران گرفتار وسوسه هستند، وسوسه كار اصلي شيطان است


1. دعائم الأسلام: ج 1 ص 190.

«الَّذى‏ يُوَسْوِسُ‏ في‏ صُدُوْرِ النَّاس» براي اينكه در نماز وسوسه نيايد بايد استعاذه نموده و به خدا پناه برده شود.

قبلاً اشاره شد استعاذه فقط استعاذة لفظي نيست افرادي هستند که 50 سال استعاذة لفظي نموده‌اند اما اگر باطن آنها مشاهده شود جز سلطنت و حكومت شيطان چيزي ديده نمي‌شود، شيطان بر جوارح و اعضاي ظاهري آنها، بر قواي باطني و حتي قواي فكري و عقايد آنها مسلّط است. معلوم مي‌شود حقيقت استعاذه مطلبي وراي اين زبان است، انسان بايد در وجودش حقيقت استعاذه را پياده كند، مستعيذ ـ آن كسي كه مي‌خواهد به خدا پناه ببرد ـ بايد تمام هويّت وجودي و حقيقت انساني خود را در همة مراتب در پناه خداي تبارك و تعالي قرار دهد. اين نيست كه انسان فقط با زبان به خدا پناه ببرد.

اينكه قرآن كريم مي‌فرمايد: «قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشّياطين» يكي از مأموريت‌هاي پيامبر از جانب خدا اين بود كه از وسوسه‌هاي شياطين به خدا پناه ببرد يا مي‌فرمايد: «وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ»(1) از اينكه شياطين در وجود انسان حاضر شده و مانع از سير و سلوك و تقرّب او به خدا شوند به خدا پناه برند.

انسان بايد با تمام وجود به خداي تبارك و تعالي پناه ببرد و ملاحظه کند چه مقدار هواي نفس بر او تسلط يافته! اگر انسان بين دنيا و آخرت، دنيا را انتخاب مي‌كند بداند سلطان بر او شيطان است، حال اگر روزي يك ميليون بار هم بگويد «أَعُوذُ بِاللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم» اثري ندارد.

اگر انسان گرفتار هواهاي نفساني باشد و خود را تسليم خواهش‌هاي نفساني كند، تسليم قدرت‌طلبي و شهوت‌طلبي و مال طلبي كند، دنبال تكاثر اموال باشد، كسي كه همة تلاشش تا هنگام مرگ جمع اموال است، آنچه حاكم بر اوست و سلطنت بر او دارد شيطان است و هر چه هم بگويد أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم


1. سوره مؤمنون: آيه 97 و 98.

اثر ندارد، چون اين اعوذ بالله زماني مؤثر خواهد بودكه انسان درون خود را چنان از شيطان و ايادي او خالي كند تا تمام قواي او به صورت قهري و طبيعي بگويند «أَعُوذُ بِاللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم».

143ـ استعاذه: پناه بردن به خدا از گناه و انحرافهاي فکري و عقيدتي

يكي از عواملي كه موجب مي‌شود دعاهاي انسان مستجاب نشود يا اذكار و اورادي که مي‌گويد تأثير نداشته باشد به جهت اينست كه اين اذكار و اوراد از زباني صادر مي‌شود كه شيطان حاكم بر مغز و قلب صاحب آن است. اينكه خدا به پيامبر مي‌فرمايد «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْ الشّيطان الرّجيم» يعني در خواندن قرآن هم اگر شيطان حضور داشته باشد اين قرآن اثر نخواهد داشت. پس بايد استعاذه را در کل مملكت وجود خود پياده كنيم، نه فقط به هنگام مواجهه با گناه كه يك آلودگيِ ظاهري است به خدا پناه ببريم، بلکه آلودگي‌هاي عميق‌تري هم هست که انسان را تهديد مي‌کند، بسياري از افراد هستند كه گناه نمي‌كنند، دزدي، غيبت، خيانت در اموال نمي‌كنند و ناسزا نمي‌گويند اما فكر و مغز آنها در چنگال شيطان اسير است و گرفتار عقايد و افكار كاملاً انحرافي هستند.

بنابراين در استعاذه بايد همة ابعاد وجوديِ انسان از سلطه شيطان دور و در پناه خداوند باشد، استعاذه آدابي دارد كه يكي از آداب مهمّ آن اخلاص است. در

آية شريفه «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إلاّ عِبَادَكَ مِنْهُمْ الْمُخْلَصِينَ» شيطان به عزت خدا قسم مي‌خورد ـ كه اين قسم سوگند بسيار مهمي است، ـ و مي‌گويد تمام بندگان تو را گمراه مي‌كنم فقط يك گروه هستند كه توان تسلّط بر آنها را ندارم و آن مخلّصين هستند مخلَص به صيغة اسم مفعول است و با مخلِص اسم فاعل فرق دارد و مرتبة آن بسيار بالاتر است. علامت و اثر مخلَص در عمل خالصانه او است كه از وي ظاهر مي‌شود.

اگر انساني تمام هويّت و ابعاد و قواي وجود خود را براي خداي تبارك و تعالي قرار دهد، اگر حركتي كه از دست و پاي وي صادر مي‌شود، نگاهي كه مي‌كند، مطلبي كه مي‌شنود، همه را براي خدا قرار بدهد، و اجازه ندهد اين اعضاء كه امانت بزرگ خدا در نزد اوست براي غير خدا صرف شود! اگر در افكار و عقايد خود و يا هر كاري كه مي‌خواهد بكند نيّتش خدا باشد، براي خدا فكر كند و قلب خود را حرم خدا قرار بدهد و به طور كلي خدا را بر کل وجود خود حاكم كند و تمام افکار و اعمالش براي خدا باشد، در گروه مخلَصين وارد مي‌شود. نتيجه اين اخلاص جوشش حکمت از قلب اوست که در اين روايت وارد شده است «مَنْ أَخْلَصَ لله أَرْبَعينَ صَبٰاحاً جَرَتْ يَنٰابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِه عَليٰ لِسانهِ» اگر كسي اخلاص داشته باشد، چشمه‌هاي حكمت از قلب او بر زبانش جاري مي‌شود، يعني وقتي كه لب به سخن مي‌گشايد، گويا چشمه‌هاي حكمت از قلب او شروع به فوَران می‌کند! و مطالب بسيار عميق و معنوي و نوراني بر زبانش جاري مي شود، مطالبي كه هر جمله‌‌اش مي‌تواند جامعه‌اي را نوراني و اصلاح کند، با وجود چنين خلوصي، شيطان قدرت نفوذ در قلب را پيدا نمي‌کند. و استعاذه براي اينست كه انسان را به اين مرحله برساند.

پس يكي از آداب استعاذه خلوص است و انسان هر چه اخلاص خود را بيشتر كند، استعاذه‌اش به خداي تبارك و تعالي بيشتر مي‌شود. انشاء الله خداوند چنين اخلاصي را نصيب همة ما بفرمايد.

144ـ استعاذه، ورود در حصن خدا و ايمني از همه عذابهاست

در رابطه با استعاذه بايد به اين نكته توجّه كنيم كسي كه در پناه حق تبارك و تعالي قرار مي‌گيرد، خداوند مي‌فرمايد «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِي فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِي‏ أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي‏» کلمه توحيد و لا اله إلاّ الله حصن و قلعه محکم من است و هر كسي كه در حصن خدا قرار بگيرد، از عذاب الهي ايمن مي‌شود.

نكتة بسيار دقيق و مهمي كه امام خميني رضوان الله تعالي عليه به آن اشاره مي‌فرمايند(1) اينست كسي كه در حصن خدا قرار ‌گيرد نه تنها از آتش ظاهريِ جهنم محفوظ مي‌ماند بلكه از تمام مصاديق عذاب الهي محفوظ و مصون مي‌ماند و اشاره به كلام امير المؤمنين(عليه السلام) در دعاي كميل مي‌كنند «فَهَبْنِي صَبَرْتُ‏ عَلَى‏ عَذَابِكَ‏ فَكَيْفَ‏ أَصْبِرُ عَلَى‏ فِرَاقِك‏» يعني صبر بر عذاب خدا براي اولياي خدا قابل تحمّل است، اما صبر بر فراق از خدا و اينكه بين انسان و خدا حجاب وجود داشته باشد، احتجاب از حق و جمال حق، اينكه قلب انسان نور حق را نبيند، قلب انسان از وصال به محبوب بازمانده باشد، قابل تحمّل اولياء خدا نيست و اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي‌فرمايد اين بالاترين عذاب‌هاست، انسان مؤمن خداجو تحمّل


1. آداب نماز: ص 223.

اين عذاب را ندارد، اگر عذاب ظاهري را بتواند تحمّل نمايد بر اين عذاب نمي‌تواند صبر كند، حال اگر ما با استعاذة واقعي در حصن خدا قرار بگيريم «فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِي‏ أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي» از عذابِ دوري از خدا و اينكه خدا به انسان توجّه نكند، از اينكه بين او و محبوب واقعي‌اش كه خداست حجاب‌ باشد، ايمن و محفوظ مي‌ماند.

امام خمینی در تعبير لطيفي مي‌فرمايند كسي كه به اين مقام برسد ـ يعني از اين عذاب‌ها ايمن بشود ـ عبدالله حقيقي است و اين مقام از اعزّ مقامات اولياي خدا و اخصّ مدارج اصفياء خداست. چنين مقامي بالاصالة مربوط به وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و در مرتبة بعد براي ائمة طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين است، معلوم نيست كه غير از اينها كسي بتواند به اين مرتبه برسد، و ايمن از اين مرتبة عذاب هم بشود. بنابراين استعاذه انسان را موفق به رسيدن به چنين مقام و درجه‌اي مي‌کند كه از همة مراتب عذاب مأمون و محفوظ شود. بايد تلاش کنيم که اگر نتوانستيم آن مقامات و درجات بالا را کسب كنيم لااقل هر چه بيشتر خود را موفق به درك ديگر مراتب بنمائيم انشاء الله.

145ـ قيام: اعلان آمادگي براي دفاع از حق و مبارزه با شياطين

به عنوان مقدمه بايد دانست در نماز كه معراج مؤمن و مهمترين وسيله قُرب به خداي تبارك و تعالي است، سه حالت بسيار مهم وجود دارد، قيام، ركوع و سجود. در مسير سلوک به سوي حق، اين سه حالت هر يک به ترتيب به عنوان يک منزل مطرح است که مقدمه‌اي براي منزل ديگر است و اگر آداب هر كدام رعايت نشود ورود به منزل بعد محقق نمي‌شود، اگر بخواهيم اسرار و حقايقي که در ركوع وجود دارد در وجود خود محقّق سازيم، قبلاً بايد به حقايق قيام دست يافته باشيم.

علماي عرفان مي‌فرمايند سه حالت نماز يعني «قيام، ركوع و سجود» اشاره‌ به مراتب سه گانه توحيد دارد و نمازگزار با ورود به هر يک از منازل يک مرتبه از توحيد را در وجود خود محقق مي‌نمايد.

سرّ قيام چيست که بايد بخشي از نماز در حالت ايستاده انجام شود. قرآن در همين حالت بايد قرائت شود و در حال رکوع و سجده لازم نشده است. بزرگان ما چنين تأويل کرده‌اند که اين ايستادن اعلام آمادگي براي قيام لله است، اعلام آمادگي براي اعتلاء و احياي كلمة الله است. اساساً كساني كه در زندگي‌ مقصد و

مقصودشان احياء دين خدا است، افرادي در حال قيام هستند، كسي كه در راه خدا جهاد مي‌كند قيام لله مي‌كند، اين شخص قائم حقيقي است ولو به حسب ظاهر نشسته باشد، رزمنده‌اي كه قدرت بر ايستادن نداشته باشد اما براي خدا جهاد كند در حقيقت قائم واقعي است. قيام و ايستادن در نماز يك تمثّل و حكايت است و کشف از اين مي‌کند که ما با تمام وجود در پیشگاه خدا ايستاده و براي او حركت مي‌كنيم، با تمام وجود خود را فاني در خدا و فداي در راه او مي‌كنيم، در همين جا مناسب است به آية شريفه‌ اشاره کنيم: «إِنَّ الّذين قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ اَلاّ تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»(1) قرآن مي‌فرمايد: كساني كه خدا را رب و پروردگار خود معرفي کرده و استقامت مي‌ورزند، كساني كه در راه خدا و توحيد استقامت مي‌كنند ملائكة الهي بر آنها نازل شده و بشارت بهشت مي‌دهند و مي‌گويند خوف و نگراني نداشته باشيد. كساني كه در قيام و استقامت خود ثابت باشند مي‌توانند بشارت ملائكه را بفهمند و درك كنند و حتي به تعبير برخي از بزرگان خود ملائكه را هم مشاهده كنند، كسي كه قيام کرده و هميشه آماده است از چنين امتيازي برخوردار مي‌باشد.

معناي قيام اينست كه انسان هميشه براي اعتلاي كلمة حق آماده است، نبايد فكر كنيم قيام در نماز فقط اين است كه چند لحظه مي‌ايستيم و قرآن و حمد و سوره را قرائت مي‌كنيم! نه، بدين معناست كه اعلان کنيم اين ايستادن‌ نمايانگر آن است كه براي دفاع از دين خدا، هميشه ايستاده‌ايم. براي مبارزة با شيطان نفس، براي مبارزة با شياطين جن و انس و هر گونه آلودگي‌ها و فسادها، براي محاربة با دشمنان بيروني و دروني ايستاده‌ايم.

بنابراين قيام در نماز چنين حالتي است و مقدمه است براي اينكه انسان بتواند قائم به قسط شده و در جامعه قيام به قسط كرده و عدل و قسط را برقرار كند. همان طور که در اين آية شريفه خدا مي‌فرمايد


1. سوره زمر: آيه 61.

«شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إلاّ هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُوْلُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ»(1) اين قائم به قسط در اينجا هم مربوط به خداي تبارك و تعالي است و هم مربوط به ملائكه و هم مربوط به اولوالعلم است. نمازگزار با قيام در برابر خدا مي‌خواهد به اين مرتبة بسيار بزرگ كه مختص اولوالعلم و ملائكة الهي برسد.

امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در وصف اولياي خدا مي‌فرمايد «بِهِمْ‏ قَامَ‏ الْكِتَابُ‏ وَ بِهِ‏ قَامُوا»(2) كتاب به وسيله اولياي خدا قائم و پابرجاست و اولياء خدا هم با اين كتاب ايستاده‌اند. قيام قرآن يعني چه؟ اينكه مي‌گوئيم قرآن قائم به اولياي خداست، به اين معناست كه قرآن ظهور عملي در قلوب و اذهان، اعضا و جوارح انسان دارد و قيام آنها به قرآن معنايش علم و عمل آنها به قرآن است و اينكه به مردم كتاب خدا و اموري كه آنها را از جهنم دور و به بهشت نزديك كند، ياد مي‌‌دهند و احکام آن را در ميان مردم پياده مي‌نمايند.

بنابراين بايد به همة اين جهات توجّه كنيم؛ كسي كه در نماز ايستاده توجّه كند كه مي‌خواهد براي هميشه قيام بالله كند، قائم به قسط شود و به اين مرتبه بالا و والا برسد که قرآن قائم به او و او قائم به قرآن گردد. هنگامي که نمازگزار توجّه پيدا کند ايستادن در نماز چنين تأويلاتي را به تعبير بزرگان دارد ديگر به عنوان يك امر تشريفاتي و ظاهري به آن فکر نمي‌کند كه خداوند فرموده باشد حالا بايست حمد و سوره را بخوان و اين ايستادن هم فقط يك امر تعبّدي باشد و هيچ حقيقت و سرّي در آن وجود نداشته باشد!!

به همين جهت و به خاطر اهميت موضوع قيام است که نسبت به افراد سالم که توانايي ايستادن را دارند در روايات ذکر شده چنانچه نماز خود را ايستاده به جا نياورند نمازشان باطل است «و مَنْ لَمْ يُقِمْ صُلْبَهُ فِي الصَّلَاةِ فَلَا صَلَاةَ لَه»(3).


1. سوره آل عمران:‌ آيه 18.
2. بهم علم الکتاب و به علموا و بهم قام الکتاب و به قاموا...، نهج البلاغه:‌صبحي صالح، ص 552.
3. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 320.

فصل هفتم: آداب و اسرار رکوع

146ـ آداب و اسرار رکوع

در مسئلة ركوع چند مطلب وجود دارد:

1) تكبير قبل از ركوع؛

2) حالت ركوع؛

3) ذکر و تسبيح در ركوع؛

4) اينكه چرا در حال ركوع انسان نمي‌تواند به سجده برود، بلكه بايد مجدداً بايستد و بعد از آن به سجده برود و إلاّ نمازش باطل مي‌شود.

بايد در بحث رکوع اين چهار مطلب را تا حدّي كه در توان و فهم‌ ما مي‌گنجد روشن كنيم.

در مورد تکبير قبل از ركوع اين بحث مطرح است كه آيا آن تكبير مربوط به حال قيام و از متعلقات آن است يا مربوط به ركوع است؟ يعني نمازگزار با ذکر اين تكبير بعد از قرائت حمد و سوره اعلام مي‌كند كه آنچه راجع به حمد و عظمت و بزرگي و اوصاف خدا گفت، خدا بزرگتر از آنهاست و ما قادر بر توصيف او نبوده و عاجز از فهم عظمت او هستيم؟

احتمال دوم اين است كه اين تكبير ارتباط به قرائت ندارد، بلکه از متعلّقات

ورود به ركوع و آماده شدن براي آن است، امام خميني رضوان الله تعالي عليه در كتاب آداب الصّلاة(1) همين نظريه را اختيار مي‌كنند و مي‌فرمايند ظاهر آنست كه اين تكبير از متعلّقات ركوع و اعلان آمادگي نمازگزار براي ورود به منزل ركوع است. منزل ركوع بسيار مهم‌تر از منزل قيام است، لذا بايد قبل از ورود به آن تكبير گفته شود. ادب ورود به اين منزل آن است كه انسان از يک طرف مقام عظمت و بزرگي خداي تبارك و تعالي را، مقام ربوبيّت، مالكيت، خالقيت او را در نظر بگيرد و از طرف ديگر به ضعف و ذلت و بيچارگي خود نگاه كند و آن را مورد توجّه قرار بدهد و با ذکر الله اكبر خدا را منزّه از هر توصيف نمايد و اعتراف كند به اينكه خدا قابل توصيف نيست. بعد از آن وارد ركوع بشود.

مؤید این نظریه امام خمینی; روایتی است که مرحوم کلینی در کافی شریف(2) در باب رکوع آورده است: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَرْكَعَ‏ فَقُلْ‏ وَأَنْتَ مُنْتَصِبٌ اللهُ أَكْبَر». هنگامی که می‌خواهی به رکوع بروی در حالی که ایستاده‌ای بگو الله اکبر. معلوم می‌شود که این ذکر الله اکبر مربوط به ورود به رکوع است.


1. آداب نماز: ص 348.
2. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 319.

147ـ آثار رکوع مزين شدن به نور بهاء، زير چتر کبريايی خداوند رفتن، پوشيدن لباس خاصان

در مورد ركوع روايت بسيار خوبي در كتاب مصباح الشريعة(1) از امام صادق(عليه السلام) وارد شده كه در اين روايت به آثار، آداب و اسرار ركوع اشاره شده است. مي‌فرمايد: «لَا يَرْكَعُ‏ عَبْدٌ لِلَّهِ‏ رُكُوعاً عَلَى‏ الْحَقِيقَةِ إِلَّا زَيَّنَهُ اللهُ تَعَالَی بِنُورِ بَهَائِهِ وَ أَظَلَّهُ فِي ظِلَالِ كِبْرِيَائِهِ وَ كَسَاهُ كِسْوَةَ أَصْفِيَائِه» اگر بنده در نماز و معراج خود رکوع حقيقي را انجام بدهد، خداوند او را به سه نور و خصوصيت مزيّن مي‌كند؛ نخست آنکه او را به نور بهاء خود مزّين مي‌کند. يکي از خواسته‌هاي مؤمنين از خداي تبارك و تعالي در سحرها خصوصاً سحرهاي ماه رمضان، بهاء اوست «اَللّهُمَ إِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبهاهٰا وَ كُلُّ بَهٰائِكَ بَهيّ» اين بهاء همان نوري است كه از ذات خداي تبارك و تعالي ساطع مي‌شود. اگر نمازگزار ركوع واقعي انجام دهد خداوند او را مزيّن به نور جمال و نور بهاء خود مي‌كند. در اين مطلب كه نور بهاء چيست، نكات بسيار فراواني دارد اجمالش همين است كه نوري از ذات


1. مصباح الشريعه، مصطفوي: ص 61.

خداي تبارك و تعالي است که وجود انسان را نوراني و ارزشمند مي‌کند. عرفا و بزرگان يكي از مقامات بسيار بالايي كه از خدا طلب مي‌کنند همين مقام نور بهاء است.

و كسي كه به اين مقام برسد چنين تعبير مي‌کنند كه به مقام اسماء رسيده است. مقام اسماء همان ‌«عَلَّمَ‏ آدَمَ‏ الْأَسْماءَ كُلَّها» است يعني كسي كه مزيّن به نور الهي ‌شود به چنين مقامي دست پيدا مي‌كند، نور الهي مثل نورهاي ظاهري نيست كه شعاع آن فقط ظاهر انسان را فرا ‌گيرد، نه! نور الهي انسان را از ظلمت‌هاي جهل و ناداني و پستي و ذلت خارج و او را موفق به رسيدن و درک مقام اسماء الهي مي‌کند، بزرگان علم کلام گفته‌اند همه صفات ثبوتيه الهيه، عنوان جمال را دارد، در ميان اين صفات ثبوتيه که همگي عنوان جمال را دارند بعضي‌ به عنوان بهاء هستند، مرتبة بهاء مرتبه‌‌اي دقيق‌ و عظيم‌ از مرتبة جمال الهي است.

بنابراين اولين اثر براي ركوع حقيقي اينست كه خدا رکوع کننده را مزيّن به نور بهاء خود مي‌كند.

دومين اثر را مي‌فرمايد: «وَ أَظَلَّهُ‏ فِي‏ ظِلَالِ‏ كِبْرِيَائِه» او را زير چتر كبرياي خود قرار مي‌دهد، اهل معرفت فرموده‌اند كه اين سايه و ظلّ كبرياء اسماء قهريّة الهيّه است و اگر کسي به اين مرتبه برسد و در اين مقام جاي گيرد معنايش اين است كه خوديت خود را فراموش کرده، اين افنا، فاني شدن عقل از خويشتن خويش است، وقتي انسان در ظلّ كبرياي الهي قرار بگيرد بزرگي و كبريایی را بر هيچ موجودي حتي براي خودش قائل نمی‌شود و همة بزرگي و كبريايي را براي خدا قائل است، هر مدح و وصف و عظمتي، هر جلال و جبروتي، همه چيز را متعلق به خداي تبارك و تعالي مي‌داند.

148ـ رکوع ادب و سجده قرب به پروردگار است

>امام صادق(ع): «في الرکوع اِدبٌ وفيِ السّجود قُربٌ»

با وجود آثار بزرگي که رکوع دارد، آيا انصاف است كه برخي از افراد به سرعت آنرا انجام داده و هنوز خم نشده بلافاصله مي‌ايستند! اين چه ركوعي است كه انجام مي‌دهند؟ روشن است كه اين افراد لذتي از ركوع خود نمي‌برند، معلوم مي‌شود كه چنین فردی اين نماز و ركوع را تکلّف بر خود مي‌بيند، در حالي که اگر بداند چه اسراري در ركوع وجود دارد هرگز حاضر نيست سر از ركوع بردارد.

در مورد ربيع بن خثيم كه يكي از هشت زاهد بزرگ (زهاد ثمانيه‌) است، نقل مي‌کنند كه شب را تا طلوع فجر بيدار مي‌ماند و تماماً در حال ركوع بود، چون از ركوعش لذت مي‌برد! چرا ما از رکوع‌هاي کوتاهي که يك دقيقه كه نه! از ده يا بيست ثانيه‌ هم تجاوز نمي‌كند خسته مي‌شويم، آنها چه كرده و چه ديده بودند كه اگر شب تا صبح در حال ركوع بودند، خسته كه نمي‌شدند هيچ! وقتي صبح مي‌شد سرشان را بلند ‌كرده و با اظهار تإسف مي‌گفتند «آهِ سَبَقَ‏ الْمُخْلِصُونَ‏ وَ قُطِعَ‏ بِنَا»(1) آنها كه مخلًصند سبقت گرفتند و ما ناكام مانديم و چيزي نصيب‌ ما نشد،


1. مصباح الشريعه، مصطفوي: ص 62.

پس بيائيم به ركوع‌ خود اهميت بدهيم. امام صادق(عليه السلام) فرمود: كسي كه ركوع واقعي را انجام بدهد، نخست خدا او را به نور بهاء كه مهم‌تر از جمال است مزيّن مي‌كند. يك نورانيت و زيبايي بر همة اندام او حاكم مي‌شود، نه زيبايي ظاهر بلكه زيبايي وجود، كه مشحون از علم و حيات و درك و همه چيز است. و دوم آنکه او را در ساية كبريايي خود قرار مي‌دهد.

سومین اثر آن است که «كَسَاهُ‏ كِسْوَةَ أَصْفِيَائِهِ»، لباس برگزيدگان خود را به او مي‌پوشاند، يعني او را جزء برگزيدگان خود قرار مي‌دهد. برگزيدگان خدا كساني هستند كه خدا آنقدر به آنها عنايت دارد كه دست آنها دست خداست، چشم‌ آنها چشم خداست، گوش‌ آنها گوش خداست و همة وجودشان وجود الهي و خدايي مي‌شده. سايه و رشحه‌اي از عنايات حق تبارك و تعالي مي‌شود.

در ادامه امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «وَ الرُّكُوعُ أَوَّلٌ وَ السُّجُودُ ثَانٍ فَمَنْ أَتَى بِمَعْنَى الْأَوَّلِ صَلَحَ لِلثَّانِي» ركوع اول قرار دارد و سجده دوم. كسي كه اول را درست انجام بدهد آمادگي براي منزل دوم پيدا مي‌كند.

«وَ فِي الرُّكُوعِ أَدَبٌ وَ فِي السُّجُودِ قُرْبٌ» در ركوع ادب عبادت صورت گرفته اما نهايت تقرّب در سجود واقع مي‌شود.

«وَ مَنْ لَا يُحْسِنُ الْأَدَبَ لَا يَصْلُحُ لِلْقُرْبِ» كسي كه ادب را درست انجام ندهد صلاحيّت براي قرب ندارد،‌انسان اگر بخواهد به يك عالم بزرگواري تقرّب پيدا كند قبل از آن بايد ادب را رعايت كند! كسي كه ادب را به صورت نيكو رعايت نكند صلاحيت قرب ندارد، در نماز هم همينطور است، بايد اول ادب عبادت ، عبوديّت و بندگي و خضوع را رعايت كند، ركوع در مقابل حق تبارك و تعالي خشوع و خضوع است. بعد از مرحلة قيام انسان به اين منزل مي‌رسد كه بايد در مقابل خدا خضوع كند و بعد از آن صلاحيّت تقرّب واقعي پيدا مي‌كند. اميدوارم كه خداي تبارك و تعالي اسرار نماز را هر چه بيشتر در قلوب ما قرار بدهد، انشاء الله.

149ـ رکوع؛ اظهار عجز و فروتني در برابر پروردگار

امام صادق(عليه السلام) در ادامه روايت مي‌فرمايد: «فَارْكَعْ‏ رُكُوعَ‏ خَاضِعٍ‏ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِقَلْبِهِ» در حال ركوع بايد قلب انسان خضوع داشته باشد. مرحوم شهيد ثاني در كتاب التنبيهات العلية مي‌فرمايد(1) وقتي به ركوع رسيدي در قلب خود عظمت و بزرگي خدا را از يك طرف و ضعف و حقارت و ذلّت ما سوي الله و غير خدا را از طرف ديگر تصوير و باور كن. اگر قلب انسان خاضع نباشد اين ركوع، ركوع درست و حقيقي‌ نيست!

«مُتَذَلِّلٍ وَجِلٍ تَحْتَ سُلْطَانِهِ خَافِضٍ لِلَّهِ بِجَوَارِحِهِ خَفْضَ خَائِفٍ حَزِينٍ عَلَى مَا يَفُوتُهُ مِنْ فَوَائِدِ الرَّاكِعِينَ»(2) امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد رکوع کسي را به جاي آور که دلش براي خدا خاضع است و تحت سلطة خدا ذليل و بيمناك است و از ترس و اندوه اينکه مبادا از نصيبي كه خداوند براي ركوع‌كنندگان قرار داده است بي‌بهره بماند، سر و اعضاء بدن خود را فرو مي‌آورد. نگران است مبادا هنگام ركوع كه بهترين لحظه‌ براي كسب مقام‌هاي معنوي و مزیّن شدن به نور بهاء خدا است،


1. التنبيهات العليه: ص 123.
2. مصباح الشريعه: ص 61.

کمر خود را به ركوع خم کند و سر بردارد اما چيزي از اين مواهب الهي نصيب وي نشود.

ركوع وقتي اثر بخش خواهد بود که قلب نمازگزار توجّه و باور به عظمت و بزرگي خدا و عزّت و علوّ او داشته باشد و بداند كه او از هر عظيمي عظيم‌تر است، اصلاً عظمت مال اوست، در اين صورت خود بخود زبانش به ذکر حق گويا مي‌شود و مي‌گويد «سُبْحَانَ‏ رَبِّيَ‏ الْعَظِيمِ‏ وَ بِحَمْدِه»، اين تسبيح و اين بيان عظمت خدا بعد از آن است كه قلب انسان عظمت خدا را باور کرده، و عظمت خدا همة وجود او را فرا گرفته باشد، اگر عظمت خدا همة وجود انسان را فرا بگيرد انسان خائف مي‌شود كه مبادا از اين بساط سلطنت و كبرياي الهي چيزي نصيب او نشود يا او را از اين درگاه بيرون كنند.

البته كنار اين خوف بايد رجاء و اميد و اطمينان به فضل و رحمت و عنايت خدا هم باشد، بگويد من با عنايت خدا، و توفيق او ركوع مي‌كنم و امکان ندارد خداي مهرباني كه بنده‌اش را به سوي خود دعوت كرده و اين بنده هم دعوت او را اجابت نموده و با او مناجات مي‌كند، محروم از وعده‌هاي خود کند. نمازگزار بايد اميدوار باشد که خداوند او را مزيّن به نور بهاء خود کند. بعد از اينكه در ركوع چنين حالي پيدا كرد و با اين اميد ذكر رکوع را گفت، آن وقت از ركوع برمي‌خيزد و با اطمينان مي‌گويد «سَمِعَ‏ اللهُ‏ لِمَنْ حَمِدَه‏» كسي مي‌تواند اين جمله را با اطمينان بگويد كه واقعاً ركوعش ركوع صحيح باشد، خداوند محكم جواب او را مي‌گويد « سَمِعَ‏ اللهُ‏ أَي أَجابَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه وَ شُكْرُهُ» كسي كه حمد و ستايش خدا کند خدا حمد او را مي‌شنود و جوابش را خواهد داد.

150ـ کيفيت رکوع

حالت ذلت و خضوع، عدم شتاب و عجله، وقار و آرامش در برخاستن

تاکنون گفته شد اگر انسان نمازگزار توجّه داشته باشد كه به وسيلة ركوع به چه مقاماتي مي‌رسد و ركوع حقيقي چه آثاري دارد؟! هيچ گاه اين ركوع را با سرعت انجام نمي‌دهد، و با عجله سر از ركوع برنمي‌دارد.

مرحوم سيد ابن طاووس در كتاب فلاح السّائل در ذيل باب ادب ركوع و سجود(1) مي‌فرمايد: «يَنْبَغي أَنْ يَرْكَعَ بِذُلٍّ و اِسْتِکانةٍ وَ خُضوعٍٍ» سزاوار است نحوة ركوع رفتن به حالت ذلّت باشد تا انسان عملاً ذلت و خشوع خود را اظهار كند، نوع مردم توجّه ندارند كه براي چه به ركوع مي‌روند؟ و در ركوع چه خضوع فوق‌العاده‌اي را نمايان مي‌کنند! فردي که عظمت و قدرت پروردگار و نهايت ضعف و ذلت خود را مشاهده کند بي‌ترديد در مقابل خداوند سر تعظيم فرود آورده و سرخم کرده و مي‌گويد:

«اللهُم‏ لَكَ خَشَعْتُ وَبِكَ آمَنْتُ وَلَكَ أَسْلَمْتُ‏ وَعَلَيْكَ‏ تَوَكَّلْتُ‏ وَأنتَ رَبِّي‏» خدايا


1. فلاح السائل: ص 109.

براي تو خشوع مي‌كنم، به تو ايمان آوردم و تسليم تو شدم و بر تو توكل كردم.

«خَشَعَ لَكَ سَمْعِي وَبَصَرِي وَشَعْرِي وَعَصَبِي وَمُخِّي وَعِظَامِي‏» همة وجود من براي تو خشوع و خضوع مي‌كند، گوش من، چشم‌من، دست من، استخوان من، عصب من، همة وجودم از سر تا قدم در برابر تو خشوع مي‌كند، اين مي‌شود حالت استكانت و ذلّت.

کسي که بداند در مقابل خدايي قرار دارد كه مالك حقيقي است براي او خشوع و خضوع مي‌كند.

اگر اين حالت وجود نداشته باشد وقتي مي‌گويد «سُبْحَانَ‏ رَبِّيَ‏ الْعَظِيمِ‏ وَ بِحَمْدِه‏» نمي‌تواند خود را گوينده اين کلام بداند، اگر قلب خاضع و خاشع نباشد، هزار بار هم اين ذكر تسبيح را در ركوع بگويد فايده‌اي ندارد.

يكي ديگر از آداب ركوع، در کلام مرحوم سيّد ابن طاووس اين است: «أَنْ لا يَسْتَعْجَلَ بِرَفْعِ رَأسِه قَبْلَ استيفاءِ اَقْسامِ ذُلِّ العُبوديّهِ لِمُولاهُ» عجله نکند و قبل از انجام تمام اقسام ذلت و فروتني، سرش را بلند نكند، اين مطلب كجا و ركوع‌هاي ما كجا؟ كه اصلاً هيچ توجّهي به ذلّت، حقارت، ضعف، عجز، جهل، بيچارگي و نيستي خود نداريم و لذا هنوز به ركوع نرفته سر برمي‌داريم.

از آداب ركوع اين است كه انسان عجله نكند. لذا امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: «كَانَ عَلِيٌّ(عليه السلام) يَرْكَعُ‏ فَيَسِيلُ‏ عَرَقُهُ‏ حَتَّى‏ يَطَأَ فِي عَرَقِهِ مِنْ طُولِ قِيَامِه» آنقدر ركوع امير المؤمنين طولاني مي‌شد كه عرق از وجود مباركش سرازير گشته و بر زميني كه روي آن ايستاده بود می‌ریخت، و این مطلب افسانه نيست! اينها واقعيّتي است كه در عبادت بزرگان، ائمه و انبياء ما بوده و متأسفانه ما از آنها محروميم.

از ديگر آداب ركوع اينست كه «إَذٰا رَفَعَ رَأسَه فَلْيَكُنْ رَفْعَ رَأسِه لِوَقارٍ وَ سَكينةٍ فَإِنَّ مُولاهُ يَراهُ» وقتي مي‌خواهد سرش را از ركوع بردارد با عجله بلند نکند بلكه با وقار و آرامش و طمأنينه سر بردارد. چرا؟ چون خدا او را مي‌بيند و سپس بايستد بگويد «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه» بنابراين يكي از نكات مهمي كه نمازگزاران

عزيز بايد در آن بسيار دقت كنند اينست كه با چه حالي به ركوع بروند و با چه حالي از ركوع سر بردارند، اگر واقعاً اين حالاتي كه در روايات ذکر شده و بزرگان هم فرموده‌اند، رعايت شود آن وقت مزة نماز را مي‌چشد و خداوند لذت نماز و شيريني و حلاوت عبادت را در وجود او قرار مي‌دهد. اين خم شدن و ايستادن آن چنان روح او را اوج داده و عروج مي‌دهد که نمي‌خواهد لحظه‌اي از آن جدا بشود.

خداوند همة ما را اهل ركوع واقعي قرار بدهد، انشاء الله.

151ـ آثار طول رکوع و ذکر آن

حالت‌هاي موجود در نماز (قيام، ركوع، سجود، جلوس) تماماً بر اساس دستور خداي تبارك و تعالي است. در روايت معراج پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايد: «أَمَرَنِي‏ جَبْرَئِيلُ‏ أَنْ‏ أَقْرَأَ الْقُرْآنَ قَائِماً» جبرئيل از طرف خدا به من امر كرد كه در حال ايستاده قرآن بخوانم.

«وَأَنْ أَحْمَدَهُ رَاكِعاً وَ أَنْ أُسَبِّحَهُ سَاجِدا»؛(1) در ركوع حمد او را نمايم و در حال سجده تسبيح‌گوي او باشم.

مناسب است به اين مطلب اشاره كنيم كه علماي عرفان بيان مي‌كنند خداي تبارك و تعالي انسان را يك كون و وجود جامع خلق کرده است، يعني جميع حالاتي كه در ساير موجودات عبادت كننده امكان دارد در انسان هم قرار داده.

در جمع ملائكه گروهي هميشه ايستاده در حال عبادت هستند، گروهي ديگر دائماً در حال ركوع و گروهي هم دائماً در حال سجودند اما خداي تعالي بر اساس عنايتي كه به انسان داشته در نماز هر سه حالت قيام، رکوع و سجود را قرار داده است تا هر انسان در عبادت خود هم قيام کند، هم رکوع نمايد و هم


1. بحار، چاپ بيروت، ج 90 ص 3013، باب آداب دعا و ذکر ـ مستدرک الوسايل ج 4 ص 427.

سجده رود. يكي از نكاتي كه بايد به آن دقت كنيم طول ركوع و سجده است.

مرحوم کليني در كافي شريف(1) اين روايت را دارد «عَلَيْكُمْ‏ بِطُولِ‏ الرُّكُوعِ‏ وَ السُّجُودِ فَإِنَ‏ أَحَدَكُمْ‏ إِذَا أَطَالَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِيسُ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ يَا وَيْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَيْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَيْت‏» اگر انسان بخواهد شيطان را از خود مأيوس و او را عاجز سازد، ركوعش را طولاني كند، نمازگزاري که ركوعش را طولاني كند، شيطان از پشت سرش فرياد مي‌زند كه واي بر من، اين فرد از خدا اطاعت كرد و مرا از خود مأيوس نمود، اين فرد اطاعت از خدا مي‌کند و من معصيت اورا كردم، اين فرد سجده مي‌کند و من از آن ابا كردم.

در روايت ديگر اسحاق بن عمّار از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌كند «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) يَعِظُ أَهْلَهُ‏ وَ نِسَاءَهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَهُنَّ» شنيدم امام صادق خانواده‌ خود را موعظه ‌فرمودند «لَا تَقُلْنَ فِي رُكُوعِكُنَّ وَ سُجُودِكُنَّ أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثِ تَسْبِيحَاتٍ» فرمود كمتر از سه ذکر تسبيح در ركوع و سجده‌تان نگوئيد، يعني ركوع‌ و سجده شما حداقل اين مقدار طول بکشد.

«فَإِنَّكُنَّ إِنْ فَعَلْتُنَّ لَمْ يَكُنْ أَحْسَنَ عَمَلًا مِنْكُن‏»(2) اگر چنين کرديد بدانيد عملي نيکوتر از آن نيست! ما بايد در نماز خود يك مقدار مقيّد باشيم، چرا ركوع‌ و سجود را مختصر مي‌كنيم، بعضي به مقدار اقلّ ذکر اکتفاء مي‌کنند در حالي که با طولاني كردن ركوع انسان مي‌تواند به مقامات معنوي دست يابد.

يكي از ذکرهاي مستحب در رکوع و سجود ذكر صلوات بر محمّد و آل محمّد است. امام باقر(عليه السلام) فرمود: «مَنْ‏ قَالَ‏ فِي‏ رُكُوعِهِ‏ وَ سُجُودِهِ‏ وَ قِيَامِهِ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَتَبَ اللهُ لَهُ بِمِثْلِ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ وَ الْقِيَام‏»(3) همان آثار و ثوابي كه بر ركوع، سجود و قيام مترتب است خداوند به گوينده اين ذكر مي‌دهد.


1. کافي، چاپ دار الکتب الأسلاميه:‌ج 2، ص 77 باب الورع.
2. بحار الأنوار چاپ بيروت، ج 82، ص 120.
3. کافي چاپ اسلاميه، ج 3، ص 324.

بايد به ركوع اهميّت بدهيم، قرآن كريم وقتي مي‌خواهد سفارش به نماز کند گاهي اوقات از آن به صلوة ياد مي‌کند مثل «أَقِيمُوا الصّلاة» و در بعضي از موارد به رکوع و سجود. مثل «يَا أَيُّهَا الّذين آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا»(1) يا «وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ»،(2) اين امر اهميّت ركوع و سجده را براي ما روشن مي‌كند.

اميدواريم كه خداوند همة ما را بهره‌مند از اسرار ركوع و حقيقت ركوع بفرمايد.


1. سوره حج: آيه 75.
2. سوره بقره: آيه 43.

152ـ معناي رکوع در کلام اميرالمؤمنين(ع)

در مورد ذكر ركوع از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده كه مردي از ايشان سؤال كرد «مَا مَعْنَى‏ الرُّكُوعِ»(1) معناي ركوع چيست؟ از جواب حضرت مشخص مي‌شود که مقصود اين شخص معناي لغويِ ركوع نبوده بلكه در صدد فهم حقيقت و اسرار ركوع بوده است. چون حضرت مي‌فرمايند: «فَقَالَ مَعْنَاهُ آمَنْتُ بِكَ وَلَوْ ضَرَبْتَ عُنُقِي» معنايش اين است كه خدايا من به تو ايمان آوردم ولو گردنم با شمشير زده شود! يعني ركوع نمايانگر اوج ايمان فرد نسبت به خداي تبارك و تعالي است، انسان با اين عمل و به اين شكل و خصوصيت مي‌خواهد اعلام كند كه خدايا اگر دشمنانت بخواهند گردنم را بزنند تا مرا از ايمان به تو بازدارند و منصرف كنند، هرگز چنين كاري نخواهم كرد.

حضرت در ادامه فرمود «وَمَعْنَى قَوْلِهِ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ فَسُبْحَانَ اللهِ أَنَفَةٌ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ» معناي ذکر رکوع اينست كه خدا دور و منزه از هر عيب و عار و ننگ و نقصان است، اصلاً هيچ عيب و نقصي در حريم او راه نداشته و تصور نمي‌شود «وَ رَبِّي خَالِقِي» رب من خالق من است.


1. مستدرک الوسايل: ج 4، ص 442 باب نوادر.

«وَ الْعَظِيمُ هُوَ الْعَظِيمُ فِي نَفْسِهِ غَيْرُ مَوْصُوفٍ بِالصِّغَرِ وَ عَظِيمٌ فِي مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ» وقتي خدا را به عظمت ياد مي‌كنيم يعني آن موجودي كه هم در ذاتش عظيم است و هم در سلطنت و حکمراني‌اش بر هستي عظيم است، آن موجودي كه هيچ صغارت و كوچكي در وجود او راه ندارد، اصلاً موجودي است كه عظمت در همه ابعاد وجهات مال اوست.

«وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ» خدا بزرگتر از آن است كه امثال ما بندگان و ديگر مخلوقات عالم بتوانند او را توصيف كنند، هيچ موجودي در عالم قدرت توصيف خداي تبارك و تعالي را ندارد و آنچه كه به عنوان توصيف بيان مي‌كنيم فقط اشاره‌اي به گوشه‌اي از آن صفات واقعيّة خداي تبارك و تعالي است و إلاّ كسي نمي‌تواند صفات واقعي او را درك كند.

حال اگر نمازگزار هنگام بيان ذكر «سبحان ربّي العظيم و بحمده» همان طور كه امير المؤمنين(عليه السلام) فرموده با دقت در كلمة سبحان، در قلب خود توجّه كند در مقابل موجودي ركوع كرده، كه هيچ نقص و عيبي ندارد، هيچ احتياجي به ركوع و عبادت ما ندارد، بلکه ما به او احتياج داريم، ما با ركوع يك گام به سوي تقرّب او برمي‌داريم و حجاب‌ها را كنار مي‌زنيم، با بيان كلمة ربّي توجّه پيدا كند ربّ ما همان خالق ماست که ما را خلق کرده و تا نهايت نيز مربي و پروردگار ما خواهد بود.

وقتي به كلمة عظيم مي‌رسد توجّه كند به عظمت ذات خدا، عظمت مُلك و سلطنت خدا و اينكه او بزرگتر از آن است که توصيف شود. اگر چنين توجّه کند در اين صورت ذکر رکوع روح و حال و لذت وصف ناپذيري به او خواهد داد.

سپس حضرت فرمودند: «قَوْلُهُ سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَهُوَ أَعْظَمُ الْكَلِمَاتِ» وقتي از ركوع برمي‌خيزد و عرض مي‌كند « سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَلَهَا وَجْهَانِ فَوَجْهٌ مِنْهُ مَعْنَاهُ سَمِعَه» اين ذکر اعظم كلمات است که دو معنا دارد. يك معنا اين است كه خدا تسبيح او را مي‌شنود «وَالْوَجْهُ الثَّانِي يَدْعُوا لِمَنْ حَمِدَ الله فَيَقُولُ اللهُمَّ اسْمَعْ لِمَنْ حَمِدَك‏»،

معناي دومش اين است كه دعا و درخواست مي‌كند كه خدايا بشنو کلام كسي كه تو را حمد و ستايش مي‌کند.

اميدواريم كه خداي تبارك و تعالي همة ما را موفق به درک حقيقت ركوع بفرمايد و حقيقت و اسرار نماز را در قلوب ما قرار بدهد.

153ـ حديث معراج و توجّه به عظمت حق در رکوع

مرحوم صاحب وسائل(1) روايت مفصلي را که به حديث معراج معروف است از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌کند. در اين روايت مسئله از اذان شروع مي‌شود كه جبرائيل امر خداي تبارك و تعالي را به پيامبر ابلاغ كرد كه چگونه اذان بگو، چگونه اقامه بگو و چگونه نماز را شروع كن تا به مسئلة ركوع مي‌رسد.

وقتي به مسئلة ركوع مي‌رسد از جانب ربّ العالمين به پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) خطاب مي‌رسد «فَانْظُرْ إِلَى عَرْشِي» به عرش من نظر كن.

«قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) فَنَظَرْتُ‏ إِلَى‏ عَظَمَةٍ ذَهَبَتْ‏ لَهَا نَفْسِي‏ وَغُشِيَ عَلَيَّ» نظر به عرش خدا کردم، عظمت خدا آنچنان مرا از خود بي‌خود كرد كه گويا جان من خارج شد و بي‌هوش شدم. كسي قدرت نظر به عظمت خدا را ندارد، پيامبري كه اشرف مخلوقات، كامل‌ترين انسان‌ها و عقل اول است، او هم نمي‌تواند عظمت خدا را ببيند، وقتي امر مي‌شود به عرش خدا نظر كن و او نظر مي‌كند، ديدن عظمت خدا همان و از هوش رفتن همان.

«فَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ لِعِظَمِ مَا رَأَيْتُ» در همان حال


1. وسائل الشیعه، ج 5، ص 466.

بي‌هوشي به من الهام شد كه ذكر رکوع را به خاطر بزرگي آنچه كه مشاهده کردم، بر زبان جاري سازم.

«فَلَمَّا قُلْتُ ذَلِكَ تَجَلَّى الْغَشْيُ عَنِّي حَتَّى قُلْتُهَا سَبْعاً أُلْهِمَ ذَلِكَ فَرَجَعَتْ إِلَيَّ نَفْسِي كَمَا كَانَت» وقتي اين ذگر را گفتم آن حالت بيهوشي از من دور شد و من هفت بار اين ذکر را تکرار کردم تا نفس من به حالت اوليه خود برگشت.

بنابراين آنچه که در حال رکوع بايد بدان توجّه داشته باشيم عظمت حق و ناچيز بودن غير او است تا بدين وسيله قلب ما در برابر پروردگار خاضع و خاشع شود و بتوانيم به حقيقت رکوع نائل شويم.

154ـ رکوع نيکو وحشت قبر را از بين مي‌برد

يكي از آثار رکوع صحيح در کلام امام باقر(عليه السلام) اين است که حضرت فرمودند «مَنْ‏ أَتَمَ‏ رُكُوعَهُ‏ لَمْ‏ تَدْخُلْهُ‏ وَحْشَةٌ فِي الْقَبْر»(1) اگر كسي ركوع خود را به تمام و كمال با رعايت آداب و مستحباتش انجام بدهد، نحوة خم شدن و سر بلند كردن را آن طور كه در فقه ما ذكر شده رعايت کند، به آرامي و طمأنينه خم بشود و با وقار و سكينه و طمأنينه سر از رکوع بردارد گويا سر خود را در برابر ديدگان مولايش بلند مي‌كند.

يكي از آثار مهم چنين ركوعي اينست كه اين نمازگزار گرفتار وحشت قبر نمي‌شود، انساني كه در دنيا در برابر عظمت خدا خود را در منزل وحشت قرار داده باشد و واقعاً از عظمت خدا مدهوش شده باشد از وحشت در عالم قبر مصون مي‌ماند. تقاضا مي‌كنم در حال رکوع به اين روايت توجّه داشته باشيم كه پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند وقتي به عرش خدا و عظمت او نظر كردم مدهوش شدم و اين ذکر «سُبْحَانَ‏ رَبِّيَ‏ الْعَظِيمِ‏ وَ بِحَمْدِه‏» را که خدا به من الهام كرد هفت بار خواندم تا به حالت عادي برگشتم.


1. کافي، چاپ اسلاميه: ج 3، ص 321.

امام خميني; در عبارت بسيار پرمغز و نوراني مي‌فرمايند نظر كن اي عزيز به مقام و عظمت سلوك سرور كل و هادي سُبُل(صلي الله عليه وآله وسلم)، كه در حال ركوع كه نظر به مادون خود است نور عرش را مي‌بيند. پيامبر در حال ركوع نور عرش خدا را ديد و چون نور عرش در نظر اولياء جلوة ذات است بي‌مرآت و بدون واسطه، اينجا بايد نفس انسان و تعيّنات نفساني او كنار و از بين برود و حالت غَشوِه به انسان دست بدهد، در اين حالت غشوه که فرد از خود بي‌خود مي‌شود خداي تبارك و تعالي با عنايات خود از او دستگيري مي‌كند، هفت بار اين ذكر را كه مشتمل بر تسبيح و تعظيم و تحميد است به او الهام مي‌كند كه در جاي خودش هم در روايات و هم در كلمات عرفا وارد شده كه اين هفت بار به عدد حُجُب و حجاب‌هاي هفتگانه است.

امام راحل مي‌فرمايند حالا كه براي پيامبر عظيم الشأن ما چنين مسئله‌اي هست اكنون كه ما را به خلوت اُنس راهي نيست و در مقام قُدس جايگاهي نداريم خوب است عجز و ذلّت خود را سرماية وصول به مقصد و دستآويز وصول مطلوب قرار داده، دست از دامن مقصود برنداريم تا كام دل برآريم، و لااقل اگر خود مرد اين ميدان نيستيم از مردان راه هدايت طلبيم و از روحانيّت كمّل اعانت جوييم، شايد بويي از معارف به مشام جان ما برسد و نسيمي از لطايف به كالبد مُردة ما بوزد».(1)

ببينيد اين مرد الهي چگونه متواضعانه و ملتمسانه به دنبال اينست كه معارف را در تمام اعماق وجود شريف خود قرار بدهد و لطايف الهي را در كالبد جان عزيز خودش مستقر کند كه به ديگران هم چنين توصيه‌اي دارد و مي‌فرمايد عادت حق تعالي احسان و شيمه‌ او تفضّل و انعام است، خدا اهل احسان است. امکان ندارد بنده‌اي با تمام وجود طالب و جوياي معارف و لطايف و اسرار باشد اما چيزي نصيب او نكند و عنايتي به او ننمايد.


1. آداب نماز: ص 352.

155ـ سر خم کردن و کشيده قرار دادن گردن در رکوع

يكي از مستحبات ركوع اينست كه ركوع کننده بايد هنگام خم شدن کمر خود را راست و گردنش را كشيده قرار بدهد، استيفاء و تحقق ركوع به مساوي قرار داشتن کمر است، اندازه اين حالت خم شدن نه بايد ناقص باشد و نه بيش از حد خم بشود که هيچ يک صحيح نيست. بلکه بايد به صورت استواء باشد.

در برخي از روايات آمده كه: «كَانَ رَسُولَ الله(صلي الله عليه وآله وسلم)‏ إِذَا رَكَعَ‏ لَوْ صُبَ‏ عَلَى‏ ظَهْرِهِ مَاءٌ لَاسْتَقَر»(1) پيامبر وقتي به ركوع مي‌رفتند اگر يك مقدار آب بر پشت پيامبر ريخته مي‌شد اين آب تكان نمي‌خورد و روي كمر مبارك پيامبر باقي مي‌ماند.

در همان روايتي كه از مصباح الشريعه نقل شد، امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد:(2) «وَ اسْتَوْفِ‏ رُكُوعَكَ‏ بِاسْتِوَاءِ ظَهْرِك‏» يعني استيفاء كامل ركوع و كمال ركوع به اينست كه پشت خود را به صورت مساوي قرار دهي و در ادامه همين مطلب موضوع كشيدنِ گردن و مدّ العنق را بيان مي‌فرمايد كه امير المؤمنين(عليه السلام) فرمود معنا و تأويلش اين است كه خدايا به تو ايمان آوردم ولو اينكه گردنم را بزنند.


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت:‌ج 73، ص 345.
2. مصباح الشريعه: ترجمه مصطفوي ص 62.

مرحوم كليني در كافي شريف(1) بابي به عنوان باب رکوع و ذکر تسبيحي که در آن گفته مي‌شود، آورده و در آن از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌كند «إِذَا أَرَدْتَ‏ أَنْ‏ تَرْكَعَ‏ فَقُلْ‏ وَأَنتَ‏ مُنْتَصِبٌ اللهُ أَكْبَرُ» وقتي مي‌خواهي به ركوع بروي در حالي كه ايستاده‌اي الله اكبر بگو، اين روايت دليل روشني است بر اينكه الله اكبر قبل از رکوع از مقدّمات ركوع است نه از متمّمات قرائت.

«ثُمَّ ارْكَعْ وَ قُل...» تا اينكه به اين تعبير مي‌رسد «وَ تَصُفُ‏ فِي‏ رُكُوعِكَ‏ بَيْنَ قَدَمَيْكَ» قدم‌هاي خود را در ركوع به صورت دو صف كاملاً منظم قرار بده.

«تَجْعَلُ بَيْنَهُمَا قَدْرَ شِبْرٍ» در حال ركوع بين پاها به اندازة يك وجب فاصله باشد.

«وَتُمَكِّنُ رَاحَتَيْكَ مِنْ رُكْبَتَيْكَ» دو كف دست خود را روي زانوهايت قرار ده.

«وَتَضَعُ يَدَكَ الْيُمْنَى عَلَى رُكْبَتِكَ الْيُمْنَى قَبْلَ الْيُسْرَى» قبل از اينكه دست چپ را روي زانوي چپ قرار بدهي اول دست راست را روي زانوي راست بگذار.

«وَبَلِّعْ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِكَ عَيْنَ الرُّكْبَةِ» و با اطراف انگشتان كاملاً زانوي خود را بپوشان.

«وَفَرِّجْ أَصَابِعَكَ إِذَا وَضَعْتَهَا عَلَى رُكْبَتَيْكَ» بين انگشت هايت فاصله قرار بده.

«وَأَقِمْ صُلْبَكَ وَمُدَّ عُنُقَكَ وَلْيَكُنْ نَظَرُكَ بَيْنَ قَدَمَيْكَ» نگاهت هم بين دو پايت باشد.

«ثُمَّ قُلْ سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ وَ أَنْتَ مُنْتَصِبٌ قَائِم‏» بعد از گفتن ذکر تسبيح به آرامي بايست و بگو: «سَمِعَ‏ اللهُ‏ لِمَنْ‏ حَمِدَه» اين آداب رکوع است. کسي که مي‌خواهد ركوع درست و کامل انجام دهد بايد اين آداب را رعايت كند تا مصداق آن روايت امام باقر(عليه السلام) گردد كه فرمود «مَنْ أَتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ تَدْخُلْهُ وَحْشَةٌ فِي‏ الْقَبْر» اگر انسان ركوع خود را کامل با رعايت آداب و مستحباتش انجام بدهد از وحشت قبر مصون مي‌ماند، ما نمازگزاران بايد در نماز خود تأمّل كنيم ببينيم


1. کافي چاپ اسلاميه: ج 3 ،‌ص 319.

اين ركوعي را كه روزي چند مرتبه انجام مي‌دهيم آيا با آداب صحيحش انجام مي‌دهيم؟ آيا تمام خصوصياتي كه در فقه و روايات ما وارد شده را انجام مي‌دهيم يا اينكه متأسفانه از بسياري از نكات مثل نحوة ورود به ركوع، بلند کردن سر و گفتن ذكر و طولاني كردن ركوع، غافل و دور هستيم.

آيا نبايد تأسف خورد كه عمري از ما گذشته و هنوز يك نماز آن هم با رعايت شرايط و آداب و مستحبات از ما صادر نشده است. اين چه خسران بزرگي است كه به هيچ وجه قابل جبران نيست!

انشاء الله خداوند عنايت كند در باقيمانده عمر موفق شويم نمازي را با آداب و شرايطي كه خداي تبارك و تعالي از ما انتظار دارد انجام بدهيم.

156ـ درک عظمت خدا، خضوع مي‌آورد

امام صادق(عليه السلام) در فراز ديگري از روايت منقول در مصباح الشريعه مي‌فرمايند «وَ انْحَطَّ عَنْ هِمَّتِكَ فِي الْقِيَامِ‏ بِخِدْمَتِهِ‏ إِلَّا بِعَوْنِه‏» مي‌فرمايد مبادا شخص در حال ركوع خيال كند كه با همّت و اراده خود به اين عبادت قيام كرده و در مسير سلوک به سوي حق با حول و قوه خود به منزل رکوع وارد شده است. وقتي به منزلي وارد شده كه مي‌خواهد صحبت از عظمت خدا کرده و تسبيح او را نمايد، بايد از خود بي‌خود شود، ديگر نبايد خود را ببيند و خوديت و إنيّتي براي خود قائل باشد. نبايد براي خود تدبيري قائل باشد و فكر كند با تدبير خود ركوع مي‌كند، «إِلَّا بِعَوْنِه» را باور كند كه اين كمك و توفيق و دستگيري خدا است كه وي را به اين منزل رسانده است! اگر كسي چنين فكر كند مي‌تواند حقيقت ركوع را انجام بدهد.

بعضي از بزرگان كه در مورد اسرار نماز کتاب نوشته‌اند مي‌فرمايند «حَقيقةُ الرُّكوعِ أَنْ يَكوُنَ قَلبُ الْعَبْدِ عَلیٰ صِفَة التَوَكُّلِ وَعَمَلُهُ عَمَلَ الْمُتَوَكِّلين ولا يَریٰ مُدَبِّراً ولا فاعِلاً بِالاِسْتِقْلالِ إلاّ الله» حقيقت ركوع اينست كه قلب عبد بر صفت توكّل و عملش عمل متوكلين باشد و در عالم مدّبر و فاعلي غير از خدا نشناسد.

در ادامه مي‌فرمايد: «وَفِرَّ بِالْقَلْبِ مِنْ‏ وَسَاوِسِ‏ الشَّيْطَانِ‏ وَ خَدَائِعِهِ وَ مَكَايِدِه» و

قلب خود را از چنگ وساوس شيطان، نيرنگ‌ها و خُدعه‌هاي او فراري دهد. خيلي نكتة عجيبي است؛ يعني شيطان در حال ركوع تمام خُدعه‌هايش را به ميدان مي‌آورد، اگر شيطان در حال قيام با برخي از خُدعه‌ها و مكرهايش به ميدان آمده اما در حال ركوع و بيشتر از آن در حال سجده، تمام خدعه‌هايش را به ميدان مي‌آورد و نمازگزار بايد از اين وسوسه‌ها و خدعه‌ها فرار کند. گاهي اوقات شيطان در ركوع وسوسه مي‌كند كه خدا چه نيازي به اين تسبيح و تعظيم ما دارد! چرا اينقدر نماز بخوانيم، و از اين طريق راهزن مسير سلوک بنده مي‌شود.

يا شيطان کارهاي ديگر انسان را به ذهن او مي‌آورد و وسوسه‌اش مي‌کند که اينقدر نماز را طول نده آن را زودتر تمام كن و سراغ كارهاي ديگري برو، خدا نيازي ندارد، اينها همگي وسوسه‌هاي شيطان است که امام صادق مي‌فرمايد از اين وسوسه‌ها فرار كن «فَإِنَّ الله تَعَالَى يَرْفَعُ عِبَادَهُ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ لَهُ» خداي تبارك و تعالي به اندازه تواضع بندگانش آنها را بالا مي‌برد. هر اندازه انسان در مقابل او خود را ذليل‌تر و خوارتر و حقير‌تر و پست‌تر ببيند، با تمام وجود ذلت و پستي‌ خود را در مقابل عظمت خدا باور كند، خداي تبارك و تعالي به اندازة تواضع بنده‌اش او را بالا مي‌برد «وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى أُصُولِ التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ بِقَدْرِ اطِّلَاعِ عَظَمَتِهِ عَلَى سَرَائِرِهِم» تواضع را از كجا پيدا كنيم؟ در مقابل خدا چگونه خضوع کرده و به اصول خضوع چطور دسترسي پيدا كنيم؟ مي‌فرمايد: هر انساني به مقدار علمش به عظمت خدا خضوع بيشتر پيدا مي‌كند، خدا هم نظر به باطن بندگانش مي‌کند ببيند آنها در باطن خود چه مقدار عظمت خدا را باور دارند، آن کسي كه فكر گناه مي‌كند براي خدا عظمت قائل نيست، تا چه برسد به آن فردي كه نعوذ بالله مرتکب گناه مي‌شود. انسان گناهكار نمي‌تواند بگويد من براي خدا عظمت قائل هستم.

اگر انسان عظمت خدا را درك كند هيچ گاه به خود اجازة فكر گناه هم نمي‌دهد و هر انساني كه عظمت خدا در دلش بيشتر باشد تواضع او بيشتر است و خدا به انساني كه تواضعش بيشتر باشد رفعت مي‌دهد، و حجاب‌ها را از جلوي او برمي‌دارد. خداوند عظمت خودش را در درون همة ما قرار بدهد، انشاء الله.

فصل هشتم: اسرار سجده

157ـ اسرار و آداب سجده

بعد از بحث در مورد رکوع مطالبي را پيرامون سجده آغاز مي‌كنيم؛ اسرار سجده چيست و در سجده چه آدابي وجود دارد که نمازگزار بايد آنها را رعايت کند تا سجده‌اش سجدة واقعي باشد؟ در ذكر سجده چه نكاتي وجود دارد، از اينكه برخلاف رکوع، سجده در نماز تكرار مي‌شود چه نكته‌اي را مي‌توان از منابع روايي استفاده کرد؟

به عنوان مقدمه بايد اين را بيان كنيم كه مسئلة سجده قطع نظر از نماز هم مورد ترغيب واقع شده و در روايات فراواني نفس مسئلة سجده ـ اينكه بنده گاهي وضو بگيرد و سر به سجده بگذارد ـ بسيار مورد ترغيب واقع شده و اين يك عمل مستحب است. طول دادن سجده، چه سجدة در نماز و چه سجدة بعد از نماز يا سجده‌هاي مستقلي كه انسان انجام مي‌دهد، از جمله مطالبي است كه در روايات به آن توجّه شده است اما حقيقت سجده چيست؟

مرحوم شهيد ثاني در مورد سجده چنين فرموده است که:‌«وَهُوَ أَعْظَمُ مَراتِبِ الخُضُوعِ وَأَحْسَنُ دَرَجَاتِ الخُشوعِ»(1) عظيم‌ترين مرتبة خضوع و زيباترين و بهترين


1. التنبيهات العليه علي وظايف الصلاة القلبية: ص 124.

درجات خشوع سجده است. يعني آن كسي كه در برابر خداي تبارك و تعالي به سجده مي‌افتد، از اين بالاتر براي او امكان خضوع وجود ندارد! سجده نهايت درجة خضوع در برابر خداي تبارك و تعالي است، در قيام هم خضوع وجود دارد اما مقدار خضوعي كه به وسيلة قيام ايجاد مي‌شود با خضوعي كه در ركوع است تفاوت دارد.

در خود ركوع هم خضوع و خشوع وجود دارد اما مرتبة خشوع و خضوع در ركوع هيچ گاه به مرتبة خضوع و خشوع در سجده نمي‌رسد! نمازگزار به وسيله قيام و ركوع خود را آماده مي‌كند براي انجام مرتبة عاليه و درجه اعلاي خشوع و خضوع. «وَأَعليٰ مَرٰاتِبِ الأسْتِكانة» سجده نهايت مرتبة اظهار ذلّت و استكانت و خواري بنده است، از اين جهت است كه در قرآن كريم خداي تبارك و تعالي به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) امر به سجده مي‌كند، خود سجده مستقل از نماز مطلوب است و مستحب. ولي براي وجود مبارك پيامبر بر حسب ظاهر برخي از آيات شريفه واجب بوده است.

ما بايد بدانيم كه بهترين حالات در نماز حالت سجده است، بهترين و بالاترين درجة خضوع و خشوع و ذلّت در حالي است كه بنده‌اي در سجده قرار گرفته، ما بايد در سجده عظمت خداي تبارك و تعالي را به ياد آوريم. وقتي انسان سر بر خاك مي‌گذارد و در حال سجده است، قبل از بيان و تلفظ ذكر سجده به عظمت خداي تبارك و تعالي توجّه پيدا کند، آن موجودي كه در برابرش پيشاني خود را بر خاک نهاده‌ايم لايق و سزاوار اين حالت ماست، تنها خداوند سزاوار چنين رفتاري است. سجده چون نهايت درجة خضوع است، مختصّ به خداي تبارك و تعالي است و نمي‌توان آنرا براي غير خدا انجام داد.

امام خمینی رضوان الله تعالي عليه در آداب الصّلاة مي‌فرمايند: سرّ سجده در نزد اصحاب عرفان ترك خويشتن و چشم بستن از غير خداست.(1)


1. آداب نماز:‌ص 357.

انسان وقتي به سجده مي‌رود ديگر معنا ندارد كه به غير خدا توجّه داشته باشد، واي به حال آن انساني كه به سجده رود و به فكر خود يا به فكر دنيا و غير خدا باشد! انسان وقتي به سجده مي‌رود بايد خويشتن خود را رها كند و چشم از غير خدا ببندد و بداند كه سجده به تعبيري كه در كلمات عرفا آمده معراج يونسي است، انسان خود را در مجموعة ظلمت دنيا ببيند و با ذكر سجده به دنبال نجات خود از اين ظلمت‌ها و تقرّب به سوي خداي تبارك و تعالي باشد.

اميدواريم كه خداوند سجدة حقيقي را نصيب همة ما بفرمايد.

158ـ اهميت سجده

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

وَجَدَتُ النُّورَ في الْبُکاءِ وَالسَّجْدَة؛

نور را در گريستن از خوف خدا و در سجده يافتم.


امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند:‌ «السُّجُودُ مُنْتَهَى‏ الْعِبَادَةِ مِنْ بَنِي آدَم‏»(1) بني آدم اگر بخواهند عبادت خود را به اوج و به نهايت برساند، تا آنجا که رتبه و درجه‌اي فوق آن تصور نشود تنها راهش سجده است.

معلوم مي‌شود در ميان تمام عبادات، اين حالت سجده كه نمازگزار دارد، بالاترين عبادت است و با تمام اجزاء و قسمت‌هاي ديگر نماز و با تمام عبادت‌هايي كه در شريعت وجود دارد فرق دارد، امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: نهايت بندگي و عبادت در سجده است و نمازگزار نبايد از اين امر غافل باشد، اساساً هنگامي که انسان در نماز به قيام ايستاده به اميد اين است كه مي‌خواهد به ركوع برسد و در ركوع با تواضع و خضوع بيشتر عبادت خود را کامل‌تر كند، در


1. بحار الأنوار: چاپ بيروت، ج 82، ص 164.

ركوع هم به شوق اينست كه مي‌خواهد با رعايت آداب رکوع و توجّه به خدا آماده ورود به سجده شود تا حق بندگي را در نهايت درجة خضوع انجام بدهد.

از امام صادق(عليه السلام) سؤال كردند «لِمَ‏ اتَّخَذَ اللهُ‏ إِبْرَاهِيمَ‏ خَلِيلا» خداي تبارك و تعالي چرا حضرت ابراهيم را به عنوان خليل خودش قرار داد؟ چطور شد ابراهيم به مقام خلّت و خليل بودن رسيد؟

حضرت فرمود: «لِكَثْرَةِ سُجُودِهِ عَلَى الْأَرْض‏»(1) براي اينكه ايشان زياد سجده مي‌كرد.

در روايت ديگري امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: نور را در دو چيز يافتم گريه و سجده. «وَجَدَتُ النُّورَ في الْبُکاءِ وَالسَّجْدَة» اگر انسان بخواهد نور الهي وجودش را فرا بگيرد و وجودش ظرف نور الهي شود، دو کار بايد انجام دهد يكي گريه از خوف خدا و دوم سجده براي او است. بنابراين بايد اهميت زيادي به سجده بدهيم.

از سلمان فارسي نقل شده است:(2) «لَوْ لَا السُّجُودُ لِلَّهِ‏ وَ مُجَالَسَةُ قَوْمٍ يَتَلَفَّظُونَ طَيِّبَ الْكَلَامِ كَمَا يُتَلَفَّظُ طَيِّبُ التَّمْرِ لَتَمَنَّيْتُ الْمَوْت‏» فرمود اگر سجده براي خدا و همنشيني با گروهي كه سخن نيکو دارند نبود که مسير هدايت و سعادت ما در آن است من از خدا آرزوي مرگ مي‌كردم! يعني آنچه كه براي سلمان سبب لذت ماندن در اين دنيا است، لذت سجده براي خدا است.

سجدة در نماز اهميت فراواني دارد، مبادا غافل از آن شويم. مبادا مردم عزيز و جوان‌هاي عزيز ما خود را از اين نعمت و توفيق الهي محروم كنند، هنوز سر را به مهر نگذاشته آن را بر‌دارند! نبايد در سجده احساس خستگي كنيم، بدانيم اين حالت بهترين زمان براي تقرّب به خداست، بهترين وقتي است كه خداي تبارك و تعالي به انسان عنايت مي‌كند.

ابن طاوس از حالات امام سجّاد(عليه السلام) نقل مي‌كند(3) «أَنَّهُ‏ بَرَزَ إِلَى‏ الصَّحْرَاءِ فَتَبِعَهُ مَوْلًى لَهُ فَوَجَدَهُ سَاجِداً عَلَى حِجَارَةٍ خَشِنَة»


1. بحار الأنوار:‌ چاپ بيروت، ج 12، ص 4.
2. بحار الأنوار:‌ج 6، ص 130.
3. بحار الأنوار:‌ج 81، ص 166.

ديدند امام سجّاد(عليه السلام) در صحرا بر روي يك سنگ بسيار خشن سجده فرمودند، ما دنبال يك مهر بسيار بسيار صاف مي‌گرديم كه به پيشاني ما کوچکترين آسيب و خراشي وارد نكند اما امام سجّاد روي يك سنگ خشن سر به سجده گذارده و هزار بار اين ذكر را فرمودند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ تَعَبُّداً وَرِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ إِيمَاناً وَصِدْقاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَه‏» سپس سر از سجده برداشتند. اين سيرة ائمة طاهرين ما بوده. امام سجّاد و امام كاظم(عليهم السلام) در ميان ائمة ما معروف به سجده‌هاي طولاني بودند، ما هم بايد به سجده‌هاي نمازمان توجّه كنيم و هم در غير نماز برخي اوقات، در دل شب، سر به سجده بگذاريم و با خداي تبارك و تعالي مناجات و راز و نياز كنيم.

159ـ سرّ سجده بر خاک

بیان شد سجده عظيم‌ترين مرتبة خضوع و خشوع در برابر خداي تبارك و تعالي است. انسان بايد در سجده عظمت خدا را به ياد بياورد و خودش و ما سوي الله را به طور كلي كنار بگذارد، در کلام عرفا از سجده به معراج يونسي تعبير شده است. حضرت يونس(عليه السلام) وقتي كه در دل ماهي و آن ظلمات قرار گرفت، براي نجات خود ذكري را بر زبان آورد و خداوند او را نجات داد. ما هم به هنگام سجده خود را در مجموع ظلمت‌هاي دنيا ببينيم، در سجده ببينيم كه تمام دنيا و ظلمت‌هاي آن ما را فرا گرفته و اگر بخواهيم از اين ظلمت‌ها نجات پيدا كنيم، بايد در قلب و فکر خود به عظمت و علوّ و بزرگي خداي تبارك و تعالي توجّه نمائيم و بعد ذكر سجده را بر زبان جاري سازيم که سبحان ربّي الأعلي وبحمده.

در مورد ذكر سجده چنين روايت شده كه وقتي آية شريفه 74 سورة واقعه «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» نازل شد پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند اين را در ركوع قرار بدهيد. و وقتي آية اول سوره اعلي «سَبِّحْ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» نازل شد فرمودند اين را در سجده قرار بدهيد. در كافي شريف(1) وارد شده كه اول اسمي كه خداي تبارك و


1. اصول کافي: ج 1 ، ص 153.

تعالي براي خود قرار داد «العليّ و العظيم» است و ما در ركوع و سجده خدا را به اين اسماء ياد مي‌كنيم، مبادا در سجده غافل باشيم كه در چه حالي قرار داريم؟ فكر نكنيم سجده صرفاً يك تكليف ظاهري و قرار دادن پيشاني روي خاک است و لزومي ندارد به چيز ديگري توجّه داشته باشيم! نه. انسان در نماز بهترين و شريف‌ترين موضع بدن را كه پيشاني اوست، جايي كه مرکز فكر و انديشه و تراوشات عقلي‌ او در آنجا قرار دارد، بر پست‌ترين ماده عالم كه خاك است قرار مي‌دهد.

سرّ اهميت سجده از نظر خضوع و خشوع در همين نکته نهفته است كه انسان شريف‌ترين اعضاي بدن خود را بر پست‌ترين و بي‌ارزش‌ترين شيء عالم كه خاك است قرار مي‌دهد. چرا فقها مي‌فرمايند سجده بايد بر خاك باشد و از چيزي كه خوراکي يا پوشيدني است بايد اجتناب شود؟ چرا بر چيزي كه مأکول يا ملبوس است نمي‌شود سجده كرد؟ براي اينكه آنچه پوشيدني يا خوراکي است عنوان کالا و متاع دنيا را دارد و اهل دنيا به وسيلة همين متاع‌هاي دنيوي است که براي خود عزّت و رتبه‌اي قائل‌اند، لذا در اسلام دستور داده شده كه سجده بايد بر بي‌ارزش ‌ترين چيز باشد كه اين جهات در آن راه نيابد.

پس توجّه داشته باشيم كه سجده، مهم‌ترين وسيله براي تقرّب به خداي تبارك و تعالي است و انساني كه در مسير سير و سلوك است هر مقدار سجده‌هايش با توجّه بيشتر و طولاني‌تر باشد، نورانيّت نماز او بيشتر مي‌شود و توفيق بيشتري در بهره‌مندي از عنايات خداي تبارك و تعالي مي‌يابد.

از اين جهت است كه انبياء‌ الهي و ائمه اهلبيت(عليهم السلام) به سجده بسيار بسيار اهميت مي‌دادند، منصور صيقل مي‌گويد «حَجَجْتُ‏ فَمَرَرْتُ‏ بِالْمَدِينَةِ فَأَتَيْتُ‏ قَبْرَ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله وسلم) فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ» مي‌گويد آمدم مدينه و کنار قبر مبارك پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) رفته و بر آن حضرت سلام كردم. مشغول زيارت بودم که امام صادق(عليه السلام) را مشاهده کردم در سجده است، «فَجَلَسْتُ حَتَّى مَلِلْتُ» نشستم تا حضرت

سجده‌اش تمام بشود، اينقدر سجده حضرت طول كشيد كه من خسته شدم «ثُمَّ قُلْتُ لَأُسَبِّحَنَّ مَا دَامَ سَاجِدا»(1) گفتم من هم اين كار حضرت را براي خودم الگو قرار بدهم و مادام كه حضرت سجده مي‌كند من هم خدا را تسبيح بگويم. راوي مي‌گويد شمارش کردم حضرت ذكر سبحان ربّي العظيم و بحمده، استغفر الله ربّي و أتوب اليه را سيصد و شصت و اندي، بيان فرمودند.

پس نبايد در سجده خسته شويم و نبايد با گفتن دو يا سه ذکر بار تسبيح در خود احساس خستگي كنيم، سجده‌ها را هر چه بيشتر طولاني كنيم كه همة سعادت‌ها و توفيقها در همين سجده نهفته است.


1. مستدرک الوسائل، ج 4، ص 473.

160ـ حقيقت سجده در کلام امام صادق(ع) امام صادق(عليه السلام) در روايت مفصلي كه در كتاب مصباح الشريعه نقل شده مي‌فرمايند: «مَا خَسِرَ وَ اللهِ‏ تَعَالَى قَطُّ مَنْ أَتَى بِحَقِيقَةِ السُّجُودِ وَ لَوْ كَانَ فِي عُمُرِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً» فرمود بخدا قسم اگر كسي در تمام عمرش ولو يك بار حقيقت سجود را انجام دهد، زيانکار نمي‌شود. «وَ مَا أَفْلَحَ مَنْ خَلَا بِرَبِّهِ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْحَالِ شَبِيهاً بِمُخَادِعِ نَفْسِهِ غَافِلًا لَاهِياً عَمَّا أَعَدَّ اللهُ تَعَالَى لِلسَّاجِدِينَ مِنَ الْبِشْرِ الْعَاجِلِ وَ رَاحَةِ الْآجِلِ» رستگار نمي‌شود كسي كه با خداي خود در اين حال ـ حالت سجده ـ خلوت كند در حالي كه خود را فريب مي‌دهد! و غافل است از آنچه خداي تبارك و تعالي براي سجده کنندگان در دنيا و آخرت آماده فرموده است. امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد خدا براي ساجدين اُنس در دنيا و راحتي در آخرت را قرار داده، كسي كه در دنيا مي‌خواهد مأنوس با خداي تبارك و تعالي باشد و كسي كه راحتيِ قبر و برزخ و قيامت را بخواهد و در پي رفعت مقام در قيامت است بايد از سجده مدد گرفته و به حقيقت سجده برسد.

«وَ لَا بَعُدَ عَنِ اللهِ تَعَالَى أَبَداً مَنْ أَحْسَنَ تَقَرُّبَهُ فِي السُّجُودِ» آن كسي كه در سجده به نحو نيکو خود را به خدا نزديک مي‌سازد، هيچ گاه از درگاه خدا دور نمي‌شود.

«وَ لَا قَرُبَ إِلَيْهِ أَبَداً مَنْ أَسَاءَ أَدَبَهُ وَ ضَيَّعَ حُرْمَتَهُ بِتَعْلِيقِ قَلْبِهِ بِسِوَاهُ فِي حَالِ السُّجُودِ» و كسي هم كه اسائة ادب كند و در سجده با توجّه به غير خدا و امور دنيوي حرمت خدا را ضايع كند، هيچ گاه مقرّب درگاه حق قرار نمي‌گيرد و در پيشگاه خدا قُربي ندارد. اين روايت بسيار مهم است، امام رضوان الله تعالي عليه در كتاب آداب الصّلاة مي‌فرمايند در اين حديث جمع بين اسرار و آداب شده، هم حقيقت و اسرار سجده ذکر شده و هم آدابي که سجده کننده بايد رعايت نمايد.

در ادامه روايت مي‌فرمايد: «فَاسْجُدْ سُجُودَ مُتَوَاضِعٍ لِلَّهِ ذَلِيلٍ» يكي از آدابي كه در سجده بايد رعايت شود اظهار ذلت و تواضع است، مبادا در سجده براي خود منيّت و خوديّتي قائل باشيم! همان طور كه در ديگر حالات نماز به ناتواني و ضعف و عجز و ناچيز بودن خود توجّه داريم، در سجده بايد اين اظهار ذلت و حقارت به اوج برسد.

«عَلِمَ أَنَّهُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ...» وقتي كه سر بر خاك مي‌سائيم توجّه كنيم از همين خاك آفريده شده‌ايم، كدام خاك؟ خاكي كه مردم روي آن پا مي‌گذارند!

«أَنَّهُ رُكِّبَ مِنْ نُطْفَةٍ يَسْتَقْذِرُهَا كُلُّ أَحَدٍ» بدانيم چيزي نيستيم. از نطفه‌اي آفريده شديم كه ناخوشآيند همه افراد است.

«وَ لَقَدْ جَعَلَ اللهُ‏ مَعْنَى السُّجُودِ سَبَبَ التَّقَرُّبِ إِلَيْهِ بِالْقَلْبِ وَ السِّرِّ وَ الرُّوحِ» خدا سجده‌اي که با توجّه قلب و روح انجام شود را بهترين سبب براي تقرّب به سوي خود قرار داده است.

«فَمَنْ قَرُبَ مِنْهُ بَعُدَ عَنْ غَيْرِهِ» هر مقدار كه انسان به خدا نزديك گردداز غير خدا دور مي‌شود.

«أَ لَا تَرَى فِي الظَّاهِرِ أَنَّهُ لَا يَسْتَوِي حَالُ السُّجُودِ إِلَّا بِالتَّوَارِي عَنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ وَ الْإِحْجَابِ عَنْ كُلِّ مَا تَرَاهُ الْعُيُونُ» امام صادق(عليه السلام) در توضيح حال سجده با بيان شيوايي مي‌فرمايد همان طور که در ظاهر، وقتي انسان سر را بر خاك مي‌گذارد ديگر چشم او هيچ مظهري از مظاهر دنيا را نمي‌بيند و همه چيز از ديد او پنهان مي‌گردد «كَذَلِكَ أَرَادَ اللهُ تَعَالَى أَمْرَ الْبَاطِنِ» باطن انسان هم بايد همينطور باشد و قلب او هيچ توجهي به دنيا و آنچه در آن است نداشته باشد.

خداوند همة ما را موفق به سجدة واقعي بفرمايد.

خود نگاه كند اينست كه انسان دائماً به همين مطلب توجه کند، که «إِنَّا لِلَّهِ‏ وَ إِنَّا إِلَيْهِ‏ راجِعُون» ما براي خدائيم و به سوي او برمي‌گرديم.

از امير المؤمنين(عليه السلام) پرسيدند چرا نمازگزار بايد دو سجده انجام بدهد و معناي آن چيست؟ «سَئَلَ اَمير المُؤمِنين مَا مَعْنَى السَّجْدَةِ الأولَى فَقَالَ تَأوِيلُهَا اللهُمَّ إِنَّكَ مِنْهَا خَلَقْتَنٰا وَرَفْعُ رَأْسِكَ وَمِنْهَا أَخْرَجْتَنَا»(1) حضرت فرمودند:‌ باطن و حقيقت سجده اول اين است كه در آن مي‌خواهيم به خدا عرض كنيم كه خدايا تو ما را از همين خاك آفريدي، وقتي هم سر از سجده برمي‌داريم مي‌گوئيم خدايا تو ما را يك روزي از همين خاك بيرون آوردي و خارج ساختي.

«وَالسَّجْدَةُ الثَّانِيَةُ وَإِلَيْهَا تُعِيدُنَا» حقيقت سجده دوم اين است که در آن به خدا عرض مي‌کنيم دو مرتبه يك روزي ما را به همين خاک برمي‌گرداني و وقتي سر از سجده دوم بلند مي‌كنيم ياد قيامت کرده و مي‌گوئيم دوباره ما را از اين خاک خارج مي‌کني. يعني به آية شريفة 55 سورة مباركه طه توجّه پيدا مي‌کند که مي‌فرمايد: «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ» ما شما را از خاك آفريديم «وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ» دوباره به خاك برمي‌گردانيم «وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أخْرَى» و دوباره شما را از خاک خارج مي‌سازيم، چقدر لذت دارد! حال معلوم شد كه چرا سجده را دو بار انجام مي‌دهيم، اما ركوع يك بار است، براي اينكه نمازگزار توجّه به مرحلة خلق و مرگ خود در دنيا و مرحلة حشر و معاد و قيامت پيدا کند و در اين دو سجده تمام مراحل زندگي او از بدو خلقتش تا حشر در روز قيامت مجسّم شود و مراقبت کند مبادا عمرش را در دوري از خدا هدر بدهد.


1. بحار الأنوار، چاپ بيروت: ج79، ص 271.

162ـ تأکيد ائمه(ع) بر سجده‌هاي طولاني

مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي رضوان الله عليه در كتاب اسرار الصّلاة با توصيف استاد خود مرحوم ملا حسينقلي همداني به اينکه استادي داشتم که شيخ جليل القدر و عارف کاملي بود «كان لي شيخٌ جليلٌ عارفٌ كامل ما رأيت له نظيراً» نظيرش را در مراتب عرفاني نديدم. مي‌فرمايد از استادم درخواست كردم «عن عملٍ مُجرّب يُؤثّر في اصلاح القلب و جَلْبِ الْمَعارِفْ» دستور العمل مجرّب و تجربه شده‌اي كه قلب ما را اصلاح كند و آن را ظرف معارف الهي نمايد به ما ياد بدهد.

مرحوم ملا حسينقلي در جواب فرمود «ما رَأَيْتُ عَمَلاً مُؤَثِّراً فِي ذٰلِكَ مِثلَ المُداوِمَةِ عَليٰ السَجْدَة الطَّويلَةِ فِي کُلِّ يَوْمٍ مَرةً وٰاحِدَةً» ايشان كه عارفي بسيار وارسته بوده، در جواب مي‌گويد من هيچ عملي را مؤثرتر از مداومت بر سجدة طولاني يکبار در هر روز نديدم، در آن سجده هم ذكري را بگويد كه حضرت يونس گفت: «لا إِلَهَ إلاّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ» و از دل ماهي نجات پيدا كرد.

هر روز اين ذكر را در سجده در حالي بگويد كه: «يَریٰ نَفْسَه مَسجونةً فِي

سِجنِ الطّبيعةِ وَمُقيِّدةً بِقُيودِ الاَخلاقِ الرَّذيلةِ» خود را در زندان دنيا محبوس ببيند كه اخلاق رذيله‌اش او را به زنجير کشيده.

«وَمُقِرّاً بِأَنَّك لَمْ تَفْعَلْ ذلك بي وَلَمْ تَظْلِمْني» بگويد خدايا اين كار را تو انجام ندادي، تو به من ظلم نكردي.

«وَأَنَا الّذي ظَلَمتُ نَفْسي وَأَوقَعتُها في هذَا الحالِ» من كسي هستم كه به نفس خود ظلم كردم و اين بلا را بر سر خودم آوردم. اين ذكر را 360 بار تکرار کند.

مرحوم ملا حسينقلي همداني فرموده اگر كسي هر روز بر اين ذكر و سجدة طولاني مداومت داشته باشد خداوند درب‌هايي از معارف را بر روي او مي‌گشايد. در زندگي اصحاب ائمه معصومين(عليهم السلام) و روات جليل القدر هم مي‌بينيم، يكي از كارهاي آنها سجده‌هاي طولاني بوده است، كشّي در كتاب اختيار معرفة الرجال نقل مي‌كند «أَنَّهُ وَجَد في كتاب أبي عبدالله شاذاني بِخَطِه سَمعتُ أبا محمّد الفضل بن شاذان» ابي عبدالله شاذاني مي‌گويد از ابو محمّد فضل بن شاذان شنيدم كه مي‌گفت:

«دَخَلْتُ العَراقَ فَرأَيتَ واحداً يُعاتِبُ صاحِبَه» وارد عراق شدم ديدم يك كسي رفيقش را سرزنش مي‌كند.

«ويقول له أَنت رجلٌ عليك عيالٌ» تو صاحب زن و فرزند هستي، بايد بروي كار كني چرا اينقدر سجدة طولاني انجام مي‌دهي؟ به جاي سجدة طولاني برو سراغ كسب و كار و من نگرانم از اين كه تو با اين سجدة طولاني چشم‌هايت را از دست بدهي! «فلمٰا أكثر عليه قال لو ذهبت عين أحد من طول السّجود لذهبت عين ابن أبي عمير» وقتي آن مرد سرزنش‌هايش را كرد در جواب شنيد تو داري مرا سرزنش مي‌كني و نگران من هستي؟ اگر بنا باشد به خاطر سجده طولاني کسي چشم‌هايش را از دست بدهد آن فرد بايد ابن ابي عمير باشد، من كه سجدة طولاني ندارم برو محمّد بن ابي عمير را ببين كه چه سجده‌هاي طولاني دارد!

«ما ظَنَّكَ بِرَجُلٍ سَجَدَ سَجدةَ الشُّكْرِ بَعْدَ صَلاةِ الْفَجْرِ فَمٰا رَفَعَ رَأْسَهُ إلاّ عِنْدَ الزِّوالِ»

ابن ابي عمير نماز صبحش كه تمام مي‌شود سر به سجدة شكر مي‌گذارد و تا اذان ظهر سر بر نمي‌دارد.

در روايت ديگر كسي آمد به ابن ابي عمير گفت: شما خيلي سجده‌هاي طولاني مي‌كني؟ ابن ابي عمير گفت «لَوْ رَأَيْتَ جَميلَ بنَ درّاج» تو اگر جميل بن درّاج را ببيني چه خواهي گفت؟ اين شخص مي‌گويد آمدم جميل بن درّاج را ديدم که چه سجدة طولاني‌اي دارد، به او گفتم چه سجدة طولاني داري؟ گفت سجدة من چيزي نيست برويد سراغ معروف بن خربوذ، اين سيره و روش اصحاب ائمه ما بوده است.

هر مسلمان بايد يكي از برنامه‌هاي زندگي‌اش در هر روز سجده‌هاي طولاني باشد و اگر واقعاً بر اين عمل مداومت داشته باشد بداند كه بسياري از مشكلاتش حل خواهد شد، تقرّب به خدا پيدا مي‌كند و نورانيّتي در زندگي او بوجود مي‌آيد كه نمي‌تواند تصوّر كند.

خداوند همة ما را بر سجدة طولاني موفق بفرمايد، انشاء الله.

فصل نهم: اسرار تشهد

163ـ سرّ شهادت به توحيد و رسالت در ابتدا و انتهاي نماز

به موضوع تشهّد مي‌پردازيم که در ركعت دوم و رکعت آخر نماز قرار دارد. در تشهّد دو شهادت وجود دارد: اول شهادت به توحيد و وحدانيّت خداي تبارك و تعالي است «أَشْهَدُ أَنْ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللهُ‏ وَحْدَهُ‏ لَا شَرِيكَ‏ لَه‏» شهادت مي‌دهيم به توحيد و اينكه شريكي براي خداي تبارك و تعالي نيست و دوم شهادت به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) كه او بنده و رسول خداست، يكي از نكات مطرح اينست كه هم در شروع و هم در وسط و هم در پايان نماز مسئلة شهادت به توحيد و شهادت به نبوّت و رسالت وجود دارد،چه سرّي در اين معنا نهفته است كه در اول و آخر اين عمل عبادي بايد مسئلة توحيد خداوند و رسالت حضرت ختمي مرتبت مورد شهادت نمازگزار قرار گيرد. بايد در اين مطلب تأمّل كنيم. آيا بين اين اول و آخر يك ارتباط عميق وجود ندارد؟ آيا متضمّن چنين مفهومي نيست که انجام اين عمل براي اينست كه ما را به مراتب بالاي توحيد برساند.

سرّ تکليف بندگان به نماز اينست که خواندن نماز در هر روز توحيد آنها را قوي‌تر و پيروي از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) را كامل‌تر نمايد. نماز بايد انسان را هر آن و هر لحظه در درجات توحيد بالا ببرد. اگر کسي بخواهد بداند آيا نمازش درست

است يا نه؟ بعد از نماز ملاحظه کند توحيدش در چه مرحله‌اي قرار دارد؟ آیا از اين جهت بالا رفته يا نه؟

آيا هواها، هوس‌ها، آرزو‌ها و تمام آنچه را كه به عنوان يک بُت در نفس خود جاي داده، با هر نماز يكي پس از ديگري از بين مي‌برد يا نه؟ نماز براي رسيدن به مرتبة عالية توحيد است، نماز براي اينست كه انسان وحدانيّت خدا را هر چه بيشتر بفهمد و درك كند و در وجود خود قرار بدهد، بنا بر قول عرفا هيچ لذتي بالاتر از درك توحيد نيست!

اگر انسان بداند كه هيچ خدايي غير از خدايي كه او را عبادت مي‌كنيم وجود ندارد، همه چيز به دست اوست، عزّت و ذلّت به دست اوست، غنا و فقر به دست اوست، سلامتي و بيماري به دست اوست، آسايش و مشكلات به دست اوست، آنگاه در لحظه ارتباط و قرب به او چه لذت و انبساط خاطري براي انسان پيدا مي‌شود؟

امام خمینی رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند بين شهادت به توحيد در اول نماز و شهادت به توحيد در آخر نماز، در عين اينكه يك ارتباط عميقي حاکم است، اما يک فرق از نظر مرتبه و درجه هم وجود دارد. شهادت به توحيد در اول نماز شهادت قبل از سلوك، قبل از عمل، قبل از معراج است و شهادت در آخر نماز در پايان اين سفر و معراج الهي است.

شهادت قبل از نماز را تعبير مي‌کنند كه يك شهادت تعبّدي يا تعقّلي است، ما بر اساس تعبد به دستورات الهي يا تعقل و انديشه خود شهادت به توحيد مي‌دهيم، اما شهادت در تشهّد و در آخر نماز يك شهادت تحققي و حضوري است يعني بعد از اينكه در رکعت اول و دوم حمد را خوانديم، ركوع و سجده را انجام داديم و مراحل سلوک را تا درجه قرب الهي در سجده دوم طي کرديم، وقتي که در تشهّد شهادت به توحيد مي‌دهيم يعني اين توحيد را در وجود خود محقّق كرده‌ايم. دو مرتبه که به اين عالم دنيا برمي‌گرديم زاد و توشه ما از اين

سفر و عروج الهي توحيد است و لذا تعبير مي‌كنند شهادت در آخر نماز يك شهادت حضوري است و در اين شهادت خطر عظيمي است زيرا در آن ادعاي حصول توحيد مطرح است اما در شهادت اول نماز اين عنوان و ادعا وجود ندارد(1). بنابراين بايد به اين سرّ شهادت در تشهّد بيشتر پي ببريم و نسبت به تحقق توحيد در همة وجود خود بيشتر توجّه داشته باشيم انشاء الله.


1. آداب نماز: ص 363.

164ـ حقيقت تشهد

در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق(عليه السلام) روايت بسيار خوبي مشتمل بر آداب قلبيه و حقايق و اسرار تشهّد ذكر شده است. حضرت مي‌فرمايند: «التَّشَهُّدُ ثَنَاءٌ عَلَى اللهِ تَعَالَی» تشهّد ستایش خداي تبارك و تعالي است «فَكُنْ عَبْداً لَهُ فِي السِّرِّ خَاضِعاً لَهُ فِي الْفِعْلِ كَمَا أَنَّكَ عَبْدٌ لَهُ بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْوَى» ما وقتي شهادت به توحيد مي‌دهيم، توحيد در عبادت، توحيد در ذات، توحيد در فعل. همان طور كه در مقام قول و ادعا خود را عبد خداي تبارك و تعالي مي‌دانيم، بايد در باطن و سرّ نيز خود را عبد خدا بدانيم، بايد در مقام عمل و فعل در مقابل خداي تبارك و تعالي خضوع داشته باشيم.

«وَ صِلْ‏ صِدْقَ‏ لِسَانِكَ‏ بِصَفَاءِ صِدْقِ سِرِّكَ» صدق و راستگويي زبان را بايد به صفاي صدق باطن متصل کنيم، يعني همانطور كه در ظاهر بندگي و عبادت مي‌كنيم، بايد در باطن هم اين بندگي و عبادت و عبوديّت وجود داشته باشد.

«فَإِنَّهُ خَلَقَكَ عَبْداً وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعْبُدَهُ بِقَلْبِكَ وَ لِسَانِكَ وَ جَوَارِحِكَ» خدا انسان را عبد و بنده خود قرار داده و امر كرده كه خدا را با قلب، زبان و تمام اعضا و جوارح عبادت كنيم.


1. مصباح الشريعه: ص 68، باب هفدهم، تشهد.

گاهي اوقات براي بعضي از افراد اين شبهه مطرح مي‌شود كه عبادت براي خداست، پس همان توجّه دل و قلب انسان براي آن كافي است و نيازي به ذکر زبان و فعل اندام و جوارح نيست، جواب اين است كه انسان مركب از ظاهر و باطن است، انسان همان طور كه باطن دارد ظاهر هم دارد. خداي تبارك و تعالي اراده كرده كه ظاهر و باطن هر دو در مسير عبادت و بندگي قرار بگيرد. وقتي انسان در ظاهر تمام وجود خود را محو حق تبارك و تعالي قرار دهد كشف از اين مي‌كند كه در باطن هم اين چنين است اما کسي كه در ظاهر اعضا و جوارحش مشغول به دنيا و دنياطلبي است، چشم او، دست او، فكر او و... يعني جسم او در طلب دنيا و در مسير غير خداست، چطور امكان دارد كه قلبش متوجه خداي تبارك و تعالي باشد؟! زبانِ ذاكر ذكر را وارد قلب انسان مي‌كند.

بايد همة اجزاء و جوارح و جوانح و تمام ابعاد وجودي انسان با توحيد ارتباط پيدا كند، در ادامه مي‌فرمايد:

«وَ أَنْ تُحَقِّقَ عُبُودِيَّتَكَ لَهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ لَكَ» مي‌فرمايد بنده بايد از حقيقت عبوديّت خود طلب ربوبيت خدا را كند يعني تا بندگي و عبوديّتش را كامل نكند قُرب به مقام ربوبي پيدا نمي‌كند! اگر انسان بخواهد قُرب به حق پيدا كند، و خداي تبارك و تعالي را در وجود خود حاکم کند بايد بندگي‌اش را قوي كند.

«وَتَعْلَمَ أَنَّ نَوَاصِيَ الْخَلْقِ بِيَدِهِ» بداند امور مخلوقات تماماً به دست حق تبارك و تعالي است.

«فَلَيْسَ لَهُمْ نَفَسٌ وَ لَا لَحْظَةٌ إِلَّا بِقُدْرَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ» هيچ نفسي، هيچ نگاه كردني امكان ندارد مگر با قدرت خدا و مشيّت حق تبارك و تعالي.

«وَ هُمْ عَاجِزُونَ عَنْ إِتْيَانِ أَقَلِّ شَيْ‏ءٍ فِي مَمْلَكَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِرَادَتِهِ» همة بندگان عاجزند از اينكه کوچکترين عمل را در حيطة مملكت و قدرت خدا بدون اجازه او انجام بدهند!

«قال الله عزّوجلّ وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ»(1)ترجمة اجمالي‌ اين است كه پروردگار تو آنچه را كه بخواهد مي‌آفريند و اختيار مي‌كند و مردم هيچ اختياري در كار خدا ندارند و پروردگار منزه است از آنچه که بدان شرک مي‌ورزند، همة اينها آثار توحيد است، اين كه انسان بداند «يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ» آفرينش به دست خداست و مردم در آنچه خدا اختيار و انتخاب مي‌كند نقشي ندارند، اين تشهّد و اين نماز براي اينست كه ما توحيد خود را هر چه بيشتر كامل كنيم ان شاء الله.


1. سوره قصص: آيه 68.

165ـ ادب تشهد

بیان شد تشهّد بيانگر اين است که اين سفر و معراج الهي براي رسيدن به مرتبة توحيد است، براي اينكه نمازگزار همة اقسام توحيد را در وجود خود جاري و آن را از معارف توحيدي و حقيقت توحيد سيراب كند. ادب تشهّد اينست كه انسان وقتي سر از سجده برمي‌دارد و به تشهّد مي‌نشيند، بايد يك خوف و نگراني تام بر وجودش سايه افکنده باشد. حال که اين چند ركعت نماز را خواندي و با خداي خود راز و نياز كردي، مبادا چيزي از اين كلمات و اعمال مقبول درگاه خدا نباشد، بايد با حالت خوف و حيا و ترس بنشيند. و آنچه را كه تا به حال براي عبادت حق تبارك و تعالي انجام داده در مقابل عظمت پروردگار و الطاف و عنايات او هيچ و بي‌ارزش بداند!

بازگشت نمايد به آنچه اصل و اساس دين است، که همان كلمة توحيد است «أشهد أن لا إله إلاّ الله» يعني اين قيام، ركوع و سجود ما اصلاً ارزش پرستش ذات مقدّس حق تبارك و تعالي را ندارد! برمي‌گرديم به كلمة توحيد كه خود خدا بر حسب آن حديث قدسي فرموده «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللهُ‏ حِصْنِي فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِي‏ أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي‏»(1) ما در مسير عبادت بايد خود را داخل اين حصن الهي كنيم تا ايمن از


1. بحار الأنوار: ج 3، ص 13 و ج 90 ص 192.

عذاب خدا بشويم، بايد شهادت به وحدانيت خدا و شهادت به عبد بودن و رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) بدهيم، چون تمام امور هستي به همين دو شهادت برمي‌گردد. يكي شهادت به توحيد و ديگري شهادت به رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم).

مرحوم شهيد ثاني در مورد اين دو شهادت مي‌فرمايد «فإنّهما أولُ الوسائل و أساس الفواضل»(1) اولين و اساسي‌ترين و مهم‌ترين وسيلة انسان براي رسيدن به خدا اين دو چيز است.

انسان اگر بخواهد باب گفتگو و ارتباط با خدا را باز كند و خود را در حصن و حفظ خداوند قرار دهد دو کار بايد انجام دهد، يکي اعتقاد و باور قلبي به توحيد و ديگر اعتقاد به رسالت نبي مکرّم اسلام. اينكه در مورد اذكار نقل شده هيچ ذكري مهم‌تر از ذكر لا اله إلاّ الله نيست به همين جهت است، بهترين چيزي كه باب ارتباط بين انسان و خدا را باز مي‌كند اينست كه انسان در مرتبة توحيد قرار ‌گيرد و بعد توجّه به آن كس پيدا کند كه محبوب‌ترين و شريف‌ترين خلايق است، رسالت و عبوديّت او را در كنار کلمه توحيد ذكر كند، يعني ما پيامبر اكرم را در حدّ عبد و بنده خدا و رسول او مي‌دانيم، هر چند شهادت به او در كنار شهادت به توحيد آمده است.

اما قبلاً گفتيم اساساً در بطن شهادت به توحيد شهادت به رسالت و نبوّت نهفته است، کما اينکه در بطن شهادت به رسالت و نبوّت، شهادت به توحيد نهفته است. همچنانکه در بطن شهادت به ولايت شهادت به توحيد و رسالت هر دو نهفته است، اين خصوصيّتي است كه در تشهّد وجود دارد.

بنابراين نمازگزار بايد توجّه به اسرار و آداب تشهّد داشته باشد. آداب تشهّد را در نماز رعايت کند تا اگر نماز او بعد از طي مراحل قيام، رکوع و سجود تا لحظة تشهد، مورد نظر و توجّه خداوند قرار نگرفته باشد، با رعايت آداب تشهّد مورد قبول درگاه حق قرار گيرد. لذا در تشهّد با حالت شرمندگي بنشيند و خجالت زده


1. التنبيهات العليه علي وظايف الصلوة القلبيه،‌ ص 127.

باشد که نتوانسته است عبادت و فعل با ارزشي را تحويل خدا بدهد، حال مي‌خواهد با شهادت به توحيد و رسالت آن را جبران كند و باب رحمت الهي را به روي خود باز كند.

فصل دهم: سلام

166ـ حقيقت سلام

در اين قسمت آخرين مطلب را در بحث اسرار نماز که پيرامون سلام در نماز است، به طور فشرده و اجمال بيان مي‌كنيم، سلام پايان اين سفر و معراج الهي است. نكته مهم اينست كسي مي‌تواند حقيقتاً سلام نماز را بيان کند كه واقعاً احساس كند از عالم دنيا و اين عالم كثرت غايب و در عالم ديگري بوده و اينک مجدداً به اين عالم مراجعه کرده است. اما آن فردي كه در نماز تمام توجهش به دنيا بوده و از خلق غايب نبوده و سفري به سوي خدا نداشته است، اينجا سلام او هيچ حقيقت و معنايي جز لقلقة لسان ندارد. چون خروج از دنيا و عروجي براي چنين شخصي حاصل نشده، به تعبير امام بزرگوار چنين شخصي از بيت نفس خودش خارج نشده است تا سلام او معنا داشته باشد. در اين سفر اگر از تصرّفات شيطان و نفس امّاره در سلامت بود و در اين معراج حقيقي قلب او را مرض و علّتي نبود، سلام او حقيقت دارد و إلاّ لا سلام له(1).

در كتاب مصباح الشريعه روايتي از امام صادق(عليه السلام)(2) در مورد معناي سلام ذکر


1. آداب نماز: ص 367.
2. بحار الأنوار: ج 82، ص 307.

شده كه حضرت مي‌فرمايند معناي سلام در پايان هر نماز عبارت از امان است.

«مَنْ‏ أدَّى‏ أمْرَ اللهِ‏ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ(صلي الله عليه وآله وسلم)‏ خَالِصاً لِلَّهِ خَاشِعاً فِيهِ فَلَهُ الْأَمَانُ مِنْ بَلاءِ الدُّنْيَا وَ بَرَاءَةٌ مِنْ عَذَابِ الآخِرَةِ» اگر كسي امر خدا و سنت پيامبر را با قلب خاشع انجام داده باشد در امان خواهد بود. امان از چه چيزي؟ از بلاي دنيا و برائت از عذاب آخرت.

در ادامه مي‌فرمايد: «سَلٰامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَه‏» سلام يكي از اسماء خداي تبارك و تعالي است که در ميان بندگانش به امانت قرار داده است.

«لِيَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِي الْمُعَامَلَاتِ وَالأمَانَاتِ وَ الإِنْصَافَاتِ وَتَصْدِيقُ مُصَاحَبَتِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَصِحَّةُ مُعَاشَرَتِهِمْ» تا در معاملات‌، رفت و آمد و معاشرت و ارتباطات‌شان از اين اسم استفاده كنند. اگر انسان در همة امورش واقعاً اين اسم خداي تبارك و تعالي را مدّ نظر قرار بدهد، هر امر و هر فعلي از افعال او با سلامت انجام مي‌شود، ديگر آلودگي و شائبة دخالت شيطان در آن نخواهد بود، اين نكته‌اي است كه در حقيقت سلام وجود دارد.

بعد مي‌فرمايد: «وَإِذٰا أَرَدْتَ أَنْ تَضَعَ السَّلامَ مَوْضِعَهُ» اگر بخواهيم سلام را در جايگاه خودش قرار داده و معنايش را اداء كنيم، شرطش تقواي الهي است.

«فَاتَّقِ الله وَلـْيَسْلَمْ مِنْكَ دِينُكَ وَقَلْبُكَ وَعَقْلُكَ» طريق و راه تحصيل سلامت تقواست. به وسيلة تقوا، دين، قلب و عقل سالم مي‌ماند.

«وَلا تُدَنِّسْهَا بِظُلْمَةِ الْمَعَاصِي» انسان نبايد با ارتکاب گناه آن را با ظلمت و تيرگي معاصي آلوده كند.

امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: اگر مي‌خواهي معناي واقعي سلام را محقق كني بايد تقواي الهي داشته باشي، يعني كسي كه تقوا نداشته باشد، اگر لفظ سلام را كه يكي از اسماء الهي است چه در نماز و چه در غيرنماز به كار ‌برد، اين سلام را درست در جاي خود به كار نبسته است. بايد در دين و دل و عقل سلامت وجود داشته باشد و مراقب باشد دل و دين و عقل را به تيرگي گناهان آلوده نكند و

سپس مي‌فرمايد: بايد فرشتگان نگهبانت را در امان بداري، فرشتگاني كه مراقب انسان هستند، از رفتار ناشايست و گناه او آزرده و ملول مي‌شوند.

نکات مهمي در ادامه روايت ذکر شده است. امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد هم دوست تو بايد از تو در امان باشد و هم دشمن تو.

«وَمَنْ‏ لا يَضَعُ‏ السَّلامَ مَوَاضِعَهُ هَذِهِ فَلا سَلامَ وَلا تَسْلِيمَ وَكَانَ كَاذِباً فِي سَلامِهِ وَإِنْ أَفْشَاهُ فِي الْخَلْق‏»؛ کسي که سلام را در جايگاه خود قرار ندهد، در سلام خود دروغ مي‌گويد، اگر نفس و دين و عقل كسي در امان نباشد، دوستان و افرادي كه در اطراف او هستند از او در امان نباشد، حتي اگر به آنها سلام هم ‌كند اين سلام كذب است و واقعيت ندارد.

ان شاء الله بتوانيم سلام، اين اسم زيباي خداي تبارك و تعالي را در همة ابعاد زندگي خود پياده كنيم؛ بحق محمد و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین.

مـقدمـه

1ـ ضرورت آشنايي با اسرار نماز

2ـ ادله وجود اسرار نماز

3ـ اهميت درک باطن نماز

4ـ موارد اختلاف باطن اعمال

5ـ نماز راه رسيدن به حقايق

6ـ7ـ نماز جامع اسرار همه عبادات

8ـ نماز محک ايمان و توحيد

9ـ نماز سير به سوي حق

10ـ نماز راه رسيدن به يقين

11ـ مراد از قلب در مسئله «حضور قلب»

12ـ مقصود از قلب در روايات

13ـ گناه عامل تيرگي قلب

14ـ آثار توجّه و اقبال قلب به خدا

15ـ مراتب حضور قلب

16ـ خشوع و حضور قلب در نماز

17ـ موانع حضور قلب

18ـ لزوم حضور قلب و خشوع

19ـ راه لذت بردن از نماز

20ـ با نماز خداوند عهد مي‌بندد که نمازگزار را داخل بهشت کند

21ـ حقيقت نماز در همان رکعت اول متجلی است

22ـ مراتب حضور قلب

23ـ حضور اجمالی: اشتغال به ثناگويی خداوند

24ـ توجّه به پذيرفته شدن نماز

28ـ مرتبه چهارم از حضور تفصيلی:

30ـ اسباب حضور قلب

31ـ راه توجّه به عظمت پروردگار

32ـ رفع موانع خارجي حضور قلب

33ـ رفع موانع خارجي حضور قلب

34ـ حب دنيا ريشه خواطر قلبي و افکار پراکنده

35ـ حب دنيا بزرگ‌ترين مانع حضور قلب

36ـ دنياي مذموم و نکوهش شده

38ـ بغض دنيا افضل اعمال

39ـ لزوم استمداد از خدا براي حضور قلب

40ـ سرّ توجّه قلب به امور دنيويه

41ـ مـراتب طهـارت

42ـ طهارت ظاهر و طهارت باطن

43ـ اسرار وضوء

44ـ سرّ طهارت با آب

45ـ آب رحمت مطلقه وجود

46ـ الهام گرفتن از آب در زندگي

47ـ خلوص و صفا در توجّه به خدا

48ـ سرّ شستن صورت و دستها در وضو

49ـ اقسام وضو در نگاه عرفا

50ـ تأثير دعا و ذکر هنگام وضو

51ـ اسرار وضو در حديث معراج

52ـ وضوي اهل حقيقت (طهارت سرّ)

53ـ اذکار اميرالمؤمنين(ع) هنگام وضو گرفتن

55ـ آثار و فوايد وضو

56ـ اسرار ستر عورت در نماز

57ـ صورت انساني، پوشاننده حقيقت اعمال حيواني بشر

58ـ ستر عيوب و عورتهاي باطني

59ـ سرّ تعيين وقت براي نماز

60ـ حالت نمازگزار هنگام فرا رسيدن وقت نماز

61ـ ايام داراي حقيقت مستقل هستند

62ـ نداي اذان يادآور قيامت

63ـ تعيين اوقات نماز در قرآن

64ـ اهميت نماز صبح

65ـ نماز صبح مشهود ملائکه شب و روز

66ـ لزوم اهتمام بر قضا نشدن نماز صبح

67ـ سرّ اوقات نماز در پاسخ پيامبر(ص) به عالم يهودي

68ـ سرّ تعيين وقت نماز عصر

69ـ سرّ تعيين وقت نماز مغرب و عشاء

70ـ عقوبت بي‌توجهي به وقت نماز

71ـ لزوم توجّه به کعبه

72ـ سرّ اهميت کعبه و قبله قرار گرفتن آن

73ـ قبله وامنيت معنوي

74ـ هماهنگي ظاهر و باطن در توجّه به خدا

75ـ صورت باطني عدم توجّه به خدا در نماز

76ـ ويژگي‌هاي کعبه

77ـ اسرار اذان و اقامه

78ـ اذان؛ دعوت همه قواي ملک و ملکوت براي حضور

79ـ سرّ تکبيرات اربعه و شهادت به وحدانيت خدا در اذان

80ـ ثواب اذان

81ـ سرّ شهادت به رسالت و ولايت در اذان

82ـ نماز بهترين عمل و مايه رستگاري

83ـ اذان دورکننده شيطان

84ـ اذان حکایت اذکار ملائکه در معراج است

85ـ سرّ تکبيرات اربعه در اذان

86ـ سرّ تکبيرات اربعه در کلام امام خميني(ره)

87ـ تکرار موجب باور قلب است

88ـ اسرار شهادت به توحيد

89ـ اسرار شهادت به توحيد

90ـ سرّ شهادت بر رسالت پيامبر اکرم(ص) در اذان و اقامه

91ـ سرّ شهادت به ولايت اميرالمؤمنين(ع)

92ـ نقش ولايت در قبولي اعمال

93ـ شهادت به رسالت و ولايت روح عبادات است

94ـ احضار قواي ملک و ملکوت

95ـ سرّ تکرار حيّ علي الصلاة

97ـ آداب قيام

98ـ حقوق نماز در کلام امام سجّاد(ع)

99 ـ 100ـ حدود نماز در حديث رزام

101ـ حدود و خصوصيات نماز در حديث امام صادق(ع)

102ـ علت خوف و خشيت انبياء‌ و ائمه(ع)

103ـ امام سجّاد(ع) الگوي عابدان

105ـ نيت همان تصميم بر انجام فعل است

106ـ اخلاص و قصد قربت

107ـ اخلاص، عمل را قابل عرضه به پروردگار مي‌کند

108ـ اخلاص، مصداق هجرت به سوي حق

109ـ اخلاص، مانع تسلط شيطان

110ـ آثار اخلاص

111ـ مراتب اخلاص

112ـ مراتب اخلاص

113ـ مراتب بالاي اخلاص

115ـ فضيلت قرائت قرآن در نماز و غير نماز

116ـ ارزش و اهميت قرائت قرآن

117ـ فضيلت قرائت سوره توحيد

119ـ وجوه عظمت قرآن

120ـ عظمت محتواي مطالب قرآن

121ـ رعايت حق تلاوت قرآن

122ـ تأثير مضاعف قرائت قرآن در نماز

123ـ تعظيم قرآن، توجّه به محتواي آن است

124ـ قرآن کتاب تعليم است

125ـ آداب تلاوت رفع موانع و حجاب‌ها (خودبيني ـ افکار باطل)

126ـ آداب تلاوت رفع موانع، عدم انحصار تفسير به فهم گذشتگان

127ـ آداب تلاوت موانع دوم و سوم فهم قرآن: حجاب معاصي و حب دنيا

128ـ آداب تلاوت تفکر و تدبر در قرآن و تطبيق بر خود

129ـ آداب تلاوت قلب خاشع، جسم فارغ، مکان خلوت

130ـ متفاوت بودن قرآن با ساير کتب

131ـ آداب قرائت: تعظيم ـ تفکر

132ـ آداب قرائت: تخصيص

133ـ آداب قرائت:‌ ترقي

134 ـ 135ـ سوره حمد در حديث قدسي

136ـ حقيقت ذکر در روايات

137ـ بسم الله الرحمن الرحيم ذکر خدا

138ـ معناي الله در کلام اميرالمؤمنين(ع)

140ـ استعاذه، آداب آثار و ارکان آن

141ـ استعاذه: مسدود کردن راه نفوذ شيطان

142ـ استعاذه راه نجات از وسوسه

144ـ استعاذه، ورود در حصن خدا و ايمني از همه عذابهاست

145ـ قيام: اعلان آمادگي براي دفاع از حق و مبارزه با شياطين

146ـ آداب و اسرار رکوع

148ـ رکوع ادب و سجده قرب به پروردگار است

149ـ رکوع؛ اظهار عجز و فروتني در برابر پروردگار

150ـ کيفيت رکوع

151ـ آثار طول رکوع و ذکر آن

152ـ معناي رکوع در کلام اميرالمؤمنين(ع)

153ـ حديث معراج و توجّه به عظمت حق در رکوع

154ـ رکوع نيکو وحشت قبر را از بين مي‌برد

155ـ سر خم کردن و کشيده قرار دادن گردن در رکوع

156ـ درک عظمت خدا، خضوع مي‌آورد

157ـ اسرار و آداب سجده

158ـ اهميت سجده

159ـ سرّ سجده بر خاک

162ـ تأکيد ائمه(ع) بر سجده‌هاي طولاني

163ـ سرّ شهادت به توحيد و رسالت در ابتدا و انتهاي نماز

164ـ حقيقت تشهد

165ـ ادب تشهد

166ـ حقيقت سلام